💠دعای روز سیزدهم ماه رمضان
🔹اللّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کائِنَاتِ الْأَقْدَارِ وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَی وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِک یا قُرَّةَ عَینِ الْمَسَاکینِ
🔸خدایا مرا در این ماه از آلودگیها و ناپاکیها پاک کن، و بر آنچه مقدّر شده شکیبایم گردان، و به پرهیزگاری و همنشینی با نیکان توفیقم ده، به یاریات ای نور چشم درماندگان
#نکته
#قصه
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
مردی که زنش را هنگام دیدن ببر بزرگ رها و فرار کرد!!
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟!
برخی از دانش آموزان گفتند:
با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند.
برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.
شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.
آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.
شوهر،تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند.
ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.
همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجههای مرد جوان به گوش زن رسید...
ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید:
آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟!
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد:
نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود..."
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:
همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند..!
پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد..
این صادقانهترین و بیریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود...
🍃
🌺🍃
برنامه امتحانات نیمسال دوم پایه پنجم و محدوده امتحانی .pdf
109.1K
#اطلاعیه مدرسه
برنامه امتحانات
🔸 امتحانات از ۳۰ اردیبهشت
Tahlile vazeyate bohrani club house.mp3
26.52M
#نکته بسیار مهم
✅ تحلیل وضعیت بحرانی کلاب هوس استاد شیخ قمی
#دانلود نرم افزار #اندروید #راه_های_تکمیل_نماز با موضوعات
1⃣🌷 افزایش حضور قلب و نماز اول وقت و نماز جماعت
2⃣🌷 نمازهای مستحبی و تعقیبات نماز
3⃣🌷 بررسی موانع قبولی نماز
4⃣🌷 به همراه متن کتاب راه های تکمیل نماز
5⃣🌷 با ۱۰۷ فایل صوتی کوتاه از #استاد_محمد_ابراهیم_کفیل
👌 مفید و کاربردی برای مبلغان ، معلمان و یاوران نماز
برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
👇👇👇
http://qunoot.net/File/file-1579770563-zn65oxugnpgb.apk
👆👆👆
مرکزتخصصینماز 🕋 @namazmt
#قصه
#نکته
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند.
حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند.
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند:
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند، رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند:
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد.
و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند:
فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور.
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت »
سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ».
خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت، گوارای وجودت »
خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند.
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند:
پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید، چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:
فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که :
«حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت »
من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که
« حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت »
من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.
اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند
« علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت »
به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان
به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم؛ شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:
« یامحمد ، بعزّت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم تا قیامت می گویم علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت».
خداوندا به حق علی علیه السلام گره از کار ما بگشا...
🍃
🌺🍃