در نسبت مادر و طفل شیرخوار، اینطور به نظر میآید که فقط طفل نیازمند مادر است.
اوست که وقتی گرسنه و تشنه میشود گریه میکند و به مادر محتاج است.
اوست که وقتی میترسد آغوش امن مادر را میطلبد.
اوست که وقتی درد دارد، وقتی ناراحت است، وقتی بیقرار است، وقتی کلافه است، وقتی خوابش میآید، وقتی گرمش است، وقتی سردش است، وقتی... جز مادر نه به کسی فکر میکند، نه از کسی توقعی دارد، نه کسی را صدا میزند.
طفل همهی حیاتش بسته به وجود مادر است.
اما آیا همیشه هر آن چیزی که به نظر میآید درست است؟
کافی است مادری را فراتر از کتابها و کارگاههای آموزشی و نظریههای علمی بلد شوی.
همیشه چیزهایی هست که ناگفتنی است.
مثلا سینهات از حجم متراکم شیر رگ کند. درد بپیچد در پیچ و تاب بافت به بافت آن و دم به دم نزدیک باشد که تار و پودش از هم بگسلد. بعد بیاختیار خیز برداری. پا تند کنی سمت طفل تا سینه را بگیرد. شیرهی جانت را بمکد و تو آرام بگیری؛ از درد، از بیقراری، از کلافگی، از گزگز تیرهی پشت، از لرزش خفیفی که موریانهوار در جانت راه گرفته بود.
یک معاملهی پایاپای؛ او سیراب میشود، تو جاری. او خشک نمیشود، تو راکد.
شاید یک چرخه باشد که حیات او بسته به تو باشد و ممات تو بسته او.
در شب یازدهم آب را باز کردند و تشنگان را سیراب.
در شب یازدهم اینطور به نظر میآمد که آب به رباب جان تازهای بخشیده است...
#رباب
#آب
#شام_غریبان
#شب_یازدهم
#حدیث_دوست
#حدیثه_میراحمدی
@hadise_dust