دوباره فاطمیه
بر سینه اش زخمی عمیق از میخِ در دارد
پس هر نفس که میکشد ، یک درد سر دارد
دیدند زهرا راه که میرفت در خانه
یک دست بر دیوار و دستی بر کمر دارد
میخواهد او تا موی زینب را کند شانه
سخت است با این وضع بازو ، شانه بر دارد
او بیشتر از غربت مولای خود سوزَد
هرچند بر روی دلش داغ پسر دارد
آن بانویی که پهلویش بشکسته ای مردم
یک لحظه خواب راحتی آیا دگر دارد؟
با ناله ی عَجِّل وَفاتی اش علی فهمید
یارِ جوانش گوئیا قصد سفر دارد!
والله زهرا تا قیامت نفرتی بی حد
در سینه خود از ابوبکر و عُمَر دارد
یونس وصالی
#اشعار_جدید_فاطمیه #شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_فاطمیه #شعر_فاطمیه_1403 #یونس_وصالی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با که گویم غم دل را
جهنم است بهشتی که جز عذاب ندارد
که جز عذاب ندارد دلی که تاب ندارد
چگونه آنکه زنش بر زمین نخورده بفهمد؟
که گاه غُصهی یک مرد احتساب ندارد
سوالِ اینکه چه بوده گناهِ مادرِ سادات
درست مثل سلامِ علی جواب ندارد
چه انتظاری از اعجازِ دربِ سوخته داری؟
گلی که له شده در زیرِ پا، گلاب ندارد
گُلی که میخ، در آتش گرفته پیرهنش را
میانِ مُردن و پژمردن انتخاب ندارد
همین که بوی تو پیچید ای عصارهی یاسین
سویِ تو خادمه کاری به جز شتاب ندارد
بگو به آنکه تو را زد به قصدِ قُرب در اینجا
دگر شنیدنِ فریادِ زن ثواب ندارد
به آنکسی که لگد زد، بگو که سینهی گندم
میانِ شعله دگر تابِ آسیاب ندارد
در آن میانه که قنفذ به ما بلند بخندد
مغیره از زدنت هیچ اجتناب ندارد
تمامِ شهر چنین که تو را زدند حسابی
حساب کردم و دیدم کسی حساب ندارد
غرورِ من سرِ دستِ شکستهی تو شکسته
وگرنه دستِ علی غُصهی طناب ندارد
شبی که سیلیِ شلاق سرمه ریخت به چشمت
از آن به بعد نگاهِ تو میلِ خواب ندارد
کم است دندهای از پهلویت وگرنه عزیزم
ز جا بلند شدن اینهمه عذاب ندارد
کجا برم غمِ ناموس و درد دل به که گویم؟
کسی شبیه دلم خانهی خراب ندارد
از آن جمال، همین چند استخوانِ شکسته
به جز جلالتِ یک اسم بین قاب ندارد
به خاکِ خونیِ کوچه قسم که هیچ امیدی
به ماندنِ تو بدین وضع، بوتراب ندارد
فرات، مهریهات بود، ای دریغ که سهمی
از آن، حسین به قدرِ دو قطره آب ندارد
اگرچه سوخته بعد از حسین صورتش، اما
گلایه مادرِ اصغر از آفتاب ندارد
به بیکسیِ حسن گریه میکنی دمِ آخر
که همسری به وفاداریِ رباب ندارد
ظهیر مومنی
#اشعار_جدید_فاطمیه #اشعار_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_فاطمیه #ظهیر_مومنی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر نیمه جان
تب کرده ای دوباره.. مگر درد میکشی؟!
بانوی خانه ام چقدر درد میکشی!
خورده به در سرتو و سردرد میکشی
سر پا نشو اگر که کمردرد میکشی
ای نیمه جان خانه مرا نیمه جان نکن
یک ذره کار با ترک استخوان نکن
دربسترت بمان هوس پا شدن نکن
قلبم شکست جامه گلدار تن نکن
باشد قبول! هیچ نگاهی به من نکن
با چادر سیاه علی را کفن نکن
من مَحرمم! بگو که چرا رو گرفته ای؟!
آخر چرا به دوری من خو گرفته ای
از آن زمان که راه تو افتاد پشت در
ای پابه ماه! ماه تو افتاد پشت در
چادر نگو پناه تو افتاد پشت در
چه روزها نگاه تو افتاد پشت در
یادم نرفته لشکر شیطان روانه شد
و قتلگاه محسن ما بین خانه شد
یادم نرفته حمله اشرار بود و تو
در شعله ها جسارت مسمار بود و تو
بی رحمی بد در و دیوار بود و تو
پهلوت آن میانه گرفتار بود و تو..
یا فضه گفتی و پروبالت شکسته شد
بند دلم ز ناله ات آنجا گسسته شد
وقتی که کفر کوچه به کوچه مرا کشید
دیدی علی به روی تن تو عبا کشید؟!
لعنت برآن کسیکه تو را زیر پا کشید
زینب زمان دیدن وضعت چه ها کشید
داد از دل علی که تو را بی هوا زدند
مردم امانت نبوی مرا زدند!
سید پوریا هاشمی
#اشعار_جدید_فاطمیه #سید_پوریا_هاشمی #شعر_روضه_حضرت_زهرا #شعر_شهادت_حضرت_فاطمه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹