توی این مسیر
توی این مسیر خیلیا جون دادن
باید قدر بدونیم که راحت میایم
مسیری که چند روز تو راه بودن و
داریم با ماشین تو یه ساعت میایم
قدیما شنیدیم که زوارتو
اذیت میکردن حروم زاده ها
برا زائر دست بریده شدن
چقدر دست میفتاد تو این جاده ها
هنوزم اگه گوش دل بشنوه
صداشون میاد بین این موکبا
تداعی میشد وقتی که میدیدن
زدن نعلای تازه به مرکبا
مرور میشدش روضه ها خط به خط
عطش آبله خستگی مسیر
چقدر گم میشد بچه هاشون ولی
نمیشد کسی از زناشون اسیر
هلابیکم اون موقع ها رسم نبود
پذیراییشون سنگ بود و حرف بد
ولی هر چی بوده کسی مثل شام
به معجر به خلخالشون دست نزد
بهمن ترکمانی
#بهمن_ترکمانی #حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان
فطرس گدایِ هر شبِ صحن و سرای توست
هر کس که سینه زن شده تحت لوای توست
هر جای این جهان که نظر می کنم تویی
یعنی که جای جای جهان کربلای توست
آری! دلیل باد وزیدن مشخص است
او مستِ رقصِ پرچمِ گنبد طلای توست
هیهات! من کجا و غلامیّ خانه ات؟
من می شوم گدایِ کسی که گدای توست
حال و هوای شهر حسابی عوض شده ست
من فکر می کنم اثر روضه های توست
سینه زنان و گریه کنانت که جای خود
هستی و هر چه هست درآن خاک پای توست
منت سرم گذاشتی و نوکرت شدم
کار خداست این که دلم مبتلای توست
جایی برای وصف صفای بهشت نیست
وقتی که صحبت از حرم با صفای توست
آبی که سیئات مرا شستشو کند
تسنیم و کوثر است؟ نه! اشک عزای توست
نزدیک اربعین شده برگ برات ما
در دست های دختر مشگل گشای توست
احسان نرگسی رضاپور
#احسان_نرگسی_رضاپور #حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
موکب به موکب
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت
راه نجف تا کربلا آغاز می شد
بال کبوترها یکایک باز می شد
چشمان دنیا محو این پرواز می شد
این کوچ یک مقصد به نام:”کربلا” داشت
حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن
مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن
شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن
شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت
این عشق،مجنون را به لیلا می رساند
شاه و گدا را پای سفره می نشاند
آهندلی را تا حریمش می کشاند
انگار که شش گوشهاش آهنرُبا داشت
موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است
با سینه زنهایش شَوی همراه..،خوب است
آنقَدر طعم روضه ، بین راه ، خوب است
زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت
هر موکبی که پابرهنه می رسیدم
بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم
طعم خوش چای عراقی را چشیدم
آن استکان هایی که طعم باده را داشت
ما آیه های روشن فتح المبینیم
فرزند خاکی امیرالمومنینیم
ما سینه زن های یل ام البنینیم
آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت
بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه
با گریه کارم راه افتاده همیشه
زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه
مادر هوای کودکش را هر کجا داشت
موکب به موکب با برادر های دینی
با همسفرهای شریف اربعینی
تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی
الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت
اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد
نام و نشان ها نیز کارایی ندارد
در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد
در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت
شبگریه ها بغضگلو را حفظ می کرد
با یار حال گفتگو را حفظ می کرد
این آبله ها آبرو را حفظ می کرد
هرسربلندی در کف پا ، زخم ها داشت
یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم
در نیمهشب..،با زخم پا..،دشوار رفتم
با رخت پاره در دل انظار رفتم
امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟
این روزها از درد می بارم دوباره
از هجر تو گریه شده کارم دوباره
قصد گریز روضه را دارم دوباره
می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت
با قامتی خم خانمی از حال می رفت
تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت
آن روضه خوانی که تهِ گودال می رفت
روی سر خود چادر خیرالنسا داشت
اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند
با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند
انگشت بی انگشترش را جمع کردند
شکرخدا که رو ...
#بردیا_محمدی #حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
راه نجف تا کربلا
در اعتکاف کنج ایوان طلایم
آوارهی راه نجف تا کربلایم
این راه، راه مهدی صاحب زمان است
ای کاش باشد در کنارش رد پایم
گاهی دلم در بند ایوان نجف ماند
گاهی میان قتلگه گرم دعایم
مشایه را با هروله با ذکر عباس
تا کربلا، از مروه در سعی و صفایم
پیوسته مجنون حسینم تا بمیرم
زیرا که تنها با غم او آشنایم
راه نجاتی جز حسین بن علی نیست
یارب مکن یک لحظه ار داغش جدایم
اذن زیارت را گرفتم از خراسان
پیچید در سرتاسر مشهد صدایم
هم در نجف، هم کربلا، هم کاظمین و
هم سامرا ، ممنون الطاف رضایم
ای کاش مرگم می رسید آن لحظه ای که
در اعتکاف کنج ایوان طلایم
روحاله گائینی
#حدیث_اشک #روحاله_گائینی #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از ما که گذشت
هستند به جز من همه حاضر
در خود نشکسته ام به ظاهر
از ما که گذشت ما نرفتیم
پابوس ، حلال هرچه زائر
جامانده مگر که دل ندارد؟
ای لطف تو شامل مسافر ...
دیدم به طریق، اهل شهرند
مدیون محبت عشایر ...
تقدیر من است بین روضه
حسرت بخورم به حال جابر
بر بد سفران محل ندادی
ماندند به کشور مجاور ...
در روضه ببین کلافه ها را
دریاب دل اضافه ها را ....
هرکس به نیابتی رسیده
شبهای زیارتی رسیده ...
روح تو گرفته است آرام
زینب به سلامتی رسیده
در دست گرفته گوشواره
از شام، غنیمتی رسیده ...
از چهره بگیر شرم او را ...
او با چه خجالتی رسیده ...
می خواست نشان دهد ببینی
زینب به چه غربتی رسیده ...
یک فاتحه خواند و شد حواله
بر شادی روح یک سه ساله...
ناصر دودانگه
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روزگار پر حسرت
آه از این روزگار پر حسرت
آه از این سرنوشت آه از غم
باز دوری دوباره دلتنگی
بازهم بغض و گریه ی نم نم
روز وصل نگار نزدیک و
همه یاران به راه افتادند
منِ جامانده سخت غمگین و
همه ی زائران او شادند
او خودش شاهد است تا امروز
چقدر التماس کردم من
باورم نیست اربعین برسد
دور شش گوشه اش نگردم من
بحثِ خوب و بد است یا همت
مانده ام! علت نرفتن چیست؟
هرچه باشد تحملش سخت است
دوری از کربلا که آسان نیست
گر چه عمریست اهل میکده ام
اربعین آمد و نیامده ام
جمع مستان به کربلا راهی
کاش میشد می آمدم من هم
زائران حرم خداحافظ!
پسر فاطمه مرا نخرید
چشم من نیست لایق دیدار
پس دلم را به کربلا ببرید...
علی ذوالقدر
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزم حسین(ع)
اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم
ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم
حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت
به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم
خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم
به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم
چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت
چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم
اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان
ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم
اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت
گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم
نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی
سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم
داریوش جعفری
#حدیث_اشک #داریوش_جعفری #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چهل سال گذشت
این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد
هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد
شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد
نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین
هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد
پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند
پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد
من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم
شمر بر پهلوی تو با نوک پا زد بد زد
تا درآورد عدو جسم علی را از خاک
سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد
یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین
زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد
نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش
که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد
سر بازار به ناموس تو می خندیدند
خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد
دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد
که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد
محمود اسدی
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عجب کاروانی
عجب کاروانی شد این کاروان
پای غصه های تو از تاب رفت
ما هشتادو چارتا بودیم رفتنه
ولی کم کم این قافله آب رفت
چهل روزه از هم جداییم حسین
چهل روزه که بی قراره توام
یه روزی رسیدیم با هم کربلا
حالا من کنار مزار توام
سرت روی نی رفت پیش چشم ما
تموم مسیر بی قرارت بودیم
گرسنه و تشنه تو رو کشتنت
گرسنه و تشنه کنارت بودیم
دارم از مسیری میام که داداش
بدون تو هی غم روی غم اومد
ولی اخرش زینب و کاروان
کنار مزارت با پرچم اومد
همون پرچمی که توی علقمه
تو دستای سقا زمینش زدن
الهی که کور شن اونایی که تیر
به اون چشمای نازنیش زدن
میام از مسیری که تو شهر شام
آتیشی به قلب کبابم زدن
نه اینکه فقط سنگ به ماها زدن
سرِ شیر خوارِ ربابم زدن
تو که با خبر بودی از حال ما
کجاها کشیدن مارو با طناب
تو رو بردنت از رو نی توی تشت
امان از ملاقات تو بزم شراب
ما بودیم عزادار و وارد شدیم
پیش پای ما سازو نی میزدن
سرت رو آوردن تو تشت طلا
برا عرض تبریک مِی میزدن
سه ساعت روی پا معطل شدیم
توی جمع مستا بودیم بی پناه
تو رفتی تو مقتل ما تو بزم می
تو رو تیغ کشته ماهارو نگاه
محمد جواد مطیع ها
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چهل منزل
چهل منزل پناه آورده ام از غم به تنهایی
سراپا سوختم از ماتَمت هر دم به تنهایی
قیامی را که تو آغاز کردی جاودان کردم
ندیدم غیر زیبایی و دیدم غم به تنهایی
تمام کاروان را دل-تسلی داده ام اما
چهل روز است با داغ تو میگریَم به تنهایی
غرورم را شکستند و به روی خود نیاوردم
ولی پشتم شکست از کربلا کم کم به تنهایی
چه زجری دارد اینکه بی برادر؛ بین نامحرم
بمانَد یک زنِ غمدیده بی مَحرم... به تنهایی
سرت بر نیزه و دستانِ من بسته! چکید اشکم-
سرِ بازار رویِ معجرم؛ نم نم به تنهایی
شبیه کوه از کوفه به شام ِ بی حیا رفتم-
میانِ سلسله، در هلهله محکم... به تنهایی
پس از کرب و بلا حال دلم هر روز بدتر شد
تمایل داشت بعد از رفتنت قلبم به تنهایی
دلم خوش بود در جان دادنم بالا سرم هستی
رقم خورد آه... با پیراهنت مرگم به تنهایی!
مرضیه عاطفی
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
أخی أُختک فداک
مثل هلال بود که نوری شکسته داشت
آن خواهری که قلب صبوری شکسته داشت
کوه غیور بود و غروری شکسته داشت
آیینه کاروان بلوری شکسته داشت
آری بلورهای ترک خورده آمدند
آن نازدانه های کتک خورده آمدند
زینب که رعدوبرق ، که طوفان ، که موج بود
زینب که فرد بود ، که زهرای زوج بود
در چادرش سپاه حیا فوج فوج بود
در عرش ِ خطبههاش شجاعت در اوج بود
روز چهلّم آمد و افتاد روی خاک
افتاد و عرض کرد أخی أُختک فداک
افتاد و زخم را به دل بیقرار زد
فریاد کرد و ضجه کشید و هوار زد
هی خاک مشت کرد و به رویش غبار زد
حتی ز پیش روش ملک را کنار زد
یک دفعه رود نالهی او از خروش رفت
زنها کمک کنید که زینب ز هوش رفت
آمد به هوش و ناله ای از نای دل کشید
با گریه خاک کربوبلا را به گل کشید
از هرم آفتاب خودش را به ظل کشید
خود را به سمت قبر برادر خجل کشید
پس با زبانحال غم آن خواهر نجیب
رو بر حسین کرد که یا ایهاالغریب
روزی که از کنارهی گودال قتلگات
راهی شام و کوفه شدم با مخدرات
گفتم سوی مدینه که ای صاحب حیات
هذا مرمل بدما هذه بنات
با آن بنات آمدم از هایو هوی شام
ای صید سر بریدهی در خاک و خون سلام
از زیر بامهای پر از سنگ آمدیم
با گونهی پر از اثر چنگ آمدیم
از کوچههای پر گذر تنگ آمدیم
از شام و کوفه آه نه از جنگ آمدیم
پا شو سپاه گریهی خود را نظاره کن
در گوش دختران حرم گوشواره کن
ما حاجیان محرم در شام بوده ایم
در پای نیزهی تو در احرام بوده ایم
گر سنگ خوردگان ز سر بام بوده ایم
با یک نظر به نیزه ات آرام بوده ایم
آرامش مرا سر نیزه به هم زدند
آن سنگها که بر روی ماهت قدمزدند
ای تربتت شفا که به خاک آرمیده ای
ما را در این سفر ز سر نیزه دیده ای
هر جا ز دختران ابتایی شنیده ای
شمر و سنان زدند بر آنها کشیده ای
دیدی چه با مشقت و آزار رفته ایم
کت بسته بین کوچه و بازار رفته ایم
من گریه ها برای تو کردم در این طواف
من زخم ها به عشق تو خوردم در این مصاف
از آن هزار و نهصد و پنجاه تا شکاف
میخورد تیغ بر تو و بر زینبت غلاف
میپرسی ام چطور ، کجا یا که کی زدند
ای خیزران چشیده مرا کعبه نی زدند
از دخترت نپرس برادر که وای وای
یک ماه گریه کرد برای تو های های
خواباندمش شبی به روی پا به لای لای
دست نوازشم به مویش خورد گفت آی
با سنگ آتش ...
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مهمان برایت آمده
مهمان برایت آمده آن هم چه مهمانی
جان تو نه ! آمد بسویت بهتر از جانی
چشم تو روشن در مزار ای پیرهن پاره
که فاتحه خوان تو شد پاره گریبانی ...
قسمت نشد در روز دفنت کربلا باشد
شام غریبان تو شد شام غریبانی ..
اشک عقیله شد گلاب یادبود تو ...
تر شد لب قبرت، خودت افسوس عطشانی ...
دلتنگ با آغوش یارش می شود خرسند
آغوش خود وا می کنی یا خیر ، خود دانی
یک کوچه مادر دید، زینب کوچه ها دیده
از مادرش برده ست ارث زخم پنهانی
ای سفر دار خانه زهرا .، زجا برخیز ...
مهمان برایت آمده آن هم چه مهمانی
ناصر دودانگه
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹