eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
152 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
عرب باور نکرده است و عجم باور نخواهد کرد رسد بر گوش هر کس ، دست کم باور نخواهد کرد چنان که وصف رزمت در خیال او نمی گنجد مصیبت های تان را هم قلم باور نخواهد کرد چرا بنویسم از آنچه برایت اتفاق افتاد منی که مطمئنم دفترم باور نخواهد کرد اگر گویم که با یک ضربه ی شمشیر افتادی جهان باور کند ، تیغ دو دم باور نخواهد کرد اگر گویم که دیگر کیسه ی خرما به دوشت نیست یتیم کوفه هم مثل کرم باور نخواهد کرد تو بودی آن زمانی که نبود از هیچ کس حرفی بدون شک نبودت را عدم باور نخواهد کرد چگونه خواهم از او در رثایت شعر بنویسد؟ زمین افتادنت را محتشم باور نخواهد کرد تو را فرزند ملجم نه فراق فاطمه کشته است جز این را شیعه به اسمت قسم باور نخواهد کرد @hadithashk
ممات با تو شراب و حیات بی تو هلاهل جهان با تو رفیق و جهان بدون تو قاتل چگونه معجزه کرده است ابن ملجم ملعون که ماه دیگر از آن شب نبود دایره کامل نمی‌کند اثر آهم، تظلم از که بخواهم ندیده بعد تو دنیا به خویش حاکم عادل بشر بدون تو تنها، بشر بدون تو خسته بشر بدون تو زخمی، بشر بدون تو بسمل ببین که خیل یتیمان گرسنه‌اند کماکان خزانه بعد تو یکباره شد از آن اراذل الا رکوع کرامت زمان دادن حاجت پس از تو طعن و کنایه است رزق هر شب سائل پس از تویی که جهان را طلاق دادی و رفتی ببین که سهم امام است خرج عیش محلل چه ایستادن پوچی بدون بردن نامت جهان بدون علی روی پاست؟ ای دل غافل… @hadithashk
عاشق اگر معشوق را کمتر ببیند هر لحظه باید چشم خود را تر ببیند این گریه یعنی حال من، خیلی خراب است گریان شدم، شاید مرا دلبر ببیند حالم شده مانند آن تاجر که در راه سرمایه اش را دست غارتگر ببیند یا مثل آن شاهی که وقت جنگ، خود را در معرکه تنها و بی یاور ببیند سعی فراوان کرد شیطان تا خداوند دست مرا از پیش خالی تر ببیند پروردگاری که فقط خیر مرا خواست از من به جای خیر، تنها شر ببیند در روزگاری که گرسنه بی شمار است من را اسیر نفس و تن پرور ببیند طاقت ندارم روز محشر که می آید من را در این احوال، پیغمبر ببیند امید دارم در شلوغی قیامت در بین جمعیت مرا حیدر ببیند دستان حیدر روز رستاخیز باز است عالم علی را صاحب محشر ببیند دیگر گذشت آن‌روز که با دست بسته آتش به جان سوره کوثر ببیند دیگر گذشت آن‌روز که با دست بسته حوریه را زیر فشار در ببیند مسمار کاری کرد، مولا یاس خود را با لاله های سرخ در بستر ببیند حقش نبود آنکه در از خیبر جدا کرد خود را زمینگیر دری دیگر ببیند آنکس که نیلی کرد روی همسرش را هر بار در مسجد روی منبر ببیند یا رب غمی را که علی آن روزها دید مگذار حتی بعد از این کافر ببیند @hadithashk
شب قدر است به عشق رخ تو بیدارم کاش با دیدن رخسار تو جان بسپارم کاش میشد که ببینم رخ نورانی تو کاش میشد سر خود بر قدمت بگذارم خواستم تاکه تو را یار شوم حیف نشد عفو کن ای گل نرگس که فقط سربارم منکه سربار توام با همه‌ی جرم و گناه همه جاو همه دم لطف تو بوده یارم به امید آمده‌ام در شب احیا آقا چه شود تا که نگاهم کنی ای غمخوارم برکت و لطف تو باشد که در این لیله‌ی قدر روزی‌ام روضه و گریه شده ای دلدارم یوسف فاطمه در این رمضان با گریه همه شب روی لبم ناله‌ی یا رب دارم قسمت می‌دهم آقا بِعلیٍّ بِعَلی بِعلیٍّ نظری کن تو به حال زارم به همان لحظه که فرق علی از هم وا شد یاد پیشانی مجروح علی بیمارم تا که ضربه به سرش خورد صدا زد زهرا بین محراب به یاد غم تو می‌بارم به سرم ضربه زد و پهلوی من تیر کشید مثل تو فاطمه محتاج در و دیوارم @hadithashk
دارم مهیا میشوم الحمدالله با زخم احیا میشوم الحمدالله فارغ ز دنیا میشوم الحمدالله مهمان زهرا میشوم الحمدالله فُزتُ و رَبِّ الکَعبه شد حرف دل من فرقم دو تا گردید و حل شد مشگل من من مرتضایم پادشاه عالمینم سردار خیبر فاتح بدر و حُنِینَم باشد تمام آفرینش زیر دِینَم سوگند بر جان حسن جان و حسینم دیگر ندارم طاقت دوری زهرا دلتنگ هستم روی پاک مصطفی را زینب کبوتر وار دور بستر من گردد ، نهد مرهم بر این زخم سر من یکسو حسن بنشسته گريان در بر من سوی دگر نالان حسین و دختر من دور و برم یک باغ گل از یاس دارم شکر خدا بهر حسین عباس دارم این حیدر این شیرخدا را ، این جوانمرد شمشیر ابن ملجم از پا در نیاورد نا مردمی ها پیش از اینها دیده این مرد این زخم روز مرگ زهرا سر درآورد نزدیک سی سال است با این زخم سر کرد سی سال با هجران زهرا دیده تر کرد دارد وصیت ها بسی مولا، حسن را یک ضربه زن تنها تو خصم بوالحسن را بر خوان نماز و غسل ده ، پوشان کفن را در نیمه ی شب دفن کن این جسم من را هر چند از داغ تو هم در شور و شینم ، بعد از من این جان تو و جان حسینم عباس جان بالا بلند و مه جبینی ماه تمام هاشمیون در زمینی تو جان من جان امیرالمومنینی فرزند زهرایی، یل ام البنینی هرچند نور چشم شاه عالمینی تا آخرین لحظه فدایی حسینی گوید به شاه کربلا، شاه ولایت جانم حسین ،جانم حسین، بابا فدایت سوزم ز داغ تشنگان کربلایت تو بی کفن مانی و من گریان برایت آه از دمی که شمر ملعون بهر کینه با چکمه بالا میرود از روی سینه با خنجر کندی به روی حنجرت شمر آه از قفا آخر جدا سازد سرت شمر عریان رها سازد به صحرا پیکرت شمر در قتلگه بیند چو زهرا مادرت ... شمر با روضه ای در گوشه ی گودال زهرا با یا بُنَیَّ میرود از حال زهرا آه از دمی که میرود بر نی سر تو بار دگر مدهوش گردد مادر تو بر تن کند رخت اسارت خواهر تو از ناقه می افتد به صحرا دختر تو اینجای روضه حال بابا بس خراب است دلشوره ام از زینب و بزم شراب است @hadithashk
منم و چشم تر و این دل مضطر مانده تویی و حُرمت این مُصحَفِ بر سر مانده شب قدر آمده قَدری بغلم کن یا رب بر سرم دست بکش..،بر سَرِ این درمانده اگر امشب تو مرا پس بزنی..،میمیرم! عاشقی پشت در خانه ی دلبر مانده باغ اعمال مرا آتش غفلت سوزاند چه کنم! شاخه ی عمرم همه بی بر مانده چه خطاها که نکردیم و تو جمعش کردی ای که در بخشش بی حدِّ تو کافر مانده همه راندند مرا،نیست غمی..،زهرا هست پُشت این کودک تنها شده ، مادر مانده در قیامت همگی زیر پرِ فاطمه ایم محشر مادر ما در صف محشر..،مانده زیرِ قرآنِ خدا..،ذکر علی‌جان..،عشق است لب من در هَوَس گفتن حیدر مانده دادِ افلاک بلند است: الهی به علی! نام مولا وسط عرش شناور مانده جز محبت نچشیده است غلام حیدر حسرت اخم علی در دل قنبر مانده شبِ قدری برسانید مرا پیش پدر ای نجف! آرزویت در دل نوکر مانده کاسه ی شیر یتیمی ، به زمین خورد..،شکست کاسه ی او دل ما بود که لب‌پَر مانده آخرین ثانیه هایی‌ست که بابا داریم همه دلگرمی ما در دل بستر مانده لحظه ها،لحظه ی دیدار علی با زهراست... کوثری منتظرِ ساقی کوثر مانده تیغ کوفه به سر شیرخدا رحم نکرد پدری رفت ولی غصه‌ی دختر ، مانده در دل کوچه ی کوفه چه به روزش آمد آه! زینب وسط چند نفر شَر..،مانده کاش می شد سر بازار بگویند به او غم مخور چون که به قدر همه معجر مانده @hadithashk
دورِ شمعِ پیکرت، گردیده ام خاکسترت ای به قربانِ تو و این رنگِ زردِ پیکرت از نفس های بلندت میلِ رفتن می چکد حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت تا نگیرد خونِ تازه گوشه ی تابوت را مهلتی، تا که ببندم دستمالی بر سرت حیف شد، از آن­همه دلواپسیِ کودکان کاسه های شیر­ مانده روی دستِ دخترت کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است هیبت طوفانیِ دلدل سوارِ خیبرت خلوت شبهای سوت و کورِ نخلستان شکست با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت شهر کوفه تا نگیرد انتقامِ بدر را دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد الاَمان از کاروانِ دخترِ بی معجرت می روی اما برای صد هزاران سال بعد میل احسان می نماید غیرت انگشترت @hadithashk
درون سینه‌ات اندوه و غربت و درد است زکوفه سهم تو گویا که ناله‌ی سرد است شکسته چین و چروک جبینت ای آقا فدای این دل زار و حزینت ای آقا شکسته فرق سرت را عدو زکینه علی نشسته در دلِ تنگت غم مدینه علی غمت چه با دلِ آشفته حالِ دنیا کرد سرت شکست و دلت یاد روی زهرا کرد شبیه چادر زهرا عبای تو خونیست میان سجده ای و ربنای تو خونیست خدا بحق تو لعنت کند دو ظالِم را قلاف قُنفذ و شمشیر ابن ملجِم را در آسمان نگاهت فقط غم و آه است انیس و مونس تو بعد فاطمه چاه است به شوق دیدن زهرا به خون نشسته تنت گرفته دست تو را چون حسینِ تو، حسنت رسیده است ز مدینه به ما غمه کوچه زخونِ پاک تو خونی شده همه کوچه نخواستی که بداند عقیله این ها را نخواستی که ببیند عزای بابا را خودت بگو چه کند با هزار تا شمشیر هزار خنجر و سر نیزه و هزاران تیر خودت بگو چه کند با تنی که جا مانده میان حجمه ی شمشیر و نیزه ها مانده خودت بگو چه کند با تنی که پامال است تنی که در ته هول و بلای گودال است برای بردن پیراهنش چه ها کردند سر شکسته ی او را ز تن جدا کردند به زیر خنجر و سرنیزه دست و پا میزد دوباره مادر خود را فقط صدا میزد نه اکبری، نه ظهیری ، نه لشکری مانده نه جامه ای ، نه عبایی ، نه پیکری مانده @hadithashk
حرفی بزن که دخترت آرامتر شود امید ماندنت به دلم بیشتر شود افتاده از چه لرزه به دست کریم تو زینب چه سازد از غم و درد عظیم تو رنگ فراق بر رخت افتاده وای من گویا اثر نکرد برایت دعای من بابا طبیب هم ز تو قطع امید کرد تیغ عدو نه ، کوچه تو راهم شهید کرد خون سر تو خون دل چندساله بود یار گلوت بغض و به لبهات ناله بود از هوش میروی و مرا تاب میرود از درد لحظه لحظه تنت آب میشود این شام آخری به لبت نام مادر است من شاهدم که زخم تو از میخ آن در است یادم نمی‌رود که به دستت طناب بود در سوخت خانه بر سرت آن‌شب خراب بود مادر که رفت زندگیت را قرار رفت عمرت به سر رسید همان شب که یار رفت بابا سوال دارم از آن‌شب که درد بود آن شب که گرمی تن ریحانه سرد بود بابا چه شد که غسل تنش نیمه کاره شد آن‌شب چه دیده ای که دلت پر شراره شد از آن به بعد موی سیاهت سفید شد بابای دلشکسته ام آن‌شب شهید شد @hadithashk
سینه اش از داغ زهرا ، صد جراحت داشته بعد آن قصه مگر یک خواب راحت داشته؟ کوچه و پشت در و محراب مسجد، پس بگو حضرت مولای ما ، چندین شهادت داشته @hadithashk
یتیم شدن بازم یتیما غمی نشسته رو دلاشون دیگه کسی تو‌ شهر کوفه دل نمی سوزونه براشون چند شبه که بازی نکردن با قهرمانِ زندگی شون دارن از این غم جدایی دق می کنن یکی یکی شون دیگه نمیاد اون آقایی که خنده رو لبا می آوُرد مهربونی که نیمه شب ها برا همه غذا می آوُرد یکی میگه ، گرمیِ خونه م نیومده ، دلم گرفته دل تموم بی پناها شکسته ، خیلی غم گرفته وامیکنه به سختی دیگه دیده هاشو حضرت مولا ذکر لب همه ، علیه ذکر لبِ علی، یا زهرا داره میره دیدن زهراش شب وصاله با نگاره بچه ها دیدن پای بستر شیر خدا چه بی قراره میخ درو یادش نمیره جلو چشاش روی کبوده دیده علی تو صحن خونه ش فاطمه تو آتیش و دوده @hadithashk
گل رویش ز اشک دیده تر بود امید کودکان بی پدر بود به شرح غربتش باید بگویم؛ علی از فاطمه مظلوم تر بود رسانده بر لب ما جان یتیمی به کوفه قسمت طفلان، یتیمی کنار سفره ی خالی بخوانند «یتیمی درد بی درمان یتیمی» به لب گل نغمه اش یا ربّنا بود میان بستر خون در دعا بود ولی با فرق تا ابرو شکسته به فکر کودکان بی غذا بود @hadithashk