eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
ام المصائب خیزران آمد و بر مهبط یارب زده شد تازیانه عوض گفتن یا اَب زده شد اُسکتوا ضربه شد و بر دهن دشمن خورد مثل آن ضربه که یک روز به مرحب زده شد روز و شب زینب کبری به اسیری چون رفت روز از روز بدش آمد و شب،شب زده شد جای لیلا و رباب و همه‌ی اهل حرم دم به دم عمه ی سادات مرتب زده شد صاف بود آینه اش آه ولی در کوفه سنگ بر آینه از جنس مُحدَّب زده شد شد کبودی اثراتش دوبرابر زیرا؛ ضربه ها بیشترش در وسط شب زده شد زینب آن لحظه به پا خاست و از پا افتاد خیزران چونکه به پاخاست و بر لب زده شد آسمان بار غم روضه ی سر را نکشید قرعه ی فال به نام منِ زینب زده شد  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) ایزد زُلال دیده ی تر آفریده است بُنیان گذار اشک سحر آفریده است یک قبله ای برای بشر آفریده است این کعبه را شبیه پدر آفریده است تو انعکاس چشمه ی نورِ پیمبری آئینه ی تمام قدِ شیر خیبری شب پُشت کوه روشنِ مشرق نزول کرد خورشید از آسمان طلبش را وصول کرد نور خدا به قالب یک زن حلول کرد دنیا دوباره بار امانت قبول کرد... ...تا که تو روی فرش زمین پا گذاشتی پا روی دیدگان تر ما گذاشتی ما با گدایی در تو خو گرفته ایم از چشمه های کوثر تو جو گرفته ایم از هرکسی به غیر شما رو گرفته ایم با ذکر نامِ تو دمِ `یا هو” گرفته ایم آیات مستجاب دعا نام زینب است ذکر علی علیِ خدا نام زینب است ما را گدای سیّده زینب نوشته اند ما را برای سیّده زینب نوشته اند تحت لوای سیّده زینب نوشته اند اصلاً فدای سیّده زنیب نوشته اند پروانه های اهل جنون پرپر تواند ایل و تبار من همگی نوکر تواند با تو دمِ حسین لب ما درست شد ذکر همیشه پُر طرب ما درست شد باران اشک نیمه شب ما درست شد با نوکریمان لقب ما درست شد بانو برای ما نم چشم تری بس است بانو برای ما لقب نوکری بس است ای مُحکمات سوره ی مادر..،مدد بده ای سومین تلألو کوثر..،مدد بده ای دلخوشی فاتح خیبر..،مدد بده ای ذوالفقار حضرت حیدر..،مدد بده بانو!مدد بده که خریدار غم شوم در این مسیر عشق شهید حرم شوم ما را جنون سوریه عاقل نموده است محکومِ حُکمِ محکمه یِ دل نموده است از این جهان شبزده غافل نموده است پُشت درِ حریم تو سائل نموده است ما را غلام حلقه به گوشِ خودت بخوان ما را مدافعان حریم خودت بدان دریای علم،سمت وجودت گُسیل شد یک قطره از علوم تو صد سلسبیل شد جهل از وقار علمِ تو بانو،ذلیل شد شاگرد ابتدائیتان،جبرئیل شد سرمشق خضر و حضرت عیسی تو بوده ای آموزگار عالم بالا تو بوده ای دنیا سیاه می شود از دودِ آه تو صد مرده زنده می شود از یک نگاه تو راه خدایِ عَزَّوَجَل است راه تو پشت و پناه هردو جهان شد پناه تو عالم فدای آنکه پناه تو می شود شب ها چراغ روشن راه تو می شود گل های سرخ باغچه ی عشق چیدنی است تصویر باغ سبز بهاری کشیدنی است این حالت جنون ملائک چه دیدنی است ذکر حسین جان تو از بس شنیدنی است هفت آسمان به خاطر ذکرت سکوت کرد عشق برادر تو به دل ها هُبوط ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت باران این زن که از برابر طوفان گذشته بود عمرش کنار حضرت باران گذشته بود صبرش امان حوصله ها را بریده بود وقتی که از حوالی میدان گذشته بود باران اشک بود و عطش شعله می کشید آب از سر تمام بیابان گذشته بود آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت از خیمه های بی سر و سامان گذشته بود اما هنوز آتش در را به یاد داشت آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود آن پرده های آخر صفین ناگهان از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود می دید آیه آیه آن زیر دست و پاست کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود زینب هزار بار خودش هم شهید شد از بس که از کنار شهیدان گذشته بود یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود... احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای زینب(س) عطر سیب صحن دلبرم میاد بخدا همینه باورم..،میاد نفسای آخره..،مطمئنم دم آخری برادرم میاد دست غم تو رو ازم جدا کشید زینب از دوری تو چیا کشید من چجوری زیرِ سایه جون بدم... وقتی جسم تو سه روز گرما کشید از عذابِ بعدِ تو نترسیدن نیزه‌ها امونتو می بُریدن روی تل دست و پا گُم کرده بودم... دست و پا که میزدی می خندیدن کاش اینا خداشونو عوض کنن دین بی بهاشونو عوض کنن خدا لعنتش کنه..،فکر کی بود نعل مرکباشونو عوض کنن! دور خیمه‌های تو غُلغُله بود چشم بد دور و بر قافله بود خولی و شمر و سنان..،جای خودش بددهن تر از همه حرمله بود حرمله عذاب بی اموون میداد مشک عباسمونو نشوون میداد تا که دِقِّمون بده..،گهواره رو جلو چشمای رباب تکوون میداد کوفه زخم دلمو نمک می زد سنگ غم آئینه‌مو محک می زد نزدیکِ محلّه‌ای که درس دادم... منو شاگرد خودم کتک می زد کوچه های تنگ و اون همه فشار... هتک حرمتِ منو به‌روم نیار منی که پرده‌نشین بودم یه عُمر با سرِ بازارِ برده ها چیکار؟! یه بُزُرگی..،زندگیش خراب میشه دلِ سنگَ‌م واسه اون کباب میشه بخدا روم نمیشه سوال کنم... آستینِ پاره مگه حجاب میشه؟! مرهم هیچ‌کسی التیام نبود شونه ای پناه گریه‌هام نبود اون همه بلا توو کربلا دیدم... هیچ مصیبتی شبیه شام نبود داغ بی حسابشو یادم نیار اون همه عذابشو یادم نیار مستای شامی چه بی حیا بودن... مجلس شرابشو یادم نیار اگه با غم تو همدم می شدن این حرامیا هم آدم می شدن میدونم زیر سر خیزرونه... دندونات یکی یکی کم می شدن باید این شب‌و به روز بدل کنم مشکل فراقِمونو حل کنم حالا که تو نیستی پیشم..،بایدَم یادگار مادرو بغل کنم بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم چگونه دم بزند از تو طبع محدودم؟ چگونه شعر شود واژه های معدودم؟ چگونه از تو بخواند زبان الکن من؟ که این لباس نباشد قواره تن من چگونه از تو بگویم که بی معلمه ای؟ که مانده ام تو علی هستی یا که فاطمه ای فهیمه ای و نجابت کنیز درگاهت فرشتگان فلک مستفیضِ درگاهت کجا به خفت و خواریِ ظلم تن دادی؟ تو اعتبار دوباره به نام زن دادی چه عزتی همه کائنات حیرانت چه هیبتی که اباالفضل شد نگهبانت نوشته اند که جان تو بود و جان حسین جهان من به فدای تو ای جهان حسین ملیکه ای و پرستار می شوی گاهی عفیفه ای و علمدار می شوی گاهی جنان و جاه و جلالش به زیر پرچم توست خوشا به حال تو بانو، حسین همدم توست تو از هرآنچه که گفتم فراتری...زینب به این نتیجه رسیدم که محشری...زینب بگو چه بر سر شام و سپاهش آوردی؟ خودت بیا و بگو نفس حیدری...زینب برای ما سخن `ما رأیت” کافی بود نیاز نیست به اعجاز دیگری...زینب پیام کرببلا را رسانده ای به جهان اگر غلط نکنم پس پیمبری...زینب تو فخر هاشمیونی، عقیله العربی به قول فاطمه علیا مخدری...زینب سید جعفر حیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دخت محبوبِ حضرت مولا آسمانی پر از بلا دارم سینه ای غرق ربنا دارم بر دلم آه بی صدا دارم در سرم شور نینوا دارم زینبم من عصاره ی زهرا دخت محبوبِ حضرت مولا کودکی با بلا عجین بودم در صبوری چو بی قرین بودم اسوه‌ی صبر صابرین بودم اینچنین شد که برترین بودم بالِ جبریل پا خورم باشد پرده‌ی عرش چادرم باشد آمدم زینت پدر باشم راویِ ضرب میخ در باشم شاهد پاره‌ی جگر باشم کربلا راهی خطر باشم من شب تیره را سحر هستم بَهرِ مولای خود سپر هستم مادر دو شهید خوش نامم بانوی پاکِ دین اسلامم سر پرست و بزرگِ ایتامم شهد غربت چکیده در کامم کربلا سنجشِ غرورم بود قتلگاهش که اوج شورم بود لحظه‌ی سخت من همان دم شد لحظه ای که فضا پُر از غم شد ..وَ غمی در نهاد عالم شد آسمان ناگهان جهنم شد این ندا آمد و زمین لرزید شمر دون رأس شاه را بُبْرید رأس او را بروی نی بردند چه بگویم کجا و کی بردند تا که بردند، بر او پی بردند سوی بزم حرام و می بردند سر آقا کجا و تشت طلا لب آقا کجا و چوب جفا از سرش بگذریم ، پیکر او در کنارش فتاده مادر او خون رَوَد از رگ و زِ حنجر او زخم شمشیر شد سراسر او نعل اسب و تن مطهر شاه نیزه‌ی غارتی و پیکر شاه بعد او نوبت حرم آمد چه بگویم، چه بر سرم آمد آتشی سوی معجرم آمد تازیانه به پیکرم آمد چون کبوتر اسیرِ در دامم برده اند سوی کوفه و شامم کوفی و بی حیایی و پستی خطبه های من و می و مستی سنگِ از روی بام و یک دستی ..بُرده از من تمامیِ هستی کوفه شادی و هلهله دارد کوفه خولی و حرمله دارد شامی و سیلی و کبودی ها بزم شام و غم حسودی ها آتش و کینه و یهودی ها چشمِ هیزِ کلاهخودی ها وجه مجهول شد سرت را شام عاقبت کُشت دخترت را شام  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم بریز آبی بر این آتش که از سرخی رو دارم چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم سخن هایم اگر محکم ولی در خویش می گریم که از غم ذولفقار آبداری بر گلو دارم سرت افتاد و افتادم روان گشتی روان گشتم که من با هم قدم بودن از اول با تو خو دارم هرآنچه بر سرت برنیزه آمد برسرم آمد چنین در آینه با خویش هر دم گفتگو دارم تمام کوچه ها سد شد اگر ،من سد شکن هستم به هر مژگان ز اشک خویش سیلابی به جو دارم سرت را تا در آغوشم نگیرم که نمی میرم چهل منزل اگر جان کنده ام این آرزو دارم موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من توی این یه سال و نیمه روز و شب اسمت و زمزمه کردم زیر لب کجایی ببینی حال و روزم و خواهرت داره میسوزه توی تب یه نفر نمونده بود تو کربلا که به زخم دل من نمک نزد به یاد لبای تشنه لب تو خواهرت لب به آب خنک نزد اگر هر چیزی رو که یادم بره تا قیامت این و یادم نمیره یه حرومی جلو بچه هات میخواست دم خیمه معجرم رو بگیره نمیتونن به خدا غیرتی ها این و لحظه ای به تصویر بیارن قصد اینا این بودش تو کربلا مثل تو من و غریب گیر بیارن ابن ذی الجوشن بی حیا تو راه ما رو واسه خاطر خدا میزد جات خالی بود ببینی تو شهر شام من و با اسم کوچیک صدا میزد برای بازی با آبروی من حرمله تو بازارا برده بودم دخترت تو شهر شام همش میگفت کاش منم تو کربلا مرده بودم   حسین زارع‌زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب(س) دم دمای آخر عمر منه چشامو نمیتونم تکون بدم زیر آفتاب بذارید بسترمو روا نیست من زیر سایه جون بدم کاش میشد برادرم بیاد پیشم غمامو بهش بگم دونه دونه راضی ام به اینکه بازم برا من با سر بریده قرآن بخونه غم کربلا رو من میگم شما هر کس و دیدید بهش بگید چی شد آخه از بالای تل تو قتلگاه هیشکی اندازه‌ی من ندید چی شد یکی با نیزه به پهلوهاش میزد یه نفر عصا میزد روی تنش تنها بین یه سپاه افتاده بود بدجوری غریب گیر آوردنش لحظه لحظه تو هوای قتلگاه شبیه برگای پاییز شدم برا اینکه کمتر اونو بزنن حتی با شمر گلاویز شدم کی دیده بچه های انبیا رو با چنین وضعی اسارت ببرن سر شیش ماهه رو میبرن که هیچ حتی گهواره شو غارت ببرن سری که رو نیزه رفته رو کجا اینهمه با سنگ‌ نشونه میگیرن دختر بی پناه و آخه کجا راهشو با تازیونه میگیرن کجای دنیا دیدید که مردمی توی جشنشون عزادار ببرن کی دیده با لباس پاره زنو برا تحقیر به بازار ببرن اون‌روزا خیلی زیاد دقم دادن بدجوری تو غصه آبم کردن هیشکی سایه مم ندیده بود ولی راهی بزم شرابم کردن توی گودال ، سر نی ، بزم شراب هرجا رفت حسین منم پشت سرش دل من تنگشه کاش این آخرا داداشم بیاد کنار خواهرش  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بنت الفاطمه(س) آنچنان که خُلق دخترها به مادر میرود خُلق زینب نیز به زهرای اطهر میرود شرط عقد خواهری چون او فقط این بود که هر چه پیش آید بهمراه برادر میرود در مقابل محض همراهی این خواهر حسین ترک پیکر کرده و بر نیزه با سر میرود خون حیدر در رگش جاریست وقتی اینچنین در اسارت هم چنان فاتح به منبر میرود هیبت زینب به حیرت برده دشمن را که او روی منبر میرود یا فتح خیبر میرود!؟ خطبه میخواند تمام شهر میریزد به هم آنچنان که انتظار روز محشر میرود تیغ بران بیانش ذوالفقاری دیگر است آن زمانی که به جنگ جهل لشگر میرود کوه صبر است او که از داغ دل پر غصه‌اش کاسه‌ی صبر تمام غصه‌ها سر میرود  میثم کاوسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) باز صحبت از تو شد عرش خدا باران گرفت باز هم با اشک های تو دلِ یزدان گرفت بانگِ هل من ناصرش را با تو ، هر عصری شنید گفت اگر چه ظالمی این غائله پایان گرفت آن که کم کم جان گرفته بین گودال از حسین از تو در بالای تل هم ، ذره ذره جان گرفت بوسه گاهِ مصطفی را داخل خورجین گذاشت بی خبر از قیمت سر بود اگر ارزان گرفت رفت کوفه ، رفت شام و رفت تا کنج تنور کوچه کوچه خانه خانه بوی اَلرّحمن گرفت کوفه مهمانداریش با طعنه و با سنگ بود کوفه ایی که بارها ازدست مولا نان گرفت شام هم تا زد بر آن دندان امیر مستِ پست آستین را دختری مظلومه با دندان گرفت ایستادی همچو پرچم ، قلبهاشان ایستاد از صدایِ حیدری ات ناقه هم فرمان گرفت گر چه سامانت به روی نیزه منزل کرده بود دینِ حق از پایمردی هایِ تو سامان گرفت  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ما رایت الا جمیلاً کوهی از جنس غم و درد، در اینجا خفته است آسـمـانی چـو افـق زرد، در اینجا خفته است عطش‌آلود لبی، سوخته‌جانی بی‌تاب کمری خم‌شده از درد، در اینجا خفته است گُلی از شرم و حیا سـرخ ولی پژمرده با خس و خار هماورد، در اینجا خفته است دلی از صبر، ولی ساخته با سوز و گداز یک جهان شعلهٔ دلسرد، در اینجا خفته است ابری آکنده ز باران، دلی آغشته به خون شبنمی بر رخ پُر گَرد، در اینجا خفته است خنجرِ حنجر و شمشـیرِ زبان آهخته به خدا شیرزنی مرد، در اینجا خفته است آنکه از داغیِ خورشید در این شام سیاه خبـری داغ‌تر آورد در اینجا خفته اسـت  حامد شیخ‌پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹