الگوی زندگی ساده حسن
کرم و لطف بی اراده حسن
از همه بیشتر کرم دارد
بین افراد خانواده حسن
پشت هر کس که تکیه زد به عَلَم
مثل یک کوه ایستاده حسن
کرمش را خدا به خلق خودش
کرد ثابت به استناد حسن
در مسیرش سواره می آید
دست می گیرد از پیاده حسن
به تمامی زائران حسین
شب جمعه سلام داده حسن
به هوایش دوشنبه ها یک سر
می روم تا امام زاده حسن
#محمد_نجاری
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#هفتم_صفر
@hadithashk
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
#هفتم_صفر
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#بردیا_محمدی
@hadithashk
@hadithashk
سائلم سائل بابِ اَثَرَم
تا که وَصلَم به حَسَن باثَمَرَم
آبرو داده مرا از کَرَمَش
که نباشد کَرَمَش من حَجَرَم
چون رهایم کند آقای کَرَم
بنده ای خِیره سَرَو در به دَرَم
از دعای حسن است بندگیم
که خدا داده مرا بال و پرم
رزقَ هر دفعه حَسن گفتن من
می کند اهل بکاء در سَحَرَم
گوشِ من باز شد و می شنوَم
ناله های جگرم وای جگرم
#احسان_صابریون
#شعر_دهه_آخر_صفر
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
@hadithashk
السلام ای جان طه ، یا معزالمومنین
اولین دلبند زهرا ، یا معزالمومنین
ای سکوتت عین غوغا ، یا معزالمومنین
ای سپهسالار مولا ، یا معزالمومنین
اولین شاگرد و شاگرد اول حیدر حسن
شیر بی تکرار زهرا ، یک تنه لشکر حسن
کی ببیند این جهان مانند سردار جمل
سرور آزادگان در بند سردار جمل
ذکر یا زهراست بر سربند سردار جمل
وای از آن دم که شود غرّنده سردار جمل
عرصه را از خون بدخواهان لبالب می کند
روز اُمُ الناکثین ها را حسن شب می کند
پرچمش ساییده سر بر آسمان ها مجتبی
هست در فردوس آقای جوان ها مجتبی
بر غریب و آشنا داده است نان ها مجتبی
مهربانی کرده با نامهربان ها مجتبی
سید ما با جُزامی هم رفاقت می کند
چون خدایش بر همه عالم محبت می کند
مجتبایی ها به جز خوبان دوران نیستند
مجتبایی ها که از چیزی هراسان نیستند
دل پریشان های این آقا پریشان نیستند
گریه کن هایش قیامت دیده گریان نیستند
اجرتان ای سینه زن های حسن جان با حسین
میدهد محشر جواب این حسن ها را حسین
سینه ی از داغ زهرا شعله ور ، یعنی حسن
از حسین و مرتضی مظلوم تر یعنی حسن
سال ها مانوس با آه جگر یعنی حسن
بی قرار کوچه و دیوار و در یعنی حسن
ای شهید زنده ی آن کوچه ی بی مادری
در بنی الزهرا تو آقا از همه تنها تری
بشکند دست تو ای ظالم چه آوردی سرش
نوجوان ِ پیرمردی شد عصای مادرش
خواب بود ای کاش این صحنه ، نمیشد باورش
وای از سنگینی ِ دستی که رد شد از سرش
گاه گوید فاطمه ، گاهی حسن روح الامین
وای اگر پیش پسر ، مادر بیفتد بر زمین
آه آقای غریب ما چه ها آمد سرت
خون بگرید از غم مظلومی تو مادرت
کشت ما را خط به خط ِ عمر ِ گریه آورت
قتلگاهت خانه ی تو ، قاتلت شد همسرت
وای من از تو چه قدر این قوم کینه داشتند
که میان خانه ات هم راحتت نگذاشتند
ذکر زهرا یا بُنیَّ ، آسمان ها سینه زن
من به هر تشییع گریَم یاد تشییعت حسن
کاش میشد که شبانه دفن گردد این بدن
بی کفن ، خون گریه کرد از داغت ای خونین کفن
ای حسن جان بر حسینت زندگی دشوار شد
بعد تو انگار دیگر از کفن بیزار شد
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#دهه_آخر_صفر
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk
السلام ای جان طه ، یا معزالمومنین
اولین دلبند زهرا ، یا معزالمومنین
ای سکوتت عین غوغا ، یا معزالمومنین
ای سپهسالار مولا ، یا معزالمومنین
اولین شاگرد و شاگرد اول حیدر حسن
شیر بی تکرار زهرا ، یک تنه لشکر حسن
کی ببیند این جهان مانند سردار جمل
سرور آزادگان در بند سردار جمل
ذکر یا زهراست بر سربند سردار جمل
وای از آن دم که شود غرّنده سردار جمل
عرصه را از خون بدخواهان لبالب می کند
روز اُمُ الناکثین ها را حسن شب می کند
پرچمش ساییده سر بر آسمان ها مجتبی
هست در فردوس آقای جوان ها مجتبی
بر غریب و آشنا داده است نان ها مجتبی
مهربانی کرده با نامهربان ها مجتبی
سید ما با جُزامی هم رفاقت می کند
چون خدایش بر همه عالم محبت می کند
مجتبایی ها به جز خوبان دوران نیستند
مجتبایی ها که از چیزی هراسان نیستند
دل پریشان های این آقا پریشان نیستند
گریه کن هایش قیامت دیده گریان نیستند
اجرتان ای سینه زن های حسن جان با حسین
میدهد محشر جواب این حسن ها را حسین
سینه ی از داغ زهرا شعله ور ، یعنی حسن
از حسین و مرتضی مظلوم تر یعنی حسن
سال ها مانوس با آه جگر یعنی حسن
بی قرار کوچه و دیوار و در یعنی حسن
ای شهید زنده ی آن کوچه ی بی مادری
در بنی الزهرا تو آقا از همه تنها تری
بشکند دست تو ای ظالم چه آوردی سرش
نوجوان ِ پیرمردی شد عصای مادرش
خواب بود ای کاش این صحنه ، نمیشد باورش
وای از سنگینی ِ دستی که رد شد از سرش
گاه گوید فاطمه ، گاهی حسن روح الامین
وای اگر پیش پسر ، مادر بیفتد بر زمین
آه آقای غریب ما چه ها آمد سرت
خون بگرید از غم مظلومی تو مادرت
کشت ما را خط به خط ِ عمر ِ گریه آورت
قتلگاهت خانه ی تو ، قاتلت شد همسرت
وای من از تو چه قدر این قوم کینه داشتند
که میان خانه ات هم راحتت نگذاشتند
ذکر زهرا یا بُنیَّ ، آسمان ها سینه زن
من به هر تشییع گریَم یاد تشییعت حسن
کاش میشد که شبانه دفن گردد این بدن
بی کفن ، خون گریه کرد از داغت ای خونین کفن
ای حسن جان بر حسینت زندگی دشوار شد
بعد تو انگار دیگر از کفن بیزار شد
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#هفتم_صفر
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk
سائلم سائل بابِ اَثَرَم
تا که وَصلَم به حَسَن باثَمَرَم
آبرو داده مرا از کَرَمَش
که نباشد کَرَمَش من حَجَرَم
چون رهایم کند آقای کَرَم
بنده ای خِیره سَرَو در به دَرَم
از دعای حسن است بندگیم
که خدا داده مرا بال و پرم
رزقَ هر دفعه حَسن گفتن من
می کند اهل بکاء در سَحَرَم
گوشِ من باز شد و می شنوَم
ناله های جگرم وای جگرم
#هفتم_صفر
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#احسان_صابریون
@hadithashk
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
#هفتم_صفر
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#بردیا_محمدی
@hadithashk
هرکسی بین روضه مهمان است
به سر سفره ی حسن(ع) جان است
غم میان دلم ندارد راه
تا که تدبیر با کریمان است
پادشاه است ، عادتش اما
هم نشینیِ با گدایان است
روزی ما به دست حضرت اوست
رازق خلق رب منان است
رعیت اینجا امیر میشود و
سگ کویش هزار سلطان است
از دمش شد مسیح (ع)صاحب دم
او کلام کلیم عمران (ع) است
عسل بر لبان قاسم (ع) او
جام صهبای کوی مستان است
اینچنینش مبین بدون حرم
حرمش کل عرش رحمان است
عرصه ی محشری که اوصافش
همه در آیه های قرآن است
آخر آنجا به چشم میبینیم
مجتبی(ع) خویش صحنه گردان است
مینویسم به روی قلب و تنم
من مسلمان حضرت حسنم(ع)
ای امیدم به وقت حیرانی
السلام ای عزیز بارانی
مرده ی ما دوشنبه احیا شد
با دم قدسی حسن جانی!
جایگاه تو از زبان قاصر
خارج از درک های عقلانی
هرچه غیر تو باشد آن هیچ است
تو وجود خدای سبحانی
مهر از چهره ات فروغ گرفت
به چه خالیُ به چه مژگانی
جلوه ای از رخ تو تابش کرد
و همان گشت ماه کنعانی
ملک الموت جان کند تقدیم
گر که گیسوی خود بیفشانی
آب و نان گدا رسد از تو
برسان بر گدای خود نانی
سفره ی درد و رنج من باز است
تا به درد دلم تو درمانی
با جذامی نشسته ای ، یکبار
حجره ی ما بیا به مهمانی
تا که این دل به یک نوا برسد
شاید اینبار کربلا برسد
از غمت میکنم بپا آتش
یا بکش یا بزن مرا آتش
روضه ات جام زهر جعده نبود
روضه ات کوچه بود با آتش
مادرت سوخت محسنش هم سوخت
ذره ای هم نکرد حیا آتش
فاطمه از هر آن که می آمد
یا لگد خورده بود یا آتش
قنفذ و خالد و مغیره ی مست
میزدندش جدا جدا آتش
قصد ثانی مگر که خانه نبود؟
معجرش را زده چرا آتش؟
حرفهایم گریز میگیرند
روضه ام رفت کربلا ، آتش
السلام علیک یا مکروب
دیده او بین خیمه ها آتش
دخترانش فرار میکردند
همه ی تازیانه ها آتش
حنجرش گرم شد به دست سنان
که زده راس نیزه را آتش
من بمیرم غریب بود حسین
قتلگاهش عجیب بود حسین
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#علی_اکبر_جمشیدی
@hadithashk