طفل رباب
این طفل به خواب رفته در گهواره
شاهی است که تکیه داده بر گهواره
تنها نه دو تکه چوب بنگر که شده است
خورشید و ستاره و قمر گهواره
وقتی که به مهد اشک میریخت مدام
میریخت به آسمان گُهَر گهواره
هرگز نشود ادا مقامش حتی
با زر بنویسند اگر گهواره
یک غنچه در آغوش گرفت و داده است
اندازه آسمان ثمر گهواره
میخورد تکان و با نوایی جانسوز
میداد ز کربلا خبر گهواره
مقصود نه روضه است اما دیدند
در خاک بدن ، به نیزه سر ، گهواره_
_میرفت به دست ناکسان دست به دست
بر جان رباب زد شرر گهواره
داریوش جعفری
#داریوش_جعفری #شعر_ولادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_ولادت_رضیع_الحسین #شعر_ولادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_ولادت_علی_ابن_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علی اصغر(ع)
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد
آیات شادی آفرین تنزیل می گردد
لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد
دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد
وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد
لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد
سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد
قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد
آئینه احساس تماشا را بغل می کرد
دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد
جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد
وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد
باید که درد دردمندان را دوا می کرد
از نور خالق انشعابی را جدا می کرد
باید برای ماه نامی دست و پا می کرد
او را میان کهکشان خود صدا می کرد
مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت
بابا برای بار سوم”یا علی”می گفت
این ماهسیما پرده ها را از حجاب انداخت
از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت
لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت
ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت
بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است
خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است
ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب
نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب
تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب
بند قماط او نخ حبل المتینِ رب
قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد
رسم گدایی را درِ این خانه رایج کرد
ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند
ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند
ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند
جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند
شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است
شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است
گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است
کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است
یوسف برو،او گرمی بازار امروز است
دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است
با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند
جنگاوری را در دل گهواره می داند
قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت
خون علی را در دل رگهاش جاری داشت
بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت
تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت
کوچکترین باز شکاری بین این لانه است
او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است
او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است
کوچکترین قطره میان نسل باران است
پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است
مثل علی اکبر برای عمه ها جان است
قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند
زینب برایش `وَاْنْ یَکاد”از جان و دل می خواند
تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید
از آسمان باران که می بارید،می خندید
و ...
#بردیا_محمدی #شعر_ولادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_ولادت_رضیع_الحسین #شعر_ولادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_ولادت_علی_ابن_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علی اصغر(ع)
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد
آیات شادی آفرین تنزیل می گردد
لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد
دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد
وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد
لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد
سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد
قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد
آئینه احساس تماشا را بغل می کرد
دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد
جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد
وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد
باید که درد دردمندان را دوا می کرد
از نور خالق انشعابی را جدا می کرد
باید برای ماه نامی دست و پا می کرد
او را میان کهکشان خود صدا می کرد
مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت
بابا برای بار سوم”یا علی”می گفت
این ماهسیما پرده ها را از حجاب انداخت
از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت
لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت
ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت
بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است
خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است
ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب
نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب
تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب
بند قماط او نخ حبل المتینِ رب
قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد
رسم گدایی را درِ این خانه رایج کرد
ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند
ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند
ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند
جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند
شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است
شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است
گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است
کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است
یوسف برو،او گرمی بازار امروز است
دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است
با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند
جنگاوری را در دل گهواره می داند
قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت
خون علی را در دل رگهاش جاری داشت
بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت
تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت
کوچکترین باز شکاری بین این لانه است
او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است
او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است
کوچکترین قطره میان نسل باران است
پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است
مثل علی اکبر برای عمه ها جان است
قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند
زینب برایش `وَاْنْ یَکاد”از جان و دل می خواند
تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید
از آسمان باران که می بارید،می خندید
و ...
#بردیا_محمدی #شعر_ولادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_ولادت_رضیع_الحسین #شعر_ولادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_ولادت_علی_ابن_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹