eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
شاه نگذاشت ناز معشوق مرا هرکه اگر کم بکشد میکشم ناز مگر ناز مرا هم بکشد انچه سگ مى کشد از سنگ ملامت به گذر مطمئنم نتواند بنى ادم بکشد آن قدر ریخته ام باده به سنگ لحدم که تعجب نکنم گر کفنم نم بکشد از مقامات سیاهى عبایش با من چیزکى گفت و بعید است سوادم بکشد سر بازار خرید و سپس ازادم کرد شاه نگذاشت دگر کار به درهم بکشد او کشیده ست مرا پاى ضریحش، چون باد که خسى را وسط معرکه نم نم بکشد بوى سیب از کفنم مى شنود معصیتم پاى من را نتواند به جهنم بکشد کار این بنده خود را رمضان یکسره کن که بعید است دگر تا به محرم بکشد پیمان طالبى لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شب توبه ی ماست شب جمعه دل ما گفت علی ع گفت حسین ع رو به درگاه خدا گفت علی ع گفت حسین ع از همه رانده شده چشم بر این در دارد بنده ای غرق خطا گفت علی ع گفت حسین ع این شب جمعه؛ شب قدر؛ شب توبه ی ماست دل ما بین دعا گفت علی ع گفت حسین ع پر زد از صحن نجف محضر شش گوشه ی شاه هر دل غمزده تا گفت علی ع گفت حسین ع روزه ام نذر پدر روضه ی من خرج پسر غم جدا غصه جدا گفت علی ع گفت حسین ع دل قرآن به سرم با دم سلطان نجف کنج ایوان ه طلا گفت علی ع گفت حسین ع اربعین پای پیاده لبم از خاک نجف تا خود کرببلا گفت علی ع گفت حسین ع مهدی فاطمه عج از توبه ی او راضی شد هر که در نزد رضا ع گفت علی ع گفت حسین ع من و سرمایه ی عمرم که دل دربه دری ست تو و لبخند رضایت `چه مبارک سحری ست” اسماعیل‌ شبرنگ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
خاتون‌عالمین ای‌جلوه‌گاه‌ِعصمت خاتون‌عالمین پرده‌نشین‌ِ قصرِ حیا؛دخترِحسین ای وام‌دار نور وجودِ تو آفتاب مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب بسیار گشته‌ایم؛ نداری قرینه‌ای بیخود که نیست درخور نام سکینه‌ای بر ما رسیده‌این‌ سُخن‌از شاهِ‌کربلا تو غرق‌ در خدا شده‌ای از اَلَست‌ها شعری‌که‌صَرف‌مدح‌توشددُرّ‌ِقیمتی‌ست در خانه‌ای‌که‌نام‌توباشدچه‌برکتی‌ست! بر من که در دلم احدی نیست غیر تو آرامش است در گِرو ذکر خِیر تو فارغ نبوده‌ای نفسی از غم حسین ای‌شصت‌سال‌سوخته‌در ماتم‌حسین در کوچه‌های کوفه غرورت‌ شکسته شد چون دست‌های‌کوچکت از پُشت بسته شد مرثیه‌خوان داغ شهیدان کربلا طوبای قدخمیده ز طوفان کربلا سجده به‌خاک‌پای تو چون رزق ما نبود شد سهم خارهای بیابان کربلا یادت‌که‌هست پیش نگاه تو موج موج ((خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا)) از‌حال‌رفت‌گوش‌‌ِ تو وقتی‌که‌ دشمنان ((کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا)) از حجم این مصیبت سنگین قدت خمید بی‌سر تورا پدر چو در آغوش خود کشید بیخودپدرنخوانده‌به‌گوش‌تو((شیعتی)) از تشنگی نبود فزون‌تر مصیبتی با بُغض گریه کردی و راه گلو گرفت وقتی‌عمو درعلقمه از خون وضو گرفت پس بعد از آنکه آب ز‌ شرم تو آب شد اشک تو شصت سال نثار رباب شد دیدی‌چقدر در پی هم استخوان‌شکست بس تازیانه بر بدن دختران‌ نشست اینها نداشت تازگی آری که پیش‌تر پیچیده تازیانه به بازوی یک نفر شلّاق‌خورد بسکه‌درآن‌کوچه‌ از سپاه انگشت‌های فاطمه بی‌جان شدند ! آه قنفذ به بال زخمی بانو نکرد رحم شمشیر در غلاف به بازو نکرد رحم دنیا خراب شد به سر شاه لافتی از هوش رفت حوریّه‌اش بین کوچه‌ها محمدقاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
27.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا گریه کنت با دست بر سر می‌زند یعنی از غصه‌ی ذبح سرت سر را نمیخواهد @hadithashk
دوباره یک شب جمعه دوباره آه.. حسین! رسیده تا همه جا بوی قتلگاه.. حسین! دوباره فاطمه دارد بُنَیّ میخواند گرفته زمزمه دارد بُنَیّ میخواند لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟! گرفت‌ پهلوی من وقت دست و پا زدنت! هرآنچه نیزه که آمد درآمد از پشتت! عقیق رفته که رفته،کجاست‌ انگشتت؟؟ @hadithashk
هم سفره بودن با گدایان عادت شاه است پس خوش به حال هر کسی که رعیت شاه است بین گدایان محله حرف سلطان و بین غلامان محله صحبت شاه است امروز ما دنبال کار و بار اربابيم فردای محشر مطمئنا نوبت شاه است سر زیر بار ظلم ظالم خم نخواهد شد تا گردن ما زیر بار منت شاه است فرقی میان نیزه با دوش پیمبر نیست بالانشین بودن همیشه عادت شاه است هم سائل و هم ساربان در مسجد و گودال بخشیدن انگشتری ها خصلت شاه است بعد از اباالفضل و علی اکبر و قاسم کوهی که خم شد از مصیبت قامت شاه است بردند معجر از سر زینب؟ زبانم لال این حرف ها بی حرمتی بر ساحت شاه است هرچند " کل من علیها فان " ولی در اصل آنچه که می ماند به دنیا هيئت شاه است @hadithashk
عمرم بدون تو به هدر می رود حسین تیر فراق تو به جگر می رود حسین آقا بگو چه چاره کنم این فراق را بی تابِ تو شدم چه کنم اشتیاق را خواهم که زائرت شوم اما نمی شود این راهِ بسته سمتِ حرم وا نمی شود ما را به روی بالِ نسیمت نمی بری؟ ما را پیاده سمتِ حریمت نمی بری؟ ای جان پناهِ عالم و خون خدا حسین دست مرا بگیر و ببر کربلا حسین ما بی کَسیم و جز تو نداریم آشنا نِعم َالاَمیرِ من نظری کن به زیر پا شاهِ جهانِ من به رعیت نگاه کن حالم بد است حال مرا روبه راه کن شاها نگاه کن دل ما تنگِ کربلاست در قلب ما زمینه و آهنگِ کربلاست ای دور از وطن، وطنِ ماست کربلا بعد از وفات هم سخن ماست کربلا ما کربلا نرفته زِ دنیا نمی رویم ما بی حسین جنّتِ اعلا نمی رویم ما تا به حال اگر که نمُردیم معجزه است دل را به دوری از تو سپُردیم معجزه است از ذرّه کمتریم و تو ما را حساب کن مورِ همین دَریم و تو ما را حساب کن ای کشته ی تمامی سرنیزه ها حسین ای پیکری که گشته به صحرا رها حسین جانم فدای غربتت اربابِ بی کفن ای تشنه لب تر از همه بی آبِ بی کفن ای جان پناهِ زینب و سلطان کربلا قرآنِ پاره پاره به دامانِ کربلا دُورت شلوغ نه! به خدا ازدحام شد بر پیکرِ شریفِ تو ظلم مدام شد دورت شلوغ شد همگی بی حیا شدند در قتلگاهِ تو همه حاجت روا شدند دور از نگاهِ پاکِ حبیب و زهیر و حُر از قتلگاهِ تو همه رفتند دستِ پُر دور از نگاهِ حضرت عباس و اکبرت آتش گرفت گوشه ی دامان دخترت دارم برای پیکر تو گریه می کنم بر گریه های دختر تو گریه می کنم @hadithashk
عزیزم حسین تشنه لب جان داده ای ، ای کاش باران می شدم روی خاک افتاده ای، ای کاش دامان می شدم کاش می پوشاندمت عریان نمانی لااقل ای خدا ، ای کاش من خاک بیابان می شدم ... کاش یک کهنه حصیر پاره بودم در دهات کاش بودم تا کفن ، بر جسم عریان می شدم کاش می شد باد بودم می وزیدم بر تنت جای زلف درهم تو من پریشان می شدم خیمه هایت سوخت ، آبادی نمی آید به ما جای خیمه های تو من کاش ویران می شدم ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت انگار بوی تربت مُهر مرا داشت راه نجف تا کربلا آغاز می شد بال کبوترها یکایک باز می شد چشمان دنیا محو این پرواز می شد این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت این عشق،مجنون را به لیلا می رساند شاه و گدا را پای سفره می نشاند آهندلی را تا حریمش می کشاند انگار که شش گوشه‌اش آهنرُبا داشت موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است با سینه زن‌هایش شَوی همراه..،خوب است آن‌قَدر طعم روضه ، بین راه ، خوب است زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت هر موکبی که پابرهنه می رسیدم بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم طعم خوش چای عراقی را چشیدم آن استکان هایی که طعم باده را داشت ما آیه های روشن فتح المبینیم فرزند خاکی امیرالمومنینیم ما سینه زن های یل ام البنینیم آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه با گریه کارم راه افتاده همیشه زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه مادر هوای کودکش را هر کجا داشت موکب به موکب با برادر های دینی با همسفرهای شریف اربعینی تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد نام و نشان ها نیز کارایی ندارد در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت شب‌گریه ها بغض‌گلو را حفظ می کرد با یار حال گفتگو را حفظ می کرد این آبله ها آبرو را حفظ می کرد هرسربلندی در کف پا ، زخم ها داشت یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم در نیمه‌شب..،با زخم پا..،دشوار رفتم با رخت پاره در دل انظار رفتم امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟ این‌ روزها از درد می بارم دوباره از هجر تو گریه شده کارم دوباره قصد گریز روضه را دارم دوباره می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت با قامتی خم خانمی از حال می رفت تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت آن روضه خوانی که تهِ گودال می رفت روی سر خود چادر خیرالنسا داشت اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند انگشت بی انگشترش را جمع کردند شکرخدا که روستاشان بوریا داشت @hadithashk
گودال قتله گاه تو را هر کسی که دید یک یا حسین گفت و دلش رفت کربلا @hadithashk
به دل ما کسی محل نگذاشت جز علمدار با وفای حسین بچه های علی و فاطمه اند گریه کن های بچه های حسین @hadithashk
سوی سابق را ندارد دیده تارم پدر همچو ابرم در نبودت سخت میبارم پدر به گمانم عمه هم از دست من خسته شده بعد تو بر دوش او افتاده هر کارم پدر دست در دست پدر رد شد از اینجا هر کسی با غرور دخترانه گفت که، دارم پدر این که هم بازی ندارم حوصله بر میشود بیشتر سرگرم زخم طاول و خارم پدر تو خودت گفتی که می آیی بیا پس زودتر تا نداده بیشتر این زجر آزارم پدر من که بوده بالشم نرمی دستان عمو حال سر بر سنگ این ویرانه میذارم پدر من که نازم را عمو عباس روزی می‌کشید در طناب سلسله حالا گرفتارم پدر من دگر از تو النگویی نمی‌خواهم بیا بیشتر از هر کجا ترسان ز بازارم پدر من به عشق اینکه یک بار دگر میبینمت از سر شب تا طلوع صبح بیدارم پدر تو فقط یک لحظه از نیزه به آغوشم بیا تا ببینی از لبت لب بر نمی‌دارم پدر @hadithashk