🍖چرا بهتر است استخوان غذایمان را کامل پاک نکنیم؟
🌿...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: صَنَعَ لَنَا أَبُو حَمْزَةَ طَعَاماً وَ نَحْنُ جَمَاعَةٌ فَلَمَّا حَضَرْنَا رَأَى رَجُلًا يَنْهَكُ عَظْماً فَصَاحَ بِهِ فَقَالَ لَا تَفْعَلْ فَإِنِّي سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ: «لَا تَنْهَكُوا الْعِظَامَ فَإِنَّ فِيهَا لِلْجِنِّ نَصِيباً وَ إِنْ فَعَلْتُمْ ذَهَبَ مِنَ الْبَيْتِ مَا هُوَ خَيْرٌ مِنْ ذَلِكَ.»
📚الكافي، ج۶، ص۳۲۲
🌿از هیثم بن عروة تمیمی نقل شده است:
🔹ابوحمزه ثمالی غذایی برای ما درست کرده بود. وقتی بر سر سفره حاضر شدیم، ابوحمزه مردی را دید که داشت استخوان را کاملاً پاک میکرد.
🔹او را صدا زد و گفت: این کار را نکن؛ چراکه من از امام سجاد (علیهالسلام) شنیدهام که میفرمودند:
🔸«در تمیز کردن استخوان، زیادهروی نکنید؛ زیرا جنها سهمی در آن دارند و اگر این کار را انجام دهید، از خانهتان چیزی میرود که بهتر از این (تهمانده استخوان) است.»
♦️البته، با توجه به روایتی دیگر، اینکار حرام نیست، بلکه مکروه است...
🌿...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعَظْمِ أَنْهَكُهُ. قَالَ: «نَعَمْ.»
📚المحاسن، ج۲، ص۴۷۲
🌿از محمد بن مسلم نقل شده است:
🔹از امام باقر (علیهالسلام) درباره تمیز کردنِ کاملِ استخوان سؤال کردم که آیا (جایز است) این کار را دهم؟
🔸حضرت فرمودند: بله (اشکالی ندارد.)
📝پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ
👈برخی گفتهاند که مقصود، خوردن مغز استخوان است. و الله العالم.
#امام_سجاد_علیه_السلام #امام_باقر_علیه_السلام #غذا #گوشت #استخوان #جن #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠جنها برای چه کاری نزد اهلبیت میآمدند؟
🌿…عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ: أَتَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فِي بَعْضِ مَا أَتَيْتُهُ فَجَعَلَ يَقُولُ: «لَا تَعْجَلْ» حَتَّى حَمِيَتِ الشَّمْسُ عَلَيَّ وَ جَعَلْتُ أَتَتَبَّعُ الْأَفْيَاءَ فَمَا لَبِثَ أَنْ خَرَجَ عَلَيَّ قَوْمٌ كَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الصُّفْرُ عَلَيْهِمُ الْبُتُوتُ قَدِ انْتَهَكَتْهُمُ الْعِبَادَةُ قَالَ: فَوَ اللَّهِ لَأَنْسَانِي مَا كُنْتُ فِيهِ مِنْ حُسْنِ هَيْئَةِ الْقَوْمِ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ قَالَ لِي: «أَرَانِي قَدْ شَقَقْتُ عَلَيْكَ؟» قُلْتُ: أَجَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَنْسَانِي مَا كُنْتُ فِيهِ قَوْمٌ مَرُّوا بِي لَمْ أَرَ قَوْماً أَحْسَنَ هَيْئَةً مِنْهُمْ فِي زِيِّ رَجُلٍ وَاحِدٍ كَأَنَّ أَلْوَانَهُمُ الْجَرَادُ الصُّفْرُ قَدِ انْتَهَكَتْهُمُ الْعِبَادَةُ. فَقَالَ: «يَا سَعْدُ رَأَيْتَهُمْ؟» قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «أُولَئِكَ إِخْوَانُكَ مِنَ الْجِنِّ.» قَالَ: فَقُلْتُ: يَأْتُونَكَ؟ قَالَ: «نَعَمْ يَأْتُونَّا يَسْأَلُونَّا عَنْ مَعَالِمِ دِينِهِمْ وَ حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ.»
📚الكافي، ج۱، ص۳۹۴
🌿از سعد اِسکاف نقل شده است:
🔶در یکی از مراجعاتی که به امام باقر (علیهالسلام) داشتم، حضرت فرمودند: 🔸«[برای اینکه داخل بیایی،] عجله نکن.»
🔷[من بیرون منزل ایشان ماندم] تا زمانی که خورشید بهشدت بر من میتابید و من [برای فرار از گرما] سایهها را دنبال میکردم. چیزی نگذشت که گروهی [از منزل حضرت] خارج شدند که [رنگشان] شبیه ملخهای زردرنگ بودند و جامههایی ضخیم بر دوش داشتند و عبادت، آنها را دچار سستی و ضعف کرده بود. به خدا قسم، از زیباییِ ظاهر این گروه، وضعیت بدی که در آن بودم را فراموش کردم.
🔶وقتی [آنها خارج شدند و من] نزد امام باقر (علیهالسلام) رفتم، حضرت به من فرمودند:
🔸«بهنظرم تو را به مشقت انداختم.»
🔷عرض کردم:
🔹بله، ولی به خدا قسم، گروهی که از کنارم عبور کردند، موجب شدند وضعیتی که در آن بودم را فراموش کنم. من هرگز گروهی در لباس یک مرد را خوشسیماتر از آنها ندیده بودم. رنگشان مانند ملخهای زردرنگ بود و عبادت آنها را دچار ضعف و سستی کرده بود.
🔶حضرت فرمودند:
🔸«ای سعد! آنها را دیدی؟»
🔷عرض کردم:
🔹بله.
🔶فرمودند:
🔸«آنها برادران تو از طایفه جن بودند.»
🔷عرض کردم:
🔹نزد شما آمده بودند؟
🔶حضرت فرمودند:
🔸«بله، آنها نزد ما میآیند و پیرامون معارف دینشان و از حلال و حرامشان از ما سؤال میکنند.»
#امام_باقر_علیه_السلام #جن #امامت #دین #شیعه #حلال #حرام #احکام #گرما #عبادت #علم #تعلم #علم_آموزی #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠 @hadithona
💠جنها چهگونه صدایی دارند؟
🌿…عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَحْرَشٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِي حَكِيمَةُ بِنْتُ مُوسَى قَالَتْ: رَأَيْتُ الرِّضَا ع وَاقِفاً عَلَى بَابِ بَيْتِ الْحَطَبِ وَ هُوَ يُنَاجِي وَ لَسْتُ أَرَى أَحَداً فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي لِمَنْ تُنَاجِي؟ فَقَالَ: «هَذَا عَامِرٌ الزَّهْرَائِيُّ أَتَانِي يَسْأَلُنِي وَ يَشْكُو إِلَيَّ.» فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ كَلَامَهُ. فَقَالَ لِي: «إِنَّكِ إِنْ سَمِعْتِ بِهِ حُمِمْتِ سَنَةً.» فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ. فَقَالَ لِيَ: «اسْمَعِي!» فَاسْتَمَعْتُ فَسَمِعْتُ شِبْهَ الصَّفِيرِ وَ رَكِبَتْنِيَ الْحُمَّى فَحُمِمْتُ سَنَةً.
📚الكافي، ج۱، ص۳۹۵
🌿از محمد بن جَحرش نقل شده است:
🍃حکیمه، دختر امام کاظم (علیهالسلام) برایم روایت کرد:
🔷من [برادرم] امام رضا (علیهالسلام) را دیدم که کنار درِ انبار هیزم ایستاده بودند و درگوشی صحبت میکردند، اما هیچکس را آنجا ندیدم. عرض کردم:
🔹آقای من! با چه کسی نجوا میکنید؟
🔶حضرت فرمودند:
🔸«این، "عامر زهرائی" است. آمده است از من پرسش کند و شکایتش را نزد من آورده است.
🔷عرض کردم:
🔹آقای من! دوست دارم صدایش را بشنوم.
🔶به من فرمودند:
🔸«اگر صدایش را بشنوی، یک سال تب خواهی کرد.»
🔷عرض کردم:
🔹آقای من! من دوست دارم صدایش را بشنوم.
🔶امام رضا (علیهالسلام) به من فرمودند:
🔸«بشنو!»
🔷من صدایی شبیه صدای سوت ممتد شنیدم و دچار تب شدم و تا یک سال تب داشتم.
#امام_کاظم_علیه_السلام #امام_رضا_علیه_السلام #جن #امامت #دین #شیعه #قضاوت #بیماری #تب #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠 @hadithona
💠اهلبیت برای چه کارهایی اجنه را به خدمت میگرفتند؟
🌿…عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: أَوْصَانِي أَبُو جَعْفَرٍ ع بِحَوَائِجَ لَهُ بِالْمَدِينَةِ فَخَرَجْتُ فَبَيْنَا أَنَا بَيْنَ فَجِّ الرَّوْحَاءِ عَلَى رَاحِلَتِي إِذَا إِنْسَانٌ يَلْوِي ثَوْبَهُ قَالَ فَمِلْتُ إِلَيْهِ وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ عَطْشَانُ فَنَاوَلْتُهُ الْإِدَاوَةَ فَقَالَ لِي لَا حَاجَةَ لِي بِهَا وَ نَاوَلَنِي كِتَاباً طِينُهُ رَطْبٌ قَالَ فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَى الْخَاتَمِ إِذَا خَاتَمُ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ مَتَى عَهْدُكَ بِصَاحِبِ الْكِتَابِ قَالَ السَّاعَةَ وَ إِذَا فِي الْكِتَابِ أَشْيَاءُ يَأْمُرُنِي بِهَا ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا لَيْسَ عِنْدِي أَحَدٌ قَالَ ثُمَّ قَدِمَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَقِيتُهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ رَجُلٌ أَتَانِي بِكِتَابِكَ وَ طِينُهُ رَطْبٌ فَقَالَ: «يَا سَدِيرُ إِنَّ لَنَا خَدَماً مِنَ الْجِنِّ فَإِذَا أَرَدْنَا السُّرْعَةَ بَعَثْنَاهُمْ.»
📚الكافي، ج۱، ص۳۹۵
🌿از سَدیر صَیرَفی نقل شده است:
🔹امام باقر (علیهالسلام) در مدینه، نیازمندیهایی که داشتند را به من سفارش دادند.
🔹من از شهر خارج شدم و زمانی که در تنگه روحاء (مکانی در ۸۰ کیلومتری مدینه و در مسیر مکه)، سوار بر شتر خود بودم، ناگهان انسانی را دیدم که جامهاش را دور خود پیچیده بود. سمت او رفتم. گمان کردم تشنه است. ظرف آب را به طرفش دراز کردم.
🔹گفت: من نیازی به آن ندارم.
🔹آنگاه نامهای را به سمتم گرفت که مهر و مومش هنوز خشک نشده بود. وقتی مُهر (امضای) آن را نگاه کردم، دیدم مهر امام باقر (علیهالسلام) است.
🔹گفتم: کِی نزد فرستنده این نامه بودی؟
🔹گفت: هماکنون.
🔹در آن نامه حضرت مرا به کارهایی امر فرموده بودند.
🔹[بعد از خواندن نامه] به سویش رو کردم، اما هیچکس پیشم نبود!
🔹بعدها امام باقر (علیهالسلام) [به مکه] آمدند و من ایشان را ملاقات کردم.
🔹عرض کردم: فدایتان شوم، مردی نامهای برایم آورد که مهر و مومش خشک نشده بود.
🔶حضرت فرمودند:
🔸«ای سَدیر! بهراستی که ما خدمتگزارانی از جن داریم که وقتی بخواهیم کاری بهسرعت انجام شود، آنها را میفرستیم.»
#امام_باقر_علیه_السلام #جن #امامت #شیعه #اطاعت_از_اهل_بیت #شهر_مدینه #شهر_مکه #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠 @hadithona
✉️پست سفارشی امام باقر برای نجات جان جابر بن یزید جُعفی!
♦️در مطلب پیشین (با عنوان «اهلبیت برای چه کارهایی اجنه را به خدمت میگرفتند؟») ملاحظه فرمودید که اهلبیت (علیهمالسلام) خدمتگزارانی از طایفه جن داشتهاند که گاه برای کارهای اضظراری که نیاز به سرعت داشته، از آنها کمک میگرفتند.
🔺در زیر به نمونهای جالب از این موارد که برای نجات جان یکی از اصحاب خاص حضرات معصومین (علیهمالسلام) صورت گرفته است، اشاره میشود…
🌿از نُعمان بن بشیر نقل شده است:
🔹من [در سفری از کوفه به مدینه] همسفرِ "جابر بن یزید جُعفی" بودم.
🔹وقتی به مدینه رسیدیم، جابر نزد امام باقر (علیهالسلام) رفت و [بعد از دیدار] با ایشان خداحافظی کرد و درحالیکه شادمان بود، از محضرشان خارج شد.
🔹[از مدینه خارج شدیم] تا اینکه در روز جمعه، به "اُخَیرجه" که اولین توقفگاه قبل از سهراهی مدینه (و کوفه و مکه) بود، رسیدیم.
🔹هنگام ظهر، نماز خواندیم. وقتی شترهایمان از جا برخواستند (که راه بیفتیم)، ناگهان مردی بلندقد و گندمگون را دیدم که نامهای همراه داشت و آن را بهسمت جابر گرفت. جابر نامه را گرفت و آن را بوسید و بر چشمانش گذاشت.
🔹آن نامه از جانب امام باقر (علیهالسلام) خطاب به جابر بن یزید بود و بر آن مهر و مومی از گل سیاه بود که هنوز خشک نشده بود.
🔸جابر به آن مرد گفت: کِی مولایم را دیدی؟
🔹مرد گفت: هماکنون.
🔸جابر گفت: قبل از نماز (ظهر) یا بعد از نماز؟
🔹مرد گفت: بعد از نماز.
🔹جابر مهر نامه را گشود و شروع به خواندن آن کرد. چهرهاش در هم شد تا وقتی که به آخر نامه رسید. بعد، نامه را بست. من تا زمانی که به کوفه برسیم، دیگر او را خندان و شادمان ندیدم.
🔹وقتی به کوفه رسیدیم، شب بود. شب را خوابیدم و صبح بهجهت احترام به جابر، نزد او رفتم. آنگاه او را دیدم که از خانه خارج شد و نزد من آمد، درحالیکه استخوانی به گردنش آویخته بود و بر چوبی سوار شده بود و میدوید و میگفت: "منصور بن جمهور [حاکمِ بعدیِ کوفه] را فرمانروا یافتم، نه فرمانپذیر." و شعرهایی از ایندست میخواند.
🔹به من نگاه کرد و من نیز به او نگاه کردم، اما چیزی به من نگفت و من نیز چیزی به او نگفتم. از چیزی که دیده بودم، به گریه افتادم. کودکان خردسال و مردم دور من و جابر جمع شدند. جابر آمد و وارد حیاط خانه شد. بههمراه کودکان شروع کرد به چرخیدن دور حیاط. مردم نیز میگفتند: "جابر دیوانه شده است. به خدا قسم، او دیوانه شده است."
🔹به خدا قسم، چند روز بیشتر نگذشته بود که نامهای از جانب هشام بن عبدالملک [خلیفه اموی] به فرمانروایش در کوفه رسید که: "مردی که به او جابر بن یزید جعفی گفته میشود را پیدا کن، گردنش را بزن و سرش را برایم بفرست."
🔹حاکم کوفه رو به افرادی که نزدش نشسته بودند کرد و به آنان گفت: جابر بن یزید جعفی کیست؟
🔹گفتند: خدا شما را سلامت بدارد! او مردی بود اهل علم و فضل و حدیث. به حج رفت و دیوانه شد. او اکنون در حیاط خانه بههمراه کودکان سوار بر چوبی است و با آنان مشغول بازی است.
🔹حاکم کوفه خودش نزد جابر رفت و دید او همراه کودکان سوار بر چوبی بازی میکند. گفت: "سپاس خدایی را که مرا از قتل او معاف داشت."
🔹چند روز بیشتر نگذشته بود که منصور بن جمهور [بهعنوان حاکم جدید] وارد کوفه شد و همان شد که جابر [در اشعارش] میگفت.
📚الكافي، ج۱، ص۳۹۶
🔰حدیث مرتبط پیشین:
📌«اهلبیت برای چه کارهایی اجنه را به خدمت میگرفتند؟»
📌https://dastvar.blog.ir/1403/04/02-2
#امام_باقر_علیه_السلام #جن #اهل_بیت_علیهم_السلام #امامت #شیعه #ویژگی_شیعه #اطاعت_از_اهل_بیت #تقیه #بنی_امیه #شهر_کوفه #شهر_مدینه #شهر_مکه #دیوانه #دیوانگی #جنون #حج #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠 @hadithona
🐍ماجرای جنی که به شکل اژدها خدمت امیرالمؤمنین رسید
🌿…عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: «بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى الْمِنْبَرِ إِذْ أَقْبَلَ ثُعْبَانٌ مِنْ نَاحِيَةِ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ فَهَمَّ النَّاسُ أَنْ يَقْتُلُوهُ فَأَرْسَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْ كُفُّوا فَكَفُّوا وَ أَقْبَلَ الثُّعْبَانُ يَنْسَابُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْمِنْبَرِ فَتَطَاوَلَ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَأَشَارَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِلَيْهِ أَنْ يَقِفَ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ خُطْبَتِهِ وَ لَمَّا فَرَغَ مِنْ خُطْبَتِهِ أَقْبَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ: «مَنْ أَنْتَ؟» فَقَالَ: عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ خَلِيفَتِكَ عَلَى الْجِنِّ وَ إِنَّ أَبِي مَاتَ وَ أَوْصَانِي أَنْ آتِيَكَ فَأَسْتَطْلِعَ رَأْيَكَ وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا تَأْمُرُنِي بِهِ وَ مَا تَرَى؟ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: «أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ تَنْصَرِفَ فَتَقُومَ مَقَامَ أَبِيكَ فِي الْجِنِّ فَإِنَّكَ خَلِيفَتِي عَلَيْهِمْ.» قَالَ: فَوَدَّعَ عَمْرٌو أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ انْصَرَفَ فَهُوَ خَلِيفَتُهُ عَلَى الْجِنِّ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَيَأْتِيكَ عَمْرٌو وَ ذَاكَ الْوَاجِبُ عَلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ.
📚الكافي، ج۱، ص۳۹۶
🌿از جابر بن یزید جعفی نقل شده است:
🔶امام باقر (علیهالسلام) فرمودند:
🔸«هنگامیکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر منبر (مشغول سخنرانی) بودند، ناگهانی ماری غولپیکر*️⃣ از جانب یکی از درهای مسجدِ [کوفه] پیش آمد.
🔸مردم به تکاپو افتادند که آن را بکشند. امیرالمؤمنین کسی را فرستاد تا از این کار دست بکشند. آنها مار را رها کردند. مار با سرعت خزید و پیش رفت و خود را به منبر رساند.
🔸آنگاه سر بلند کرد و به امیرالمؤمنین سلام کرد. امیرالمؤمنین به مار اشاره کرد که همانجا بایستد تا سخنرانیشان تمام شود.
🔸وقتی سخنرانیشان تمام شد، رو به مار کردند و فرمودند: «تو که هستی؟»
🔸مار عرض کرد: "عَمرو بن عثمان" و خلیفه شما بر جنّیان هستم. پدرم [که خلیفه شما بود،] از دنیا رفت و به من وصیت کرد که نزد شما بیایم و نظر شما را جویا شوم. ای امیرالمؤمنین! من نیز نزد شما آمدهام. پس چه دستور میفرمایید و نظرتان [در مورد جانشینی من] چیست؟
🔸امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او فرمودند: «تو را به تقوای خداوند توصیه میکنم و اینکه نزد قوم خود بازگردی و قائممقام پدرت در میان جنّیان باشی. بهراستی که تو خلیفهی من بر آنان هستی.»
🔸عمرو (جنّی که به شکل مار وارد شده بود) با امیرالمؤمنین خداحافظی کرد و رفت. او خلیفهی امیرالمؤمنین بر جنّیان بود.»
🔷جابر بن یزید جُعفی گوید: به امام باقر (علیهالسلام) عرض کردم:
🔹فدایتان شوم، آیا عَمرو (خلیفه امیرالمؤمنین بر جنّیان) نزد شما نیز آمده است و آیا این کسب تکلیف (از شما) بر او واجب است؟
🔶امام باقر (علیهالسلام) فرمودند:
🔸«بله»
📝پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
*️⃣در متن حدیث از واژه «ثُعبان» استفاده شده است که خداوند در قرآن (اعراف:۱۰۷) در ماجرای معجزهی تبدیل عصای حضرت موسی (علیهالسلام) به اژدها و شکست دادن ساحران، به آن اشاره فرموده است. (در زبان فارسی کهن، «اژدها» همان مار غولپیکر است.)
#امام_علی_علیه_السلام #امام_باقر_علیه_السلام #جن #اهل_بیت_علیهم_السلام #اطاعت_از_اهل_بیت #امامت #شیعه #ویژگی_شیعه #شهر_کوفه #مسجد_کوفه #باب_ثعبان #خطبه #سخنرانی #مار #اژدها #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠 @hadithona
🏴شیوه برگزاری مراسم روضه در خانه حضرت رباب
🌿…عَنْ مَصْقَلَةَ الطَّحَّانِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: «لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ ع أَقَامَتِ امْرَأَتُهُ الْكَلْبِيَّةُ عَلَيْهِ مَأْتَماً وَ بَكَتْ وَ بَكَيْنَ النِّسَاءُ وَ الْخَدَمُ حَتَّى جَفَّتْ دُمُوعُهُنَّ وَ ذَهَبَتْ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذَا رَأَتْ جَارِيَةً مِنْ جَوَارِيهَا تَبْكِي وَ دُمُوعُهَا تَسِيلُ فَدَعَتْهَا فَقَالَتْ لَهَا: «مَا لَكِ أَنْتِ مِنْ بَيْنِنَا تَسِيلُ دُمُوعُكِ؟» قَالَتْ: إِنِّي لَمَّا أَصَابَنِي الْجَهْدُ شَرِبْتُ شَرْبَةَ سَوِيقٍ قَالَ فَأَمَرَتْ بِالطَّعَامِ وَ الْأَسْوِقَةِ فَأَكَلَتْ وَ شَرِبَتْ وَ أَطْعَمَتْ وَ سَقَتْ وَ قَالَتْ: «إِنَّمَا نُرِيدُ بِذَلِكِ أَنْ نَتَقَوَّى عَلَى الْبُكَاءِ عَلَى الْحُسَيْنِ ع.»» قَالَ: «وَ أُهْدِيَ إِلَى الْكَلْبِيَّةِ جُوناً لِتَسْتَعِينَ بِهَا عَلَى مَأْتَمِ الْحُسَيْنِ ع فَلَمَّا رَأَتِ الْجُونَ قَالَتْ: «مَا هَذِهِ؟» قَالُوا: هَدِيَّةٌ أَهْدَاهَا فُلَانٌ لِتَسْتَعِينِي عَلَى مَأْتَمِ الْحُسَيْنِ. فَقَالَتْ: «لَسْنَا فِي عُرْسٍ فَمَا نَصْنَعُ بِهَا.» ثُمَّ أَمَرَتْ بِهِنَّ فَأُخْرِجْنَ مِنَ الدَّارِ فَلَمَّا أُخْرِجْنَ مِنَ الدَّارِ لَمْ يُحَسَّ لَهَا حِسٌّ كَأَنَّمَا طِرْنَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يُرَ لَهُنَّ بِهَا بَعْدَ خُرُوجِهِنَّ مِنَ الدَّارِ أَثَرٌ.»
📚الكافي، ج۱، ص۴۶۶
🔶از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است:
🔸«زمانی که امام حسین (علیهالسلام) به شهادت رسیدند، آن همسر ایشان که از قبیله بنو کلب بود،1⃣ مجلس عزایی برگزار کرد. خودش میگریست و زنان و خدمتکاران گریه میکردند. [آنقدر گریه کردند] تا اینکه اشکهاشان خشک شد.
🔹در آن میان، کنیزی از کنیزانش بود که همچنان گریه میکرد و اشکهایش بهشدت جاری بود.
🔸همسر امام (رباب)، او را صدا کرد و به او گفت: «چه کردهای که از میان ما فقط اشکهای تو با این شدت جاری است؟!»
🔹کنیز عرض کرد: وقتی گریه کردن سخت شد، شربت سَویق نوشیدم.
🔸همسر امام دستور داد غذا و شربت سویق آوردند. خودش غذا خورد و شربت نوشید. (به زنان دیگر هم) غذا و شربت داد و گفت: «قصدمان از این خوردن و آشامیدن، فقط همین است که قدرت یابیم بر امام حسین (علیهالسلام) گریه کنیم.»»
🔶امام صادق (علیهالسلام) همچنین فرمودهاند:
🔸«برای این همسر امام حسین، یک ″جون″ (پرندهای آوازخوان که شکم و بالهایی سیاه دارد) هدیه آوردند تا برای مجلس عزای امام حسین (علیهالسلام) از آن کمک بگیرد.
🔸وقتی ایشان (رباب) این پرنده را دید، فرمود: «این چیست؟» گفتند: هدیهای است که فلانی آورده تا با آن برای مجلس عزای امام حسین کمک بگیرید. رباب فرمود: «ما که در عروسی نیستیم. پس از آن استفاده نخواهیم کرد.» بعد، به آن زنان (که پرنده را هدیه آورده بودند) دستور داد از خانه بیرون روند. وقتی از خانه خارج شدند، دیگر دیده نشدند. گویا به آسمان پر کشیدند و بعد از خروجشان از خانه، هیچ اثری از آنها دیده نشد.»2⃣
📝پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1⃣مرحوم علامه مجلسی گوید: این زن، رباب، دختر امرءالقيس كلبى و مادر سكينه و عبدالله (طفل شیرخوار امام حسین که در آغوش ایشان به شهادت رسید و امروزه به علی اصغر معروف شده) بوده است. از شیخ مفید نقل شده است: امام حسین (علیهالسلام) شش فرزند داشتند: (۱) «علی اکبر» که کنیهشان ابومحمد بوده و نام مادرشان شهزنان دختر کسری یزدگرد بوده است. [مقصود امام سجاد است.] (۲) «علی اصغر» که همراه امام در کربلا به شهادت رسیدهاند و مادرشان لیلی دختر ابیمرة ثقفیه بوده است. [ما به ایشان علی اکبر میگوییم.] (۳) «جعفر» که در زمان حیات امام از دنیا رفتهاند و از ایشان نسلی باقی نمانده و مادرشان از قبیله قضاعه بوده است. (۴) «عبدالله» که در سن کم، همراه پدرشان به شهادت رسید. [ما به ایشان علی اصغر میگوییم.] (۵) «سکینة» که مادرشاه رباب دختر امرءالقیس بن عدی کلبی بوده است. رباب، مادر عبدالله (علی اصغر) نیز بوده است. (۶) «فاطمة» که مادرشان اماسحاق دختر طلحة بن عبدالله تمیمی بوده است. (مرآةالعقول، ج۵، ص۳۷۲)
2⃣در مورد اینکه آن زنان که بودند و چرا آن پرنده را آورده بودند، احتمال میرود: از فرشتگان یا جنّیان یا ارواحی بودهاند که تجسّم یافته بودند و آن پرنده را آورده بودند تا زنان عزادار حاضر در مجلس را مشغول کند و از غم بسیار شدیدی که بر اثر آن مصیبت داشتند بکاهد.
#امام_حسین_علیه_السلام #امام_صادق_علیه_السلام #شهادت_امام_حسین #عزاداری #شهادت #هیئت #روضه #گریه #گریه_بر_امام_حسین #عاشورا #کربلا #هدیه #جن #فرشته #پرنده #غذا #سویق #اشک #ماتم #غم #حدیث
💠 کـانـال «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠 @hadithona