eitaa logo
حدیث🇮🇷🇵🇸
63 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
6 فایل
زکیّه_رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است. 📚 امالی شیخ صدوق ص ۶۰۶ https://eitaa.com/hadithz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله" به نام خدا، به یاد خدا، برای خدا :)
السلام‌علیک‌یامولای‌یاصاحب‌الزمـان-♡
‌ 🖤 ذکر روز شنبه: یا رب العالمین 🖤
▪️☀️▪️ ▪️أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ ☀️سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود، سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او را پاک و مطهّر گردانید 📓فرازی از زیارت ناحیه مقدسه ▪️☀️▪️ https://eitaa.com/hadithz
﷽؛ حدیث روز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 🔹حُسينٌ مِنّي و أنا مِن حسينٍ، أحَبَّ اللّهُ مَن أحبَّ حسينا 🔹حسين از من است و من از حسينم. هر كه حسين را دوست بدارد خداوند دوستش بدارد ميزان الحكمه جلد ۱ ص ۳۳۳ https://eitaa.com/hadithz
دیگه به جسم کوچیکش.mp3
8.65M
دیگه به جسم کوچیکش تاب نیست 👤 کربلایی‌حسین 🏴 ویژه https://eitaa.com/hadithz
نماهنگ لالا بخواب.mp3
2.6M
لالا بخواب 👤 کربلایی‌مجتبی 🏴 ویژه https://eitaa.com/hadithz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽⃟🍃⃟🌤 💠غایب شدن انبیاء از میان مردم زمان خود 🌤غییت علیه‌السلام از میان قوم خود 🔆از امام‌محمّدباقرعلیه‌السّلام چنین روایت شده، فرمودند: "آغاز ادریس -علیه‌السّلام- آن بود که در زمان او پادشاه جبّاری حکومت می‌کرد و روزی سوار بر مرکب شد و در یکی از گردشگاه‌هایش، زمین سرسبز و خرّمی را دید که متعلّق به یک مؤمن تارک دنیایی بود و از آن خوشش آمد و از وزیرانش پرسید: این زمین از آن کیست؟ گفتند: متعلّق به بنده مؤمنی از بندگان پادشاه است، فلان شخص تارک دنیا. ✉️ او را فرا خواند و بدو گفت: این زمین را به من پیشکش کن و او گفت: عیال من از تو بدان نیازمندتر است. گفت: قیمت آن را مشخّص کن تا بهای آن را بپردازم و او پاسخ داد نه آن را پیشکش می‌کنم و نه می‌فروشم از این کار منصرف شو. پادشاه از این سخن بر آشفت و غمگین و اندیشناک به نزد خانواده خود برگشت و او را زنی بود از طایفه ازارقه یا کبود چشمان که مورد پسندش بود و در گرفتاریها با او مشورت می کرد. 🟢چون در جای خود قرار گرفت به دنبال آن زن فرستاد تا در باره گستاخی مالک آن زمین با او مشورت کند و آن زن آمد و چهره پادشاه را غضبناک دید و گفت: پادشاها! چه ناگواری رخ داده که خشم از رخسارت نمایان است؟ بازگو پیش از آنکه اقدامی از شما سرزند و شاه داستان زمین و گفتگوی فیما بین را باز گفت. 🔥آن زن گفت: ای پادشاه این کار برای کسی مهمّ است که قدرت تغییر و انتقام را نداشته باشد و اگر دوست نمیداری که او را بی دلیل بکشی، من این کار را عهده‌دار می‌شوم و زمین را با دلیل در اختیار تو قرار خواهم داد و آن دلیل نزد مردم مملکت، در بردارنده عذر تو خواهد بود. شاه گفت: آن چیست؟ زن گفت: گروهی از یاران ازارقه خود را به نزد او می‌فرستم تا او را به نزد تو آورند و علیه او گواهی دهند که از دین تو بیزاری جسته و قتل و اخذ املاکش بر تو رواست. پادشاه گفت: آن کار را انجام بده. راوی گوید: و آن زن را یارانی از ازارقه بود که بر دین او بودند و قتل مؤمنان تارک دنیا را جایز می‌دانستند و به دنبال ایشان فرستاد و به نزد او آمدند و به آنها دستور داد که علیه فلان شخص رافضی نزد پادشاه گواهی دهند که از دین پادشاه برگشته است و آنها هم گواهی دادند و او را کشت و زمینش را تصاحب کرد. در این هنگام خدای تعالی خشمگین گردید و به ادریس وحی کرد که به نزد این بنده جبّارم برو و به او بگو: آیا به این راضی نشدی که بنده مؤمنم را کشتی؟ زمین او را هم در اختیار خود در آوردی و خانواده او را محتاج و گرسنه ساختی! بدان به عزّت خود سوگند که در آخرت از تو انتقام کشم و در دنیا پادشاهی را از تو سلب کنم و شهرت را ویران سازم وعزّتت را به ذلّت مبدّل کنم و بدن آن زنت را خوراک سگان سازم که ای بدبخت! حلم من تو را فریفته است. و ادریس با رسالت پروردگارش به نزد او آمد در حالی که بر تختش نشسته بود و یارانش به گردش حلقه زده بودند و... ادامه دارد..👇 منبع:کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۵۵به بعد ┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄ https://eitaa.com/hadithz
﷽⃟🍃⃟🌤 💠غایب شدن از میان مردم زمان خود ✅ حضرت علیه السلام(قسمت دوم) ادریس گفت:" ای جبّار! من رسول الهی به جانب تو هستم و او خطاب به تو می فرماید:" آیا به این راضی نشدی که بنده مؤمنم را کشتی؟ زمین او را هم در اختیار خود در آوردی و خانواده او را محتاج و گرسنه ساختی! بدان به عزّت خود سوگند که در آخرت از تو انتقام می کشم و در دنیا پادشاهی را از تو گرفته و شهرت را ویران می سازم و عزّتت را به ذلّت مبدّل کرده و بدن آن زنت را خوراک سگان سازم". 🔸پادشاه ستمکار گفت: ای ادریس! از نزد من بیرون رو و خودت را بر من مقدّم مدار.سپس زنش را خواست و سخنان ادریس را به اطّلاع او رسانید آن زن گفت: "رسالت خدای ادریس ترا به هراس نیفکند، من کسی را می فرستم تا او را بکشد و رسالت خدایش و آنچه که برای تو آورده باطل شود"، شاه گفت: اقدام کن. و ادریس نیز یارانی از مؤمنان تارک دنیا داشت که با وی انجمن می کردند و ادریس به آنها گزارش وحی الهی و رسالتش به نزدآن جبّار و ابلاغ کلام الهی را گفت و آنها ترسیدند که او را بکشد. 🔸زن آن جبّار چهل تن از ازارقه را به نزد ادریس فرستاد تا او را بکشند و آنها به انجمنی که او با یاران خود می نشست رفتند و او را نیافتند و برگشتند، یاران ادریس احساس کرده که آنها آمدند تا او را بکشند و در جستجوی وی برآمده و او را یافته و گفتند: 🔹"ای ادریس! مواظب خودت باش که این جبّار قاتل تو است، امروز چهل تن از ازارقه را فرستاده بود تا ترا بکشند، از این شهر بگریز"! و ادریس نیز همان روز با چند نفر از یارانش از آن شهر کناره گرفت و سحرگاه با پروردگارش به مناجات برخاسته و گفت:" ای خدای من مرا به نزد این جبّار فرستادی و من نیز ابلاغ کلام ترا کردم و او مرا به قتل تهدید کرده است و اگر به من دسترسی پیدا کند مرا خواهد کشت". خدای تعالی وحی فرمود که از او دوری کن و از قریه اش بیرون شو مرا با او واگذار که به عزّتم سوگند که فرمانم را در باره او جاری سازم و کار تو و رسالت ترا در باره او انجام خواهم داد..." ادامه دارد...👇 منبع:کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۰۷به بعد ┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄ https://eitaa.com/hadithz
... ﷽⃟🍃⃟🌤 💠غایب شدن از میان مردم زمان خود 🔹 گفت: "ای مؤمنان از این قریه بیرون شده و به قریه‌های دیگر روید." آنها که تعداد ایشان در آن روز ۲۰نفر بود، خارج شدند و در قراء دیگر متفرّق شدند و خبر ادریس و مسألت او از خدای تعالی در قریه‌ها شایع شد و ادریس خود به بالای کوه بلندی در میان غاری پناهنده شد و خدای تعالی نیز فرشته ای بر او گمارد که هر شامگاه غذایش را بیاورد و روزها هم روزه می گرفت و فرشته نیز افطاری می آورد. 🔹در این میان، خداوند پادشاهی آن جبّار را گرفت و او را کشت و شهرش را ویران و زنش را خوراک سگان کرد، به خاطر خشمی که بر آن مرد مؤمن گرفته بود. 🔹بعد از آن جبّار، گنهکار دیگری در شهر ظاهر شد و پس از بیرون رفتن ادریس از آن شهر مدّت ۲۰سال گذشت و از آسمان حتّی یک قطره باران نبارید و مردم دچار سختی شدند و حالشان به وخامت گرائید و از شهرهای بسیار دور غذا وارد می‌کردند. چون سختی به نهایت رسید، بعضی از ایشان به نزد بعضی دیگر رفته و گفتند: این مصیبتی که بر ما نازل شده است به سبب درخواست ادریس است که از پروردگارش مسألت کرده باران بر ایشان نفرستد، تا خود نزول باران را از او بخواهد و ادریس از دید ما مخفی شده و جایگاه او را نمی دانیم و خداوند از او به ما مهربان تر است. آنها با هم اتّفاق کردند که به درگاه خدا کرده و او را بخوانند و به درگاهش کنند و درخواست نمایند که آسمان بر آن قریه و مردمش ببارد. پس بر خاکستر ایستاده و لباس سیاه پوشیده و خاک بر سرهای خود پاشیده و با توبه و استغفار و اشک و زاری به درگاه او نالیدند. 🔹خدای تعالی به ادریس وحی فرمود: "ای ادریس! همشهریان تو با توبه واستغفار و ناله و زاری به درگاه من نالیده اند و من خدای رحمان و رحیمم، توبه را می پذیرم و گناه را می بخشم و بر ایشان رحمت آورده ام ..." ادریس رفت و بر موضع شهر آن جبّار اوّلی نشست و آن را تلّی از خاک یافت و مردمی از اهل آن قریه به دورش جمع شدند و به او گفتند: ای ادریس! آیا به ما رحم نمی کنی در این بیست سالی که به سختی و گرسنگی گذرانیدیم؟ اکنون از خدا بخواه که بر ما باران بفرستد، گفت: نه، مگر آنکه این جبّارتان و همه اهل قریه پیاده و پای برهنه بیایند و آن را از من بخواهند. 🔹این مطلب به گوش آن جبّار رسید و ۴۰مرد را فرستاد تا ادریس را به نزد او برند، به نزد او آمده و گفتند: جبّار ما را نزد تو فرستاده تا تو را نزد او بریم و ادریس آنها را نفرین کرد و آنها مردند و خبر آن به گوش جبّار رسید و دیگر بار ۵۰۰مرد را فرستاد تا او را ببرند، آنگاه که به نزد او آمده، گفتند: ای ادریس! این جبّار ما را به پیش تو فرستاده است تا تو را به نزد او بریم. ادریس گفت: به محلّ آرمیدن یاران خود بنگرید. گفتند: ای ادریس! بیست سال است که ما را از گرسنگی کشتی، اکنون می خواهی ما را با نفرین بکشی؟ آیا رحم نداری؟ ادریس گفت: من نزد او نخواهم رفت و از خداوند هم برای شما درخواست باران نمی کنم تا به غایتی که جبّارتان و اهل قریه شما پیاده و پای برهنه به نزد من آیند.. 🔹پس به نزد او آمدند و در مقابلش خاضعانه ایستادند، در حالی که از او می‌خواستند که از خدای تعالی بخواهد که بر ایشان باران بفرستد. 🔹ادریس به آنها گفت: اکنون آری، و از خدای تعالی درخواست کرد که بر قریه آنها و نواحی آن باران بفرستد، ابری از آسمان بر سر آنها سایه انداخت و رعد و برقی درگرفت و همان ساعت باران فراوانی بر آنها بارید تا به غایتی که گمان کردند غرق خواهند شد و به خانه های خود نرسیده بودند مگر آنکه نفوسشان آنها را از فراوانی آب نگران ساخته بود.. .. 📚منبع: کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۰۷به بعد ┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄ https://eitaa.com/hadithz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لالایی ، لالایی شب مهتابه لالایی ، لالایی دلا بی تابه لالایی ، لالایی کمی آرومتر لالایی روی نیزه گلم خوابه😭😭😭🖤 https://eitaa.com/hadithz