eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
516 دنبال‌کننده
393 عکس
86 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شعرخوانی استاد محمدعلی مجاهدی۱.mp3
838.7K
"مدام پرسه زنم در حوالی چشمت که هم پیاله شوم با اهالی چشمت به پای تاک ،ز مستی دخیل می بندم که ترک می ، نکند لاابالی چشمت عطش سراغ من آمد شبی که نوشیدم پیاله ای ز شراب زلالی چشمت نگاه گرم تو وقتی سراغ من آمد که کشته بود مرا بی خیالی چشمت هنوز چشم تو آبی ترین دریاهاست مباد چشمه ی من خشکسالی چشمت هوای چشم تو ابری فضای چشم تو سبز خوش است آب و هوای شمالی چشمت نهان نمی کنم از تو، هنوز هم پیداست کنار پنجره ها جای خالی چشمت قسم به لطف نگاهت که شعرو موسیقی نمی رسند به نازک خیالی چشمت" @hafez_adabiyat
هدایت شده از ادبخانه
Hesamoddin Seraj - Mehmane Man Sho (320).mp3
6.64M
☕مهمان من شو ساعتی... 🎙️حسام الدین سراج ۱۳ @adabkhane
شعرخوانی استادموسوی گرمارودی.mp3
1.4M
می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است پندارم آن‌که پشت فلک نیز خم شود زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است یک نیزه از فراز حقیقت، فراتر است آن سر که در تلاوتِ آیاتِ محکم است ما مردگانِ زنده کجا، کربلا کجا! بی‌تشنگی چه سود گر آبی فراهم است جز اشک، زنگِ غفلتم از دل، که می‌برد؟ اکنون که رنگِ حیرتِ آیینه، دَرهم است امّا دلی که خیمه به دشتِ وفا زند آیینۀ تمام‌نمای محرّم است وین شوق روشنم به رهایی که در دل است آغاز آفتاب و سرانجامِ شبنم است آه ای فرات! کاش تو هم می‌گریستی آسوده، بی‌خروش، روان بهرِ کیستی... ▪ بند دوم/ نقش کبریا انگار کربلا، رقمِ خامه خداست یا پرده ای نگاشته از نقش کبریاست یک سوی، نقش روشنِ سبز و سپید را بر آن نگاره بُرد که پیدا و روشناست یعنی به رنگِ سبز، صف اولیا کشید سوی دگر سیاهه مشئوم اشقیاست امّا چرا فرات، میان دو سویِ نقش آن‌گونه می‌رود که ز لب تشنگان جداست خورشید را سپید و درخشان کشیده است انگار چهرِ قدسی سالارِ کربلاست خورشید در میانه درخشان و گِرد او هفتاد و یک سپیدة تابان و آشناست چون شیشه چراغ بود چهرِ پیشوا یا شب‌چراغِ محفلِ صبرِ جمیلِ ماست آن شیشه برشکسته ز سنگ جفا چرا؟ وان شب‌چراغ در کفِ دیوان رها چرا؟ @hafez_adabiyat
شعرخوانی سیدحسن حسینی.mp3
724.2K
" محرّم چو زد خیمه در حال من سیه پوشِ غم شد سرِ سال من فصیحانه بس نوحه های زلال تراوید از دیده ی لال من عزای تو پرواز را سر برید نگونسار شد بیرق بال من ز شلاق غم شاهراهی کبود دویده ست در صورت حال من یزید فراقت مرا تشنه کشت به همدستی شمرِ اقبال من من آن باغبانم که تیر خزان رسیده ست بر میوه ی کال من سپاهی شبه وار از درد و داغ شب و روز افتاده دنبال من در این غربت بی کسی جز غمت کسی نیست جویای احوال من من آن ذوالجناحم که در بادها چکد خونِ یاد تو از یال من" @hafez_adabiyat
شعرعاشورایی افشین علا.mp3
702.7K
ای بی‌کفن که بر کفن خلق، نام توست شاهی اگر نشسته به تختی، غلام توست سرچشمه ی تداوم دین بر زمین پست از ارتفاع حنجره تشنه کام توست هر جا که جاده‌ای و سواری و مقصدی است درگیر شرم، از سفر ناتمام توست زخم از ستاره بر تنت افزون و آسمان با سیل اشک در صدد التیام توست آتش چگونه شرم ندارد ز سوختن وقتی که خاندان نبی در خیام توست شش گوشه است قبر تو زیرا که دست‌ها از هر طرف دراز به شوق سلام توست مشک برادر تو اگر شد تهی ز آب این اشک‌ها مقدمه انتقام توست @hafez_adabiyat
💠 بیانات مرحوم حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت ره 🏴سالروز ص و مجتبی ع تسلیت باد 📌هدف از این است که بشناسیم که پیغمبر چیست و کیست و چه دارد و به او چه داده است؛ و الاّ پیغمبر را که نمی‌شود با قدّ و و و بدنش شناخت. ⬅️پیغمبر، پیغمبر است با آن ، با و با وحیش. تمام این‌ها می‌خواهد؛ می‌خواهد. وقتی انسان شناخت، آن‌وقت جلو می‌رود. بشناسیم او کیست و چه آورده که بتوانیم راحت دنبالش برویم؛‏ و الاّ شناختن مادی او را که کیست و کیست و کدام است، کفارِ بت‌پرست مکه بیشتر از ما و بهتر از ما بلد بودند. این کافی نیست. ⚫️14000 به ص 🔰کانال رسمی حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت تهرانی (ره) 🆔 @Khoshvaght_ir
شعرخوانی عباس براتی پور.mp3
1.06M
"من ماندم و، کوه شرمساري من ماندم و، دشت بيقراري من ماندم و، کوله باري از درد من ماندم و اشک و آه و زاري سر در قدمت نهم که حرّم تا بر سر من قدم گذاري شرمنده و زار و ناتوانم آيا ز دلم خبر نداري؟! خشکيده نهال روحم از شرم از مغفرتش کن آبياري گر توبه ي من قبول افتد آسوده شوم ز شرمساري بگذار به عذر این تعدی قربان شومت به عزم یاری با سرخي خون خود بشويم رخسار خود از گناهکاري بخشيد امام و رخصتش داد شد عازم رزم و جانسپاري جان داد به راه عشق و بگرفت جا در ملکوت قرب باري چون ديد فتاده خودش از سر خون از سر و روي اوست جاري بست از ره مرحمت به فرقش دستار، به رسم يادگاري!" @hafez_adabiyat
شعرخوانی عباس براتی پور ۲.mp3
3.68M
"رفتی و از دل برون شد، صبر و قرار و توانم ای روشنای دل من! تاریک شد دیدگانم گفتم که در سایه‌‌سارِ، قدّ رسایش نشینم افسوس! افتاده بر خاک، آن سرو، آن سایبانم گم گشت ره پیش چشمم، آوخ ! کز این درد جانکاه می‌سوزم و هر دم آید، دود دل از استخوانم بگْذار تا صورتم را بر روی ماهت گذارم بگْذار تا اشک حسرت بر خاک پایت فشانم این ‌سوی، این پیکر پاک، افتاده بر بستر خاک آن‌ سوی اِستاده دشمن، کرده ا‌ست آهنگ جانم ای سرو‌قامت! به ‌پا خیز، با خصم کافر درآویز من تاب هجران ندارم، بنگر به قد کمانم ای آسمان سخاوت ، ای معنی استجابت خاموش کن با نگاهت، در سینه آتش‌فشانم بردار سر تا ببینم، چشمان خورشیدی‌ات را رحمی کن ای نور دیده ! رحمی که من ناتوانم آغشته در خون مخواهید، قدّ رسایش ببینم ای تیرها پس کجایید؟ گیرید اکنون نشانم ای شبه‌پیغمبر من ! ای نوجوان اکبر من ! بشکسته بال و پر من، ای مرغ بی‌آشیانم ! کو قوّت بازوانت؟ کو آن دل پرتوانت؟ می‌بینمت غرقه در خون، هرگز نبود این گمانم آخر کدامین سیه‌دل، لب‌تشنه کشتت به ساحل؟ بگْشای لب تا که سیراب، گردی ز اشک روانم ای غم ! برو از برِ من، بردار دست از سر من بگْذار تنها بگریم، بگذار تنها بمانم" @hafez_adabiyat
شعرخوانی سمانه خلف زاده.mp3
582.1K
درست لحظه‌ی تاریک ناامید شدن رسید شام عزایش به صبح عید شدن تمام حسرت ماهیِ تنگ، دریا بود میان هیات امواج ناپدید شدن رسید و دید به صحرا که عشق می‌بارید که با حسین چه حاجت به بایزید شدن میان آن همه کوفیِ موسفید کسی رسیده بود به معنای روسفید شدن بهشت خنده به لب در بغل گرفت او را چه قدر فاصله کم بود تا بعید شدن و حر میانه‌ی میدان عشق ثابت کرد: در این هلاکت دنیا خوشا شهید شدن @hafez_adabiyat