eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
528 دنبال‌کننده
397 عکس
88 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شعرعاشورایی افشین علا.mp3
702.7K
ای بی‌کفن که بر کفن خلق، نام توست شاهی اگر نشسته به تختی، غلام توست سرچشمه ی تداوم دین بر زمین پست از ارتفاع حنجره تشنه کام توست هر جا که جاده‌ای و سواری و مقصدی است درگیر شرم، از سفر ناتمام توست زخم از ستاره بر تنت افزون و آسمان با سیل اشک در صدد التیام توست آتش چگونه شرم ندارد ز سوختن وقتی که خاندان نبی در خیام توست شش گوشه است قبر تو زیرا که دست‌ها از هر طرف دراز به شوق سلام توست مشک برادر تو اگر شد تهی ز آب این اشک‌ها مقدمه انتقام توست @hafez_adabiyat
💠 بیانات مرحوم حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت ره 🏴سالروز ص و مجتبی ع تسلیت باد 📌هدف از این است که بشناسیم که پیغمبر چیست و کیست و چه دارد و به او چه داده است؛ و الاّ پیغمبر را که نمی‌شود با قدّ و و و بدنش شناخت. ⬅️پیغمبر، پیغمبر است با آن ، با و با وحیش. تمام این‌ها می‌خواهد؛ می‌خواهد. وقتی انسان شناخت، آن‌وقت جلو می‌رود. بشناسیم او کیست و چه آورده که بتوانیم راحت دنبالش برویم؛‏ و الاّ شناختن مادی او را که کیست و کیست و کدام است، کفارِ بت‌پرست مکه بیشتر از ما و بهتر از ما بلد بودند. این کافی نیست. ⚫️14000 به ص 🔰کانال رسمی حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت تهرانی (ره) 🆔 @Khoshvaght_ir
شعرخوانی عباس براتی پور.mp3
1.06M
"من ماندم و، کوه شرمساري من ماندم و، دشت بيقراري من ماندم و، کوله باري از درد من ماندم و اشک و آه و زاري سر در قدمت نهم که حرّم تا بر سر من قدم گذاري شرمنده و زار و ناتوانم آيا ز دلم خبر نداري؟! خشکيده نهال روحم از شرم از مغفرتش کن آبياري گر توبه ي من قبول افتد آسوده شوم ز شرمساري بگذار به عذر این تعدی قربان شومت به عزم یاری با سرخي خون خود بشويم رخسار خود از گناهکاري بخشيد امام و رخصتش داد شد عازم رزم و جانسپاري جان داد به راه عشق و بگرفت جا در ملکوت قرب باري چون ديد فتاده خودش از سر خون از سر و روي اوست جاري بست از ره مرحمت به فرقش دستار، به رسم يادگاري!" @hafez_adabiyat
شعرخوانی عباس براتی پور ۲.mp3
3.68M
"رفتی و از دل برون شد، صبر و قرار و توانم ای روشنای دل من! تاریک شد دیدگانم گفتم که در سایه‌‌سارِ، قدّ رسایش نشینم افسوس! افتاده بر خاک، آن سرو، آن سایبانم گم گشت ره پیش چشمم، آوخ ! کز این درد جانکاه می‌سوزم و هر دم آید، دود دل از استخوانم بگْذار تا صورتم را بر روی ماهت گذارم بگْذار تا اشک حسرت بر خاک پایت فشانم این ‌سوی، این پیکر پاک، افتاده بر بستر خاک آن‌ سوی اِستاده دشمن، کرده ا‌ست آهنگ جانم ای سرو‌قامت! به ‌پا خیز، با خصم کافر درآویز من تاب هجران ندارم، بنگر به قد کمانم ای آسمان سخاوت ، ای معنی استجابت خاموش کن با نگاهت، در سینه آتش‌فشانم بردار سر تا ببینم، چشمان خورشیدی‌ات را رحمی کن ای نور دیده ! رحمی که من ناتوانم آغشته در خون مخواهید، قدّ رسایش ببینم ای تیرها پس کجایید؟ گیرید اکنون نشانم ای شبه‌پیغمبر من ! ای نوجوان اکبر من ! بشکسته بال و پر من، ای مرغ بی‌آشیانم ! کو قوّت بازوانت؟ کو آن دل پرتوانت؟ می‌بینمت غرقه در خون، هرگز نبود این گمانم آخر کدامین سیه‌دل، لب‌تشنه کشتت به ساحل؟ بگْشای لب تا که سیراب، گردی ز اشک روانم ای غم ! برو از برِ من، بردار دست از سر من بگْذار تنها بگریم، بگذار تنها بمانم" @hafez_adabiyat
شعرخوانی سمانه خلف زاده.mp3
582.1K
درست لحظه‌ی تاریک ناامید شدن رسید شام عزایش به صبح عید شدن تمام حسرت ماهیِ تنگ، دریا بود میان هیات امواج ناپدید شدن رسید و دید به صحرا که عشق می‌بارید که با حسین چه حاجت به بایزید شدن میان آن همه کوفیِ موسفید کسی رسیده بود به معنای روسفید شدن بهشت خنده به لب در بغل گرفت او را چه قدر فاصله کم بود تا بعید شدن و حر میانه‌ی میدان عشق ثابت کرد: در این هلاکت دنیا خوشا شهید شدن @hafez_adabiyat
شعرخوانی منصوره محمدی مزینان.mp3
783.4K
ابر رحمت می‌نشیند بر سر دوش نسیم فصل باران است «بسم الله الرحمن الرحیم» ای عزایت خوش ترین بزمِ خداجویان سلام! ای که داری خانه‌ در اعماق جان های سلیم چشم هایم زادگاه ابرهای بی قرار دستهایت آسمان رحمت از عهد قدیم در هوای آسمانت باز هم پر میکشم سمت پرواز کبوتر های بامت یا کریم در مسیرت باز می‌گردند درهای نجات راه تو سیر الی الله و صراط المستقیم تا مسیر عطرت از سمت جهنم بگذرد می‌شود آنی جهنم صحن جنات النعیم صاحب جانهای عالم هستی و با این حساب هرچه جان پای تو بگذاریم کم می آوریم از غبار آستانت شعبه می‌سازد بهشت عالمی هستند زیر سایه ی مهرت مقیم @hafez_adabiyat
شعرخوانی نغمه مستشارنظامی.mp3
781.8K
شکوه و شوکتت ای نور رخشان بیشتر بادا به جان دشمنت صدها هزاران نیشتر بادا شعاع شمس عالم می زند خنجر به دل‌کوران کلام عاشقان از ذکر نامت پرگهر بادا سراسر مهر و عشق و رحمتی، بی انتها نوری جهان از برکت ایمان و قرآن پر ثمر بادا بسوزد جان نامردی که قرآن را بسوزاند بنای کفر و الحاد و ستم زیر و زبر بادا بلندا اختر دلدادگان راه پر نورت جهان آیینه‌دار مردم صاحب‌نظر بادا هزاران بلبل خوش نغمه می‌خوانند قرآن را که تا دنیاست باقی آیه‌هایت جلوه‌گر بادا طلوع فجر نزدیک است و عمر اهرمن کوته جهان روشن به انوار درخشان سحر بادا @hafez_adabiyat
شعرخوانی منصوره محمدی مزینان۲.mp3
1.82M
حسینی زاده هستی، شیوه‌ی اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بی اندازد به‌آسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی در آن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به یک‌باره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی؟ علی‌الظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولی‌الله که می‌بردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی تو و سرنیزه‌ها و باز تکرار جسارت‌ها ملائک با تو می‌گریند وقتی روضه‌ می‌خوانی دلی که بی تو می‌ماند بیابان است می‌خشکد نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی شبیه باد سرگردان، میان صحن می‌چرخم و می‌گویم به آن‌هایی که می‌آیند مهمانی «گدای» کربلا بودن شرف دارد به «اربابی» بیا مسکین در این خانه، که پشت در نمی‌مانی بیا که سفره‌ی احسان در این بیت الکرم پهن است چه خانی و چه احسانی، چه روزیِ فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای کربلای تو زیارت هست پایان دل‌انگیز پریشانی @hafez_adabiyat
شعرخوانی منصوره محمدی مزینان۳.mp3
1.31M
ستون عرش به شوق تو استوار شده بخوان نماز که سجاده بی‌قرار شده قنوت می‌روی و عطر یاس می‌پیچد به احترام دعای تو نوبهار شده چکیده باز ستاره ز چشم روشن تو شب از تلألؤ نور تو نونوار شده دویده ثانیه‌ها تا رسد به مقدم تو زمان به شوق وجود تو رهسپار شده به عشق پاقدم تو به‌روی دوش نسیم شکوفه سرزده از خاکِ بی‌بهار شده دمیده سایه‌ی مهرت در آسمان عفاف قسم به چادر مادر که یادگار شده خِرد به‌پای تو افتاد و وام‌دار تو شد اگر به مرکب فرزانگی سوار شده چه قدر حیدری و هم چه قدر فاطمه‌ای چه قدر حُسن حَسَن در تو بی‌شمار شده بگو به نم‌نم بارانِ ذکر تسبیحت به ابر دیده که لبریز انتظار شده خودت بگو چه مُحرّم؟ چه ندبه و چه غم است؟! که کل عالم و آدم به غم دچار شده چقدر چشمه و دریای سرخ جوشیده ز قطره‌قطره‌ی اشکت که چشمه‌سار شده کنار صبر تو زانو زده شکیبایی و کوه زیر قدومت پر اعتبار شده چه کوفه، موصل و شامی که از نفس افتاد ز خطبه خطبه‌ی سرخت که ذوالفقار شده سپاه ظلم که با صبر تو در افتاده شکست‌خورده‌ی این اوج اقتدار شده اسیر ذلت و خواری نمی‌شوی، هیهات! شکوه بیرق هستی همین شعار شده خوشا که حاصل عمر حسینی و علوی‌ت دوسروِ خوش قد و قامت، دو باوقار شده بدون شبهه به امضای فاطمه برسد شهادتی که به‌پایِ تو افتخار شده @hafez_adabiyat
شعرخوانی زنده یادسیدحسن حسینی.mp3
1.29M
«پشت به اقیانوس            هرگز                دعای باران                     بالا نمی رود! » رو در روی کویر       فریاد زدی و باد     صحرا در صحرا                 متبرک شد امشب به زیارت نواحی فریاد تو آمده ام شاید لبهایم     مقدس شوند: دستها یا شکسته بود           یا بسته و پایی اگر بود          رو به خستگی می رفت نعره های رسا         به دیوارهای ممتد می خوردند و گلوهای تارکِ فریاد     به تازیانه ی بغضی نامحدود                                   حد می خوردند! از نان مگو! فکر ایمان     دندان را می شکست و سوء هاضمه        از دو سو بیداد می کرد علف افسانه های هرزه می گفت واوقات سبز باغ           با قصه های زرد                    تلف می شد وشاعران بیگانه  به تبعیت از طاعون از خاک بی بضاعت     ملکوتی پا در هوا را           مطالبه می کردند         *** امشب به زیارت نواحی فریاد تو آمده ام ولبانم سربلند     اعتراف می کنند:         اگر گلوی تو نبود                    عقل این حنجره                  هرگز                          به فریادهای بلند                                     قد نمی داد اگر گلوی تو نبود... باید برخیزم ورو به اقیانوس انتظار     شمایل امروزینت را            از دیوار بوسه بیاویزم                          شاید                                دلم- این دعای قدیمی -                                              در آستانه ی نام تو                                                                مستجاب شود @hafez_adabiyat
شعرخوانی.mp3
1.49M
"خیمه از یاران نام آور تهیست نوبتش دیگر بر آن سرو سهیست او علمدار است و سقایی دلیر خون حیدر در رگ آن نره شیر چون فغان "العطش" تابش برید بی امان او نزد آقایش رسید گفت: "آقا! بچه هایت تشنه اند سوز و گرما در جگر ها هشته اند" گفت و نالی تا قرار از دست رفت مشک خالی تیغ کین را بست رفت رو به رویش عالمی دریای آب تشنه است سقای ما آن مه نقاب کف درون موج آن دریا فرو ناگهانش روی مولا روبرو بین حسین عطشان میان خیمه هاست خود بگو: "نوشیدن آبت رواست؟" مشت آبش را به دریا هدیه داد مشک خود را پر نمود و ره فتاد اذن جنگیدن حسین بر او نداد زین سبب آرام او در ره فتاد دست چپ مشکی و بر دوشش لوا می رود تا خیمه ها سقای ما کوفیان تیغ از نیام پرداختند جانب سقای عطشان تاختند شیر اوژن از نیام تیغش کشید نعره زن تا این که بر دشمن رسید عاقبت سقای عطشان خسته شد راه خیمه روبرویش بسته شد تیغ دشمن دست چپ را قطع کرد کربلا را سر به سر چون نطع کرد ضرب دیگر دست دیگر هم فتاد بر دل مولای مردان غم فتاد صد هزاران رو به رویش در کمین بر سرش دارد عمود آهنین "یا حسین! ادرک اخاک! یا حسین!" این علمدار است با شولای شین چون که فریاد برادر را شنید بی امان بر نعش آن سقا رسید برتنش دستی نمانده؛ بر زمین بر سرش دارد عمود آهنین خنده زد عباس چشمش را گشود خون ز روی چهره اش زهرا زدود "در حرم بس تشنگی پاینده است گو عمو از کودکان شرمنده است!" ؟ @hafez_adabiyat
کیست این زن.mp3
844.8K
کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده مثل کوهی باز هم الله‌اکبر، ایستاده گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده گاه بالای سرِ تن‌های بی‌سر ایستاده در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده کیست این زن، این‌که چون سروی میان آتش و دود با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده @hafez_adabiyat
دیدم‌ بهارپرپرمن.mp3
707.3K
دیدم بهار پرپر من قطعه قطعه شد ماه به خون شناور من قطعه قطعه شد از دور یک بغل گل قرمز به خاک بود ناگاه دیدم اکبر من قطعه قطعه شد از پشت قطره قطره اشکم هزار بار این صحنه در برابر من قطعه قطعه شد دست تو گفت و پای تو گفت و سر تو گفت آقا بیا که پیکر من قطعه قطعه شد قیچی تیغها به تنت ضربدر زدند بال و پر کبوتر من قطعه قطعه شد یک دشت دشنه و تبر از باغ من گذشت سرو من و صنوبر من قطعه قطعه شد اما من آن درخت غریبم که از تنم آن شاخه رساتر من قطعه قطعه شد گفتم ببوسمت دو لبت چوب خشک بود دیدم دهان نه شیشه ی خونی مشک بود @hafez_adabiyat