دو خوانش غزل ۲۸۴ حافظ.mp3
3.15M
غزل شمارهٔ ۲۸۴
هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
عفو الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سر بسته چه دانی خموش
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
گوش من و حلقه گیسوی یار
روی من و خاک در می فروش
رندی حافظ نه گناهیست صعب
با کرم پادشه جرم پوش
داور دین شاه شجاع آن که کرد
روح قدس حلقه امرش به گوش
ای ملک العرش مرادش بده
و از خطر چشم بدش دار گوش
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
حکایت ۳۴ باب اول.mp3
11.67M
حکایت ۳۴ باب اول گلستان
یکی از پسران هارونالرشید پیش پدر آمد خشم آلود که «فلان سرهنگزاده مرا دشنام مادر داد.»
هارون ارکان دولت را گفت «جزای چنین کس چه باشد؟»
یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی.
هارون گفت: «ای پسر کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی، تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد درگذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبل خصم.»
نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش، باطل نگوید
یکی را زشت خویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای نیک فرجام
بتر زآنم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
#گلستان_حکمت
#خوانش
#ژاله_صادقیان
#شرح
#رشید_کاکاوند
@hafez_adabiyat
گاهی اگرباماه صحبت کرده باشی.mp3
877.1K
نغمه مستشار نظامی
گاهی اگر با ماه صحبت كرده باشی
از ما اگر پيشش شكايت كرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حكايت كرده باشی
گاهی اگر زير درختان مدينه
بعد از زيارت استراحت كرده باشی
گاهی اگر بعد از وضو مكثی كنی تا
آيينه يي را غرق حيرت كرده باشی
در سال های سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت كرده باشی
حتی اگر بی آن كه مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت كرده باشی
يا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حديثی را روايت كرده باشی
يا در ميان كوچه های تنگ و خسته
نان و پنير و عشق قسمت كرده باشی
پس بوده يی و هستی و می آيی از راه
تا حق دل ها را رعايت كرده باشی
پس مردمك های نگاه ما عقيم اند
تو حاضری بی آن كه غيبت كرده باشی!
#شعرخوانی
#نغمه_مستشار_نظامی
@hafez_adabiyat
فتوی پیرمغان دارم و قولیست قدیم.mp3
4.51M
غزل شمارهٔ ۳۶۷
فتوی پیرِ مُغان دارم و قولیست قدیم
که حرام است مِی آنجا که نه یار است ندیم
چاک خواهم زدن این دلقِ ریایی، چه کنم؟
روح را صحبتِ ناجنس عذابیست الیم
تا مگر جرعه فشانَد لبِ جانان بر من
سالها شد که منم بر درِ میخانه مقیم
مگرش خدمتِ دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دَهَش عهدِ قدیم
بعد صد سال اگر بر سرِ خاکم گذری
سر برآرد ز گِلم رقص کنان عَظمِ رَمیم
دلبر از ما به صد امّید سِتَد اول دل
ظاهراً عهد فرامُش نَکُنَد خلقِ کریم
غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش
کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به، به مداوایِ حکیم
گوهرِ معرفت اندوز که با خود بِبَری
که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم
دام سخت است مگر یار شود لطفِ خدا
ور نه آدم نَبَرد صرفه ز شیطانِ رجیم
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش
چه به از دولتِ لطفِ سخن و طَبع سلیم
#شرح_انگیزشی
#غزلیات_حافظ
#وحید_ضیایی
@hafez_adabiyat
غنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباش.m4a
4.18M
شرح بیت
غنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباش
کز دم صبح مدد یابی و زانفاس نسیم
#درس_سحر
#آیت_الله_حائری_شیرازی
@hafez_adabiyat
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد.mp3
5.05M
غزل شمارهٔ ۱۱۵
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ ار خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
#شرح_انگیزشی
#غزلیات_حافظ
#وحید_ضیایی
@hafez_adabiyat
من پرکاه و غم عشق همسنگ کوه گران شد.mp3
1.47M
من پر کاه و غم عشق همسنگ کوه گران شد
در زیر این بار اندوه و ای دل مگر میتوان شد
چون تیر با استقامت از قوس من بست قامت
بی قامت آن قیامت قد چو تیرم کمان شد
چون زعفران بود و چون نی در چشم چون ارغوانم
رخسار من ارغوانی بالای من ارغوان شد
تا شد غمش هاله دل بر مه رسد ناله دل
دل رفت و دنباله دل جانم به حسرت روان شد
بی گوهر و بی عقیقش در آب و در آتشم من
اشکم چو باران نیسان آهم چو برق یمان شد
ره بردم از دل به کویش دل بستم از جان به مویش
عشق من و حسن رویش افسانه و داستان شد
در کار خود محو و ماتم اعجوبه نادراتم
عقلم به طفلی چنان پیر عشقم به پیری جوان شد
از دیده و دامنم زاد طوفان نوح از غم عشق
هر دامنم همچو دریا هر دیده ام ناودان شد
دل مرغ بربسته پر بود پر داد و پرواز عشقش
سیمرغ قاف حقیقت طاوس باغ جنان شد
این طفل بی درک و دانش در مکتب پیر تعلیم
شاگردی درس غم کرد صاحبدل و نکته دان شد
#شعر
#صفای_اصفهانی
@hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۸۵ حافظ.mp3
3.86M
غزل شمارهٔ ۲۸۵
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
تا دید محتسب که سبو میکشد به دوش
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
ساقی بهار میرسد و وجه می نماند
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسد حافظا خموش
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم.mp3
4.84M
غزل شمارهٔ ۳۷۸
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروّق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرّق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن به که بر این بحر معلّق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
#شرح_انگیزشی
#غزلیات_حافظ
#وحید_ضیایی
@hafez_adabiyat
حکایت ۳۵ باب اول.mp3
5.52M
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان »
حکایت شمارهٔ ۳۵
با طایفهٔ بزرگان به کشتی در نشسته بودم.
زورقی در پی ما غرق شد. دو برادر به گردابی در افتادند.
یکی از بزرگان گفت ملاح را که: بگیر این هر دوان را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم.
ملاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید آن دیگر هلاک شد.
گفتم: بقیت عمرش نمانده بود از این سبب در گرفتن او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل.
ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشانده، و از دست آن دگر
گفتم: صدق الله من عَمِل صالحاً فَلنفسهِ و مَن اَساءَ فَعَلیها.
تازیانهای خوردم در طفلی.
تا توانی درون کس مخراش
کاندر این راه خارها باشد
کار درویش مستمند بر آر
که تو را نیز کارها باشد
#گلستان_حکمت
#خوانش
#ژاله_صادقیان
#شرح
#رشید_کاکاوند
@hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۸۶ حافظ.mp3
6.11M
غزل شمارهٔ ۲۸۶
دوش پنهان گفت با من کاردانی تیزهوش
کزشما پوشیده نبود راز پیر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم.mp3
1.05M
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
به نهان از او بپرسم به شما جواب گویم
به قدم چو آفتابم به خرابهها بتابم
بگریزم از عمارت سخن خراب گویم
من اگر چه سیب شیبم ز درخت بس بلندم
من اگر خراب و مستم سخن صواب گویم
چو دلم ز خاک کویش بکشیده است بویش
خجلم ز خاک کویش که حدیث آب گویم
بگشا نقاب از رخ که رخ تو است فرخ
تو روا مبین که با تو ز پس نقاب گویم
چو دلت چو سنگ باشد پر از آتشم چو آهن
تو چو لطف شیشه گیری قدح و شراب گویم
چو ز آفتاب زادم به خدا که کیقبادم
نه به شب طلوع سازم نه ز ماهتاب گویم
#غزل
#مولانا
@hafez_adabiyat
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش.mp3
5.33M
غزل شماره ۲۷۷:
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
#شرح_انگیزشی
#غزلیات_حافظ
#وحید_ضیایی
@hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۸۷ حافظ.mp3
4.31M
غزل شمارهٔ ۲۸۷
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه یاقوت شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری بود و وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل فنا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
پیش چشم تو بمیرم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش.mp3
4.53M
غزل شمارهٔ ۲۷۶
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
#شرح_انگیزشی
#غزلیات_حافظ
#وحید_ضیایی
@hafez_adabiyat