eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
8.2هزار ویدیو
247 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
. بِسْم‌ِٱللّٰه‌ِٱلرَّحْمٰن‌ِٱلرَّحیٖمِ 🤲🏼دعای شب بیست و چهارم ماه رمضان 🌀 در کتاب مفاتیح الجنان این دعا برای شب بیست و چهارم ماه رمضان آمده است: 🌕 یـٰا فـٰالِـقَ ٱلْـاِصْـبـٰاحِ وَ جـٰاعِـلَ ٱݪــلَّـيْـلِ سَـكَـنـاً وَ ٱݪــشَّـمْـسِ وَ ٱلْـقَـمَـرِ حُـسْـبـٰانـاً یـٰا عَـزيْـزُ یـٰا عَـلـیٖـمُ‏ يـٰا ذَٱ ٱلْـمَـنِّ وَ ٱݪــطَّـوْلِ وَ ٱلْـقُـوَّةِ وَ ٱلْـحَـوْلِ وَ ٱلْـفَـضْـلِ وَ ٱلْـاِنْـعـٰامِ وَٱلْـجَـلٰالِ وَٱلْـاِكْـرٰامِ‏ ♥️یـٰااَللّٰـهُ یـٰارَحْمـٰانُ ♥️یـٰااَللّٰـهُ یـٰا فَـرْدُ یـٰا وِتْـرُ ♥️یـٰااَللّٰـهُ یـٰا ظـٰاهِـرُ یـٰا بـٰاطِـنُ یـٰا حَـیُ لٰا اِلـٰهَ اِلّٰا اَنْـتَ لَکَ ٱلْـاَسْـمـٰاءُ ٱلْـحُـسْـنـیٰ وَ ٱلْـاَمْـثـٰالُ ٱلْـعُـلْـیـٰا وَٱلْـكِـبْـریٖـٰاءُ وَ ٱلْـآلٰـاءُ اَسْـئَـلُـکَ اَنْ تُـصَـلّـیَٖ عَـلـیٰ مُـحَـمَّـدٍ وَ آلِ مُـحَـمَّـدٍ وَ اَنْ تَـجْـعَـلَ ٱسْـمـیٖ فـیٖ هٰـذِهِ ٱݪــلَّـيْـلَـةِ فِـۍ ٱݪــسُّـعَـدٰاءِ وَ رُوحـیٖ مَـعَ ٱݪــشُّـهَـدٰاءِ وَ اِحْـسـٰانـیٖ فـیٖ عِـلّـیّٖــیٖـنَ وَ اِسـٰائَـتـیٖ مَـغْـفُـورَةً وَ اَنْ تَـهَـبَ لـیٖ يَـقـیٖـنـاً تُـبـٰاشِـرُ بِـهۦٓ قَـلْـبـیٖ وَ ایٖـمـٰانـاً يَـذْهَـبُ بِـٱݪــشَّـکًّ عَـنّـیٖ وَ رِضًـۍ بِـمـٰا قَـسَـمْـتَ لـیٖ وَ آتِـنـٰا فِـۍ ٱݪــدُّنْـيـٰا حَـسَـنَـةً وَ فِـۍ ٱلْـآخِـرَةِ حَـسَـنَـةً وَقِـنـٰا عَـذٰابَ ٱݪــنّـٰارِ ٱلْـحَـریٖـقِ‏ وَ ٱرْزُقْـنـیٖ فـیٖـهـٰا ذِكْـرَکَ وَ شُـكْـرَکَ وَ ٱݪــرَّغْـبَـةَ اِلَـيْـکَ وَ ٱلْـاِنـٰابَـةَ وَ ٱݪــتَّـوْبَـةَ وَ ٱلْـتَّـوْفـیٖـقَ لِـمـٰا وَفَّـقْـتَ لَـهُۥ مُـحَـمَّـداً وَ آلَ مُـحَـمَّـدٍ صَـلَـوٰاتُکَ عَـلَـيْـهِ وَ عَـلَـيْـهِـمْ‏ 🤲🏼
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار 🔹فصل: اول 🔸صفحه: ۳۱-۳۰ 🔻 یک روز صبح، بچه ها رفته بودند خانه ی بابام. محمد هم سر کار بود. من، هر روز تو خانه می ماندم که شاید کسی برام خبری از حسین بیاورد. فکر نبودن و بی خبری از حسین داشت دیوانه ام می کرد. صدای در حیاط آمد. گفتم《کیه؟!》. کسی جواب نداد. در را که باز کردم، انگاری خواب می دیدم! مثل چوب خشکم زده بود. چشم هام درست می دید؛ حسین بود؛ مثل بچگی هاش!بعد از چهل روز، دم در خانه حاضر شد؛ این بار، نه با سر و کلّه ی زخمی؛بلکه با یک لباس بسیجی و پوتین و چفیه! زود دویدم سمتش. بغلش کردم و زدم زیر گریه. 《الهی، ننه، فدات بشم!عمرم، نفسم، کجا بودی؟! نگفتی مادرت، بی حسین می میره؟!》 حسین هم مرا بغل کرده بود و گریه می کرد. گفت《ننه، لباس های تنم نشون می ده کجا بودم. لباس های تنم، همه ی سوالاتت رو جواب می ده.》 دست هام را بالا بردم. از ته دل گفتم《خدایا، شکرت، نومیدم نکردی!》 دست حسین را گرفتم، رفتیم توی خانه:《ننه، حسین ام، پسر عزیز دردون ام، بیا بشین برام تعریف کن کجا رفته بودی؟! چرا بی خبر؟!خوب، یه خبر می دادی؟! به خدا اگه این نامه ات به دستم نرسیده بود، دق مرگ می شدم.》 حسین با تعجب گفت《ننه، کدوم نامه؟!》گفتم 《وا... همین نامه ای که چند روز قبل، از جبهه فرستادی.》 گفت:《کدوم نامه؟! من اصلاً وقت نکردم نامه بنویسم.》 تازه فهمیدم این نامه را محمد برای آرامش من نوشته بود. هنوز عرق تنش خشک نشده بود. گفت: ننه، من اومده ام رضایت شما رو بگیرم و برگردم. ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
💢 ✍ خاطراتی از آخرین روز و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا 💠 قسمت یازدهم _ دومین پاتک 🖌... پشت سیل بندی خاکی و کوتاه موضع گرفته بودیم که نه جان پناهی مناسب داشت و نه سنگری امن برای نبرد ، پشت سرمان به فاصله چند متر رودخانه دجله بود و مقابل مان هم از سه جهت مملو از نیروهای پیاده و کماندو های گارد و ادوات زرهی دشمن بود. همه رزمندگان که اینک تعدادمان به کمتر از ۳۰ نفر می‌رسید. بخوبی اوضاع خطیر میدان و تعداد بیشمار تانکها و نیروهای دشمن را می دیدیم و خوب هم میدانستیم که نبردی سخت و بسیار سهمگین و نابرابر پیش روی داریم ، اما حضور شجاعانه و بی باکانه سردار باکری فرمانده دلاور لشگر در کنارمان ، اعتماد به نفس و قوت قلبی غیر قابل توصیف به دل ها بخشیده و همگی با انرژی مضاعف و روحیه‌ای بسیار بالا ، چشم انتظار رویارویی با قشون عظیم دشمن بودیم. تانک ها و نفربرهای زرهی دشمن تخته گاز تا نزدیکی های سیل بند آمده و سپس توقف کرده و با مسلسل و توپ شروع به زدن دیواره سیل بند و سنگرهای بالای آن کردند. انفجارات بقدری شدید و پرحجم بود که زمین و سیل بند یکسره می لرزید و ترکش های ریز و درشت همچون باران به سرمان می ریختند. همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفته بود و صدای رعب آور مسلسل تانکها لحظه ای قطع نمی شد. هواپيماهای عراقی هم وارد معرکه نبرد شده و از فراز آسمان سیلی از بمب و موشک و گلوله را روانه سیل بند و اطرافش کردند. چندتا هلیکوپتر بدقواره و سیاه رنگ عراقی هم از سمت اتوبان نزدیک شده و از فاصله بسیار نزدیک سیل بند را آماج گلوله های مسلسل و توپ و راکت و موشک قرار دادند. اصلأ موقعیت مناسبی نداشتیم و فقط داخل گودالی کوچک در سینه خاکی سیل بند نشسته و پشت چندتا گونی پر از خاک سنگر گرفته بودیم. اما جای باحالش آنجا بود که رودخانه دجله درست پشت سرمان بود و اکثریت گلوله های توپ و خمپاره و موشک و راکت و بمب های دشمن داخل آب رودخانه افتاده و موجب تلاطم شدید رودخانه و پاشیدن آب و خیس شدنمان می شدند. بعد از ظهر گرم جنوب بود و خورشید داغ و سوزان مستقیم وسط کله مان می تابید و قطرات آب با اینکه تمام لباس هایم را خیس می کردند ، اما در عوض حسابی خنک شده و در آن گرمای داغ واقعاً حال میکردیم. دشمن زبون نیم ساعتی از زمین و آسمان‌ سیل بند را کوبیده و سپس دهها دستگاه تانک از ستون تانکها و نفربرها خارج و با گرفتن آرایش دشت بانی به سمت سیل بند حمله ور شدند. با رسیدن تانکها به تیررس‌ ، درگیری آغاز و سیلی از گلوله و موشک را روانه راه‌ شأن کردیم. عراقی ها گروه گروه در پشت بام های روستای حریبه موضع گرفته و نشسته و ایستاده با کلاش و تیربار و قناسه و دوشکا و آر پی جی ۷ و ۱۱ و تفنگ ۱۰۶ به سمت سیل بند شلیک می کردند و از هر سنگری هم موشک شلیک می شد. فوری آن نقطه از سیل بند را آماج گلوله و موشک قرار می دادند. با اصابت اولین موشک به بدنه یکی از تانکها و کمانه ناباورانه آن متوجه تی ۷۲ بودن آنها شده و تلاش در زدن برجک و شنی آنان کردیم. اما رگبار گلوله و موشک ها اجازه نشانه گیری دقیق را نداده و متأسفانه هرچه زدیم. کارگر نیفتاد و تانکها غرش کنان و رگبار زنان به چندمتری سیل بند رسیدند. انگار آخرهای کار بود و داشتیم غریب و بی کس اسیر عراقیها می شدیم. سایه شوم وحشت و ترس بر خط پدافندی سایه افکنده و لوله توپ تانکها داشت نم نم به بالای سرمان می رسید که فریادهای بلند سردار باکری در فضای سیل بند پیچید که رزمندگان به بالای سیل بند پریده و فریاد الله اکبر سر دهند!  فرمان آقا مهدی استراتژی بسیار عجیب و عملی بس خطرناک و در ظاهر غیر عقلانی و دیوانگی محض بود. اما با این وجود همه به خوبی میدانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است و برای همین هم بی درنگ و فوری فرمان سردار را بجان خریده و بدون توجه به باران گلوله و ترکش ها ، الله اکبر گویان بالای تاج سیل بند پریده و فریاد زنان شروع به تیراندازی کردیم. تانکهای عراقی که به دیواره سیل بند چسبیده و در تلاش برای باز کردن معبری برای ورود به داخل آن بودند با دیدن عمل حماسی و بی باکانه رزمندگان ، خیال کردند که قصد حمله داریم و آنچنان ترسیده و هراسان شدند که خدمه بزدل چند تانک سراسیمه بیرون پریده و شروع به فرار کردند. بقیه تانک‌های مهاجم هم با مشاهده فرار همقطاران خود ، فرار را بر قرار ترجیح داده و شتابان شروع به عقب نشینی کردند. قشون اصلی دشمن هم که در میانه میدان آماده و به صف ایستاده بودند با دیدن فرار تانکها و خدمه آنها ، بی دلیل وحشت کرده و گروه گروه شروع به فرار از میدان نبرد کردند... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌺🌸با سلام و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما سروران گرامی 🌺 دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ إنّی أسْألُکَ فیه ما یُرْضیکَ وأعوذُ بِکَ ممّا یؤذیک وأسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لأنْ أطیعَکَ ولا أعْصیکَ یا جَوادَ السّائلین. به نام خداوند بخشنده مهربان خدایا من از تو می خواهم در آن آنچه تو را خوشنود کند و پناه مى برم به تو از آنچه تو را بیازارد و از تو خواهم توفیق در آن براى اینکه فرمانت برم و نافرمانى تو ننمایم اى بخشنده سائلان.🌸 التماس دعا 🌺🌸
تحدیر جزء 24 قرآن.mp3
3.99M
تلاوت تحدیر جزء 4⃣2⃣ قرآن کریم با صدای استاد معتزآقایی از آیه ۳۲ سوره «زمر» تا آیه ۴۶ سوره «فصلت» مدت ۳۳:۴۷ دقیقه
ترتیل جزء 24 قرآن.mp3
12.96M
تلاوت ترتیل جزء 4⃣2⃣ قرآن کریم با صدای استاد پرهیزگار از آیه ۳۲ سوره «زمر» تا آیه ۴۷ سوره «فصلت» مدت ۵۳:۵۱ دقیقه
ترجمه‌گویای‌فارسی‌قرآن‌جزء24.mp3
10.95M
تلاوت ترجمه گویای فارسی جزء 4⃣2⃣ قرآن کریم با صدای استاد فولادوند از آیه ۳۲ سوره «زمر» تا آیه ۴۶ سوره «فصلت» مدت ۴۵:۲۳ دقیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دعای «یَا عَلِیُّ یَا عَظِیمُ» 🔸از جمله دعاهایی است که از مضامین و محتوای بسیار بلندی برخوردار است و قرائت آن در ماه مبارک رمضان بعد از نمازهای واجب توصیه شده است « اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج »
🪷🍃 ﷽ 🍃🪷 🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🍃🪷🍃🪷🍃 🪷🍃🪷🍃 🍃🪷🍃 🪷🍃 🍃 🌳🌹🌳گـنـاهانـی کہ مـانـع ورود انـسـان بـہ بـهـشت مـیشـونـد🔥🌳🌹🌳👇 🍃🌹 ۴۱) ترك واجبات ⬅️ نماز ، زكات ، خمس ، روزه ، حج » 🔥 🍃🌹۴۲) ريختن آبروی مؤمن🔥 🍃🌹۴۳) ذليل و خوار كردن مؤمن🔥 🍃🌹۴۴) اذيت و آزار مؤمن🔥 🍃🌹۴۵) فحش و ناسزاگویی و لعن به مؤمن🔥 🍃🌹۴۶) مكر و نيرنگ🔥 🍃🌹۴۷ حسادت کردن🔥 🍃🌹۴۸) بدعت « نوآوری و اختراع نادرست و بدون سند در امور دینی و انتساب آن به خداوند »🔥 🌴🌹۴۹) حكم و قضاوت ناحق🔥 🌴🌹۵۰) جنگ در ماه‌هاي حرام « مُحرم، رجب، ذی‌القعده ، ذی‌الحجه »🔥 🪷🍃التماس دعای خیر شما🍃🪷 🍃 🪷🍃 🍃🪷🍃 🪷🍃🪷🍃 🍃🪷🍃🪷🍃 🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃 🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃
27.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود. ❌این امر حتمی است❌
. ┄═﷽═┄ .☀️ تنفس‌صبح 📖 🌴جزء بیست و چهارم قرآن کریم با صدای 🌱استاد احمد دبّاغ 🌱استاد معتز‌آقائی 🌱استاد شحات‌محمّد انور 🌱استاد  پرهیزکار 🌱استاد منشاوی 🌱 استاد عبدالباسط ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک جزء نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃 📖اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 📖اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن 🍃🌸 🌸 . ✨
🌹 القاب کلی بهشت در قرآن 📖 🌹 1⃣ دارالسلام 🏞 در قرآن📖 آيات بسياري بر وجود نعمت‌هاي مادي تصريح دارد که نقطه شروع آن نعمت‌ها ، صحراي محشر است که از آنجا بهشتيان به دارالسلام که يکي از القاب بهشت است خوانده مي‌شوند: ﴿وَاللّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾(يونس، آيه ٢۵) 2⃣ دارالارث 🏞 «بهشت را پرهيزگاران به ارث مي‌دهند»: ﴿تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِيًّا﴾(مريم، آيه ۶۳) 3⃣ دارالرضا 🏞 بهشت ، عالم تجرد و اطلاق است و براي مؤمنان به مجرد درخواست باطني و مشيت دروني هرچه بخواهند موجود مي‌شود ﴿لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾(شوري، آيه ٢٢) 4⃣ دارالمقام 🏞 بهشت جایگاهی است که همه در آن جاودانه می شوند و کسی از آن کوچ نمی کند . به همین خاطر همه به حمد و ستایش پروردگار مشغولند ﴿وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ * الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ﴾(فاطر، آيات ۳۵ و ۳۴) ---✿❀🍃🌼🍃❀✿---
هدایت شده از  ذکر روزانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 دعای‌روز‌ بیست‌و‌چهارم‌ماه‌مبارک‌رمضان🤲 🎧قرائت دعا همراه با ترجمه🎧 🌷التماس دعا🌷
🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَ الْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَ أَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ. 🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ❣ سلام_امام_زمانم_❣ 🌼پشت دیوار بلند زندگی 🍃مانده‌ایم چشم انتظار یڪ خبر 🌼یڪ أنا المَهدی بگو یا ابن الحسن 🍃تا فرو ریزد حصار غصه ها بیا تا جوانم بده رخ نشانم اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج_
🌷 🌷 (۴ / ۱) !!! 🌷تازه یادمان افتاده بود که بعد از یک ماه حبس درون سوله، اجازه داده‌اند در فضای باز بنشینیم. در حقیقت، ذهن‌ها مشغول جستجو بود تا نحوه‌ی ذوق کردن را یادمان بیاورد که صدای خشن نگهبان، گروه ما را سرِ جایش میخکوب کرد. ـ فکر کنم می‌گه جلوتر نریم. ـ مگه چقدر از سوله فاصله گرفتیم؟ همش دو متر نمی‌شه. رضا دستم را گرفت و لنگان لنگان به طرف دیوار کشاند. بدن لختش، خراش‌های زیادی برداشت بود. البته، کمتر کسی پیدا می‌شد که بالاتنه‌ی سالمی داشته باشد. خوابیدن روی زمین سفت و خشن و ناهموار و جابجا شدن‌های زیاد، بدن‌ها را زخم کرده بود. 🌷تعدادی کاملاً لخت بودند و آن روز، ته سوله، با تکه‌ای از لباس‌های پاره و کثیفی که معلوم نبود مال کدام شهید است، عورت‌هایشان را پوشانده بودند. شرم‌شان پیش ما ریخته بود و از عراقی‌ها خجالت می‌کشیدند. دیدن محیط بیرون، کاملاً برایمان تازگی داشت. آن روز بود که فهمیدیم کنار سوله‌ی ما، دو سوله‌ی دیگر هم هست که یک اندازه‌اند. در فاصله‌ای بسیار کم، سه سوله‌ی کوچک‌تر هم قرار داشت که آن‌ها هم مملو از اسرا بود. خارج از سوله‌ها، تعدادی تانک و نفربر دیده می‌شد که نشان می‌داد محل اسارت ما، باید پادگان و یا تعمیرگاه تانک باشد. رضا دستش را زیر بغلم فرو کرده بود و شانه به شانه، همراهم می‌آمد. «پات چطوره؟» 🌷دو، سه روزی بود نگاهش نکرده بودم. می‌ترسیدم دست به شلوارم بزنم. در اثر عرق زیاد و گرد و خاک، شوره زده و مثل چوب خشک شده بود. با خونابه و چرکی هم که از زخم بیرون می‌زد، به پایم چسبیده بود و اگر آن را می‌کندم، از محل زخم، خون جاری می‌شد. یاد روز اول خدمت و تابلوی «کارخانه‌ی آدم‌سازی» افتادم. آن روزها دوست داشتم بعد از تغییراتی که در پادگان می‌پذیرم، مثل آدم‌های آهنی، عروسکی راه بروم و با قدرت، مشت به دیوار بکوبم. شاید تا آن روز تغییری در ما رخ داده بود، اما با به اسارت درآمدن، قرار بود بخش دیگری از توانایی‌های ما در بوته‌ی آزمایش قرار گیرد. «خیلی می‌خاره. جرأت نمی‌کنم دست بهش بزنم.» 🌷مجبورم کرد کنار دیوار بنشینم. آرام پارگی شلوارم را از هم باز کرد. از ترس درد، سرم را عقب بردم و به دیوار چسباندم. منتظر سوزش زخم، بوی گند تندی توی دماغ خورد. وقتی رضا چشم‌های گشادش را به صورتم دوخت و به زخم پایم اشاره کرد، ترسیدم. ـ زخمت کرم گذاشته. ـ کرم؟! چی چی می‌گی؟ باورم نمی‌شد. طی آن مدت، اجساد شهدا را دیده بودم که بعد از چند روز، کرم‌ها اطرافش می‌لولیدند. اما فکر نمی‌کردم زخم بدن آدم زنده هم کرم بگذارد. شاید علت خارش بیش از حد و قلقلک‌های زیادش، مال همین کرم‌ها بود. به سختی از جا بلند شدم و با سرعت به طرف سوله رفتم. نگهبان که از حرکت غیرمنتظره‌ام جا خورد، روبرویم گلنگدن کشید! ترسیدم و.... .... ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
یک شب که تعدادی از خلبان ها مشغول خوردن شام بودند، صحبت از جنگ شد یکی میگفت: من به خاطر حقوقی که به ما میدهند میجنگم، یکی دیگر میگفت: من به خاطر بنی صدر میجنگم. یکی میگفت من به خاطر خودم میجنگم و دیگری گفت من به خاطر ایران می جنگم. شهید کشوری گفت: من همه این ها را قبول ندارم تنها چند تا را قبول دارم و گفت: من به خاطر خدا می جنگم ┄❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️از دختربچه فلسطینی میپرسه چرا گریه میکنی؟ دختربچه میگه به چادر نیاز داریم ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹