eitaa logo
ملکه‌حاجی🌱
33.5هزار دنبال‌کننده
330 عکس
115 ویدیو
0 فایل
خیال‌ میکردم عاشقت‌ نمیشم اگه نگات‌ کنم یکم:) . . . برای خریدن حق عضویتvip هزینه ۴۷ تومنه (رمان ۱۰۰۷پارت کامل شده) به خانم نیمچه مذهبی 👈 @bonyane_marsus پیام بدین. https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1 تبلیغات ملکه‌حاجی🧿
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 خانواده‌ی حاج‌عامر که انقدر خوشحال بودن دیگه عروسشون نیستم که قیدِ من رو زدن و دور و بر من هم آفتابی نمی‌شدن. باید مهریه‌ام رو پرداخت میکردن اما هنوز چون خیلی از مرگ ِعامر نگذشته بود و زشت بود، بابا پیگیری نکرد. پدرِ مظلوم و ساده‌ی من هنوز فکر میکرد که داغدارم، اما بیشتر از اون داغدار رفتار خانواده‌ی شوهرم با خودم بودم. عامر کجا بود که ببینه حتی یکیشون نمیومد بیمارستان دیدنم، اونم وقتی که زیر سرم میرفتم و شبها هذیون میگفتم. کجا بود که ببینه خانواده‌ی بی‌وفا و دل‌سیاهش هنوز به کار نکرده کینه‌ی منو داشتن. مامان سمتم اومد و دستمو گرفت. انقدر ضعیف شده بودم که به زور سرپا وایستاده بودم و نمی‌تونستم درست و حسابی حرکت کنم. نوبت دکتر زود رسید و وارد اتاق شدیم. مامان با نگرانی منو نشوند و وایستاده کنارم موند. دکتر که مرد جوون بیست و چهار ساله‌ای میخورد باشه، از جا بلند شد و نگاهی به صورتم کرد. 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 با چشم‌های ریز شده اش گفت: _عه... بازم شمایید خانم؟ گیج و سرد نگاهش کردم. مامان خنده تصنعی کرد و گفت: _حلما.. ایشون دکتری هستن که هروقت حالت بد میشه و میاریمت اینجا سرم و قرص هاتو تجویز میکنن. حالا دخترم اونموقع ها زیاد تو حال خوبی نبوده و بیهوش بوده شما رو نمی‌شناسه آقای دکتر. دکتر با اون نگاه شفاف و عجیبش، نگاه دیگه‌ای به صورتم کرد و رو به مامان با لبخندی گفت: _مشکلی نیست... بفرمایید مشکلتون چیه. _میخوام از نوک انگشت تا فرق سرش چکاپ بشه. این چند روز حالش اصلا خوب نیست. یعنی از وقتی شوهرش فوت کرده که اصلا حالش خوب نیست اما این چندوقته بدترم شده. _چه علائمی دارن؟ _بی اشتهایی... چمیدونم... سرگیجه و پایین اومدن قند خونش. میدونم بخاطر بی‌غذایی هستش که نمیخوره ولی میخوام بفهمم یه وقت دیابت یا مرضی نگرفته باشه. چندوقتیه از کم خونی زیر چشماشم سیاه شده. با صدایی که از ته چاه بلند میشد ،‌ مامان رو صدا زدم و گفتم: _بسه.. رمان ملکه‌حاجی با در Vip کامل شد، یعنی در Vip ده ماه جلوتر از کانال اصلی هستیم و رمان تمام شده!😍🔥 • فقط با قیمت 47 تومن می‌تونید وارد Vip بشید🌸 [قیمت کاملِ رمان ۷۰تومن هست اما بخاطر حلول ماه شعبان] •در کانال بخاطر فیلتری، رمان با سانسور و حذف شدن قرار میگیره اما در Vip رمان بدونِ سانسور هست🔞💦 آیدی جهت راهنمایی و شرایط ِ خریدن حق عضویت: @bonyane_marsus رمان کامل شده💕 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 مامان نیشگونی از بازوی نحیفم گرفت و غرید: _چی چی رو بسه؟ دستی دستی خودتو داری تلف میکنی. مرتیکه ییلاق دراز بی خاصیت با اون همه ادعا خوب شد که مرده. همش بخاطرش باید درد و مصیبت می‌کشیدی. زنده هم میموند بابات میخواست طلاقشو ازت بگیره. بعد از مدتها یدفعه ترکیدم و زدم زیر گریه. چرا نمی‌فهمیدن که من عاشق عامر بودم؟ چرا میخواستن اینطوری و با این حال، منو خراب کنن؟ یعنی انصاف نداشتن؟ محکم به سمت چپ سینه‌ام کوبیدم و زار زدم: _بسه مامان... بسه! قلبم به اندازه‌ی کافی عزایِ عشقِ نافرجامم رو گرفته، تو بدتر سیخ تو قلبم نکن. به قلبِ من، به عشقِ عامر بی احترامی نکن. مامان تا خواست چیزی بگه حالم بد شد و چشمام رو هم رفت. صدای *یاخدا* گفتن دکتر و جیغ مامان یکی شد. می شنیدم که دکتر پرستارها رو سریع خبر میکنه و روی تخت خواب گذاشتنم. کسی نبضم رو میگرفت و دستم سوخت. انگار باز هم به تن ِ خراب شده ام سوزن داشتن میزدن. 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 کم کم سر و صداها خوابید. می شنیدم و درک میکردم که اطرافم چه اتفاقی میوفته اما جون نداشتم. روحم توانِ تکون خوردن نداشت. من... حلما.. دختر اوس‌رضا توی هجده‌سالگی بیوه شدم. *** _چکاپ کامل و بدنی ازشون گرفته شده. دکتر نتیجه رو بهتون میگه. مامان تشکری کرد و کنارم نشست. زبون به دهن گرفته بود و دیگه حرفی نمیزد. انگار ترس داشت که دوباره حالم بد بشه. دکتر بدون روپوش سفید و با لباسِ بیرون تو اتاق اومد. با همون لبخند جذاب و فریبنده‌اش به مامان نگاه کرد و گفت: _سلام حاج خانم. صبحتون بخیر. حلما خانم... مامان دماغشو چین داد و پوزخند زد: _تو رو خدا به من حاج خانم نگین که هم حج نرفتم هم بدم میاد چنین اسمی رو یدک بکشم. یه حاج‌خانم داریم کافیه والا. دکتر خندید : _عجب... چشم.. بفرمایید خانم کریمی! اینم نتیجه آزمایش که دست نخورده و بازنشده آوردم. حتی خودمم هنوز نخوندم و فوری اومدم پیش شما و دخترتون حلما خانم تا ببینیم تو چه وضعی هستن. رمان ملکه‌حاجی با در Vip کامل شد، یعنی در Vip ده ماه جلوتر از کانال اصلی هستیم و رمان تمام شده!😍🔥 • فقط با قیمت 47 تومن می‌تونید وارد Vip بشید🌸 [قیمت کاملِ رمان ۷۰تومن هست اما بخاطر حلول ماه شعبان] •در کانال بخاطر فیلتری، رمان با سانسور و حذف شدن قرار میگیره اما در Vip رمان بدونِ سانسور هست🔞💦 آیدی جهت راهنمایی و شرایط ِ خریدن حق عضویت: @bonyane_marsus رمان کامل شده💕 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 بی‌طاقت گفتم: _حالم...حالِ من خوبه مگه نه؟ دکتر نگاهم کرد. معذب سرمو پایین انداختم. سنگینی نگاهش آزارم میداد که یکدفعه برگه ها رو روی میز گذاشت و به سمتم خم شد. دمای بدنم بالا رفت. تا به خودم بیام سرم رو تو دستش دیدم، خم شده بود تا سرم رو از دستم بکشه! زیر چشمی نگاهش کردم که درحال انداختن و جدا کردن ِ اعضایِ سرم و تفکیکش داخل سطل زباله بود. مامان برگه‌های آزمایش رو گرفت و دستم داد. نگران گفت: _تو یکم دکتر مکتری خوندی، ببین تو اینا چی نوشته؟ من طاقتم طاق نمیشه تا دکتر جزء به جزء بگه چه بلایی سرت اومده. هوفی کشیدم و برگه ها رو نگاه کردم. چند تاشون که مربوط به کم خونی و کلیسم بدنم میشد. قند خونمم افت کرده بود و معلوم بود که وضعیت بدنم داغونه. برگه بعدی رو نگاه کردم، این ها هم همش از وضعیت داغون معده و کلیه‌ام خبر میداد. 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 برگه سوم و آخر رو که نگاه کردم، گیج نگاهی به حروف انگلیسی کردم. نمی‌فهمیدم این علامت ها چی بودن. اِی‌کاش هیچوقت رشته‌ی تجربی نمی‌خوندم و نمی‌فهمیدم تو این کوفتی ها چی نوشتن. مامان که نگاه ماتم رو دید، نگران شد و خم شد روی برگه و گفت: _چی نوشته؟ ها؟ چی شده؟؟ گلوم خشک شده بود. آب دهنمو قورت دادم و لرزون گفتم: _من.. من... نُه‌هفته‌ست که حاملم! مامان هین بلندی کشید و یدفعه چیزی از دست دکتر افتاد. نگاه که کردم دیدم لیوانِ آبی دستش بوده و زمین خورده. چشمام پر از آب شدن و ذوق‌زده دستمو روی شکمم کشیدم. من از عامرم یادگاری داشتم. عامر نمرده بود، هنوز تو وجودم زندگی میکرد و نفس می‌کشید. با بغض و خوشحالی گفتم: _من.. من دارم از مردی که عاشقشم... مادر میشم! مامان انقدر شوکه بود که نمی‌تونست هنوز هیچ چیز رو هضم بکنه. حالا میدونستم که چرا انقدر سنگ کوب کرده بودم و تو دلم بیقراری بود، من باردار بودم! 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 شوق و ذوق توی رگ‌هام پیچید، پس من کامل از عامر جدا نیوفتاده بودم. حالا دیگه تیکه‌ای از وجودِ عامر تو دلم زندگی میکرد. شکممو مالیدم و با خنده گفتم: _تو دلیِ مامان... وای خدای من باورم نمیشه. تو دلیِ عامرم! چقدر خوب موقع اومدی. مامان خیلی تنها بود فدات بشم. مامان سرد و ماتم زده نگاهم کرد و گفت: _میخوای نگهش داری؟ خنده‌ام محو شد. اخمی کردم و گفتم: _منظورتون چیه؟ _کی میخواد خرج ِ بچه‌ای رو گردن بگیره که باباش مُرده؟ اصلا به این فکر کردی حلما؟ خانواده‌ی شوهرت بعد مرگ حاجی دیگه نگاتم نکردن. نگفتن چی به سر زنِ بیوه‌ی پسرشون میاد. مثل تفاله پرتت کردن از زندگیشون! راست میگفت. حاج‌خانم از اول هم منو به عنوان عروسش قبول نداشت. حالا با وجودِ این بچه، زندگی برام سخت‌تر میشد. باید جواب در و همسایه ها رو میدادم که چرا خانواده‌ی شوهرم دنبالِ نوه‌شون نمیان. 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 بغض‌کرده گفتم: _مامان من الان خوشحالم... لطفا حالمو بد نکن. مامان اما همینجور میتازوند و با لحن تندی گفت: _کی میخواد زنِ بیوه‌ی حاجی محل رو گردن بگیره؟ اونم با یه بچه؟ تا آخرش که نمی‌تونی وبالِ گردن پدرت باشی. تیز گفتم: _آره والا نمیتونم بخاطر همینم بابا حرف از طلاق زده بود! میخواستین طلاقم رو از عامر بگیرین که وبال گردنتون بشم دیگه. پی همه چیزو حتما قبلش به تن خودتون مالیده بودین. _حلما!! _مگه دروغ میگم؟ مامان من بچمو سقط نمیکنم. همینو میخوای بشنوی؟ اونقدرم بدبخت نشدم. مهریه‌ام رو از خانواده شوهرم طلبکارم. خونه‌ی مجردی عامر هم برای منه! همونجا با بچم زندگی میکنم. عصبانی شد و با حرص از جاش بلند شد. چند قدم راه رفت و یهو به سمتم اومد. پوزخندی زد و گفت: رمان ملکه‌حاجی با در Vip کامل شد، یعنی در Vip ده ماه جلوتر از کانال اصلی هستیم و رمان تمام شده!😍🔥 • فقط با قیمت 47 تومن می‌تونید وارد Vip بشید🌸 [قیمت کاملِ رمان ۷۰تومن هست اما بخاطر حلول ماه شعبان] •در کانال بخاطر فیلتری، رمان با سانسور و حذف شدن قرار میگیره اما در Vip رمان بدونِ سانسور هست🔞💦 آیدی جهت راهنمایی و شرایط ِ خریدن حق عضویت: @bonyane_marsus رمان کامل شده💕 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 _تا همین چند لحظه قبل عین میت بودی، الان زبونتم بعد دو ماه باز شده. نمیفهمم.. میخوای تا آخر عمرت با یه بچه، بیوه بمونی؟ _مامان.. من عاشق عامرم و تا صدسالِ سیاهم که شده باشه نمیتونم با مرد دیگه‌ای ازدواج کنم. کلافه وار چادرشو روی سرش درست کرد. تازه چشمم به دکتر خورد که خشکش زده بود و به جدال من و مامان نگاه میکرد. مصمم گفتم: _میخوام یه دکتر زن بفرستین که اوضاع شکمم رو نگاه کنه. یعنی... سونوگرافی میخوام. دکتر به خودش اومد و با سر به زیرافتاده گفت: _من خودم اینکارو میتونم براتون انجام بدم. رک گفتم: _راحت نیستم دست مردی به تنم بخوره. لطفا خانم باشه. دکتر بیچاره مجبور شد که از اتاق بیرون بره. مامان افسوس وار نچ‌نچ ای کرد و با غم گفت: _حیفِ تو حلما.. حیفِ تو که حروم شدی. 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 خنده‌ی گیجی کردم و دست به سینه خیره‌ی مامان شدم. عجیب شده بود، اخم و خنده‌ام قاطی شد و گفتم: _وا؟ مامان؟ حروم چی؟ _بیوه شدی. _انقدر که میگی بد نیست. درسته تلخه ولی.. خب دیگه گذشته. حالا من بچمو دارم. پاره‌ی تنم رو دارم. _هنوز حتی جسد عامر رو هم نیاوردن که خاک بشه ولی تو یه بیوه زن حامله شدی. ای کاش انقدر سنتی نبود. میدونستم که میترسه زن های اهل محل پشت سرم حرف در بیارن. مادر بود و دل نگرانِ این که کسی به دخترش از گل کمتر بگه‌. میترسید تو محل چو بیوفته عامر از پاقدم نحس زن و بچه‌ی تازه در اومده‌اش جوون‌مرگ شده و مردم باهام دیگه حرف نزنن. همین الانشم کم حرفی نبود که تازه عروس کمتر از یک‌ماه بیوه بشه و حالا شده بودم نقلِ محافلِ سبزی پاک کردن زنهای محل. برام مهم نبود، بعد از عامر حتی دیگه مهم نبود که زنده باشم یا نه! اما با وجودِ این بچه، تمامِ چیزی که حالا مهمه سلامتی و بزرگ کردنِ ته‌تغاریِ عامره! رمان ملکه‌حاجی با در Vip کامل شد، یعنی در Vip ده ماه جلوتر از کانال اصلی هستیم و رمان تمام شده!😍🔥 • فقط با قیمت 47 تومن می‌تونید وارد Vip بشید🌸 [قیمت کاملِ رمان ۷۰تومن هست اما بخاطر حلول ماه شعبان] •در کانال بخاطر فیلتری، رمان با سانسور و حذف شدن قرار میگیره اما در Vip رمان بدونِ سانسور هست🔞💦 آیدی جهت راهنمایی و شرایط ِ خریدن حق عضویت: @bonyane_marsus رمان کامل شده💕 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
می‌دونی بدتر از مرگ چیه؟😢😱 بری مجلس بینِ کلی خانم چیتان پیتان.. بعد دست و گردنت خالی باشه😩 ینی میخوای زمین دهن وا کنه درسته قورتت بده😢💔 این کانالی که آوردم توش کلی داره که البته فقط خودت می‌دونی طلا نیست 🫣 https://eitaa.com/joinchat/686030904C7b46242898 بیا هر چی میخوای بخر برا حفظ آبرو خوبه تو این وضعیت گرونیِ طلا 😅