💠 قدر #عمامه را بدانید
امام خامنه ای مدظله:
▫️قدر اين #عمامه را هم بدانيد.
▫️اگر ماها به لوازم اين عمامه عمل بكنيم، #چيز_بسيار_شريفى است.
▫️ اين #لباس، همان چيزى است كه دشمن نتوانسته آن را فتح كند.
▫️كسانى از اهل اين لباس فاسد شدند و در طول تاريخ، فسادشان هم ضررهاى بسيار شديد و لطمههاى بزرگى به اسلام و مسلمين زده؛ اما دشمن نتوانسته اين حصار منيع را فتح كند.
▫️با اهل اين لباس خيلى هم مبارزه كردند؛ خيلى هم توى سرشان زدند؛ خيلى هم دام بر سر راهشان گستردند؛ اينها در طول اين سالهايى بود كه ما يادمان است، يا قريب به زمان ما بود؛ مثل زمان رضاخان كه بنده يادم نيست، اما قضايايش را اجمالاً شنيدهام. جاها و جاذبههايى درست كردند، تا #طلبه را كه در مضيقههايى گرفتار مىشود، از #درس و #بحث و #حوزه به آنجاها بكشانند و دهانش را با يك آبنبات شيرين كنند؛ براى اينكه از اين سمت منخلعش كنند.
▫️البته يك عده از سستعنصرها و آدمهايى كه آن نضج شخصيتىِ لازم را نداشتند، رفتند و مجذوب هم شدند؛ اما آنها قادر نشدند كه اين #قلعه را فتح كنند.
۳۰ بهمن ۱۳۷۰
#لباس_روحانیت
#تلبس
#عمامه
💠 لباس پدر بر تن دیوانه
یکی از طلبههای #حوزه علمیه قم میگوید:
▫️ در یک شب زمستانی بسیار سرد، آیت الله شیخ محمد #حقانی برای خواندن #نافله_شب و ادای #فریضه_صبح به مسجد رفت.
پس از طلوع آفتاب و هنگام بازگشت به خانه، برخلاف عادت، از فرزند خود خواست برای او لباسی بیاورد.
فرزندش پرسید: پدرجان! شما که با #لباس به مسجد رفتید، چه شده است که لباس میخواهید؟! شیخ گفت: چیزی نپرس و زود برایم لباس بیاور!
فرزند شیخ میگوید: به خانه رفتم و لباسی آوردم و ایشان پوشید و مشغول #مطالعه شد.
پس از چند ساعت، دیوانه ای وارد خانه شد، وقتی برای او غذا بردم، دیدم لباس پدرم بر تن اوست.
ماجرا را از پدرم پرسیدم. ایشان فرمود:
«وقتی به مسجد رفتم، دیوانه ای را دیدم که از شدت سرما به #مسجد پناه آورده بود و میلرزید. من لباس خودم را به او پوشاندم».
-----+++++-----
📚قصهها و خاطره ها، ص ۵۴،سیره اخلاقی علما - ایثار - صفحه ۱۳۰