#روضه_حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
روز اول، دور تا دورم پر از سرباز شد
روز بعدش، روی زشتِ کوفیان اِبراز شد
جسمِ "اَشباحُ الرّجال" انگار از جان شد تهی
آن سلحشوری، دچارِ فتنه ای طناز شد
آن قلم های محبت، شد بَدَل بر تیغِ تیز
اهلِ ایثار و شهادت، با جفا همراز شد
یابنَ حیدر، کوفه دیگر جای پای نور نیست
فتنه ای تاریک، علیهِ حضرتت اِحراز شد
کاش میشد با تو گویم: سیدی! کوفه میا
هر که دَم زد از غمت، صیادِ تیرانداز شد
میوه های باغشان، تبدیل شد بر سنگِ سخت
دستِ کوفی، سوی گلهای پیمبر باز شد
ای، یتیمِ من فدای تار موی دخترت
سهمِ طفلان بعد از این، سیلی بجای ناز شد
کودکِ شش ماهه را هم بی گمان، سر میبُرند
ساختِ تیرِ سه شعبه، شغلِ تیرانداز شد
نوجوان کُشتن در اینجا، صحبتی رایج شده
هر گُلی بوی حسن دارد، پرِ پرواز شد
هان! جوانت را میاور، اِرباً اِربا میشود
وای از وقتی که راهِ حمله بر او باز شد
پهلوان هم آید اینجا، تیرباران میشود
ناگهان بیند که یک لشکر بهم همساز شد
تازه وقتی راهِ تو بستند گوید اِبنِ سعد:
قتلِ صبرِ نورِ چشمِ فاطمه، آغاز شد
وای اگر زینب کند رخت اسیری بر تنش
وای اگر گویند، او را ناسزا اِبراز شد
بر سرِ دروازه، با سر انتظارت می کشم
آه اگر بینم سرت، با نیزه ها دمساز شد
#روضه_حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh
#روضه_حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
بر سرِ بام، جان دهم، تا به همه نشان شوم
پرچمِ راهِ کربلا، با تنِ خونفشان شوم
کشیده میشود تنِ بیسرِ من، روی زمین
تا که بجای تو در این، شهر کشان کشان شوم
تشنه شهید میشوم، تا نشوی تو تشنهلب
مسلمِ پیشمرگم و بهر تو جاودان شوم
مِهر تو در دلم عیان، مُهر تو بر سرم نشان
پیشقراولِ حسینیانِ هر زمان شوم
آتشِ عشق میخرم، زیر شکنجهی ستم
تا که خبر رسانِ بغضهای کوفیان شوم
تیزتَر از سنانِ کوفیان، ندیده دیدهای
قبلِ سَنان چشیدنَت، طعمهی صد سَنان شوم
پخش شده که میزنند، نیزه بر دهان تو
پس تو مخور غمِ مرا، که نیزه در دهان شوم
آنچه که دیدهام در این، دیارِ دین فروشها
بِه که، فدای دینِ تو، به دستِ دشمنان شوم
روضهی تو، غریبی و یتیمی و اسیری است
غصهی من همینکه، طعمهی حرامیان شوم
کوفه میا که اهلبیتِ تو، اسیر میشوند
میا که، من فقط اسیرِ دستِ شامیان شوم
صحبتِ غارت است و حرفِ حمله بر خیامِ تو
کاش که قبل از این پیامها، خبر رسان شوم
به خانههای خویش، قولِ نقره و طلا دهند
چگونه بر مخدَرات، بعد از این، امان شوم
عجیب دستهایشان، پر از هجومِ سیلی است
به گِریه، دست بر دعا، برای دختران شوم
به قاسم و به اکبرت، به پاسبان لشکرت
غمین برای طفلِ شیرخوارِ بیزبان شوم
از آن بِترسم ای دریغ، دختر سهسالهاَت
شود شهیده مثل مادرت، که در فغان شوم
شنیدهام که خاتَمت، به غارتِ کسی رود
و من ز دردِ غربتَت، به لعنِ ساربان شوم
#روضه_حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh
#روضه_حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
بر سرِ بام، جان دهم، تا به همه نشان شوم
پرچمِ راهِ کربلا، با تنِ خونفشان شوم
کشیده میشود تنِ بیسرِ من، روی زمین
تا که بجای تو در این، شهر کشان کشان شوم
تشنه شهید میشوم، تا نشوی تو تشنهلب
مسلمِ پیشمرگم و بهر تو جاودان شوم
مِهر تو در دلم عیان، مُهر تو بر سرم نشان
پیشقراولِ حسینیانِ هر زمان شوم
آتشِ عشق میخرم، زیر شکنجهی ستم
تا که خبر رسانِ بغضهای کوفیان شوم
تیزتَر از سنانِ کوفیان، ندیده دیدهای
قبلِ سَنان چشیدنَت، طعمهی صد سَنان شوم
پخش شده که میزنند، نیزه بر دهان تو
پس تو مخور غمِ مرا، که نیزه در دهان شوم
آنچه که دیدهام در این، دیارِ دین فروشها
بِه که، فدای دینِ تو، به دستِ دشمنان شوم
روضهی تو، غریبی و یتیمی و اسیری است
غصهی من همینکه، طعمهی حرامیان شوم
کوفه میا که اهلبیتِ تو، اسیر میشوند
میا که، من فقط اسیرِ دستِ شامیان شوم
صحبتِ غارت است و حرفِ حمله بر خیامِ تو
کاش که قبل از این پیامها، خبر رسان شوم
به خانههای خویش، قولِ نقره و طلا دهند
چگونه بر مخدَرات، بعد از این، امان شوم
عجیب دستهایشان، پر از هجومِ سیلی است
به گِریه، دست بر دعا، برای دختران شوم
به قاسم و به اکبرت، به پاسبان لشکرت
غمین برای طفلِ شیرخوارِ بیزبان شوم
از آن بِترسم ای دریغ، دختر سهسالهاَت
شود شهیده مثل مادرت، که در فغان شوم
شنیدهام که خاتَمت، به غارتِ کسی رود
و من ز دردِ غربتَت، به لعنِ ساربان شوم
#روضه_حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh