#یا_مولا_ادرکنی
دستی خوش است سوی قنوتِ دعای تو
دستی دگر، ملازمِ بندِ عبای تو
سوزِ دعا همیشه اجابت نمیشود
جز آنکه داشت شور و نوا، با ولای تو
حالی که درهم است چو گیسوی درهمت
باید تمسکی، سوی موی رهای تو
دلدادگی و عاشقی و سرسپردگی
ثابت نمیشوند، بجز پیش پای تو
دلتنگِ روی ماهِ تو، مَردِ شهادت است
هرگز به دوست، ره نبرد مدعای تو
ناقابل است جانِ من، اما بخر مرا
حیف است صرفِ عمرِ گِران، جز برای تو
تا با تو زندگی نکنم، بندگی محال
از من خدا نمیگذرد، جز رضای تو
با شهرِ پرگناه، دلت را شکسته ایم
ما قاصریم، زین غمِ بی منتهای تو
ما را بخاطر گلِ روی علی ببخش
بگذر ز ما، به صاحبِ ایوان طلای تو
ما را بجز هوای نجف مبتلا مکن
سخت است بی تو، همنفَسی در هوای تو
ما ناامید از نفَسِ روضه نیستیم
چشمِ امیدِ ماست، سوی کربلای تو
یک بانو از مدینه به قم آمد و ندید
در قم به غیر شیعه، بجز آشنای تو
یک بانو از مدینه به گودالِ خون رسید
وای از اسیریِ همهی عمههای تو
تا آن زمان، که عمه اسارت نرفته بود
اینسان نبود درد و بلا، برمَلای تو
کعب نی و هجوم به ایتام یکطرف
وای از نگاهِ شوم، به شام بلای تو
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
هرگز نمیگویم مرا کم دوست داری
دارم یقین آقا، مرا هم دوست داری
خیلی زیاد از تو عنایت دیده ام من
از بس مرا ای باوفایم دوست داری
من تازه فهمیدم چقدر از یار دورم
اما مرا باز ای امامم دوست داری
گاهی ز تو دورم گهی نزدیک، والله
دانم که در وصل و فراقم دوست داری
آخر مرا ای نازنین بهر چه خواهی؟
با اینهمه جرم و گناهم دوست داری
شاید مرا روز مبادا کار داری
با تو قراری را که دارم دوست داری
آیا مرا از یاورانت میشماری؟
آیا مرا خطِ مقدم دوست داری؟
جدّ غریبت با غلامان همنشین بود
آری غلامت را مسلَّم دوست داری
روی سیاهم را مبین، قلبم سفید است
نور حسینی را به قلبم دوست داری
آقا دعا کن تا بمانم پای کارت
تو ماندنَم را زیر پرچم دوست داری
ذکر تو میگویم، ولی در معرکه چون
سازم ظهورت را فراهم دوست داری
خواهم برایت قطعه قطعه گردم آخر
روزیکه میبینی شهیدم دوست داری
حرف از اسیری میکُشد ما را، شنیدم
وقتی ز عمه روضه خوانم دوست داری
این نالهی بانوی غمها کشت ما را
نَحنُ اُسارا آلِ زهرا کشت ما را
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
سال نو شد، ولی از یار نیامد خبری
همچنان ماند به سر، سایهی هر دردسری
گرچه، ای قافله هنگامِ فرج نزدیک است
باید از دستِ دعا، کم نگذارد نفری
"سالها میگذرد حادثهها میآید"
دارد این عمر، چسان میشود آخر سپری؟
یوسفِ فاطمه راضیست ز کارم، یا خیر؟
یا شود مادر او واسطه، با یک نظری؟
در شبِ قدر، گرفتیم رضایت از یار
تا همه داشته باشیم، به راهش اثری
قلبِ عالم همه، در دستِ عزیزِ زهراست
تا رسد صبحِ فرج، بعدِ دعای سحری
مادرش فاطمه، پیوسته دعاگویش هست
قلبِ او هست، به دستانِ ولای پدری
بر سرش دستِ خدا، دستِ خدا کیست؟ علی
میرسد، از نفَسِ شاهِ ولایت خبری
او ز کعبه، سوی ایوانِ نجف میآید
ذوالفقارِ علوی بندَد و سربندِ سری
ذکرِ آن منتقم این است به لب: یازهرا
که از این رمزگشایی، برسد هر ظفری
ما، در این راه قرار است؛ هزینه بدهیم
هست، عنوانِ شهادت به رکابش، هنری
همه بایست، که یارانِ ولایت باشیم
تا نمانیم از این قافله، در بیخبری
جانِ عالم، همه قربانِ ولیالله است
اُمَّتی نذرِ امام است، به وقتِ خطری
خطِّ اول، یمن و غزه و لبنان و عراق
همچو ایران، همه هستند به مهدی سپری
عهدِ خود را شهدا، خوب وفا کرده و ما...
منتظِر مانده به راهش، که رسد منتظَری
□ □ □
به اباالفضل قسم، دست ز عهدَش نکشیم
به علمدار که نه دست بِماندَش، نه سری
مَشک و چشم و دلِ عباس، که بر تیر نشست
دستِ او شد قلم و، دستِ دگر بر کمری
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
فروردین۱۴۰۴/ماه رمضان۱۴۴۶
#یا_مولا_ادرکنی
#گفتگو_با_امام_زمان_ارواحنا_فداه_در_روز_عرفه
یابنَ الحسن ای مهدیِ موعود، خدا را
سوگند که داریم به دل، مِیلِ شما را
عصر عرفه، با تو سِزد دستِ دعا را
تا اذن دهی باز، رفیقِ شهدا را
یک پِلک زدن، رؤیتِ آن روی دل آرا
حیف است که من، نوکرِ خوب تو نباشیم
همرازِ شب و صبح و غروب تو نباشیم
تا روز فرج یکسره، رو به تو نباشیم
محوِ تو و جذبِ تو و ذوب تو نباشیم
کِی دل بِسپارم، رخِ دلدارِ منا را
تو یوسف زهرایی و ما میلِ تو داریم
جز آرزوی یاریِ تو، هیچ نداریم
دنیای دَنی را به خودش، وابگذاریم
شاید که سرِ راهِ شما، جان بسپاریم
تا در تو بِبینیم، امیرالاُمرا را
آنروز که ما را ز گِلِ نور نوشتند
از باغِ نجف، تشنهی انگور نوشتند
در سینه ز عنوانِ علی، شور نوشتند
با طینت تان، هستیِ ما، جور نوشتند
ذکرِ علی و بادهی زهراست گوارا
ایکاش فِتَد گوشهی این میکده مِیلت
بر چهرهی مستانِ پریشان شده میلت
کو بر دلِ بریانِ بجان آمده میلت
کِی میکِشد ای یار، بر این غمزده میلت
مگذار که مَستی بِرود، اهلِ خطا را
ای وای از آنروز که ما، با تو نباشیم
تو باشی و ما هیچ کجا، با تو نباشیم
در رجعتِ خیلِ شهدا، با تو نباشیم
هنگامهی یاریِ شما، با تو نباشیم
یادم نرود بر سرِ عهد تو، وفا را
تا در دلِ ما عهد و وفائیست، نظر کن
از کعبه دگر وقتِ رهائیست، نظر کن
یک قافله در حال جدائیست، نظر کن
این قافلهی خون خدائیست، نظر کن
بازآ و بخوان، روضهای از خونِ خدا را
صاحب حرم از خانه برون شد، به دلِ شب
راهی شده از کعبه، همه هستیِ زینب
انگار شده کوفه، ز اَغیار لبالب
زیرا خبر از مسلم و هانیست، مرتب
برگرد، میا کوفه که دیدند جفا را
برگرد، که هر کوچه و بازار شلوغ است
بَد عهد شده، کوفه و بازار شلوغ است
یک شهر، شد آلوده و بازار شلوغ است
زینب شده مظلومه و بازار شلوغ است
گویی صدقه، باب شده آل عبا را
این است، تمامِ خبرِ منتشر تو
مسلم سرِ بازار شده منتظر تو
افتاد علَم از دستِ یلِ مقتدر تو
گودال شد از جور و جفا، منحصر تو
بیحربه زنَد پیر و جوان، مُشت و عصا را
#یا_مولا_ادرکنی
#گفتگو_با_امام_زمان_ارواحنا_فداه_در_روز_عرفه
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
#اِنّا #عَلَی #العَهد
عاشقانِ جمالِ دلجوی یار!
گِره وامیشود، ز ابروی یار
بار بَندید همرهان، سوی یار
میرسد از دیارِمان، بوی یار
میرسد، نغمهی اَنَا المَهدی
رو شود، وعدهی عَلَی العَهدی
آزمون، آزمونِ عشّاق است
روزِ اخلاص، روزِ اخلاق است
هر که بر وصلِ یار، مشتاق است
سر به کف، در صفوفِ میثاق است
چه نیازی به رفتنِ جبهه ست
وطن امروز، ماندنِ جبهه ست
امتحان، امتحانِ همدردیست
جنگ، هنگامهی جوانمردیست
دور ماندن ز دوست، نامردیست
شبرُوان! انتهای شَبگردیست
سحرِ روزگار، نزدیک است
دیدنِ روی یار، نزدیک است
بخدا، بوی یار میآید
حیدرِ روزگار میآید
باز، دُل دُل سوار میآید
هُوهُوی، ذوالفقار میآید
بشنوید از کرانهی غربی
نعرهی مرگِ دشمنِ حربی
مُشتِ صهیون، که خودبخود واشد
پیشِ دنیای غرب، رسوا شد
نَفَسی، از سوی مسیحا شد
روزگارِ فرارِ اعدا شد
این دعای امامِ قائم بود
خونِ مظلوم، خصمِ ظالم بود
حال، وقتِ هجومِ شیران است
نوبتِ حملهی دلیران است
خانهی عنکبوت ویران است
مَحوِ صهیون، بدستِ ایران است
بنگرید، اِقتدارِ ایران را
وعدهی صادقِ شهیدان را
میرسد این ندا، ز رفتنها
که مبادا علی، شود تنها
گرچه هستیم، صیدِ آهنها
پای کاریم، با تو و منها
اصل، ماندن به پای کارِ علیست
عصرِ ما، عصرِ اقتدارِ علیست
خیلی از دوستان اِعاده شدند
از قطارِ زمان، پیاده شدند
بیبصیرت شدند و ساده شدند
راهیِ انحرافِ جاده شدند
وطن امروز، در مقاومت است
استقامت، پیِ مداومت است
خوب شد، ما ز کوفیان نشدیم
از ولیِ خدا، نهان نشدیم
پشتِ مسلم، دوان دوان نشدیم
دشمنِ حیدرِ زمان نشدیم
دلِ ما خوب شد، حسینی ماند
یارِ رهبر، پس از خمینی ماند
خوب شد دربدر نشد، سرها
روی نیزه نرفت، معجرها
نکِشیدند، موی دخترها
نشِکستند، پشتِ لشکرها
هر عزیزی که کشته شد، چه غم است
دستِ سردارِ دیگری، علَم است
ای علمدارِ خیمهها، عباس
نظری کن به جبههها، عباس
هست اگر داغِ کشتهها، عباس
مددی لحظه لحظهها، عباس
جبههها شور و شِین، میخواهد
قَهرِ ذُخرُالحسین، میخواهد
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
خرداد۱۴۰۴/ذیحجه۱۴۴۶
#یا_مولا_ادرکنی
#غزل_امام_زمان_ارواحنا_فداه
#با_گریز_روضهی_بین_راه
ای غمِ وصلِ روی تو، مایهی سرفرازیاَم
گر زِ تو دور ماندهاَم، نیست زِ بی نیازیاَم
طفلِ گریزپایم و دستِ مرا گرفتهای
چون پدری مُراقبی، گرچه به فکر بازیاَم
تو نگرانِ نوکری، من بِزنَم به هر دری
اینهمه غصه میخوری، من به غمِ مجازیاَم
سوز و گدازِ رایگان، دادهای از کرَم مرا
تا بدهی تو صِیقلَم، اینهمه میگدازیاَم
صبح به صبح میشوم، طالبِ نورِ روی تو
شام به شام تیرهاَم، باز تو مینوازیاَم
قدرِ محبتِ ترا، کاش که میشناختم
تا نشوند خیر و شر، یک عملِ موازیاَم
گر همه عاشقان ترا، نالهی همزمان کنند
گم نشود به محضرت، نغمهی عشقبازیاَم
خود غرض از مزاحمت، دردِ دلی به یار بود
نیست ز گفتگوی خود، قصدِ زبان درازیاَم
کِی شَوم از عنایتت، چون شهدا خوش عاقبت
تا که بگویی از تو ای، کشتهی عشق راضیاَم
کاش که چون مدافعان، دفعِ خطر کنم زِ دین
تا به مسیرِ کربلا، همرهِ خویش سازیاَم
□ □ □
قافلهای میانِ رَه، راهیِ کوی قتلگه
باز به گوشِ دل رسد، زمزمهی حجازیاَم
منزلِ آخری عجب، صوتِ اذانِ نافذی
تازه جوانِ کاروان، کرده چه دلنوازیاَم
بانگِ جَرس تَنیده با، گریهی طفلِ شیرخوار
نغمهی طفل گویَدَم، تشنهی دستِ نازیاَم
آنکه به شانهی عمو، رفته به خوابِ ناز کیست؟
دخترکی که میدهد، درسِ یتیم نوازیاَم
خواهری از نظارهی، روی برادرش گریست
تا به قیامت از همین نگاه، مادرش گریست
#یا_مولا_ادرکنی
#غزل_امام_زمان_ارواحنا_فداه
#با_گریز_روضهی_بین_راه
#یا_مولا_ادرکنی
سلام صاحب عزا، بانیِ غمِ دل من
مُحرمِ تو کجا و مُحرمِ دل من
زبانحالِ ترا، با چه حال وصف کنم
مگر که از تو رسد، شورِ ماتم دل من
کنار تو که نباشم، غمی نمیفهمم
تو خود بگو که، تو هم باش همدم دل من
سیاهیِ دل خود را دوباره آوردم
که روشنا رسد از نوحه و دمِ دل من
دلم به غیرِ مسیحا نفَس نمیخواهد
که زنده میشود از عشق، هر دَم دل من
تمامِ عمر اگر ناله سر دهم، هیهات
که همنوای تو باشد، غمِ کمِ دل من
ز دور ماندنَم از تو، دلی نمیسوزد
بگو بسوز، به خطِّ مقدم دل من
شبیهِ چشمِ خودت، چشمه چشمه اشکم ده
که حاصلی نشد از اشکِ نم نم دل من
به گریهای که، هزار و چهارصد ساله است
بخواه مثلِ تو باشد، دمادم دل من
برای جدِّ غریبت، چگونه میگِریی؟
که با تو صبح و مسا نیست، عالَم دل من
به هر نوای "بُنَیَّ" سزاست جان دادن
فنای نالهی زهراست، مَحرم دل من
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
تا که بر لب روز و شب، ذکر ترا دارم بیا
تا به دیدارِ تو میآیم، به دیدارم بیا
ای عزادار حسین، بهر تسلا آمدم
با همه آلودگی، منهم عزادارم بیا
دانم از کوهِ گناهم، چشم پوشی میکنی
باز اذنم میدهی، تا که ترا یارم بیا
مور هم، چون دیگران نزد سليمان آمده
کن قبولِ درگهت کم را چو بسیارم بیا
من خریدارِ توام؟ یا تو خریدارِ منی؟
هیچکس چون تو، نشد اینسان خریدارم بیا
تا صدایم میکنی، منهم صدایت میکنم
زیرِ هر فریاد، لبیکِ ترا دارم بیا
من نمیدانم تو دلتنگِ منی، یابن الحسن؟
یا که من دلتنگِ تو هستم؟ کس و کارم بیا
من سرِ راهِ توام؟ یا تو سرِ راهِ منی؟
کاش این سر را، سرِ راهِ تو بگذارم بیا
باز در ماهِ عزا، آمد غلامت با امید
تا شوم منهم، مددکارِ علمدارم بیا
نالهام را میخری آیا از این دلسوخته؟
نالهی ناقابلی، دارم به بازارم بیا
گریه کن، بر غربتِ جدِّ غریبت، گریه کن
آمدم با اشک باشم، یارِ دلدارم بیا
□ □ □
من شنیدم، نیزه باران شد تنِ پاکِ حسین
تشنه جان داد، آن شهِ بی یار و غمخوارم بیا
پیکرش را پیشِ اهل خیمه عریان کردهاند
آبرو بردند، از آن آبرو دارم بیا
نیزهای زد بر دهانش، نیزهای زد بر گلو
گفت پا، با چکمهام بر سینه بگذارم بیا
از جفا خنجر کشید و از قفا سر را برید
از دلِ گودال ناگه، نالهی زهرا رسید
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
حيف شد، عمرم گذشت و روز و شب یادت نبودم
گاهگاهی در غمِ تو، فکر امدادت نبودم
تو شبانه روز یادِ، یاری جدِّ غریبی
پس چرا من اینچنین غمخوار اجدادت نبودم
کِی میان خلوت و جلوت، ترا همراز بودم
همدمِ شامِ سکوت و روز فریادت نبودم
خوب بود از سوی تو، احساسِ مسئولیَتَیم بود
بهتر از آن، اینکه من، نیروی آزادت نبودم
بندهی ارباب، در بندِ فرامین است یکسر
من ولی، اینگونه آماده به میعادت نبودم
حالِ من، باری به هر حال است، این حقِّ شما نیست
خود ز خود میپرسم، آیا هیچ بد عادت نبودم؟
تشنهی یادِ امامم نیستم، چون تشنهی آب
یارِ مولایم نبودم، جزوِ اوتادت نبودم
اینچنین که من مسلمانم، مسلمانی است آیا؟
هیچ در حالی که چون، سلمان و مقدادت نبودم
شیعه تا دنبالِ مولایش نباشد، شیعه هیهات!
من شبیهِ همت و دوران و صیادت نبودم
دارم امید از همین روضه، در آغوشم بگیری
گرچه مانند شهیدان خصمِ بیدات نبودم
باز قرآن سوخت همچون، ناطقِ قرآن به نیزه
در خجالت ماندهام که، همرهِ دادت نبودم
راسِ جدَّت، گه به خورجین، گاه زیر پای اسبان
در تنور و دیر و طشتِ زر، چرا یادت نبودم
بارها دندانِ اربابم شکست و من چه بیدرد
هیچگه، همچون اویسِ دور افتادت نبودم
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
شده فکر و ذکرِ مدامِ ما، غمِ صبح و غصهی شامِ ما
که چه بگذرد به امامِ ما، ز غمِ اسارت کربلا
ای عزیز دل، ای عزیز جان، غم و درد توست، غمِ شیعیان
غمِ فاطمی، غمِ زینبی، چه بیاورد به سرِ شما؟
چه کنی تو با غمِ جدِّ خود، قد و قامتِ خمِ جدِّ خود
که شد از غمِ پسرش دوتا، و غمِ دو دستِ شده جدا
چه بگویم از دلِ پر غمت، ز هجومِ این همه ماتمت
غم خیمهها، غم بچهها، غم نیزهها، غم عمهها
غم حنجری که بریده شد، غم جامهای که دریده شد
غم معجری که کشیده شد، غم بی کفن غم بوریا
چه حکایتی چه روایتی، چه مصیبتی چه عداوتی
ز شهادتِ شهِ تشنهای، که بریده شد سرش از قفا
سمِ اسب و تن، لگد و بدن، چه تهاجمی، به امام من
نه فقط به تیر، نه فقط به سنگ، به تَبَر، به تیغ و سرِ عصا
همه اهلبیت به اسارت و، همه دشمنان به جسارت و
همه خیمهها شده غارت و، همه کشتهها به زمین رها
همه چهرههای شده کبود، پیِ سیلی و لگدِ یهود
که به ریسمان همه بسته بود، همه زخمیاند، سر و دست و پا
همه خونجگر همه دربدر، همه بی رمق همه بی سِپر
به چه دشمنی شده همسفر، حرم حسین حرم خدا
شده شمر و خولی و حرمله، همه جا ملازمِ قافله
ز مدینه این همه فاصله، سوی شام و کوفه شده چرا؟
همه قافله پیِ نافله، به دو دستشان شده سلسله
شده پای دختری آبله، روی خار و سنگ و کلوخها
غمِ زینب است و عِتابها، چه کند به بزمِ شرابها
فقط از سِلاحِ خطابها، شده نقشهها همه برمَلا
به نبی قسم، به علی قسم، اگر آهِ دختِ علی نبود
نرسیده بود دستِ ما، سخنی ز کشتهی نینوا
بِشَوم اگر، به دلِ حزین، به تو ای امامِ زمان معین
غم فاطمه شود آشنا، به دلی که تو بکنی دعا
ز تو نصرتی اگرم رسد، و هوای تو به سرم رسد
دلِ نوکرت به حرم رسد، نشوم من از شهدا جدا
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
با اینهمه دِلواپسی و ناله و زاری
ترسم همه این است، که در موسمِ یاری
گردم ز تو و یاری اَت، ای یار فراری
باز از سرِ اِکرام، تو منَّت بگذاری
انگار نه انگار که از من گله داری
هربار که گفتم برسان درکِ حضورم
بیشک تو همین دور و بری، من ز تو دورم
از نزدِ تو راحت شده بسیار، عبورم
شاید برسد با تو همان لحظه قراری
انگار نه انگار که از من گله داری
هر طفل، به بابای خودش کرد غریبی
گم شد ز رَه و، رفت بدامان رقیبی
باید بِهَراسیم ز هر، دام و فریب
با اینکه کنم اشک تُرا اینهمه جاری
انگار نه انگار که از من گله داری
گه سوی گنه، گاه بدنبال ثوابم
بی آنکه بدانم ز ثوابم ز عِقابم
زیر نظر توست حسابم وَ کتابم
هرچند زِ من دلخوشی، ای یار نداری
انگار نه انگار که از من گله داری
ای قامتِ مولائی تو، قبلهی جانم
ای سایهی زهرائی تو، امن و امانم
ای شیوهی آقائی تو، تاب و توانم
کی گفته غلام تو ندارد کس و کاری
انگار نه انگار که از من گله داری
راهم بدهی از کرم و لطفِ عجیبت
در محفلِ ماتمکدهی جدِّ غریبت
ای جان بفدای تو و چشمانِ نجیبت
تا کی به رویم بابِ کرم، باز گذاری
انگار نه انگار که از من گله داری
در همرهیِ قافلهی کرب و بلایت
اشکم دهی از همدمیِ صبح و مسایت
همناله کنی نوکرِ خود را به نوایت
بر دیدهام از روضه دهی ابر بهاری
انگار نه انگار که از من گله داری
هربار که گفتم سخن از معجر زینب
یا سنگِ رَهِ کوفی و زخمِ سر زینب
یا مسخرهی شامی و چشمِ تر زینب
خون گریهی تو داد مرا، گریه و زاری
انگار نه انگار که از من گله داری
وقتی که برای تو، ز مظلومه بخوانم
یا روضهای از عمهی مضروبه بخوانم
یا گوشهای از روضهی مکشوفه بخوانم
از درد، نمانَد به دِلت تاب و قراری
انگار نه انگار که از من گله داری
روزیکه قدومِ تو بسوی حرم آید
ایکاش که روی تو به چشم ترم آید
امید که بر پای تو جان و سرم آید
گر در سپهَت از شهدایم بشماری
انگار نه انگار که از من گله داری
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh