#داستان_طنز
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند.
یکروز همینطور که در کنار استخر🏊♂️قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت. هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت:
او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...😳😁حالا من کى مى تونم برم خونهمون؟😅😆
@hal_khosh
👈 ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺧﻮﻳﺶ!
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﺍﻫﺪﻯ ﺩﺭ ﺑﺼﺮﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﺭﺳﻴﺪ، ﺧﻮﻳﺸﺎﻧﺶ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﻭﻯ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪ. ﻭﻯ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪﻧﺪ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺪﺭ! ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻯ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ پشتم ﺑﺸﻜﻨﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺮﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻦ ﻛﻨﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻰ.
ﺭﻭﻯ ﺳﻮﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﮔﺸﺘﻴﻢ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﻋﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ نگه ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻩ! ﺁﻩ! ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ، ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ، ﻫﻴﭽﻜﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼِﺸَﻢ ﺗﻠﺨﻰ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ؟ ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺨﺮﻭﺷﻴﺪ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮﺩ.
📗 #ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ_ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ
✍️ ﻭﺍﻋﻆ ﺑﻴﻬﻘﯽ
@hal_khosh
💠سه گام با امام علی علیه السلام 💠
✿ گام اول↯
↻ دنیا دو روز است ، یک روز با تو و روز دیگر علیه تو ، روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست نا امید مشو ، زیرا هر دو پایان پذیرند
🍃🌸🍃
✿ گام دوم↯
↻ بگذارید و بگذرید ، ببینید و دل نبندید چشم بیاندازید و دل نبازید که دیر یا زود ، باید گذاشت و گذشت...
🍃🌸🍃
✿ گام سوم↯
↻ اشکهاخشک نمیشوندمگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان
💠نگاهتان را به اطرافیانتان عوض کنید 💠
✅مثبت باشید
✅خوش بین باشید
🔹هیزم شکن
صبح از خواب بیدار شد
و دید تبرش نیست
شک کرد که همسایه اش ان را دزدیده باشد
برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت .
متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد
مثل یک دزد راه می رود
و مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ می کند .
آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد پلیس برود.
اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد
زنش آن را جابه جا کرده بود
مرد از خانه بیرون رفت
و دوباره همسایه اش را دید
ولی این بار متوجه شد که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار میکند ...
👈پس نگاهتان را به اطرافیانتان عوض کنید
@hal_khosh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعرخوانی نماینده صومعهسرا در مجلس برای رئیسجمهور
🔻وطن با تو شده سبز و بهاری
🔻گرانی گشته از کشور فراری
🔻فقط یک کار مانده ای حسن جان
🔻خلیج فارس را گندم بکاری
حیف نون تازه دیشب فهمیده رو میز ناهارخوری شام هم میشه خورد😌
این چه وضع اسم انتخاب کردن واسه وسایله آخه😏
یارو ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ حیفنون 👋😢
حیفنون میپرسه: ﻋﻤﺪﻱ ﺯﺩﻱ؟
یارو میگه: ﺁﺭﻩ ﭼﻄﻮﺭ مگه؟
حیفنون میگه: ﺧﻮﺏ ﮐﺮﺩﻱ، ﺍﺻﻸ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻮﺧﻲ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ😐😂
راننده یکی از مدیران تعریف میکرد
روزی داشتیم با رئیسم میرفتیم ...
رئیس بمن گفت : راست میگن تو مملکت گرانی شده ؟
گفتم : چطور جناب مدیر؟
ایشان با لحن متفکرانه ای گفت :
وقتی تعمیرگاه ماشین بادمجان هم بفروشه دیگه مشخصه اوضاع اقتصادی خرابه ...
خیلی به خودم فشار آوردم بفهمم که چی گفته
طاقت نیاوردم گفتم : از کجا فهمیدید قربان؟ ایشان با انگشت مبارکشان مغازه کنار جاده را نشان داد ...
روی درب تعمیرگاه نوشته شده بود .....
*بادِ مجانی موجود است*
تازه فهمیدم دکترای جعلی چه به روز مملکت آورده😂😂😂😂😂
انسان با سه چیز مغرور میشود؛
1- نام بزرگ
2- خانه بزرگ
3- لباس فاخر
اما افسوس که بعد از مرگ؛
1- نامش... مرحوم
2- خانه اش... قبر
3- لباسش... کفن
بر چرخ فلک مناز که کمر شکن است
بر رنگ لباس مناز که آخر کفن است
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در زیرِ زمین شاه و گدا یک رقم است
@hal_khosh