📖#داستان
✅#فقیر و #ثروتمند
فقیری برهنه در خانه ثروتمندی رفت به صاحب منزل گفت:اگر من امروز در خانه تو بمیرم چه خواهی کرد؟
گفت : تو را کفن کنم و به خاک بسپارم .
گفت : امروز بدنم را بپوشان و فردا بدون کفن به خاک بسپار.
ثروتمند خندید و به او پیراهنی بخشید.
@hal_khosh
✍️#داستان بمناسبت #میلاد_پیامبر_اکرم صلی الله علیه واله و سلم
✅#مستمند و #ثروتمند
رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله طبق معمول ، در مجلس خود نشسته بود، ياران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگين انگشتر در ميان گرفته بودند.
در اين بين يكي از مسلمانان كه مرد فقير ژنده پوشي بود از در رسيد. و طبق سنت اسلامي كه هركس در هر مقامي هست ، همين كه وارد مجلسي مي شود بايد ببيند هر كجا جاي خالي هست همانجا بنشيند و يك نقطه مخصوص را به عنوان اينكه شاءن من چنين اقتضا مي كند در نظر نگيرد آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه اي جايي خالي يافت ، رفت و آنجا نشست .
از قضا پهلوي مرد متعين و ثروتمندي قرار گرفت .
مرد ثروتمند جامه هاي خود را جمع كرد و خودش را به كناري كشيد،
رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت :ترسيدي كه چيزي از فقر او به تو بچسبد؟!.
عرض کرد :نه يا رسول اللّه !
فرمود : ترسيدي كه چيزي از ثروت تو به او سرايت كند؟.
عرض کرد : نه يا رسول اللّه !
فرمود:ترسيدي كه جامه هايت كثيف و آلوده شود؟.
عرض کرد :نه يا رسول اللّه !
فرمود: پس چرا پهلو تهي كردي و خودت را به كناري كشيدي ؟.
عرض کرد : اعتراف مي كنم كه اشتباهي مرتكب شدم و خطا كردم . اكنون به جبران اين خطا و به كفاره اين گناه حاضرم نيمي از دارايي خودم را به اين برادر مسلمان خود كه در باره اش مرتكب اشتباهي شدم ببخشم ؟
مرد ژنده پوش گفت : ولي من حاضر نيستم بپذيرم .
جمعيت : چرا؟!
گفت :چون مي ترسم روزي مرا هم غرور بگيرد و با يك برادر مسلمان خود آنچنان رفتاري بكنم كه امروز اين شخص با من كرد.
📖داستان راستان / استاد مطهري
@hal_khosh