#منظررندان
گونه: #مدح
موضوع: #امام_باقر علیه السّلام
قالب شعر: #قصیده
وزن: #مفاعلنفعلاتنمفاعلنفعلن
شاعر: #محیط_قمی
ــــــــــــــــــــــ
به بزم قرب حجابی به غیر دوست ندیدم
چو زین حجاب گذشتم به وصل دوست رسیدم
ز لوح دل چو زدودم غبار ظلمت کثرت
جمال شاهد وحدت به چشم خویش بدیدم
ز کام خود بگذشتم به خواهش دل جانان
رضای خاطر او بر مراد خویش گزیدم
ز غیر دوست، رمیدن بود طریقۀ عاشق
عجب مدار اگر من ز خویشتن برمیدم
به دور نرگس مخمور لعل بادهپرستت
وداع عقل بگفتم طمع ز هوش بریدم
به یمن همت عشقت چه قیدها بشکستم
ز شور جذبۀ شوقت چه خرقهها که دریدم
تو را به خلوت دل بوده منزل و من غافل
به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم
به عالمی نفروشم غم محبت جانان
که این متاع گرامی به نقد عمر خریدم
به سان نرگس شوخت مدام سرخوش و مستم
از آن زمان که ز لعلت شراب شوق چشیدم
کمان عشق که گردن، کشیدنش نتواند
به یک اشارۀ ابروی دلکش تو کشیدم
به جز محمد و آلش ز کس امید ندارم
به کامرانی جاوید زین امید رسیدم
ز خاک درگه پنجمامام رفت حدیثی
شمیم روضۀ رضوان ز شش جهت بشنیدم
محمّد بن علی، باقرالعلوم، شه دین
که داغ بندگیاش از ازل به جبهه کشیدم
به عرض حال چه حاجت بود که هست یقینم
که واقف است به درد نهان و رنج پدیدم
محیط! در حق من ظنّ بد مبر به خرابی
که مست بادۀ عشق شهم نه مست نبیدم