eitaa logo
حلیف مدیا
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1هزار ویدیو
39 فایل
🕊کنگره ملی شهدای دانشجومعلم🕊 سنگر استوار مدرسه را حفظ کنید و با علم و دانش خودتان به سوی استقلال گام بردارید.🍃 شهید دانشجومعلم محمود عبداللهی 👤ارتباط با ادمین و ارسال محتوا: @halif_admiin 👤 ارتباط با روابط عمومی و ارسال اخبار در بله: @halif_news
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿•| بشنو و بگو نامش چیست..؟! 🎥🎤ببینیم مصاحبه و سوال و پرسشی دیدنی، از دانشجویان پردیس شهید ایزدپناه 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
📸🍃 دیدار با خانواده معظم سید شجاعت عوض زاده(ذوالفقاری) به مناسبت روز مادر مورخ ۱۴۰۲/۱۰/۱۳ 🔸معرفی شهید: شهید دانشجومعلم سید شجاعت عوض زاده در تاریخ ۱۳۴۲/۷/۷ در شهر یاسوج به دنیا آمد. دانشجوی رشته آموزش ابتدایی مرکز تربیت‌‌معلم شهید ایزدپناه بود که در دفاع مقدس حضور یافت و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۸ حین انجام عملیات والفجر۸ در شهر فاو به شهادت رسید. 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃•|روزی که فائزه به معنای اسمش، یعنی رستگاری رسید 📌کاری از دبیرخانه دائمی راهیان مقاومت   🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
🍃حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان برگزار می‌کند: 🔰قرائت دسته جمعی زیارت عاشورا ■برای مرهم دل‌هایی که کرمان برای آنها بوی خون خواهد داد، برای آرام شدن قلب های جامانده،وبرای هدیه به روح شهیده فائزه رحیمی بخوانید! 📆زمان: امشب ۱۶ دی‌ماه ۱۴۰۲ 📎جهت مشارکت در قرائت دسته جمعی زیارت عاشورا ازطریق لینک زیر اقدام بفرمایید. https://iPorse.ir/6243708 📌تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍🏻⌝بگذار از نامت شروع کنم فائزه. فائزه به معنای زنی‌است که رستگار شده. به‌راستی که این نام برازنده‌ی توست. تا قبل از ۱۳ دی کسی تو را نمی‌شناخت اما اکنون آشنایی با تو گوهری‌است برای ما. ما جا‌ ماندیم از قافله‌ی عشق ولی تو سر وقت به لحظه‌‌ی قرار رسیدی. سفر به خیر، جوانی که شدی عاقبت به خیر، به مقصدت رسیدی مثل زهیر...⌞ 🖋نویسنده: نگار شیخ اسدی 🎞 تدوینگر: فاطمه دهقانیان 🎙گویندگان: آیناز افشه، فاطمه سلیمانی مجد، حدیث مولایی، نگار شیخ اسدی 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
35.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 روایت دانشجو معلمان شیراز از حادثه تروریستی کرمان 🔹️لطفاً انتشار دهید 📌تولید شده در بسیج دانشجویی پردیس شهید رجایی فارس 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🍃 زوایای مختلفی از تشبیع پیکر مطهر شهیده فائزه رحیمی 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ✍🏻⌝ آشناییت هرچند اندک و مجازی .... اندکی بعد از حادثه کرمان، تمام گفتگو ها به سمت خبر گرفتن از اعزامی های راهیان مقاومت رفت ... _کسی از بچه های فرهنگیان که کرمان رفتن خبر داره؟ _ یزد سالم _اعزامی ورامین سالم اند _استان مرکزی هم سالمیم _کسی از بچه های نسیبه خبر داره؟؟؟ _همه سالم اند، فقط یک نفر گم شده _پیدا شد... _خداروشکر _خبر ها میگن انگار شهید شده و مایی که همچنان امید داشتیم خبر کذب باشد...⌞ 📌تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
📋 🔗 دیشب پس از رسیدن به دانشگاه فرهنگیان مرکز علّامه طباطبایی کرمان در خوابگاه‌ها اسکان گرفتیم و با آرامش خوابیدیم، آرامشی که خیلی ماندگار نبود . بعد از کنسل شدن بازدیدمان از بیت الزهرا قرار بر این شد که ما ظهر به سمت گلزار حرکت کنیم، مایی که شاهد دانشجومعلمانی بودیم که اولین سفرشان به دیار کریمان بود و خدا می‌داند چه ذوقی داشتند. و داستان ما از اینجا شروع شد ... +دوستان ساعت یک آماده باشید حمایل هاتون هم بندازید که بریم گلزار ان شاءلله . -دخترا دیر شد سریع تر بیاین. +حمایلم رو جا گذاشتم برم بیارم؟ -بدووووو ، یه دقیقه ای برو و بیا ، معطل نکن دختر با بچه ها در نگهبانی منتظر اتوبوس شدیم، قرار بر آن بود که ساعت ۱:۳۰ بعدازظهر به سمت گلزار حرکت کنیم، اما به طرز عجیبی تا ساعت ۲:۴۵ خبری از اتوبوس نبود! +خانم فلاح زاده نیم ساعت گذشته چرا نمیان؟ ما غممون نیست پیاده بریم اگه تا حالا رفته بودیم رسیده بودیم. -نمیشه... میگن ما برای راحتی شما ماشین گرفتیم. زنگ‌ زدن گفتن چند دقیقه دیگه میرسه، صبوری کنید میریم‌ ان شاءلله. خودم بارها مسئول برگزاری دوره بوده‌ام و درک می کردم که گاهی ممکن است اتفاقی بیفتد و برنامه ها کامل بهم بریزد و از دست ما هیچ کاری برنیاید..! هر چه بیشتر می‌گذشت، ناراحتی بچّه‌ها بیشتر می‌شد؛ بعضی توی کوچه ایستاده بودند، بعضی در دانشگاه و بعضی زیر سایه درختان پناه گرفته بودند ... زمزمه‌ها و غرولند‌ها کم کم شدّت می‌گرفت، دیگر نمی‌شد با حرف آن‌ها را دعوت به آرامش کرد، تا بالاخره خبر رسید... +ماشین اومد. ماشین اومد. -نه بچه ها صبر کنید اون مال بچه های فارس هست. اول اونا برن بعد ما میریم. چند تا از بچه های فارس در اتوبوس جا نشدند و ماندند تا با ما بیان و ما همچنان منتظر بودیم که تلفنم زنگ خورد. +عزیزم بگید بچه ها بیان جلو که ماشین اومد سریع بریم. -دخترا بریم جلو ماشین اومد سریع بریم . _چه عجب، بالاخره ماشین رسید. و ناگهان... 🌸 ادامه دارد.... ✍ به روایت کادر ۱۴۰۲ 🏷کاری از مدیریت دانشگاه پردیس فاطمه زهرا سلام الله علیها یزد 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
📋 🔗 +چه صدایی بود؟ _احتمالا تصادف شده جایی -ولی صداش خیلی بلند بودا. صدایی شنیدم ، یکی از خدّام کرمانی با عصبانیت از دانشجویانی که در کوچه ایستاده بودند می‌خواستند که به داخل بروند اما چه شده بود؟ اتوبوس که تازه رسیده بود... سراسیمه بقیه دانشجوها را هم به داخل خوابگاه منتقل کردند. - بچه ها برید داخل‌. سریع تر برید داخل. مگه نمیگم برید تو. برید میگم بهتون. برید خوابگاه اصلا برید داخل سریع تر. اما این اصلا عادی نبود، خبری هست اما چه شده؟ ما می‌خوایم بریم گلزار ... وارد خوابگاه که شدیم گوشیم رو چک کردم صدای انفجاری در گلزار شهدا شنیده شده؛ علت حادثه هنوز مشخص نیست. یا حسین بچه ها این پیام رو نگاه کنید. یکی با ترس گفت: انتحاری نباشه؟ مسئول کاروان: نه ان شاءلله نوشته احتمالا کپسول گاز بوده. یکی دیگه پرسید: کسی چیزیش نشده؟؟ و دوستش پاسخ داد: نه هنوز که چیزی نگفتند چیزی نگذشته بود، که خبر ها کم کم پخش شد؛ انفجار بمب در مسیر منتهی به گلزار شهدای کرمان یکی داد زد: دخترا سریع به خانواده هاتون زنگ‌ بزنید بگین داخل خوابگاه هستین نگران نشن _داخل کانال هم بذارید بچه ها خوابگاهن و سالمن گوشی ها مدام زنگ میخورد. کانال ها را رصد میکردیم. هر لحظه یکی از بچه ها چیزی می گفت. _میگن انفجار دوم هم اتفاق افتاده. _ نوشته که کپسول گاز بوده _اون صدایی که ما شنیدیم کپسول گاز نبود، از گلزار تا اینجا صداش اومده، تو باور میکنی کپسوله؟ بهت بود، ترس بود، غم بود، حال و هوای عجیبی بر خوابگاه حاکم بود. به حیاط رفتم تا با تلفن صحبت کنم. نمی‌توانستم به داخل برگردم. دقایقی همانجا نشستم. صدای آمبولانس ها هر لحظه قلبم را بیشتر می فشرد. بغضم شکست... این چهارمین آمبولانس بود. خدایا اتفاقی برای مردم نیافتاده باشه . هرکسی به گوشه‌ای می‌رفت و برمی‌گشت، ظاهرا در پی انجام کاری رفته بود اما چشم‌های خیسش حکایت از آن داشت که کجا بوده و چه کاری کرده است! عامل انفجار انتحاری بوده... هر لحظه آمار کشته ها و مجروح ها بالاتر می رفت. ولی امان از ادامه ماجرا ..... مشترک مورد نظر خاموش می باشد... تلفنی که زنگ خورد اما خاموش بود... 🌸 ادامه دارد.... ✍ به روایت کادر ۱۴۰۲ 🏷کاری از مدیریت دانشگاه پردیس فاطمه زهرا سلام الله علیها یزد 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
📋 🔗 _مینا میگما الان کاری داری؟ _نه، چرا؟ _بیا این شماره های بچه های تهران هست مثل اینکه گلزار بودن زنگشون بزنن ببین اومدن خوابگاه یا نه ، یادت نره با آرامش بپرساااا. _باشه، حله، نفر اول دوم سوم ... دهم اکثرا با دومین یا سومین بوق جواب میدادن _سلام عزیزم ، خوبین ؟ شما الان خوابگاه هستین ؟ _نه٫ ورزشگاه دانشگاه علامه طباطبایی هستیم. _خب خداروشکر سلامت باشین _ببخشید خانم، برای چی می‌پرسین؟ _از بچه های بسیج هستیم، زنگ زدیم که خیالمون راحت بشه همه بچه ها خوابگاه هستن، چیزی نیست، نگران نباشین . _زهرا ، گفتن همشون هستن میخواین دیگه زنگ نزنیم؟ _خب اگه گفتن که نمیخواد دیگه خداروشکر. راستی به بچه ها بگو بیان خوابگاه این طرف خودمون یه زیارت عاشورایی بخونیم . _باشه حله . به اتاق بچه ها رفتم و تک تک بچه ها را صدا زدم ، عدّه ای ترسیده بودند و عدّه ای در حال جواب دادن به تلفن های مادرانشون بودند، در همان حال فکر کردم مادر که باشی حتی اگر دختر ۲۰ ساله داشته باشی هم باز نگرانی، ما بزرگ شدیم که ... _بچه ها بیاید خوابگاه اون‌طرف می‌خوایم زیارت عاشورا بخونیم . زیارت عاشورای ما این بار فرق می‌کرد.صدای هق هق بچه ها بلند بود. روضه خواندیم از مظلومیت امام حسن علیه السلام خواندیم تا به پیکر چاک چاک امام حسین علیه السلام رسیدیم . اینبار اما از خون هایی خواندیم که نباید بر زمین بماند و دینی که بر گردن ماست. دعای فرج را خواندیم شاید مضطر تر از همیشه. _راستی امشب برمیگردیم؟ خیلی از خانواده ها نگرانن. +راستش الان بهم گفتن که نمیشه امشب بر گردیم و احتمالا برنامه ها فردا ادامه داشته باشه. یکی پرسید: راستی نمیشه بریم گلزار؟ _نه ، بچه ها الان که گلزار بسته است شرایط امنیتی هست بعدا هم توکل به خدا تا چی پیش میاد.... یکی دیگه گفت : نمیشه برگردیم سریع تر یزد آقا من واقعا حالم خوب نیست، استرس دارم. _نترس عزیز اینجا اتفاقی نمی افته ان شاءلله به محضی که تونستیم، میگیم اتوبوس بیاد بریم یزد خیالت راحت برنامه ها هم احتمالا اختیاری باشه. بچه ها شما دخترای حاج قاسم هستیدا نترسید و نترسانید. از دور صدایی اومد، میگم نمیشه اگه گلزار نمی برن، بریم یه جای دیگه؟ _ نمیدونم حقیقتا الان شرایط یکم پیچیده است هر تصمیمی گرفتن بهتون اطلاع میدم. 🌸 ادامه دارد... ✍ به روایت کادر ۱۴۰۲ 🏷کاری از مدیریت دانشگاه پردیس فاطمه زهرا سلام الله علیها یزد 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
📋 🔗 در آن ساعات حس و حال هرکس متفاوت بود. خانواده ها نگران بودند و صدای زنگ گوشی‌ها قطع نمیشد. به گوشه و کناری رفتم و اخبار را دنبال کردم؛ خبری از زهرا نبود، تلفنم زنگ خورد . _ سریع با پنج تا از بچه های معاونت پاشین بیاین ورزشگاه با خودتون هم کاغذ و قلم بیارید. بدو همین الان . _باشه ،باشه الان میایم. باصحنه عجیبی رو به رو شدیم ، ورزشگاه این بار پر بود. پر از دانشجو ، در واقع دانشجو هایی که انفجار را دیده‌اند. _چه خبره چی شده؟ _ بچه های فرهنگیان تهرانن، تقسیم بشید اسم و شماره تلفن و کد ملی هاشون بپرسید، باهاشون صحبت کنید یه خورده حال و هواشون عوض بشه اونا موقع انفجار گلزار بودند. _باشه چشم. خودکار را در دستم تکانی دادم ، عنوان ها را نوشتم ، نام ، نام خانوادگی ، شماره تماس و کد ملی ، حالا خوب شد و پیش گروه اول نشستم _ سلام خوبین؟ شما بچه های تهرانین دیگه؟ _درسته _ بچه ها اسم و فامیل هاتون رو میگین؟ _من .... این سوالات بود که در گوشه گوشه‌ی ورزشگاه تکرار می شد. بعضی غمگین پتوها را دور خودشان پیچیده بودند. بعضی سعی میکردن حال و هوای دوستانشان را عوض کنند، عده ای از حادثه میگفتند و... پای حرف تک تک بچه ها نشستیم، روایت ها زیاد بود ، یکی از خیل جمعیت تعریف میکرد و دیگری از اربعین گونه بودن موکب ها اما ... و اینجا شروع ماجرای آشنایی ما با تو بود، معلم جان! 🌸 ادامه دارد.... ✍ به روایت کادر ۱۴۰۲ 🏷کاری از مدیریت دانشگاه پردیس فاطمه زهرا سلام الله علیها یزد 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
📋 🔗 اسمی سر زبان ها می‌چرخید، توجّهی نکردم... _ میگما عزیزم ، اسم تو لیستتون نیست؟ _ نمیدونم، نه تو لیست من که نیست ، نگران نباشین باز از بچه هامون میپرسم بهتون میگم . رفتم پیش بچّه‌ها، تقریبا اطلاعات همه را گرفته بودیم . _ زهرا راستی کیه؟؟ گم شده؟ _ نمی دونیم هنوز، میگن گم شده . یه گروه از بچه ها میگن فائزه جلوشون بوده که اونجا انفجار میشه؛ یه گروه میگن عقب بوده ان شاءالله اتفاقی براش نیفتاده باشه. یکی دیگه از بچه ها به لیستش نگاه کرد و گفت : شاید موقع انفجار، شدت موج باعث شده هوشیاری خودش رو از دست بده و احتمالا همین اطرافه و جایی پناه گرفته تا اوضاع آروم تر بشه و به محل اسکان برگرده، یکی از دوستانش تعریف می کرد فائزه پشتیبان بوده و آخر کاروان حرکت می کرده و موقع انفجار از گروه فاصله داشته. _ ان شاءالله پیدا میشه . +گوشیش هم خاموشه. خانواده اش نگرانن خواهرش ویس داده بود به یکی از دوستاش که خبر فائزه ندارین؟ لیست ها را چک کردیم، نخیر ، انگار واقعا نبود این دختر، دل توی دلم نبود، یعنی کجاست ؟ یکی از بچه ها گفت: بیاین یه نذری کنیم ان شاءلله سریع تر پیدا بشه. قبول کردیم ... یکی از خدّام برای کمک صدامون کردن: دوستان بیاین کمک، سفره رو پهن کنیم سریعتر. 🌸 ادامه دارد.... ✍ به روایت کادر ۱۴۰۲ 🏷کاری از مدیریت دانشگاه پردیس فاطمه زهرا سلام الله علیها یزد 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
📋 🔗 بعد از پهن کردن سفره برای بچه های تهران، به خوابگاه برگشتیم. با بی میلی روی تخت دراز کشیدم، گوشم پر بود از صدای بچه ها که حرف می‌زدند و از حادثه میگفتند، چشمانم را به زور می‌بستم اما همچنان صدا ها برایم واضح بود. _ راستی میگن یه دانشجو معلم هم شهید شده... و همهمه در اتاق طنین انداز شد ، با سرعت از جا بلند شدم. فورا گوشی رو چک کردم. باورم نمیشد. فائزه شهید شده بود. همان دختری که دوستانش با استرس سراغش را می گرفتند. همانی که اندکی پیش برایش نذر کرده بودیم. دیگر حالمان خوش نبود. خواب بر چشمانمان حرام شد، فائزه مثل ما بود ، یک دانشجو معلم ترم پنجی . یکی گفت: اینم عکسش... و رسانه هایی که مدام از فائزه می‌نوشتند و مایی که تا چندی قبل به دنبال او می‌گشتیم . _بله فائزه ما، شهید شده بود. فائزه ما که انگار پیش از این از حسرت شهادت می نوشت نوشته اش به پایان نرسیده، به آرزویش رسیده بود... 🌸 ادامه دارد.... ✍ به روایت کادر ۱۴۰۲ 🏷کاری از مدیریت دانشگاه پردیس فاطمه زهرا سلام الله علیها یزد 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
📋 🔗 حال و هوای خوابگاه خوب نبود. داغ فائزه سنگین بود،شاید چون او دانشجو بود، شاید چون معلم بود، شاید چون ۲۰ ساله بود و شاید چون مثل ما بود.... _ بچه ها پاشین بریم دانشگاه خواجه نصیر تشییع شهید هست. البته اختیاری هست هرکی میخواد نیاد طوری نیست. و اینکه اول از خانواده هاتون هم اجازه بگیرید و بهشون اطلاع بدین. بعد از آماده شدن ، با ۳۸ نفر از بچه ها راهی شدیم. به دانشگاه خواجه نصیر که رسیدیم، چشم های رفقای فائزه قرمز بود. همان هایی که دیروز با آن ها صحبت می کردم. همان هایی که مدام احوال فائزه را بهر امیدی از لیست های ما می‌گرفتند. ماهم انگار سال هاست با فائزه رفاقت داشتیم. رفیق نیمه راه من خداحافظ... با این مداحی گریستیم ، دیگر هیچ کس حالش دست خودش نبود. چشم ها قرمز بود و قلب‌ها خون ... روضه حضرت زهرا سلام الله علیها خواندیم. غیرتمان به جوش آمده بود با چشم های خیس و مشت های گره کرده شعار مرگ بر اسرائیل را فریاد می‌کشیدیم . اینجا فقط غم نبود حماسه هم بود رفقای دانشجو معلم؛ ما شهید دادیم این جمله در گوشم تکرار می شد: _خون خانم رحیمی نباید روی زمین بمونه ، این شهیده نقطه تحول باید بشه، شهید شدن اتفاقی نیستا راوی از دغدغه فائزه برای کار مؤثر کودک و نوجوان می گفت که فائزه در سفر از او پرسیده بود. دوستاش میگفتن خیلی به کار برای شهدا علاقه داشت و تو کنگره شهدا براشون قلم میزد. و اینجا بود که دیگر ما روایت نشنیدیم ، ما کربلای ۴دیدیم ،رفقای شهیده، اون رو دیدن باهاش زندگی کردن، ما والفجر و فتح المبین دیدیم .... رفقایی که دیروز دلواپس دوستاشون شدن و امروز عزادار او ... دیگه شما مثل قبل نیستید، شهید دادید. باید محکم تر کار کنیم، باید برای ظهور بدوییم چون دیگه هیچی مثل قبل نیست. از یکی شنیدم، زندگی من به قبل و بعد این سفر تقسیم شد . پدر شهیده که اومدند با صدای آروم و بغض ، از علاقه فائزه به شهادت و حاج قاسم می گفتند... بعد از مراسم به خوابگاه برگشتیم و روز پنجشنبه مورخ ۱۴ دیماه سال ۴۰۲ با اتوبوس به خانه، اما آدم های این سفر حالشان دیگر مثل قبل نمی شود، شهید و شهادت را چند قدمیشان دیدند و برای معلوم الهویت شدن او تلاش کردند. رزق ما از این کرمان تفاوت زندگیمان می شود. ما باید زنده شویم مثل او... آرام بخواب خانم معلم، ما به تو قول خواهیم داد که این راه را ادامه دهیم، قول می‌دهیم پایان این مسیر را ما رقم خواهیم زد. قول می‌دهیم که درمقابل بانویت فاطمه‌‌ی زهرا سلام الله علیها سرفرازت‌ کنیم. درست‌ را به خوبی به ما آموختی. معلم جان، آسوده بخواب، با تدریس بی‌نظیر تو ما بهترین نمره را خواهیم گرفت. 🌸پایان ✍ به روایت کادر ۱۴۰۲ 🏷کاری از مدیریت دانشگاه پردیس فاطمه زهرا سلام الله علیها یزد 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
توجه به ابعاد مختلف زندگی🌟 ✦ ارائه اطلاعات از حسن رفوئی فریمانی 📝🕊 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇 کنگره ملی شهدای دانشجومعلم 🆔️@halif_media
13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا.. تو دریائی و ما قطره مرا به دریایت برسان و راهنمایم باش..🌊」 ✦ چند جمله از حسن رفوئی فریمانی 📝🕊 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇 کنگره ملی شهدای دانشجومعلم 🆔️@halif_media
یادبود مجازی "شهیده فائزه رحیمی"🖤 لطفا برای شرکت در ختم قرآن، صلوات و ادعیه برای شهید بزرگوار از طریق لینک زیر اقدام نمایید https://iPorse.ir/6243782 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
30.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍🏻⌝عهد می بندیم ...⌞ 🔷برد فرهنگی کنگره شهدای دانشجو معلم ( ایستگاه شهادت) با محوریت معرفی مجموعه و زندگی نامه شهدا و گزارش مراسم ها و... 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
24.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃مراسم قرائت دعای عهد به نیابت از شهیده دانشجو معلم (فائزه رحیمی) ✍🏻⌝به یکباره تصویر لبخندت از قاب جهانمان محو شد و از تو بارقه ای از ایمان و معرفت به یادگار باقی ماند ، معرفتی که از دیار سلیمانی ها به مرحله ظهوری از جنس شهادت رسید ...⌞ 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
✏️ ✍🏻⌝غم اندر غم دوباره گشته پیدا طنین خصم دشمن شد هویدا خزان شد نو بهار طفل و برنا بماند یادشان در سینه مانا شکفته لاله های سرد و گلگون اگرچه پر کشیده از دل خون همان گلزار که بوده راه مقصود شده سرمنزل و آماج بدرود جوار تربت این مرد میدان شده وادی عشّاق کریمان رقم خورد در طریقت باوری نو عیان شد مکتبی در مکتب تو تجلی شد شهادت در شهادت عجب شوق فراگیریست رشادت کریمان مهد ایثار و شهامت طریق راهیان استقامت به سان کربلایی دیگر آمد مسیر عاشقان چون سنگر آمد ز شور زائرانت هم هراسان نداریم بیمی از طغیان و طوفان زدید از پشت، خنجر را دگربار ولیکن گشته ایم هوشیار و بیدار به پا شد صد سلیمانی در این راه بماند تا ابد پاینده این جاه ⌞ ✍🏻 به قلم سرکار خانم آیدا مکی 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تشییع با شکوه پیکر شهیده دانشجومعلم فائزه رحیمی، شهیده انفجار تروریستی گلزار شهدای کرمان در مصلای تهران 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
| ✍🏻⌝فائزه جان! آری ندیدمت. عکسی با تو ندارم و نمی‌شناسمت. ولی انگار آشنایی؛ بسیاربسیار. انگار ده ها بار تو را به آغوش کشیده ام. میدانی؛ شایدم بگویند رفته‌ای ولی من میگویم بیشتر از قبل هستی. راهت، سخنت، افکارت. راهی که نشات گرفته از مکتب بزرگ مردیست که حتی دشمنانش او را تحسین میکنند. به راستی چه گفتی که حاجی اینگونه هوایت را داشت؟! ولی تو دل های زیادی رو قرص کردی! از مسیری که طی می‌کنند. اما امروز وظیفه ای سنگین تر را بر دوش میکشیم. وظیفه ای که راه پیغمبری را می‌پیماید و فائزه رحیمی های دیگر را تربیت میکند.⌞ ✍️| به قلم میم کاف دانشجومعلم پردیس فرهنگیان فاطمه الزهرا 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
| ✍🏻⌝فائزه جانم دوستانت میگفتند چند روز قبل با شور و شوق درباره شهیدان دانشجو معلم سخن میگفتی غافل از اینکه نمیدانستی قرار است خودت به جمع آن بزرگوارن بپیوندی تو آنجا ماندی وجانت را فدای هم وطنانت کردی و باعث شدی امروز همه جهانیان بدانند در سرزمین ما شهادت مرد و زن نمیشناسد و همه ی ما چه بزرگ چه کوچک چه مرد و چه زن ملت شهادتیم...⌞ ✍️| به قلم مهدیه فتوحی دانشجومعلم پردیس فرهنگیان فاطمه الزهرا 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media
| 🍂 ✍🏻⌝ظهر یک روز آسمانی بود... در تکاپوی یک هدف بودیم دلمان آرزوی دیدن داشت و برای وصال صف بودیم تا که از راه میرسد اتوبوس ... جمع بودیم و ذکر میگفتیم دلمان بی قرار گلزار است از همین حال و فکر میگفتیم: <راه دوریست یزد تا کرمان آمدم تا که زائرت باشم حاج قاسم چقدر بی تابم تا بیایم مجاورت باشم> ناگهان بند انتظار گسست خادمی داد زد که برگردید دلمان آرزوی رفتن داشت باز فریاد زد که برگردید! چشم ها زود غرق باران شد آسمان غربت عجیبی یافت... آتش ودود و ازدحام و سپس شهر کرمان غم غریبی یافت! پر کشیدیم... روبه پایان، نه! داغداریم ما ، پریشان، نه! از قدم های راه عشق و جنون لحظه ی اندکی، پشیمان، نه! لحظه هامان دمادم عشق است راه ما راه پرچم عشق است افتخار مکتب ماست و همیشه معلمِ عشق است ⌞ ✍️| به قلم زهرا غلامی دانشجومعلم پردیس فرهنگیان فاطمه الزهرا 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media