eitaa logo
هَم کَلام🕊️
3.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
با من هَم کَلام شو تو دردات رو بگو من روش مَرهَم میذارم🌿 اینجا پاتوق نوجوونای باانگیزس هر چه می خواهد دل تنگت بگو رفیق🫀 https://daigo.ir/secret/3726010416 @fatemeh_tajeryan تبلیغاتمون👇🏻 https://eitaa.com/hamkalamtab کپی؟⑤صلوات براظهوراقا
مشاهده در ایتا
دانلود
•♡• 🪐گیرکردن تو شادی‌های کوچیک نمی‌ذاره هیچ‌وقت به اهداف بلندمدتت برسی و طعم شادی‌های بزرگ رو بچشی...😇 🕊|@ham_kalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هَم کَلام🕊️
⁉️#سوال_شما #رل
• قبل از شروع امروز، بریم نظر یه دوستای دیگه ات رو هم بخونیم 🙂 🕊|@ham_kalam
[☁♡🪐] چند راه ساده برای کنترل کورتیزول(هورمون استرس) ۱.خواب کافی و با کیفیت🥱 ۲.هیدراته نگه داشتن بدن🥤 ۳.داشتن رژیم غذایی مناسب🍽 ۴.پرهیز از مصرف کافئین در شب☕ ۵.کنترل مصرف شکر🍰 ۶.روزانه حدقل صرف ۲۰ دقیقه خارج از خانه ⛹️‍♂️ ۶.طبیعت گردی🌲 ۷. وقت گذراندن با افراد انرژی مثبت و سالم و قطع ارتباط با آدمهای سمی👨‍👩‍👧‍👦 ۸.مدیتیشن(که بالاترین و عالی ترین سطحش نمازه) ✨ ۹. دوری از اخبار منفی📵 🕊|@ham_kalam
قسمت شصت و چهارم روزها و شب های ماه رمضان یکی پس از دیگری می گذشت با تمام وجود شور رسیدن به شب قدر در اولین سال زندگی مشترکمان را احساس می کردم از لحظه ای که حاضر می شدیم برویم برای مراسم قرآن به سر گرفتن با کلی آرزوهای خوب برای مسیری که قرار بود حمید همراهم باشد برای روزگاری که قرار بود کنارش بگذرانم و سرنوشت یک سال مان در این شب رقم بخورد. شب های احیا چون حسینیه هیئت رزمندگان به خانه ما نزدیک بود با پای پیاده می رفتیم آنجا . مراسم را داخل پارک ارکیده گرفته بودند تا آن هایی هم که پارک آمده اند بتوانند استفاده کنند. همیشه شب های احیا حال و هوای عجیبی داشت که دلم را می لرزاند، احساس می کردم شبیه کسی که گمشده ای داشته باشد در این شب ها با گریه و توسل دنبال گمشده و آرزوی دیرینه خودش می گشت می گفت فرزانه حیف این روزا و شب های با برکت رو به راحتی از دست بدیم هیچ کس نمیدونه سال بعد، ماه رمضون زنده است یا نه ،هر جایی که دلت شکست یاد من باش برام دعا کن به آرزوم برسم! هر وقت صحبت از آرزو می کرد یا می گفت برای من دعا کن یاد اولین روز عقدمان می افتادم که کنار قبور امامزاده اسماعیل باراجین به من گفت :منو می برن گلزار شهدا ،آرزوی من شهادته دعا کن همون طوری که به تو رسیدم به شهادت هم برسم !