اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر (قسمت سیزدهم) : 🔺 راز دوم سند پنجاه صفحه ای: 3⃣ برنامه ریزی برای پاره پاره کردن حک
#خاطرات_مستر_همفر (قسمت چهاردهم):
⭕️ وزارت دستور داد بار دیگر به سوی عراق روانه شوم تا کار را با #محمد_بن_عبدالوهاب به پایان برسانم.
🔺دبیر کل گفت: با او بی پرده سخن بگو، مزدور ما در اصفهان با او بی پرده سخن گفته و شیخ همه چیز را قبول کرده است؛
به شرط آن که ما از وی پشتیبانی کنیم. اگر لازم شد پول و سلاح کافی در اختیار او قرار گیرد و یک استان هر چند کوچک در اطراف نجد، به او سپرده شود.
وزارت برنامه دقیقی دارد که شیخ باید آن را انجام دهد.
🔹برنامه این است:
1⃣ #تکفیر همه ی #مسلمانان و روا دانستن #کشتار آنان، ستاندن اموالشان، بر باد دادن #ناموسشان و...
2⃣ #ویران کردن #گنبد ها، #ضریح_ها، مکان های مقدس مسلمانان در مکه، مدینه و دیگر شهرها به دستاویز #شرک و بت پرستی همچنین #لکه_دار کردن شخصیت #پیامبر(ص) و جانشینانش و مردان بزرگ اسلام تا جایی که امکان دارد.
3⃣ تلاش برای سرپیچی از فرمان خلیفه و جنگ با او و بزرگان عربستان.
4⃣ گسترش هرج و مرج و #تروریسم در #کشور های_اسلامی.
5⃣ ویران کردن #کعبه با این دستاویز که این بنا از باقی مانده #بت_پرستی است و #جلوگیری از انجام #حج و تشویق قبایل به #قتل و غارت #حجاج.
6⃣ـ...
🔸چند روز بعد با خانواده و دوستانم بدرود گفتم و به سوی بصره به راه افتادم.
به خانه ی عبدالرضا در بصره رسیدم؛
او گفت عبدالوهاب دو بار نامه ای برایت گذاشته است نامه را خواندم و دانستم که به نجد رفته است.
🔺به راه نجد رهسپار شدم وپس از رنج بسیار به آنجا رسیدم و شیخ محمد را در خانه اش پیدا کردم.
🔹آثار #ناتوانی را در او دیدم؛
دریافتم که #ازدواج کرده است که این از نیرویش خواهد کاست؛
به او پند دادم که همسرش را #رها کند و او هم پذیرفت...
#ادامه_دارد
با ما باشید
#لطفاً_نشر_دهید
#بی_بی_سی_سخنگوی_استعمار_پیر #تفرقه #دروغ #جهل
@hamandish