eitaa logo
اندیشه
78 دنبال‌کننده
397 عکس
116 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات مسترهمفر جاسوس انگلستان اولین بار توسط آلمانی ها در خلال جنگ جهانی دوم به صورت یک مجموعه ی دنباله دار در مجله ی اشپیگل منتشر شد... بر آن شدیم تا قسمت هایی ازاین افشاگری بزرگ را به طور مختصر ودنباله دار درکانال قرار دهیم تابه مددآشنایی تنها گوشه هایی ازمکر وحیله های این پیر استعمارگر به اتحاد وهمدلی هر چه بیشتر دست یازیم و نا آگاهانه مهره های بازی کارگردانان شیطان صفتی نباشیم که دستی در ساخت حلقه های تحمیق ، تفرقه وجنایات گسترده در میان ملت های مسلمان دارند. امیدوارم درنشر آن مارایاری دهید وتا آخر با ماباشید. قسمت اول: از گذشته های دور حکومت بریتانیای کبیر مانند امروز دراین اندیشه بودکه امپراطوری بزرگ و گسترده ی خودرا چگونه حفظ کند..(در مستعمرات خود هند چین و خاورمیانه سیاست ها ی فعال و موفقیت امیز خود را به پیش می بریم وبه سوی حاکمیت کامل برآن گام بر می داریم.) بنابراین ما باید به دو نکته می اندیشیدیم : 1- در مناطقی که برآنها دست اندازی کرده ایم حاکمیت خود را حفظ کنیم. 2ـ بخشهایی که هنوز زیر سلطه ی ما نیستندبه مستعمرات خود بیفزاییم. وزارت مستعمرات برای هریک ازاین کشورها کمیسیون خاصی برگزید تا به بررسی درمورد این مسایل بپردازد ومن خوشبختانه از ابتدای ورود به این وزارت مورد اعتماد وزیر بودم. حکومت بریتانیا از هند به علت وجود قومیتهای مختلف وادیان متفاوت و و جود اختلاف بین آنها و چین به دلیل وجود ادیان بودا وکنفسیوس که انگیزه ی قیامی را درآنان برنمی انگیخت نگرانی نداشت. اینها دو دین مرده ای هستند که به مسایل اجتماعی کاری ندارند وتنها به ابعاد درونی انسان می پردازند. ما برای تحولات آینده برنامه های دراز مدتی برای گسترش تفرقه ؛ نادانی؛ فقر و بیماری دراین کشورها در دست داشتیم. یا فتن پوشش مناسب ( رخنه) برای این اهداف نیز دشوار نبود ؛پوشش هایی با ظاهر جذاب و خیره کننده و با طن استوار ،که باتمایلات روحی مردم دراین مناطق متناسب بود. اما وضع کشورهای اسلامی مارا نگران می کرد.... ادامه دارد لطفا با ما باشید 🆔 @hamandish
(قسمت دوم): ما با این مرد بیمار(امپراطور عثمانی)قرار دادهایی بسته بودیم که همه به نفع ما بود؛کار شناسان وزارت مستعمرات نیز بر این باور بودند که این مرد در کمتر ازیک قرن آینده نفسهای آخرش را خواهد کشید.ما همچنین قراردادهای پنهانی با دولت ایران بسته بودیم و نیز جاسوسهاو مزدورانی در این دو کشور به کار گرفته بودیم.رشوه،فساد اداری و سرگرمی پادشاهان با زنان زیبا ،چونان موریانه در آنها نفوذ کرده بود.با این همه دلایل زیر ما به نتایج کار اطمینان نداشتیم: 1ـنیروی اسلام در جانهای فرزندانش:یک فرد مسلمان در پیروی از اسلام استوار است بگونه ای که اسلام در جان یک مسلمان چونان مسیحیت در دل کشیشها و راهبان می باشد،که جان می دهند اما دست از مسیحیت نمی کشند.خطر مسلمانان شیعه در ایران،از این هم بیشتر است. 2ـروزگاری اسلام دین زندگی بوده و سروری داشته و برده خواندن سروران دشوار است. غرور سروری ـ حتی هنگام ناتوانی و عقب ماندگی ـ انسان را بسوی برتری می خواند.(👌) 3ـما اطمینان نداشتیم که عثمانی ها و پادشاهان ایران آگاه نشوند و برنامه های سلطه گرانه ی ما را در هم نریزند.(گرچه این دو حکومت بسیار ناتوان شده بودند) 4ـما از عالمان مسلمان بسیار نگران بودیم.علمای الازهر،عراق و ایران استوارترین سد دربرابرخواسته های ما محسوب می شدند؛ مردم از آنان پیروی می کردند و حکومت همچون موش هراسان از گربه از آنان می ترسید والبته اهل تسنن نسبت به شیعیان ، کمتر از علمای خود فرمانبرداری داشتند زیرا آنان هم سلطان را حاکم می دانند وهم شیخ الاسلام را ؛درحالی که شیعیان حکومت را تنها شایسته ی عالمان می دانند . ما کنفرانس های بسیاری تشکیل دادیم تا برای این مسائل نگران کننده راه حلهایی بیابیم اما.... ادامه دارد لطفا با ما باشید نشر دهید 🆔 @hamandish
(قسمت سوم): ما کنفرانس های بسیاری تشکیل دادیم تا برای این مسائل نگران کننده راه حلهایی بیابیم اما هربار با بن بست روبرو شدیم گزارشهای جاسوسان نیز نگران کننده بود. اما نا امیدی در ما راه نداشت ما خود را با تلاش و صبر بی پایان آموخته بودیم. به یاد دارم یک بارکه با وزیر و بزرگترین کشیشان ...کنفرانسی بپا کردیم وبی نتیجه به پایان رسید اسقف گفت:"ناامید نشوید!مسیح پس از سیصد سال شکنجه پیروانش به حکومت رسید .شاید ماهم موفق شویم پس از سیصد سال کفار را از مراکزشان بیرون برانیم(!!!)...واز همه ی وسایل و راهها برای تسلط وترویج مسیحیت در سرزمینهای مسلمانان سود جوییم ، اگر چه پس از قرنها به نتیجه برسیم ؛ که پدران برای فرزندان می کارند." برکندن ریشه های درختی که درشرق وغرب زمین گسترش یافته دشوار است اما باید به هر طریق از دشواریهای آن کاست .محمد(ص) از انحطاط شرق وغرب سود جست ...اکنون هنگام آن رسیده است که آنچه را طی قرنها از دست داده ایم ؛ با فداکاری بازستانیم. درسال 1710 وزارت مستعمرات من را به مصر ،عراق،تهران،حجاز واستانبول فرستاد تا اطلاعات کافی برای ناتوان کردن مسلمانان وهم چیرگی بیشتر برآنان به دست آورم. من با هدف دوگانه ایی راهی استانبول شدم در لندن به مقدار زیادی زبانهای ترکی ، عربی، ( زبان قران ) و فارسی زبان ایرانیان را آموخته بودم اما باید زبان را باهمه ی ریزه کاری هایش به گونه ای می آموختم که مورد بدگمانی قرار نگیرم هر چند مسلمانان خوش گمانی را از پیامبرشان آموخته بودند وبدگمانی نزد آنان چون بدگمانی برای ما نیست. به استانبول رسیدم ؛ خود را محمد نامیدم وبه مسجد جایگاه گردهمایی وعبادت مسلمانان رفتم.نظم پاکیزگی و فرمانبرداری آنان شگفت زده ام کرد با خود گفتم چرا..... ادامه دارد لطفا با ما باشید نشر دهید 🆔 @hamandish
(قسمت چهارم): به استانبول رسیدم ؛ خود را محمد نامیدم وبه مسجد جایگاه گردهمایی وعبادت مسلمانان رفتم.نظم پاکیزگی و فرمانبرداری آنان شگفت زده ام کردبا خود گفتم چرا ما با این انسان ها می جنگیم ؟چرا می کوشیم آنها را درهم کوبیم ودستاوردهایشان را بربایم؟!...اما زود این اندیشه ی اهریمنی را از خود دور کردم و دوباره اراده نمودم که این جام را تا پایان بنوشم . با عالم کهنسالی به نام احمد افندی آشناشدم که در خوش نفسی وپاک باطنی بهترین دیندارانمان را چون او نیافته بودم.به شیخ گفتم : من جوانی هستم که پدر ومادرم را ازدست داده ام ؛ برادری هم ندارم ؛ آنان برایم ثروتی به ارث گذاشتند .من اندیشیدم که قران وسنت بیاموزم ...شیخ به من بسیارمهربانی کرد.و گفت: 1ـ تو مسلمانی ومسلمانان باهم برادرند 2ـ تو میهمانی وپیامبر گفته است میهمان را نوازش کنید 3- تو پوینده دانشی و اسلام بر بزرگداشت پویندگان دانش پای می فشارد..... از این مسائل بسیار شگفت زده شدم؛با خود گفتم :"چه خوب بود مسیحیت چنین حقایق تابناکی داشت....." ☑ به شیخ گفتم می خواهم قران بیاموزم وی از این درخواست شادمان شد . آموزش قرآن وتفسیر آنرا با دشواری ومشقت فراوان از وی آموختم.بدینسان من در طول دو سال کامل قرآن را ازابتدا تا انتها خواندم... هنگام آموزش باید وضو می گرفتم ومسواک می زدم که استفاده از مسواک برایم بسیار دشوار بود اما من ناگزیر از این کار بودم... در استانبول شبها را در نزد خادم مسجد میخوابیدم وبه وی پول می دادم و روزها را به صورت نیمه وقت برای نجاری کار میکردم واو مزد اندکی بصورت هفتگی به من می داد.ظهرها درمغازه غذا می خوردم وبرای نماز به مسجد می رفتم تا وقت نماز عصر درمسجد می ماندم وپس ازان راهی خانه شیخ می شدم . در خانه ی او دوساعت به آموختن قرآن و زبانهای ترکی وعربی می پرداختم ...او در آموزش قرآن ومبانی اسلام و ریزه کاریهای دو زبان عربی وترکی چیزی فروگذار نمی کرد... من در مدت اقامتم در استانبول ماهانه گزارشی از تحولات و مشاهداتم برای وزارت مستعمرات می فرستادم پس از دوسال اجازه گرفتم که به وطنم باز گردم اما شیخ نپذیرفت.شیخ به دلیل دوستی با من پافشاری می کردکه بمانم اما وظیفه ی ملی مرا به بازگشت به لندن وارائه گزارش مشروح از اوضاع پایتخت خلافت و دریافت دستورات جدید فرا می خواند .... در روز وداع با شیخ ،او با چشمان لبریز از اشک به من گفت :فرزندم خدا به همراهت ؛ اگر به این شهر بازگشتی ومرا زنده نیافتی به .... ادامه دارد لطفا با ما باشید 🆔 @hamandish
(قسمت پنجم): به یادم باش ؛ مادر روز واپسین یکدیگر را نزد پیامبر (ص)خواهیم دید.... وزارت، نه نفر ازدوستان دیگرم را نیز همچون من به حضور در لندن فراخوانده بود ،آنها پس از شنیدن گزارش هایم مراتشویق کردند اما من دریافتم کارکرد من پس از جرج بلکود وهنری فانس در درجه سوم قرار دارد. دبیرکل گفت همفر تو درسفر آینده دو وظیفه داری : 1ـ نقطه ضعف مسلمان ها را که ما می توانیم از طریق آن به آنها آسیب برسانیم ،دریابی واین پایه ی پیروزی بردشمن است. 2- اگر این نقطه ضعف را یافتی بر آن یورش ببر ؛ اگر توانستی چنین کنی بدان که موفقترین مزدورانی وشایسته ی نشانه افتخار وزارت. شش ماه در لندن بسر بردم ؛ دراین مدت با دخترعموی خود که یک سال ازمن بزرگتربود ازدواج کردم .هنگامی که ما درانتظار میهمان جدیدمان بودیم،وزارت به من دستور داد که باید به عراق بروم ؛ یک سرزمین عربی . این دستور باعث تأسف من شد آن هم هنگامی که در انتظار تولد کودکم بودم ؛ اما دلبستگی من به میهنم و نیز علاقه به مشهور شدن بر احساساتم چیره شد. شش ماه بعد در بصره بودم. شهری است عشایری که در آن شیعه و سنی زندگی می کنند. برخی اهالی آن عرب اند و بعضی دیگر فارس و اندکی هم مسیحی در آن است. به خاطر دارم یک بار موضوع اختلاف شیعه و سنی را با برخی از مسئولان وزارت در میان نهادم و گفتم: اگر آنان خردمند بودند اختلاف را به یک سو می نهادند و یکپارچه می شدند. آن مسئول بر من بانگ زد که تو باید آتش را شعله ور تر کنی نه آنکه در بین آنها وحدت ایجاد نمایی! وظیفه تو آن است اختلاف ها و کوه های آماده ی آتشفشانی را بیابی و اطلاعات دقیق آن را برای وزارت بفرستی. اگر بتوانی آتش اختلاف را شعله ور کنی خدمت بزرگی به بریتانیای کبیر کرده ای. ما 👈نمی توانیم در زندگی کنیم 👉مگر آنکه در همه ی مستعمرات و درگیری ایجاد کنیم. ما تنها از طریق ایجاد آشوب در میان مردم است که خواهیم توانست سلطان عثمانی را در هم کوبیم در غیر این صورت چگونه یک ملت کوچک خواهد توانست بر یک ملت بزرگ چیره شود. ✅ بدان که حکومت های ترک و فارس ناتوان شده اند و تو باید مردم را بر این حکومت ها بشورانی؛ اگر آنها از هم جدا شوند و با یکدیگر به درگیری بپردازند ما به آسانی خواهیم توانست بر آنان چیره شویم.👌 ""تفرقه بیانداز و حکومت کن✂️Divide and Rule"" ادامه دارد لطفا با ما باشید و 🆔 @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مسترهمفر(قسمت پنجم): به یادم باش ؛ مادر روز واپسین یکدیگر را نزد پیامبر (ص)خواهیم دید.... و
( قسمت ششم): هنگامی که به بصره رسیدم با شخصی به نام عمر طایی آشنا شدم اما این مرد به من شک کرد ومن به مسافرخانه ای رفته و از آنجا پس از یک ماه با نجاری قرارداد بستم که در مقابل غذا، خواب و دستمزد کمی، برای او کار کنم. او مرد شریفی بود وبامن چون فرزندش رفتار می کرد نامش عبدالرضا بود؛ یک از مردم خراسان. فرصت راغنیمت شمردم تا از او بیاموزم. شیعیان ایرانی عصر هر روز پیش او گرد هم می آمدند و از هر دری سخن می گفتند بسیار به حکومتشان می تاختند... در آن مغازه بود که با جوانی آشنا شدم که سه زبان ترکی، عربی وفارسی را می دانست و نامش بود او جوان بسیار تندخو وبلندپرواز بود سنی بود ودوست عبدالرضا . در بصره شیعه وسنی همچون برادران برخورد دارند. این جوان بلند پرواز فهم خود را از قرآن وسنت تقلید می کرد ونظرات بزرگان ومذاهب چهار گانه بلکه عمر وابوبکر رانیز به نقد می کشید .می گفت پیروی از کتاب وسنت واجب است ؛ مذاهب و صحابه هر نظری می خواهند داشته باشند. [بخوانید مباحثه ی شیخ جواد قمی و محمد عبدالوهاب پیرامون ضرورت پیروی از ائمه اطهار ص 34 کتاب دستهای نا پیدا] دربرابر قمی این سالخورده ، همچون در دست صیاد توان حرکت نداشت. من اما گمشده ای را که درجستجویش بودم یافتم محمد بن عبدالوهاب .، آزاد اندیشی ، از زمان و استقلال رای مهمترین نقطه های ضعف او بودندکه می شداز آن سود جست و وی را دراختیار گرفت.حتی نظریات خلفای چهار گانه هم در برابر فهم خودش از کتاب وسنت ارزشی نداشت.این جوان سرکش کجا وآن شیخ ترک که در ترکیه از اودانش آموختم کجا. قوی ترین روابط و پیوندها را با محمد ایجادکردم وهمواره در او می دمیدم ومی گفتم تو بزرگتر از و عمر هستی واگر پیامبر اکنون زنده بود تو را به جانشینی خود بر می گزید؛ امیدوارم اسلام به دست تو احیا شودو... تصمیم گرفتم که تفسیر قران را با محمد در پرتو اندیشه های خودمان مورد گفتگو قرار دهیم .( من می خواستم او را دردام بیاندازم) یک بار به او گفتم جهاد واجب نیست چرا پیامبر با منافقان جهاد نکرد؟...پس از بحثی طولانی او به نشانه ی موافقت سر تکان داد. یک بار به او گفتم بهره مندی از جایز است واو گفت هرگز!!! من گفتم: .....چرا من وتو نباشیم که از زنان بهره مند شویم .سرانجام او به نشانه ی موافقت سر تکان داد.من این موافقت را بزرگترین یافتم و زمانی را مشخص کردم .... ادامه دارد لطفا با ما باشید و 🆔 @hamandish
(قسمت هفتم) : من می خواستم ترس انجام کارهای مخالف اعتقادات را دراو ازبین ببرم. فوراً به دیدار یکی از زنان مسیحی در خدمت وزارت مستعمرات که برای کردن در آنجا حضور داشتند شتافتم و شرح داستان را برای او گفتم ونام او را صفیه نهادم. ...این چنین من از خارج وصفیه از داخل برای توجیه شیخ محمد عبدالوهاب می کوشیدیم. سه روزبعد من گفتگوی دراز درمورد عدم حرمت با وی انجام دادم هر چه به آیات قران و روایات استدلال کرد ؛ رد نمودم وسرانجام گفتم معاویه ، یزید ؛ خلفای اموی و عباسی همه شراب می نوشیدند وهمین طور یهودیان ومسیحیان .آیا ممکن است همه ی آنها گمراه باشند وتو به راه درست بروی؟؟؟!!! ....در آخر متقاعدش کردم که اگر شراب را با آب چنان مخلوط کنی که مستی آور نباشد ممنوع نیست.(با اندکی تلخیص) صفیه را از آنچه گذشته بود آگاه کردم واز او خواستم که به شیخ شرابی سخت بنوشاند.او چنین کرد ودر پی آن به من خبر داد که وی شراب را تا به آخر نوشیده و عربده کشیده است... روز بعد از آن شب ، من آثار و را دراو دیدم. 👈 چه زیبا بود این سخن طلایی که وزیر مستعمرات هنگام خداحافظی به من گفته بود که ما ، را با و از مسلمانان باز پس گرفتیم وباید بکوشیم دیگر کشورها را هم با همین دو نیروی بزرگ باز ستانیم.👉 یک بار به شیخ گفتم قرآن می گوید اگر روزه بگیرید برای شما بهتر است ونگفته بر شما واجب است و.... اما او دیگر دربرابر این نظر ایستاد وگفت محمد تو می خواهی مرا از دینم بیرون بری ؛ به او گفتم: وهاب : دین ، سلامت روان وتجاوز نکردن به دیگران است اگر انسان و نیکوکار باشد بهترین مردم است...(‌چه ترفندآشنایی!!!) او به نشانه ی عدم پذیرش سر تکان داد. نوبتی دیگر گفتم :"نماز واجب نیست زیرا خدا در قرآن می گوید نماز را برای یاد من بپا دار " پس کافیست تنها به یاد خدا باشی . وهاب گفت بله این را شنیده ام . ازاین سخن او بسیا رشادمان شدم و... پس از آن نیز مشاهده می کردم که او جدیتی در نماز ندارد. اینگونه من به تدریج رخت ایمان را از تن او بیرون آوردم... ادامه دارد لطفا با ما باشید 🆔 @hamandish
(قسمت هشتم) : 🔹...کوشیدم این روح را در او بدمم که غیراز شیعه وسنی خود راه سومی را برگزیند ؛ او این پیشنهاد را با دل وجان پذیرفت زیرا با غرور وآزاد اندیشی وی سازگار بود. با او عهد برادری بستم واز آن هنگام من همواره حتی در سفرها با او بودم .می خواستم نهالی را که بهترین روزهای جوانیم را صرف آن کرده بودم ، به برنشسته ببینم. ((وی آن چنان خود را با او صمیمی کرده بود که حتی لباس وخوراک او را هم تامین می نمود و وهاب تمام وکمال عنان اختیار خود را به وی سپرده بود.)) ☑ هر ماه نتایج را به لندن می فرستادم وپاسخ به اندازه ی کافی تشویق کننده بود.... 🔹دراین روزها ازلندن دستوراتی رسید که من راهی کربلا ونجف شوم.این دو شهر کعبه ی آرزوهای شیعیان و مرکز علم ومعنویت آنهاست.چهار ماه درآنجا ماندم ویک صد صفحه ای به نماینده وزارت در بغدا د سپردم. به هنگام ترک بصره وسفر به کربلا ونجف از سرنوشت شیخ محمد عبدالوهاب بسیار نگران بودم . می ترسیدم راهی را که برایش انتخاب کرده بودم رها کند زیرا او رنگ به رنگ و بود.( در لندن متوجه شدم که در سفر او به ایران که به سفارش من برای آشنایی هر چه بیشتر و صورت گرفته بود توسط شخصی با نام مستعار عبدالکریم که خود را برادر من جا زده بود و صفیه و زنی با نام آسیه که از مزدوران وزارت بود تحت نظر و تربیت قرار داشت.) 🔹پس از نجف به بغداد واز آنجا به لندن بازگشتم. در لندن دبیر کل بسیار از عملکرد من شادمان بود و وزیر از به چنگ آوردن محمد بسیارشادمان بود وگفت او ی وزارت است ... وتو سزاوار دریافت بالاترین نشانهای وزارتی ...به همین مناسبت وزیر گفت که دو راز بزرگ را برتو خواهیم گفت که در مأموریت های بعدی تو مفید خواهد بود. دبیرکل دستم راگرفت و به یکی از اتاق های وزارت برد که درآنجا چیز دیدم.... ادامه دارد لطفا با ما باشید 🆔 @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر(قسمت هشتم) : 🔹...کوشیدم این روح را در او بدمم که غیراز شیعه وسنی خود راه سومی را
(قسمت نهم) : ده تن برگرد میزی بودند یکی از آنها در جامه سلطان عثمانی دومی در جامه شیخ الاسلام استانبول سومی بسان شاه فارس ...یک عالم درباری شیعه ؛ یک مرجع تقلید شیعه درنجف... هریک از اینها نویسنده ای با خود داشتند که آنچه می گفتند او می نگاشت. اطلاعات مزدوران به این چند نفر می رسید. دبیرکل گفت: "این ها را ساخته ایم تا چگونگی های آنان (اصلی ها) را دریابیم آنها پس از دریافت اطلاعات به پرسش های ما پاسخ می دهند .نتیجه اندیشه های این افراد 70 درصد با افکار اصلیها همسان است!!!!..... 🔷ما با چگونگی تفکر پادشاهان و عالمان مسلمان آشنا می شویم و راه کارهای در خور را برای عکس العمل آنها در مسائل سیاسی ودینی می یابیم .برای نمونه اگر بدانی دشمنت از شرق حمله می کند سپاهیانت را به آن سو گسیل می کنی وگرنه مجبوری آنها رادر هر سو بپراکنی ؛ اگر دریافتی که مسلمانان چگونه برمذهب و دینش دلیل می آورد می توانی پاسخ های آماده در رد آن ارائه کنی و این جوابها برای خلل افکندن در باورهای مسلمانان کافی است. 🔷دبیرکل سپس یک کتاب هزارصفحه ای به من داد که نتایج بررسی اندیشه های آن پنج تن اصلی و این پنج تن بدلی در امور ، ، و در آن آمده بود. 🔷در این کتاب آمده بود که مسلمانان را به ، دوستی، آموختن ، گردش در زمین، بایکدیگر، ایمن ساختن راهها، رعایت وسلامتی، ، ، ، نگه داشتن ،... فرا خوانده است ✔که تأکید شده را در نگه داشته تا به حقیقت دینشان باز نگردند. اما نقاط که در کتاب آمده ودستور به از میان بر داشتن آن داده شده:.... 1ـ سرزمین ها ،قومیت ها ، زبانها ،رنگها برای آنها اهمیتی ندارد ☑ 2ـ ربا ، زنا ، شراب برآنان حرام شده است. ☑ 3- بسیاربه عالمانشان دلبستگی دارند. ☑ 4ـ جهاد را واجب می دانند. ☑ 5ـشیعیان ...... ادامه دارد لطفا با ما باشید 🆔 @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر(قسمت نهم) : ده تن برگرد میزی بودند یکی از آنها در جامه سلطان عثمانی دومی در جامه ش
(قسمت دهم) : اما نقاط مسلمانان که در کتاب ( چگونه اسلام را در هم کوبیم) آمده ودستور به از میان بر داشتن آن داده شده:.... 5⃣ شیعیان، دادن به عالمانشان را واجب می دانند. 6⃣ زنانشان در سخت هستند که به آنان راه ندارد. 7⃣ برای پیامبر و خانواده اش ونیکان هایی دارند که محل گرد آمدن ( ) آنهاست. 8⃣ و برایشان واجب است. 9⃣ شیعیان دارند که سخنرانان آن ایمان را در وجودشان قوت می بخشد و آنها را به کارهای نیک تشویق می کند. 0⃣1⃣ بر این باورند که اسلام است. 1⃣1⃣.... 🔴 این کتاب همچنین به افزودن نقاط ضعف واز میان برداشتن نقاط قوت با دلیل سفارش نموده است. ✳️ در بخش افزودن نقاط ضعف و ازمیان بردن نقاط قوت می گوید: 1⃣ زنده کردن فریاد های ، ، ، و مانند اینها؛ چنان که باید به مسلمانان سفارش کرد به تمدن گذشته ی کشور خود و توجه کنند. همچون زنده کردن فراعنه در مصر، تمدن بابلی در عراق و در .... 2⃣ می توان شایع کرد اسلام زن را می کند... 3⃣ باید را تشویق کنیم که از سر بیفکنند با این دلیل که این یک عادت اسلامی نیست آنگاه که زنان چادر از سر افکندند را تشویق کنیم تا بسوی آنان روند تا در میانشان افتد.... 4⃣ آنها را باید درحالت نگه داشت؛ حلقه های را گسترش داد؛ کتابهایی که به فرا می خواند همچون احیاء العلوم غزالی ، منظومه های مثنوی و کتابهای را ترویج نمود تا نسبت به بی مسؤولیت گردند... 5⃣... لطفا با ما باشید 🆔 @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر (قسمت دهم) : اما نقاط #قوت مسلمانان که در کتاب ( چگونه اسلام را در هم کوبیم) آمد
(قسمت یازدهم) : ...اما نقاط قوت مسلمانان که در کتاب ( چگونه اسلام را در هم کوبیم) آمده ودستور به از میان بر داشتن آن داده شده: .... 5⃣ ـ پراکندن چهار چیز ضروری است: ، ، ، و آشکارا یا نهانی 6⃣ ـ...از وزارت مستعمرات می خواهد تا از خزانه ی خود برای کارمندانی که این امور را می پراکنند حقوق مشخص نماید. را باید جامه ی پوشاند تا اینان همه گونه کار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم دینی مشکوک شوندونتوانند دریابند که این عالم است یا مزدور. 7⃣ ـ باید مسلمانان را از باز داشت ودر سودمند بودن آن تردید افکند با این دستاویز که خدا از اطاعت انسانها بی نیاز است. 8⃣ ـ 🔴 باید 👈به سختی👉 از حج ، جلوگیری کرد واز هر گردهمایی مسلمانان چون نماز جماعت ،و حاضر شدن در مجلس های حسین، و دسته های عزاداری باز داشت.🔴 9⃣ ـ 🔴اسلام را باید دین عقب ماندگی وهرج و مرج برشماریم ؛ در عقاید مردم تردید ایجاد کنیم ؛ 👈واپس ماندگی ،نا آرامی و دزدی 👉در کشورهای اسلامی را به 👈اسلام نسبت دهیم.🔴 0⃣1⃣ ـ باید پدران را از پسران کنیم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و آنان به دست بیفتد وما آنان را از تربیت دینی و پیوستگی با عالمان دور کنیم. 1⃣1⃣ ـ نمازهای را باید با نسبت دادن به امام جماعت و انداختن ـ باشیوه های گوناگون ـ درمیان و برافکند. 2⃣1⃣ ـ راباید به بهانه ی اینکه در زمان پیامبر نبوده و است ویران کرد ومردم را از رفتن به اینگونه مکان ها باز داشت .( ویران کردن بقیع با همین دستاویز) 3⃣1⃣ - ها را باید با همین دستاویز که است و... کرد ومردم را باید به هر حیله از رفتن به این مکان باز داشت ... 4⃣1⃣ ـ باید پیام را درجانهای مسلمانان دمید ؛ باید به آنها گفت : 👈"عیسی به کیش خود موسی به کیش خود" و 👈" کسی رادر گور دیگری نمی گذارند " هر کس هر کاری می خواهد بکند آزاد است. امر به معروف ونهی از منکر واجب نیست. 5⃣1⃣ ـ لازم است باید در راه ازدواج ها بوجود آورد، نباید با ، وترک نیز نباید با عرب کند.... 👈لطفا نشر دهید🙏 با ما باشید 🆔 @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر(قسمت یازدهم) : ...اما نقاط قوت مسلمانان که در کتاب ( چگونه اسلام را در هم کوبیم)
(قسمت دوازدهم) : 6⃣1⃣ ـ زدن فرآورده های ، به آتش کشیدن ، غرق کردن کشتی های بازرگانی و... در هم ریختگی اقتصادی را موجب خواهد شد. .... نوشته های کتاب بسیار نیکو بود بهترین برنامه ی کار من در آینده. هنگامی که کتاب را بازپس دادم، دبیر کل گفت که بدان که تو در این میدان تنها نیستی و تا کنون 5000 تن را برای این کار به گرفته ایم که در این اندیشه ایم که این افراد را به 10000 تن برسانیم و روزی که این کار انجام شود، برمسلمانان چیره خواهیم شدو و کشور های اسلامی را در هم می کوبیم. اگر ما آن زمان را نبینیم فرزندان ما با چشمان خویش آنرا خواهند دید. بزرگان مسیحی ما در استانبول ، بسیار زیرک هستند ؛ زیرا در درون مسلمانان کرده اند ؛ برای پرورش کودکانشان گشوده اند؛ کلیساهایی بنا کرده اند ؛ و را میانشان رایج کرده انند ؛👈درجوانهایشان نسبت به دین تردید ایجاد کرده اند؛ 👉 درجاهای مختلف فتنه ها را میانشان شعله ور کرده اند👌بزرگانشان را چنان کرده اند که از بزرگیشان کاسته و همدلی و درمیانشان از بین برود. دبیر کل راز دوم را هم برای من گفت : سند پنجاه صفحه ای بود که به من هشدار داده بودند از این سند به کسی چیزی نگویم.خلاصه ی سندچنین بود: 1⃣ ـ همکاری جدی با تزارها برای دست اندازی به مناطق اسلامی همچون ، ،‌ خراسان، وتوابع آن ،وهمکاری جدی با آنها برای دست یافتن به اطراف مناطق هم مرز با روسیه. 2⃣ ـ ساختن زبان و رواج بخشیدن به زبان های دیگر چون سانسکریت وفارسی و کردی و... گسترش لهجه های فرعی در میان عربها که سبب خواهد شد عربها از زبان فصیح که _قرآن وسنت است دور شوند. ... 👈لطفا نشر دهید🙏 با ما باشید 🆔 @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر(قسمت دوازدهم) : 6⃣1⃣ ـ #آتش زدن فرآورده های #کشاورزی، به آتش کشیدن #بازارها، غرق
(قسمت سیزدهم) : 🔺 راز دوم سند پنجاه صفحه ای: 3⃣ برنامه ریزی برای پاره پاره کردن حکومتهای و به بیشترین پاره های ممکن و حکومت های کوچک محلی که با یکدیگر نزاع کنند؛ زیرا گفته اند:" اختلاف بینداز وحکومت کن" 4⃣ کردن عقیده ی دختران وپسران مسلمان؛ افکندن در میان آنها نسبت به 👌فاسد کردن اخلاق آنها از طریق کتابها، باشگاه، نشریه ها، و مدارس و نیز دوستان غیر مسلمان که می توانند زمینه را برای این کار فراهم کنند باید در باشند و آنان را شکار کنند.👉 5⃣ ساختن دین ها و مذهب های جدید در کشورهای اسلامی؛ متناسب با تمایلات مردم آن منطقه، مثلاً باید چهار دین درمناطق شیعه نشین بوجود آورد و مذاهب چهار گانه ی اهل سنت را به شیوه ی ادیان جداگانه درآورد... و اختلاف های داشته باشند. 6⃣ تلاش برای گماشتن در این کشورها که در دستان ما باشند. ما را انجام دهند و از آنچه نهی شوند خود داری کنند. گسیل به گرد حاکمان و رساندن آنها به درجه آنان، تا وزارت بتواند بدین روش در حاکمان کند. 7⃣ گسترش دعوت به مسیحیت و ایجاد لشکر بزرگی از دانشمندان تا پس از آشنایی کامل با اوضاع مسلمانان، آنان را کنند و در کتابهایشان دست ببرند! 8⃣ زنده کردن مذاهب ـ حتی آنها که ازمیان رفته اند ـ شعله ور کردن آتش میان و ها و برانگیختن اختلاف در میان مذاهب 9⃣ با ایجاد های داخلی و مرزی اندیشه ی و همبستگی را ازسر بیرون کنند؛ نیروهای فکری و مالی شان نابود گردد؛ جوانانشان از میان بروند😔 و هرج ومرج آنان را فرا گیرد. 0⃣1⃣ ساختن آنان؛ نابود کردن ؛ ... و تلاش برای گسترش مکان هایی برای و افزون ساختن معتادان...❗️!!!!!❗️ با ما باشید @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر (قسمت سیزدهم) : 🔺 راز دوم سند پنجاه صفحه ای: 3⃣ برنامه ریزی برای پاره پاره کردن حک
(قسمت چهاردهم): ⭕️ وزارت دستور داد بار دیگر به سوی عراق روانه شوم تا کار را با به پایان برسانم. 🔺دبیر کل گفت: با او بی پرده سخن بگو، مزدور ما در اصفهان با او بی پرده سخن گفته و شیخ همه چیز را قبول کرده است؛ به شرط آن که ما از وی پشتیبانی کنیم. اگر لازم شد پول و سلاح کافی در اختیار او قرار گیرد و یک استان هر چند کوچک در اطراف نجد، به او سپرده شود. وزارت برنامه دقیقی دارد که شیخ باید آن را انجام دهد. 🔹برنامه این است: 1⃣ همه ی و روا دانستن آنان، ستاندن اموالشان، بر باد دادن و... 2⃣ کردن ها، ، مکان های مقدس مسلمانان در مکه، مدینه و دیگر شهرها به دستاویز و بت پرستی همچنین کردن شخصیت (ص) و جانشینانش و مردان بزرگ اسلام تا جایی که امکان دارد. 3⃣ تلاش برای سرپیچی از فرمان خلیفه و جنگ با او و بزرگان عربستان. 4⃣ گسترش هرج و مرج و در های_اسلامی. 5⃣ ویران کردن با این دستاویز که این بنا از باقی مانده است و از انجام و تشویق قبایل به و غارت . 6⃣ـ... 🔸چند روز بعد با خانواده و دوستانم بدرود گفتم و به سوی بصره به راه افتادم. به خانه ی عبدالرضا در بصره رسیدم؛ او گفت عبدالوهاب دو بار نامه ای برایت گذاشته است نامه را خواندم و دانستم که به نجد رفته است. 🔺به راه نجد رهسپار شدم وپس از رنج بسیار به آنجا رسیدم و شیخ محمد را در خانه اش پیدا کردم. 🔹آثار را در او دیدم؛ دریافتم که کرده است که این از نیرویش خواهد کاست؛ به او پند دادم که همسرش را کند و او هم پذیرفت... با ما باشید @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر (قسمت چهاردهم): ⭕️ وزارت دستور داد بار دیگر به سوی عراق روانه شوم تا کار را با #م
(قسمت آخر) : با هم قرار گذاشتیم که من بنده ی او باشم!!!!! بنده ای که از بازار خریده است.من دو سال با او بودم و ما زمینه ی آشکار کردن دعوت را فراهم نمودیم .من بر گرد وی گروهی توانمند گرد آوردم که به آنها پول می دادیم ؛ هرگاه آنها را دربرابر دشمنان ناتوان می دیدم عزمشان را سخت می کردم ، هرچه دعوتش را بیشتر میکرد دشمنانش بیشتر می شدند .گاهی به دلیل شایعاتی که علیه او می ساختند تصمیم به باز گشت از راهش می گرفت اما من هر بار اراده ی او را سخت می کردم.من به وسیله ی جاسوسان و پول توطئه ها را درهم می شکستم ... شیخ به من قول داد برنامه های ما را اجرا کند اما بعید می دانست بتواند را ویران کند و را درست کند.او از حاکمان مکه و استانبول می ترسید و می گفت آنان لشکریانی به سوی ما گسیل خواهند کرد که ما توانایی دفاع در برابر آنها نخواهیم داشت .من عذر او را پذیرفتم زیرا واقعا زمینه آماده نبود. پس از سالها کار، وزارت توانست " " را هم به سوی ما سوق دهد. از و قدرت از . اینچنین شد که قدرت بزرگی در سوی ما گرد آمد، ما "الدراعیه"را پایتخت حکومت ودین تازه قرار دادیم و وزارت ، پنهانی حکومت نو را کافی می رساند.من و یازده تن دیگر از وزارت که زبان عربی و جنگ ها ی بیابانی آموخته بودند در اجرای برنامه همکاری می کردیم و دو محمد هم با ما پیش می رفتند . ما همگی با دختران عشایر ازدواج نمودیم وچه شگفت زده شدیم از با شویش!!!!!!!! اینگونه ما با عشایر هم پیوسته شدیم . اینک کارها هر روز از روز پیش است و ..به گونه ای که اگر فاجعه ای ناگهانی روی ندهد بذرهای کاشته شده چنان رشد می کند که میوه های مطلوب به بار خواهد نشست . "پایان" 🔻دلواپس قلب آسمانم این درد به دل نیاز دارد 🔻این شرح تمام ماجرا نیست این قصه سر دراز دارد 🆔 @hamandish
چگونگی شهادت از زبان  معاون کنسول در بوشهر 🔷 پنج شنبه 5 ژوئن 1915 رئیسعلی شخصیّت شگفت‌انگیزی است. می‌گویند دشمن قسم خورده ماست قبلا فکر می‌کردم به دنبال نان و نوایی است و برای خموش ساختن او در این زمینه کارهایی کردم و پیغام‌هایی دادم، ولی گویا کارساز نبوده و او روز به روز بر تندروی خود می‌افزاید. 👈 دو سه نفری را در اطرافش برای کاشته‌ام👉 ولی آن‌ها جرات زیادی برای برخورد جدی با او ندارند. 🔷 پنجشنبه 27 اوت 1915 خبرها خوب نیست. تلاش برای هم پیمان شدن خان‌ها ادامه دارد و نیز کوشش ما برای ایجاد میان آن‌ها، باید یکی از آن‌ها را از میان برداشت 🔷 سه شنبه 1 سپتامبر 1915 به گمانم راه را یافتم. مرا به نزد او برد . صحبت‌ها انجام شد. پذیرفت. آن کس که باید کار را تمام کند، پذیرفت که چنین کاری را انجام دهد. نه تنها در این دیار بلکه در هر دیاری هر نوع آدمی پیدا می‌شود. برچنین مردمی حکومت کردن آسان است . به لقمه نانی خرسندند... 🔷 سه شنبه 8 سپتامبر 1915 حادثه‌ای روی داد. تمام شد. یکی رفت. رییس علی کشته شد. میرزا رحمت لیلکی همه امروز را چشم به من دوخته بود و وقتی بعدازظهر خبر را آورد از سکوت طولانی‌ام تعجب کرد. هرگز شانه‌اش را نفشرده بودم. پس از پایان دوره طولانی سکوتم ، شانه‌اش را فشردم. باید قهقهه سر می‌دادم... در میان درگیری تیری و فریادی و مرگی... پایانی بر یک ماجرا 📌 من و او جنگیدیم ولی فردا درباره که تیر را انداخت چه خواهند گفت؟✔ منبع:📚چیک هربرت - گزارش‌های مسترچیک از رویدادهای فارس و بوشهر در جنگ جهانی اول- مترجم پرتو افشین ༻‌❈❁❁❈༺‌‌‌ @hamandish