eitaa logo
حامدانه
872 دنبال‌کننده
229 عکس
25 ویدیو
6 فایل
«حامدانه» بخشی از دغدغه ها و نگاه های یک طلبه در جبهه فرهنگی است. قدم هایتان برچشم.. حامد تقدیری رییس ستاد ملی روایت پیشرفت کشور رئیس بنیاد ملی نوجوان و سازمان مدارس صدرا (imso.ir) ارتباط : @h_taghdiri https://eitaa.com/joinchat/2514681856C515654693b
مشاهده در ایتا
دانلود
. «حسرت» یکی از ویژگی های دنیاست. چقدر حسرت زمان هایی را میخوریم که تمام شده است. و من حسرت جملات آخرم با سردار استوار را میخورم که نیمه کار ماند برای یک جلسه حضوری. جلسه ای که ماند به قیامت. به همین راحتی حسرت زده می شویم. . بعد از شهادت سردار روی دلم مانده بود یک بار صحبت کردن با سردار و پرسیدن سوالاتم که پاسخ نداده بود. روی دلم مانده بود یکبار دیگر بنشیند و من یک دل سیر هر چه را نشنیدم از او که معلمی بی نظیر بود یاد بگیرم. . من اهل خواب دیدن نیستم. اما چند شب پیش خواب سردار را دادم. در خواب سرش شلوغ بود. کلی مهمان از سرداران شهید داشت. مثل هر سال که نیمه رمضان به نیت امام حسن ع افطاری می داد ، در حال افطاری دادن بود و حسابی جمع شون جمع بود. دیدن اون هم شهید در یک جلسه برام جذاب بود. در خواب فکر میکردم به من اجازه داده اند که به زمان قبل بر گردم و سوالاتم را بپرسم. گوشه ی مهمانی نشستم و مجلس را نظاره کردم. از اول مجلس توی ذهنم بود که باید وقت را مغتنم بشارم و سردار استوار را کناری تنها پیدا کنم و چند سوالم را بپرسم. اما مهمانی تمامی نداشت. تا اینکه صادق استوار که نقش اجرایی مهمانی را داشت را کنار کشیدم و گفتم : صادق من از آینده آمده ام. چند تا سوال از حاجی دارم. یه کاری کن تنها با حاجی بشینم... . سردار مثل همیشه صبور و با آرامش همه را بدرقه کرد. گفت : شیخ چه عجله داری؟ ما فردا می آییم قم و مفصل با هم صحبت میکنیم و رفت سفره را جمع کند. از صادق تاریخ را پرسیدم. بر اساس تاریخی که گفت در ذهنم آمد سه روز دیگه حاجی شهید میشه. نگرانی ام برای بی پاسخ ماندن سوال ها بیشتر شد. رفتم توی آشپزخانه و سردار را کنار کشیدم و گفتم : حاجی من از آینده آمده ام. شما سه روز دیگه شهید می‌شید. چه طرحی برای آموزش و پرورش و تحول در آن توی ذهن تون بود؟ به من بگید که دیگه معلوم نیست کسی از آینده بیاد. خندید و گفت : شیخ من چند تا کار کوچک دارم. صبر کن تا بیام و برات بگم . رفت و ساکی را آورد و تا باز کرد از خواب بیدار شدم. . و من حسرت زده تر از همیشه منتظر آن پاسخم. پاسخی که تا دمش آمدم اما باز نشنیدم. حسرت اینکه من را چه کار به پاسخ؟! کاش به آن همه شهید می چسبیدم و رهایشان نمی کردم. و هزار حسرت دیگر ... . کوچ کردن بسیار نزدیک است. در ماه رمضان برای پرواز مان دعا کنیم.. . القلب حرم الله فلاتسکن حرم الله غیر الله سردار شهید استوار محمودآبادی
هدایت شده از زنگ اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱پویش ✅ در روز میلاد با سعادت امام حسن علیه اسلام و ماه رمضان قراره روزه داران ، مهمان کودکان و نوجوانان باحال و پر امید ایران زمین باشند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📸 نوجوانان عزیز تصاویر و ویدئو های خود از تهیه و توزیع افطاری را، در سایت ثبت کنید یا با هشتگ در فضای مجازی منتشر کنید. 🎁با کلی جایزه منتظرتون هستیم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تــوان+ | 🌐 https://tavan-plus.ir 🔸http://Zil.ink/tavanplus
. مثل اون روزهای تو، گوشه ای پیدا کرده و کز کرده ام. دست هایم را دور پاهایم گره کرده و سر به شرمساری پایین انداخته ام. یادت هست نیمه شب های ماه رمضان، توی دمشق وقتی از خواب بیدار شدم و فکر کردم چه کوهی کندم که زودتر از همه بیدار شده ام ، چشمم تو را که در سجده اشک می ریختی ندید؟ شاید آن موقع زمین خوردم اما این فقط جسمم نبود که زمین خورد بلکه با همه جان زمین خوردم. زمین خوردم که چشمم این همه اخلاص و همت تو را ندیده بود . من طلبه مدعی بودم و تو همه ی کوچه های عشق سربازی انقلاب را طی کرده بودی. . سرباز هرچقدر هم سرباز باشد ، یک ماه غار حراء میخواهد. گوشه ای کز کردن و سر به زیر انداختن و اشک شرمساری میخواهد. ما که نه راه حراء بلدیم و نه آبروی سربازی داریم. اما توی ای خدا، تو همان خدای بی نظیری . تو همان ارباب عشقکده عالمی. تویی که جان ها را مست کرده ای و دل ها را بی قرار. بی قرار لبخندت، بی قرار نگاه و توجهت . بی قرار با تو بودن و برای تو بودن. . وسط این هیاهوی انتخابات ، وسط این مدعیان ریاست ، وسط این صوت ها و تصویرهایی که هر روز به قصد های مختلف پخش می‌شود، وسط این اینستگرام ها و کلاب هوس ها ، وسط همه ی اینها .... تو حواست باشد. تو حواست باشد که در ماه مهمانی خدا هستی. تو حواست باشد مهمترین شب های زندگی ات ، شب های را در پیش داری. یک دفعه نمی شود وارد شب های قدر شد. توجه و آمادگی میخواهد. حواست هست ؟! . سردار ، آقا ، ما چطور تو را فراموش کنیم وقتی این همه را از تو آموختیم؟! ما چگونه دل حسرت زده مان را آرام کنیم وقتی دلتنگ توست؟! ما چطور خودمان را در بیابان بلاتکلیفی پیدا کنیم ، وقتی نقشه تو بودی؟! تو بیا و باز برای دل ما فرماندهی کن. بیا راه مان را خالص کن و سربازی مان را پر اثر. سنگرمان را صفا ببخش . بیا فرمانده مان باش. بیا که دلمان برای فرمانده اش دلتنگ است. . این شب ها از خدا بخواهید دل هایتان را خالص کند که اگر خالص نباشیم کلاه مان پس معرکه است. بخواهید در سنگر و جبهه های رزم راهمان دهند که هر کسی را راه نمی‌دهند. بخواهید همسنگران الهی که از جان گذشته اند روزی مان کند که همسنگر ، دل ها را الهی یا دنیوی می‌کند و همراه شدن با خوبان عالم ، گوهری است که باید برای آن اشک ها ریخت و ضجه ها زد. بخواهید تقدیرتان به سربازی انقلاب اسلامی و شهادت باشد. در آخر هم برای من که اسم و رسمم هم در تقدیر است و عمری تقدیری بوده ام و هستم هم دعا کنید. . این ساعت ها دنبال کنج بگردید ، نه دنبال پیج!! القلب حرم الله فلاتسکن حرم الله غیر الله
. صدای استاد در ناکجا آباد اروپا حتی از پشت تلفن صوتی واتساپ هم پر از سوز و حسرت بود. استاد چند سالی است که درد هجرت را به جان خریده و باتوجه به مشکلاتی که داشته خانواده را همراه نبرده و چند ماه یکبار سر می زند. استاد می داند که تربیت غرب بچه هایمان را از ما می گیرد. می داند تربیت غرب خروجی اش نیست. و این شده در دو راهی هجرت و جهاد ، و ماندن و فراغت ، میدان رزم را انتخاب کرده. استادی که شدن را در کوچه پس کوچه های قم، در دوران انقلاب آموخته است. . صدایش پر از بغض بود. آنقدر که من با همه وجود سوختم. می گفت : نامردی نیست تو همش حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و حرم امام رضا علیه السلام بری و من در غربت ، حسرت یک زیارت داشته باشم؟؛ راستش را بخواهید نامردی است. ما و این همه نعمت و این همه غفلت؟! . همین استاد بود که می گفت اگر دیدید کار فرهنگی تان همه چیزش خوب است، پول دارید و خوب پیش می روید، بدانید یک جای کارتان می لنگد .کار فرهنگی میدان رزم است. سختی جزو آن است. همین استاد وقتی می‌خواستیم سر کلاس بچه ها برویم، می گفت : بروید و آقا رسول الله را خوشحال کنید و آن وقت قرآن به سرمان می گرفت و راهی کلاس کودکان مان میکرد. همین استاد بود آخر شب ها بعد از یک روز حرف زدن و ولو شدن وسط اتاق ، می آمد و می خندید و خدا قوت می‌گفت. راستش را بخواهید تاریخ فهمی از نقل این استاد ها ندارد. اما من برای شما میگویم : ما با کلام و رفتار استاد تربیت شدیم. میدان رزم را شناختیم و عاشق شدیم. . استاد می‌گفت : برادر بزرگم که کوچک بود، با پدرم رفتند کفش بخرند. پدرم که روحانی بود، برادرم را به مغازه ی معمولی برد که قیمت کفش ها پایین بود و مدلش هم معمولی. برادرم که دوست داشت کفش بهتر بخرد به هر کفشی ایراد می گرفت. مغازه دار که پیرمرد فهمیده ای بود به برادرم گفت : پسرم ، پدرم به مادرم می گفت : خانم تلاش کن در زندگی کمتر خرج کنی که آخر سال پول بیشتر برای ما بماند که آن بیشتر باشد تا بیشتر به مرجعم برای مسیر تبلیغ دین خمس دهم. استاد می گفت : از آن طرف آشیخ عبدالکریم حائری هم وقتی همسرش گله کرد که مرتضی کفشش پاره است و با پای خیس وارد خانه می‌شود و باید کفش بخرد ، گفته بود وقتی برای همه طلبه ها کفش خریدم ، مرتضی هم چون طلبه است برود یکی را بگیرد. استاد میگفت : آن خمس دهنده و این خمس گیرنده برای ما طلبه ها درسند. پس تلاش کنید بار این خمس ها روی دوشتان نماند. . راستی استاد این روزها در بیابان اروپا، گرفتار کروناست ، و خانواده اش هم در ایران گرفتارند دعایشان کنید.. . شب قدر محتاج دعای خیرتان برای خدمت خالصانه در مسیر سربازی هستم.
از من قبول کنید که این راهپیمایی بیشتر از راهپیمایی های روز قدس چسبید. راهپیمایی روز قدسی که خود اسرائیلی ها هم در آن شرکت کنند و لازم نباشد فیلم هایمان را برایشان بفرستیم. شاید تعدادشان خیلی کم بود ، خب طبیعی است این ها در دنیا عددی نیستند ، اما همین که فریاد های دفاع از مظلومین فلسطینی و آزادی قدس شریف را می‌شنیدند ، نشاط خاصی به راهپیمایی داده بود. . اینجا است. چند سال قبل که هنوز کرونا ، راهپیمایی ها را از ما نگرفته بود. راهپیمایی روز قدس در روز غیر تعطیل جمعه ، در روزهای بلند اتریش که سختی روزه داری را برای مردم مضاعف می کرد ، در کشوری که حضور در راهپیمایی روز قدس می توانست برایت دردسر ساز باشد. در چنین شرایطی شاهد حضور پرشور و با نشاط مردم از کشور های مختلف بودیم. مسلمان و غیر مسلمان آمده بودند تا در سکوت مجامع جهانی ، مظلومیت مردم فلسطین را به گوش همه برسانند و خودشان را به اقیانوس خروشان جهانی دفاع از فلسطین متصل نمایند. . این روزها ، بیشتر از همیشه دلمان برای این راهپیمایی ها تنگ میشود. و ما هر چه داریم از ره است که خون مقاومت و حریت را در جان های ما جاری کرد. ما تا آخر ایستاده ایم ....
یکی از کلیپ های خیلی خوبی است که در تبلیغ حوزه دیدم.
هدایت شده از زنگ اول
جبهه تعلیم و تربیت انقلاب اسلامی.pdf
37.99M
در باید ها و فرصت ها ✅« گامی در مسیر تحقق تحول در وزارت آموزش و پرورش در طلیعه گام دوم انقلاب اسلامی» 🖌با نظراتی از مرتضی فاطمی نژاد مدیرعامل موسسه رزمندگان محمدطیب صحرایی مدیرعامل مجتمع آموزشی امام صادق حسین تاریخی دبیرکل اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزان حامد تقدیری رییس سازمان مدارس صدرا مجتبی تاجیک مسئول میز عملیات تربیت بنیاد فرهنگی خاتم الاوصیاء محمد رحمانی عباس بیات و ...
. بهتر است گوش هایمان را بگیریم. و الا نمی‌شود این همه اتفاق فاجعه آمیز را شنید و آرام نشست. راستش را بخواهید همه اش تقصیر استادمان است. ما را با آموزش و پرورش و عرصه تعلیم و تربیت آشنا کرد. و این شد که ما وارد این گود شدیم. اصلا خواب و خوراک را از ما گرفته . از هرجای آموزش و پرورش بگویم فاجعه مشخص است. درحالی که آموزش و پرورش باید مرکز نیروسازی انتقال اسلامی باشد. امری که سالها از دسترس جوانان انقلابی دور بوده است. . راستش را بخواهید من هم دوست دارم داد بزنم جلوی فلان مفسد اقتصادی را بگیرید اما می بینم کسی نیست داد بزند جلوی فلان مفسد تربیتی را بگیرید . کسب نیست بگوید همه چیز کشورمان حاصل تربیت و آموزش فرزندان مان در آموزش و پرورش است. بیایید عدالت خواه تربیت باشیم. بیایید دلمان برای بچه ها واقعا بسوزد و فیلم های عدالت‌خواهی بازی نکنیم. . حالا رسیدیم به همان جا که ازش می ترسیدم. به انتخاب وزیر !! خدا حفظ کند حاج آقای قرائتی را. چند هفته گذشته در موضوع سخنرانی خود که مرگ بود و نمیدانم چه ربطی به آموزش و پرورش داشت ، یک دفعه گفت ما سند تحول کم در کشور نداریم. ما در آموزش و پرورش نیاز به مرد تحول داریم و نه سند تحول. واقعا همین است. ما شخصیت سازی نکردیم. ما وزیر نساختیم که الان وقتی سروران پیشنهاد وزیر می‌دهند باز همان افراد خسته گذشته، همان افراد درچارچوب غیر خلاق و پیشکسوت را می بینیم. . ما فرزندان انقلاب ، آموزش و پرورش دغدغه مان است. و برای دغدغه مان دعا میکنیم. که همت هایمان را انجام دادیم و خسته نشدیم. اما از دعا هم نباید غافل شد. دعا برای اینکه خداوند رییس جمهور منتخب را یاری کند و مردان تحول آفرین را در راه او قرار دهد تا بچشیم زیبایی های انقلاب اسلامی را. ببینیم رشد و تعالی این کودکان و نوجوانان گام دومی را. . این روزها برای مدارس صدرا، خواب و خوراک نداریم. انشاالله سال ۱۴۰۰ با همه مشکلات که هر روز خبر تازه ای می‌شود، بهترین را رقم خواهیم زد. ما صدرا را مرکز دنیا می دانیم.
هدایت شده از زنگ اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش خبری هجدهمین اجلاس سراسری مدارس صدرا _ خبر ۲۲:۳۰ شبکه دو خبر ۲۴ شبکه ۵
روزهای اول که وارد شده بودم خیلی از رفقا تغییر نظر مدیران را نزدیک به محال می دانستند. تغییری که در فعالیت های روزمره آنها اثر داشته باشد . بعضی مدیران بر اثر جو آموزش و پرورش روحیه مطالبه گر مالی پیدا کرده بودند بدون اینکه نوآوری و خلاقیتی در آموزش و تربیت داشته باشند. فعالیت هایشان روزمره بود و اگر وقت خالی پیدا می‌کردند به شغل دیگر می پرداختند. البته آنها هم نگاه خوبی به ما نداشتند. می‌گفتند چند طلبه، آن هم جوان چه می فهمند آموزش و پرورش و مدرسه چیست! می‌گفتند پسرم ما اندازه سن تو فقط در مدرسه بودیم. راست می گفتند. خیلی از آنها نزدیک به ۳۵ سال خدمت کرده بودند و هنوز در میدان بودند. ما که امکان تغییر نداشتیم. در این میان مدیری بود که هیچ همراهی نداشت. خدا رحمت کنه را. می‌گفت : وقتی حضرت آقا به کردستان آمدند گفتند چقدر کرد ها را دوست داری؟ گفتم خیلی زیاد. گفتند هر چقدر آنها را دوست داری روی آنها تأثیر می‌گذاری. این شد مبنای کاری من. تلاش کردم با همه وجود مدیران را از خودمان بدانم و هر چه در فکر و اندیشه و عمل می دانستیم را گام به گام برایشان ملموس کنیم. تا جاییکه همان مدیری که همراهی نداشت آنقدر همراه شد که الان بعد از بازنشستگی، با انرژی و انگیزه زیاد به کمک ما آمده بدون اینکه چشمداشت مالی داشته باشد. تجربه ما در صدرا این است که جوانان خلاق و انقلابی چنانکه با عشق کنار پیشکوستان قرار گیرند می‌توانند موثر واقع شوند. در مسیر تربیتی و تعالی باید صبور بود و خسته نشد. هجدهمین اجلاس مدیران صدرا برای ما سراسر توفیق بود با اندکی بیماری :) مرداد ۱۴۰۰
خیمه-های-نوغلامان.pdf
6.72M
مجموعه طرح های تبلیغی و تربیتی در ایام محرم در زمان شیوع کرونا کاری از کارگروه کودک و نوجوان سازمان تبلیغات اسلامی