eitaa logo
حامیان انقلاب
284 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
12.4هزار ویدیو
761 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ----- من نه ی هستم نه . اصلاً راستش… نمیخواهم که باشم؛ تا وقتی که شما هستید!... دلم میخواهد درست مثل همان مادرهای جوانِ بی تجربه، که هر چه میشود و به هر مشکلی که برمیخورند، تلفن را برمی‌دارند و زنگ میزنند به مادرشان، هرگاه کم می آورم، مستأصل می‌شوم، غرق حس بی چارگی میشوم، حس بال و پر شکستگی، خستگی، ندانستن، نتوانستن، زل بزنم به قابِ نام شما روی دیوار این خانه‌ی تنگِ آجری، و از دلم پُلی نامرئی بزنم به حریم وجود مبارک شما… شما نگاهم کنی من بنشینم کنار *پَر چادرتان* ؛ لب برچینم و بغض کنم و بگویم: مادر! حالم را ببین! حال دلم را حال دختر کوچکت را حال مادرانگی بی رنگ و رمقش را… شما بگو که با این مشکل چه کنم با این کم گذاشتن در اینجا با آن خطا در آنجا با اثر این پرخاش و رفتارم با تأثیر آن حرف و کلامم؟… مادر! کمکم کن و بگو کجا را اشتباه کرده ام، کجا را باید درست کنم، کجا چجوری اش بهتر است، کی چه کاری لازم است… مادر! اصلاً دستم به دامنتان! میشود - بی خیالِ مادری من - فکر کنیم که من هم یکی از همان کودکان خردسالم، و آن گاه من و بچه‌هایم، همگی، طفلانه و معصومانه، جا شویم در آغوش شما؟؟ سر بگذاریم روی زانوی شما؟ آرام بگیریم زیر نوازش های شما؟ آکنده شویم از لبخندهای شما؟ آه که از تمام دو دنیا، بودن در همین لحظه ها ما را بس! بانو پرتوی گرمابخش " *الیس الله بکافٍ عبده* " ! تجلی کفایت خدا! خیمه کفالت خدا!… تا وقتی شما هستید، ما را چه به کافی بودن؟! وقتی خودمان اوج نیازیم و نقص… . . حضرت مادر! خودم و فرزندانم را میسپارم به *دریای کفایت و کفالت* شما! تا ابد سرپرستی همه مان با شما، *یگانه مادرِ کامل و کافی دنیا* ❤️ . 💗 ❤️ 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- خیال میکنی او به تو وصل شده -با یک طناب سرخِ عروقی، خیال میکنی تو او را حمل میکنی، او از تو تغذیه می‌کند، او در تو غوطه ور است و دست و پا میزند؛ خیال میکنی!... اما به گمانم، این تویی که به او وصلی! او تو را، با آن طنابِ جاندارِ جریان دار، محکم گرفته و دائم، می‌کشد بالا، تا عرش، تا سرزمین ملکوت!... این، آن طفلِ کوچک است که تو را در آغوش گرفته و، صبح و شام، حمل میکند و می‌گردانَد بین درخت‌های باغ‌های بهشت! تو مهمان اویی در این ماه‌ها! تو از نورهای کشیده شده از آسمان تا او، تغذیه میکنی! او تو را میخورانَد از عشق، از قُرب، از تقدُّس! این تویی که در تمام این مدت، در دریای لطافت و معصومیت او غوطه وری و متمتع! تویی که مستانه دست و پا میزنی در بیکرانِ نگاه‌های لطف و لبخندِ ربوبی! تو با او وصلی تو سوار بر بالهای آن فرشته ای تو از او ارتزاق میکنی تو غرقه در زلالِ اویی! او در تمام این ماه‌ها مهمان بهشت و ملکوت است و تو، به واسطه این اتصالِ جبرآلود، هم سَفر و هم سُفره اویی... . این میهمانی های نُه ماهه‌ی باشکوه بی‌همانندترین و رشک‌آورترین هدیه گیتی است برای تو گشت و گذارها و پروازهایت در بهشت، بیش، و قُرب و نورهایت پاینده باد! . . ❤️ ! 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 **
﷽ --- (به بهانه‌ی ) غیرت دارد! روی محبوبش روی بنده اش می‌بیند که سرمست می‌شوی از اینکه شیره وجودت را می‌خورانی به آن طفل واله میشوی با دیدن حرکات لب‌های لطیفش و صدای قلپ قلپ شیر خوردنش حظ می‌بَری از قرارگرفتن دست کوچکِ نازکش روی سینه ات می‌خواهد بگوید عزیزْ بنده من! محبوب من! ها؟ حواست کجاست؟! غافل نشوی از من! القلبُ حرمُ الله! قلب تو حرم من است! نکند دیدن غیر، تو را دور کند از یاد من؟! ولو که این غیر، طفل معصومی باشد که خودم پاره تن تو قرارش داده ام! محبتش را خودم در دل تو گذاشتم و رَحْم نسبت به او را خودم در اعماق قلب تو جاری ساختم! محبوب من جز من نبینی کسی را! جز من کسی مقیم حریم حرم قلب‌ت نشود! برای من باش تا عالَم را برای تو کنم! مَن کانَ لله کانَ اللهُ لَه! من عاشق تو هستم و مگر نمیدانی که عاشق خواستار این است که محبوب از دیگری قطع تعلق کند و دیگری نیز از محبوب قطع تعلق نماید؟ من غیورم و غیرت من، از شدت محبت من است به تو ببینم غافل شدی از من، به شکلی نهیب میزنم به تو تا برگردی و رو به من کنی و یادت بیاید که مبدأ و منتهای عشق کیست! . . . و امشب من در این تب میسوزم و در این لرز میلرزم تا یادم باشد اصل چیست و عاریت چیست یادم بماند هرچه هست، اوست و جز او، هیچ نیست… . . . . . پی‌نوشت: ۱- اِنَّ اللَّه غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیورٍ غیرت از صفات پرودگار است و ناشی از شدت محبت. و در پرودگار، در غایت خود است چراکه او، هم عاشق است و هم معشوق! ۲- درمان تب شیر (، ، درد بدن، درد و سفتی سینه، ،…): مُسَکن()، تخلیه شیر، کمپرس گرم، روغن مالی سینه و پیشانی با ، آسیاب شده شکر و بنفشه، دمنوش ، ، سوپ جو، . بیماری اذیت کننده اما خودمحدودشونده است. اگر عفونت ایجاد شود () آنتی بیوتیک لازم است. ۳- استغفرالله ربی و اتوب الیه ... به سوی تو بازمیگردم معبود من! ۴- برداشت آزاد 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- بچه را خواباندم. سه تای دیگر را نهار دادم. نشستم پای سجاده کمی بخوانم. به صفحه دوم نرسیده، بیدار شد. بغلش کردم. با پاهایش بازی اش گرفته بود با قرآن. مصحف را گذاشتم کنار و فکر کردم "سهم من چه؟" دست روی صورتم گذاشت و برداشت و خندید. دالی بازی اش را گرفتم، ادامه دادم؛ و خندید. از ته دل. به مسخره بازی‌های من، به تکرار صدباره حرکات دست من. سه تای دیگر هم به ما پیوستند. خنده های آن‌ها چهارنفره شد؛ سهم من کامل تر!… پشت همان شکلک‌های مسخره، قلقلک های نوبتی، فکر کردم: اصلاً مادری، جز عبادت چیست؟ آن هم دائماً سَرمَدا! تمام روز خدمت به خلق خدا، آن هم کسانی که جزتو پناهی ندارند! کسانی که حتی اگر آب بخواهند و تو سیرابشان نکنی، تشنه می‌مانند! وقتی نیت صالح و شایسته است،چطور هر لبخند من به کودکم عبادت نیست؟ وقتی رَوش صحیح است چطور کارهایی از من که منجر به شاد کردن چند کودک میشود عبادت نباشد؟ (که فرمود: نزد خدا عبادتی محبوب‌تر از شادکردن مؤمنان نیست!) مُطعم بودن، ساقی بودن، خادم بودن، شادکننده بودن عبادت نیست؟ حتی من فکر میکنم همین که منِ انسان، مطابق با الهی خود، فرزنددار شده ام و میکنم، همین تبعیت از فطرت بی نقص الهی، خودش عبادت است! چون پشت پا زدن به نظم خلقت نیست، کج‌روی نیست. اصلاً همین که امانت دارِ خلیفه خدایم! تلاش برای حفظ امانت، عبادت نیست؟ متّصف شدن به صفات خدا را بگو! این که یک مادر، چون خدای مهربانش، رازدار است، بخشنده است، انیس است، پرده پوش است، رفیق است، معین است، سریع الرضا است، میکوشد دائم الفضل باشد، صبور باشد، حلیم باشد، شکور باشد،… این مسلک، این تلاشها، عبادت است! اینها به کنار! تلاش بیست و چهاری برای را بگو! این که دیگر خود عبادت است! هی برسی به نقطه جوش، هی لا اله الا الله گویان لب بگزی، جرعه خشم فرودهی! روزه زبان چطور؟ مدام مراقب باشی کلماتت، جملاتت، لحنت چیست تا مبادا الگوی بدی شوی برای مُتِربی‌هایت! از این هم بگذر دائم التوبه بودن چی؟! چه کسی بیشتراز یک هی خودش را میکند، هی قول میدهد که ازفردا بهتر میشود، هی توبه میکند با بغض و اشک؟ آن عبادتهای پنهانی‌تر را بگو؛ توکل مدام، حسن ظن به خدا، دعا برای غیر خود،… . که جمع همه اینهاست -وقتی با نیت و روش نیک است- اگر دائم العبادة بودن نیست اگر مصداق عبودیت و تسلیم نیست پس چیست؟ آن هم عبادتی که از آفت عُجب و ریا به دور است! چون غالباً در سِتر است. خدا پسندیده که مستور باشد؛ تا بماند بین خودمان و خودش. 💕 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------ اصلاً فکر میکنم شیخ عباس یادش رفته آخر هر اعمال، بابی باز کند با عبارت «و اما مادران...» اجر هر عمل را که میگوید، دستور هر اعمالی را که توضیح میدهد، زیرش بنویسد اما برای ، اینچنین است که .... . . مثلاً همین شب قدر! شیخ، سخنی هست درباره زنی که سجاده اش را پهن میکند و قرآن و مفاتیحش را میگذارد گوشه اش و بعد شروع می‌کند مدام می‌رود به آشپزخانه؛ چای می‌گذارد، میوه تکه میکند، سقا می‌شود،... و اشک هایش، با زمزمه‌ی ، میچکد پای گاز، وقت چشیدن نمکِ سحری و نهار فردای بچه‌ها؟ . . گفتیم اشک و گریه اصلاً چه میگویید درباره زنی که تا شانه اش تکان میخورد و میخواهد کمی اشک بریزد، کودکش سرش را خم میکند زیر چادرش و ملتمسانه میگوید «گریه نکن 😯😢»؟ بگویید اجر این خنده های اجباری تلخ و شیرین چند؟ . شیخنا! زنی که عادت ندارد تنها، جامه نور بپوشد و بچه‌هایش را یکی یکی میبرد غسل شب قدر بدهد، تا طهارتِ مضاعف شود برایشان تا سال بعد، و از خستگی این غسل ها، خوابش بگیرد و کمی چرت بزند، بهره ای از این لحظات ناب از دست رفته لیلة القدر، دارد؟ . . . . نمیدانم شیخ، شیخ بزرگوار ما، نمیدانم فقط.... اگر اعمال ساده این زن ها نبود و شب های قدر، به جای خواباندن کودکان‌شان و نشستنِ فارغ بال تا خود سحر بر سر سجاده - مانند شما مردان-، آنان را با پاشیدن آب به صورت شان و هزار وعده و سرگرمی بیدار نگاه نمیداشتند به گمانم نه شیخ مفیدی در این دنیا یافت میشد نه شیخ صدوقی نه سیدرضی نه طباطبائی نه امینی نه...! . . شیخ راستش… فکر میکنم سهم قابل توجهی از ثواب تمام اعمالی که ما عاملین به مفاتیح‌الجنانِ شما، تا خودِ صبحِ قیامت، انجام میدهیم، ثواب تمام جوشن ها، کمیل ها، نمازها، توسل ها، زیارت ها صاف میرسد به مادرتان! . . . 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- اصلاً فکر میکنم که چرا؟… من که انقَدَر حقیرم، کَمَم، بدم، سرشارم از نقص، ازجهل، از کدورت… اصلاً من همانم که مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِيَ؛ منی که خوبی‌هایم زشت و بد است چه برسد به بدی ها و زشتی‌هایم!… منی که در غنا و داشتن هایم فقیرم چه برسد در فقرم(۱)، همین من که در علم و دانستنم جاهلم چه برسد به جهل و نادانسته هایم(۲) فکر میکنم که چرا باید ادامه پیدا کنم؟… مرا چه به تداوم، مرا چه به تکثیر مرا چه به نسل، مرا چه به فرزند، مرا چه به … زشت و بد در خود چه دیده که به خود اجازه و جرئت تکثیر داده است؟ اصلاً به چه امیدی؟!… فکر میکنم و قیافه ام در هم می‌رود دارم ناامید میشوم دارم میترسم به چه حق و جرئتی… منِ زشت، منِ کم… این بچه‌ها… این ادامه… سرم مستأصل به دستانم تکیه میکند؛ شاید هم‌زمان عقلم به دلم، منطقم به اعتقادم… یکهو چشمم داغ میشود و یادم می‌آید که می‌شود دَم گرفت: یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! ای تبدیل کننده بدی ها به خوبی ها! یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! می‌خندم😍 ای تبدیل کننده من به این معصوم ها! ای تبدیل کننده زشتی های من به زیباییِ این طفل ها ای تبدیل کننده حقارت و کمی و کدورت های من به عزت و آبرو و زلالِ "ادامه" من… اشک‌آلود میخندم و میگویم: خدایا! اگر لباس مادری میپوشم، آن هم مکرراً، نه گویی که از خودپسندی و خودلایق پنداری است! نه! که تماماً از یقین من به این نام توست پروردگار ما! یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! . . اصلاً یک چیز بگویم و تمامش کنم؟ مگر خودت نگفتی «إنَّ الحَسَناتِ یُذهبنَ السَّیِّئات» ؟ همانا زیبایی ها و نیکویی ها، زشتی ها و بدی ها را میبرند؟ پس بگو فرزندانم، نسلم، همان مبدَّل های زیبای زشتی های من، بیایند و زیر بغل های منِ از پای افتاده را بگیرند و با خود ببرند! ببرند مرا به سرای رستگاری به آستان ابدی عزت و نور . . *رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ* . پی‌نوشت: ۱- إلهي أنا الْفقیر في غِنايَ فکیف لا أَكُونُ فقيراً فِي فقرِي ۲- إلهي أنا الجاهلُ في علمي فکیفَ لا أَكونُ جَهولاً فِي جهلي ۳- مدتهاست وقتی به فرزند داشتن فکر میکنم، این ذکر به ذهنم می‌آید: یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحسنات/خدایا زشتی های مرا، با و در این فرزندان، زیبا و زیبایی کن و ذکر مدام من اینست: رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً 🖋هـجرتــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------- بانو مادرشدنتان مبارک! 💗 گمانم از شادی شما تمام جهان شکفت؛ آن لحظه که برای اولین بار قنداقه ی حَسَن را به دست گرفتید و نگاهتان به چشم های معصوم مولای کریم ما گره خورد! اصلاً فکر میکنم با تولد نوزاد شما و جوشش مهر مادرانه شما متولد شد!... و نه! اشتباه میکنم! مگر نه اینکه از روز الست، شما مادر ما بوده اید؟... و حتی مادر پدرتان؟ مادری، به واسطه وجود شما، ازلی بوده و ابدی خواهدبود! و اصلاً مادریِ شما، تمام امید ماست برای آن روز که «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»! آن روز ما را چه پناهی جز پر چادرتان، حضرت مادر؟... 🔹🔸🔷🔶🔹🔸🔷🔶🔹🔸 را دوست دارم چرا که شأنی از شئون شماست! اصلاً هرچه را که در شماست، دوست میدارم حتی شده فقط در دل با ضعف در عمل... با تولد هر فرزند، هربار که مادر میشوم، حس میکنم مرا برداشته اند از خاک تکانده اند و نشانده اند در طاق افلاک کنار شما! یا نه، حتی شده گوشه ای، کُنجی از آن سَرسَرای باشکوه مادری! هر بار که میشوم حس میکنم به دیدنم می آیید و با لبخندی لطیف -که امتدادش میرسد به بهشت- دست بر سرم میکشید؛ چونان که رسم است مادران، به دیدن دخترهای تازه زایمان کرده شان میروند و عرق از جبینشان میگیرند... . . را دوست دارم چرا که اگر نبود خداوند آن را در مسیر زندگی شما قرار نمیداد! مادری را دوست دارم چرا که اگر به و نمیرسید، بهار عمر کوتاه شما برایش صرف نمیشد! مادری را دوست دارم چرا که اگر از بهترین و والاترین مقام ها نبود خداوند آن را برای شما مقدر نمیکرد! مادری را دوست دارم چون شأنی از شئون شما و وجهی از وجوه شماست. مرا به شما نزدیک میکند و این است که با عشق و بی منت، از جسم و روح و توان و زمان و آبروی خودم برایش مایه میگذارم🦋 🖋هـجرتــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 سلام الله علیها علیه السلام 💚 پی‌نوشت: - مامان اولی ها، حس اشتراکتون با حضرت مادر رو خریدارم 😍 ان‌شاءالله همگی چهار و پنج فرزندی بشید و با پرورش اولاد صالح، مایه شادی دل بانو 😊🥺😍 - خدایا، اونایی که فرزند میخوان اما ... پروردگارا از فضل خودت به حق مولود کریم ماه رمضان الکریم اولاد صالح و سالم و کثیر و کوثر به همه عطا کن...
❁ـ﷽ـ❁ هر گروهی را باز میکنی هر کانالی را که میخوانی حرفِ رفتن است حرف گذر و بلیت و کتانی و چفیه و تاول و... و در این میان، از من بپرسی، می‌گویم آن گروهی که بیش از همه تحت فشار است هستند... یک مرد اگر بتواند که میرود. اگر نتواند، راحت میگوید: امسال پولش نیست نمیروم، مرخصی ندارم نمیروم،... اما یک مادر هزار هزار بار با خودش درگیر است! همه ذرات قلبش کشیده شده سمت عراق، روحش پر کشیده سمت کربلا، پای دلش گام گذاشته در مشایه اما خودش… درگیر درگیر درگیر از یک طرف نگران گرما، گرمازدگی، نبود جا، بیماری، سختی و بی تابی بچه‌ها، خبر شیوع سرخک در عراق، خبر تب دنگی، غذاهای غیرباب میل بچه‌ها و... مگر مسئولیت مادری کم چیزی است؟ از یک طرف مدام خودخوری و خوددرگیری که: اینهمه آدم می‌روند! چرا نمی‌ترسند؟ تو چرا نگرانی؟ لابد من ایمانم مشکل دارد، لابد من آنقدری خریدنی نیستم، من به چشم مولا نیامدم، من بی لیاقتم، من عافیت طلبم و.... حالا اگر باردار باشد که بدتر: فلانی هم باردار بود اما رفت! زمینی هم رفت! تو مگر این بچه را برای همین راه نمیخواهی؟ تو ترسویی، تو وسواس داری، تو روز روزش جا خواهی زد... ━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━ اینهمه فشار از کجا می آید؟ چه شده که اگر کسی این امر مستحب را انجام ندهد، تا این حد خودش را تحت فشار میگذارد؟ یا حتی توسط دیگران قضاوت میشود؟ برچسب میخورد؟ چرا اگر یک مادر بخاطر خوف ضرر منطقی، بخاطر حفظ امانتش، برای جنینش، برای فرزند شیرخواره‌اش، راهی این مسیر نشود، کارش قابل دفاع نباشد؟ عذاب وجدان بگیرد؟ خودش را جامانده بخواند؟! خب! باشد اصلاً بگویید بحث عشق است و عشق منطق ندارد! (؟؟) بفرمایید که آیا این ما جمعیت دلداده عاشق، برای امور دیگر دینی و شعائر اسلامی هم همنقدر مشتاق و بی تابیم؟ همینجور هرطور شده جور میکنیم که بشود؟ آیا برای واجبات هم همین طور دست و پا میزنیم؟ آیا برای کارهایی که حتماً و یقیناً درست و لازم هستند اما گاهی حتی دیده هم نمی‌شوند هم اینطور بی قراریم و دل به فکر؟ آیا در پی ترک واجبات و ارتکاب محرمات هم همنقدر خوددرگیری و عذاب وجدان به سراغ ما می‌آید؟ ━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━ حس حسرت درونی، حس درد از فراق، حس دیدن سیل مشتاقانی که جای تو بین‌شان خالیست، بسیار بزرگ است، زیباست، رشد دهنده است اما چقدر از سهمِ این شورِ رفتن ها و جانماندن(؟) ها، مال جوزدگی و «وای خب همه دارند میروند» است و چقدر مال خودم؟ چقدر مال رابطه من و امامم؟ معرفتم؟ ━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━ همه جا حرف رفتن است. اما سخت ترین انتخاب، مال مادرهاست… همان‌ها که از اولین روزی که آن چند سلول کوچک مهمان وجودشان شدند، طنابی از مهر، از عشق، از مسئوليت، از رشد، از نور به پایشان بسته شد! فراغ و فراغت واژه‌ای بیگانه شد و برای همیشه، وجود این امانت‌ها، شد یکی از مؤثرترین عوامل و مؤلفه‌ها در تصمیم‌های کوچک و بزرگ زندگی… ✍ هـجرٺــــ | د. موحد بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 پی‌نوشت: من هم مادرم، هم معتقد به شعائر، هم پياده روی اربعین رفتم و میروم؛ با بچه و با بارداری و... اما اگر در اطرافم یک مادر پای‌بند فرزند شیرخوارش شده، اگر کسی باردار است، به او تذکر میدهم خود را جامانده و کم لیاقت نداند! او و جاماندگی؟ بی لیاقتی؟! او دارد «شیعه پروری» می‌کند! کاری که هزاران نفر از کربلارونده‌ها نمی‌کنند و از آن -به هزارتوجیه- سرباز میزنند! کاری که از عهده هیچ شیرمردی برنمی‌آید! کاری که خودِ خودِ خدمت به عشاق الحسین و انصارالحسین است… (=گمنام ها) !