۸ آبان ۱۴۰۳
❤️هم دلی❤️
گلبهارم عزیزکرده ی خان بزرگ ... روایت بر اساس یک زندگی واقعی... #گلبهار🌸
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#قسمت۱. #ادامه_دارد
.
من گلبهارم.......
دختر سوگولی خان....
بر خلاف زمان های قدیم که همه پسر دوست بودن خان عاشق بچه دختر بود و خدا بعد ۳ تا پسر من رو به پدر و مادرم هدیه داده بود...
مادرم زن دوم خان بود و زن اولش سر زا رفته بود...
بخاطر علاقه ای که پدرم به زن اولش داشت اسم من رو گذاشت گلبهار تا هم اسم خدا بیامرز همیشه زنده بمونه و هم این که من زاده فصل بهار بودم.....
ماه اول فصل بهار....
نوید بخش عید.....
یه برادر ناتنی به اسم کیارش داشتم که مادرم هیچ فرقی بین پسراش و کیارش نذاشته بود و انصافا همیشه از جون و دل براش مایه گذاشته بود.....
ولی امان از روزگار بی مروت....طفلک مادرم نمیدونست دست سرنوشت باعث میشه همین برادرم سال های بعد باعث بدبختی تک دخترش بشه......
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #قسمت۱. #ادامه_دارد . من گلبهارم....... دختر سوگولی خان.... بر خلاف
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
ولی امان از روزگار بی مروت....طفلک مادرم نمیدونست دست سرنوشت باعث میشه همین برادرم سال های بعد باعث بدبختی تک دخترش بشه......
برادرم کیارش عاشق و دلباخته دختر خان روستای بالایی بود....
ولی چندین سال بود که این دو روستا بر سر آبی که باید از روستای بالادست به روستای پایین دست سرازیر میشد اختلاف داشتن و به همین خاطر اراضی روستاهای پایین دست دچار خشکسالی بودن و اختلاف بین دو روستا چندین بار بالا گرفته بود و سر همین موضوع چندین نفر آسیب دیده و حتی کشته شده بودن...
بخاطر همین اختلاف مهم دو تا روستا، هیچکس راضی به این وصلت نبود...
اما دل عاشق که این چیزا حالیش نیست....
بیچاره داداش کیارش چندین بار از پدرم خواست که این کینه و کدورت های چندین ساله رو کنار بزاره و صلح کنه ولی حرف خان بابام یکی بود اصلا و ابدا......
شاید اگه خان بابای بیچارم خبر داشت این اختلاف بین دو روستا باعث خ.ون.بس شدن تنها دخترش میشه هیچ موقع اینقدر سماجت به خرج نمیداد و رو حرفاش نمیموند.......
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
💢آیا میتوانید بعد از افشای خیانت همسرتان با او زندگی کنید؟
💥اگر همسری آسیبدیده از خیانت، تصمیم به ادامهٔ زندگی گرفت و خواست رابطه زناشویی را بعد از خیانت از نو بسازد، راهکارهای زیر به او کمک میکنند:
⬅️ شروع دوبارهٔ رابطهٔ جنسی
⬅️ گفتوگو دربارهٔ اتفاق پیشآمده
⬅️ بازنگری در وقایع سرنوشتساز زندگی
⬅️ بازنگری در «خود» و تعارضات شخصی
⬅️ برگرداندن اعتماد توسط همسر پیمان شکن
⬅️ بازنگری در ازدواج و بررسی نقاط ضعف رابطه
رابطه زناشویی👩❤️👨
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
#سیاستهای_همسرداری
🍃 محبت و احترام دو بال يك رابطه سالم و صميمی هستند، محبت بيش از اندازه به همراه بیاحترامی حتی اگر شوخی باشد، به ارتباط آسيب میرساند!
👈 وقتی جلوی يک جمع به همسرت يا حتی دوست صميمیات بیاحترامی میكنی، هر قدر هم پس از آن او را با مهربانی، نوازش كنی؛ همچنان زخم بیحرمتی در وجودش خوب نخواهد شد.
✅ ديگری را با رفتار و گفتارت نرنجان، زيرا ديگر خوبیهايت را نخواهد ديد، چه بسيار همسرانی كه كمتر از عشاق سوزان با همسرشان مهربانند، اما با رعايت احترام متقابل ارتباط مستحكمتری دارند
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
پارا به اندازه گلیم خود دراز کن
روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده.
شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند.درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود که به فکر افتاد او هم از انعام شاه نصیبی ببرد،به این امید سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست.
وقتی که مرکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هریک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوری که نصف بدنش روی زمین بود.در این حال شاه به او رسید و او را دید وفرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند.یکی از نزدیکان شاه از او سوال کرد که :" شما در رفتن درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید
امادر بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست ؟"شاه گفت : " درویش اولی پای خود را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . ولی امان از روزگار بی مروت....طفلک مادرم نمیدونست دست
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
درسته سن زیادی نداشتم ولی اون زمان سن ازدواج پایین بود و وقتی دخترها به سن دوازده، سیزده سالگی که می رسیدن باید ازدواج میکردن و مردم برای دختر عیب و عاری میدونستن که دیر ازدواج کنه....
اگه دختری تا این سن و سال ازدواج نمیکرد مردم روستا میگفتن حتما دختر فلان کس عیب و ایراد و مشکلی داره که تا الان خونه پدرشه....
ولی برا منی که پانزده ساله شده بودم حرف آنچنانی پشتم نبود چون همه میدونستن که من عزیز کرده و نور چشم خان بابام هستم کسی جرات نمیکرد حرفی بزنه......
چون خان بابام اصلا راضی به ازدواجمنبود و نمیخواست منو لحظه ای از خودش دور کنه.....
خان بابا از بچگی بهم سوار کاری و شنا یاد داده بود و معتقد بود فرقی بین دختر و پسر نیست و دختر هم باید تو زندگیش کلی کار و حرفه بلد باشه، چون ممکنه یروز بکارش بیاد....
همین رفتارهای خان باعث شده بود که بعضی وقتا خودسر بشم و کارهایی بکنم که مورد خشم و غضب مادرم قرار بگیرم....
ولی همیشه تو جواب نصیحت ها و دعوااهاش حرفم یکی بود.....
آدم یه بار بدنیا میاد و باید اونطوری که دوست داره زندگی بکنه.....
ولی خبر نداشتم روزهایی در انتظارمه که مجبور میشم طبق خواسته دیگرون زندگی کنم....
طبق معمول سرچشمه مشغول خوندن آوازهای محلی که مادرم از بچگی تو گوشم میخوند بودم، و تو عالم خودم رویا پردازی میکردم....
ریزبینانه نگاهی به اطراف انداختم کسی نبود و فرصت خوب و مناسبی برای منی بود که عاشق شنابودم، باهمون لباسم پریدم تو آب، وااای که چقدر خنک بود و حالمو جا میاورد، خنکی آب به مغزم هم اثر کرده بود و به فکر هیچکس و هیچ چیز نبودم...
خودم رو آماده کرده بودم که از طرف نازخاتون یک گوش مالی حسابی بشم ولی ارزشش رو داشت، چون هوا حسابی گرم بود و آب خنک چشمه هم بشدت وسوسه کننده......
همینطوری که توی اب خودم رو تکون میدادم حس کردم کسی پشت سرمه.....
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
🕊
📚 اینو بدونین که
🔘اگه یه دختر شاغل رو انتخاب کنی
باید قبول کنی که تمام وقت نمیتونه به خونه برسه
🔴اگه یه دختر مطیع رو انتخاب کنی
باید مراقبش باشی و قبول کنی که بهت وابسته س
🔘اگه یه دختر مستقل رو انتخاب کنی
باید قبول کنی قدرتمنده و افکار خودش رو داره
🟣اگه یه دختر خوشگل رو انتخاب کنی باید مخارج و هزینه هاش هم قبول کنی
🟡اگه یه دختر خوش قلب انتخاب کنی باید حواست باشه حس ناکافی بودن ندی و قلبش رو نشکنی
⚫️اگه یه دختر خونه دار که ازت مراقبت میکنه
و به خونه میرسه انتخاب کنی، باید قبول کنی قرار نیست تو مخارج کمکت کنه
✍️ هیچ دختری کامل نیست، هرکسی ویژگی های خوب خودشو داره ؛
که اونو خاص و دوست داشتنی میکن
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
۸ آبان ۱۴۰۳
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 📚عشق آدم خودشو میخواد 🍃
📚عشق آدم خودشو میخواد
♥️عمه جونم یه پیرزن هفتاد ساله و جا افتاده بود همیشه حرفاش آویزه ی گوشم بود. خیلی حالیش بود. سردو گرم چشیده ی روزگار و توی همه چیز سررشته داشت .چند روز بود که همه به من گیر داده بودند باید زن بگیرم منم میگفتم تا عاشق نشم تا یکی به دلم نشینه از محالاته که زن بگیرم ولی هرچقدر میگشتم اونی رو که میخواستم پیدا نمیکردم عمه خانوم هم همیشه سربه سرم میزاشت و نصیحتم میکرد که ؛سخت نگیر جوون واسه ی عاشق شدن که حتما نباید با طرف دوست بشی و مزه ی دهنش رو بفهمی بعد بری سراغش .
🗯 این لوس بازی ها رو جمع کنید با این چیزا عشق سراغ ادم نمیاد همش توی رویاهاست عین سریال های این قوطی کبریت، ابکی و خیالاتیه منظورش تلویزیون سر طاقچه بود عمه خانوم همیشه میگفت؛
عشق توی واقعیت قشنگه نه با این چیزا ...
چه میدونم بریم زیر بارون خیس بشیم و حرف های عاشقونه زیر گوش هم زمزمه کنیم عشق اون لحظه های خاصی توی زندگی هست که یهویی پیش میاد که ناغافل بدون اینکه دستش رو گرفته باشی عاشقت میکنه خیلی هم شیرینه وهمیشه یادت میمونه منم همیشه به حرفای عمه خانوم میخندیدم که اصلا ادمای قدیم چه میدونند عشق چیه تا اینکه قسمت شد دختری رو بهم معرفی کردند.
♥️ بعد از چند جلسه صحبت و رفت و آمد بلاخره عیالوارشدم اما عاشقش نبودم حتی دوستش هم نداشتم فقط یه حس خام توی وجودم بود اینکه من دیگه تنها نیستم دونفریم دیگه دوتایی بودیم که از هرچیزی خوشمون یا بدمون میومد .انگشتر که به دستش کردم .اسمش که اومد تو شناسنامه ام بند دلم پاره شد که ای داد بیداد من که هنوز عاشقش نشده بودم.پس چرا..
🗯اما یه روز افتابی که یکمی هم بادی بود رفتم دیدنش توی تراس ایستاده بود تا منو دید صدام کرد و دستی برام تکون داد
پروای نگاهش زیر اون موهای وحشی حالم رو خراب کرده بود .بند دلم پاره شد یه حس خوب پیدا کرده بودم یاد حرف عمه خانوم افتادم عشق آدم خودش رو میخواد.
♥️حالا این روزا با روزای دیگه فرق دارند این روزا کسی رو دوست دارم که جونش به جونم بسته است این روزا من واقعا عاشق شدم.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . درسته سن زیادی نداشتم ولی اون زمان سن ازدواج پایین بو
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
یک آن فکرکردم آهویی، خرگوشی، سگی باشه ولی وقتی برگشتم با دیدن یه پسر که با نگاه هیز و نافذش کم مونده بود منو قورت بده تا مرز سکته رفتم....
با ترس و لرز و نفس زنان نفهمیدم چجوری خودمو از آب کشیدم بیرون و به سرعت برق و باد از چشمه دورشدم و تا میتونستم دویدم، انگاری یه حیوون وحشتناک دیده باشم، دیگه نفسی برام نمونده بود..
چند باری این اطراف دیده بودمش و از دخترا شنیده بودم که میگفتن پسر خان ده بالاست....
ای وااای خدای من خورشید داشت غروب میکرد....
بازم این چشمه و آب تنیه کار دستم داد ولی خودکرده را تدبیر نیست...
خودم خواسته بودم باید عواقبش رو هم قبول میکردم....
الاناست که خان بابام برسه........
اگه بفهمه من خونه نیستم، بخدا که خ.ونم حلاله.....
شوخی که نیست ولی من با خودسریهام به شوخی گرفته بودم که من تنها دختر خان روستا هستم، دختر کسی که یه روستا سرش قسم میخورن....
دختری که جونش بسته به جون خان باباشه...
همین که از در عمارت رفتم تو نازخاتون با چشم غره ای و با صدایی که سعی داشت بلند نشه یه نیشگون ازم گرفت و گفت تا الان کجا بودی ورپریده دیر وقته، خان رسیده و سراغ تو رو میگره......
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
۸ آبان ۱۴۰۳
📌قوانین بحث های زناشویی
آرامش حفظ شود.
پیشداوری ممنوع.
ناسزاگویی ممنوع .
بحث را رها نكنید .
نیش و كنایه ممنوع.
حرفهای روانكاوانه ممنوع.
هیچكس حرف دیگری را قطع نكند .
به كینههای قدیمی گریز نزنید .
در دیگری احساس گناه ایجاد نكنید.
از متهم كردن و كلی گویی بپرهیزید.
سعی در آزردادن دیگری نداشته باشید.
۸ آبان ۱۴۰۳