eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 معشوق شما کیست.... 🌸🍃🍃🍃
🌿🌺﷽🌿🌺 معشوق شما چیست یا کیست؟؟ 💌این ذات انسان است که تا خلوت پیدا می‌کند، معشوقش را می‌خواهد. ☑️مثلا آدم تا وقتی می‌بیند در خانه هیچ کس نیست. ذهنش سریع سراغ اله خودش می‌رود. حالا اله این چیست؟ گاهی حساب پول ها، گاهی هم معشوق شکمی دارد. ✔️معشوق بعضیها هم وهمی است، مثل موضوعات سیاسی. او تا فرصت پیدا می کند، صد تا کانال را بررسی می‌کند ببیند چه کسی چه کسی را کُشت، کجا جنگ شد، کدام جناح چکار کرد، این صبح تا شب وقتش با باندبازیها و حزب‌بازیها و از اینطور چیزها است. ✔️یک کسی هم معشوقش هنری است. تا خلوت پیدا می کند، سراغ کارهای هنری می‌رود. مثلاً موسیقی گوش می‌کند یا نقاشی میکند. یک کسی هم معشوقش عقلی است. به محض این که  خلوت پیدا می‌کند، شروع می‌کند به مطالعه کردن و کتاب خواندن. 😍بعضیها هم معشوقشان خدا و اهل بیت است. اینها تا یک ذره خلوت می‌کنند، شروع می کنند به عبادت و کارهای خیر. 🦋پس قیمت هر کسی معشوق اوست. پیش خدا هم همین است. 💗🌿شما هر کدام از اینها معشوق اصلی‌ات باشد، قیمت شما هم همان است و به همان شکل محشور می شوید
رازهایی در مورد زنان 👈هنگامی که زنی بداند فقط اوست که راه به قلب شریک زندگیش دارد، در عرش سیر خواهد کرد. 👌یک زن هرگز مشکلاتش را دسته بندی نمیکند، در صورتی که زمانی که غمگین و ناراحت باشد تمامی مشکلاتش از کوچک و بزرگ به دلش هجوم می.آورند. 👈یک زن هنگامی سکوت می کند که دردهای نهفته در دلش بسیار عمیق است و یا اینکه به مرد مقابلش آنقدر اعتماد ندارد که سخن دل با او بگوید. 👈وقتی مردی با دلسوزی و توجه به مشکلات زن گوش می سپارد و از ارائه راه حل می پرهیزد، احساس عشق و بلوغ را در او دو چندان میکند. 👈مردان و زنان در برابر فشارهای عصبی واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهند. در اینگونه مواقع زن نیازمند نزدیکی و درک طرف مقابلش می باشد، در صورتی که مرد به تنهایی احتیاج دارد. 👈هنگامی که اظهارات و اعمال زنی بیهوده تلقی می گردد، او برای مطرح شدن شروع به ابراز نظریات مخالف و عدم توافق میکند. 👈به جرات می توان گفت به جز در موارد انگشت شماری، هیچ چیز بیش از سخن گفتن بر علیه یک زن به او آسیب نمی رساند.
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . نیر خاتون همه چیز رو از قدیم و اتفاقاتی که افتاده برام
📜 🩷 . با توام؟! به من نگاه کن و راستش رو بگو؟؟.... وقتی بچه بدنیا اومد چی میشه؟؟..... قراره بچه رو ازش بگیری و یه عمر هم با دوری از بچش عذابش بدی‌؟؟...... ها.....؟؟؟ چنان از ته دل جیغی کشید و به گریه افتاد که منم چشمام پر از اشک شد و نتونستم خودم رو کنترل کنم و برای اولین بار تو عمرم جلوی یه غریبه گریه کردم..... اصلا جو خوبی نبود و من هم بخاطر شرایط پیش اومده خیلی معذب بودم.... شرایط روحی و جسمی مادر گلبهار هم خوب نبود و من هر لحظه خودم رو ملامت میکردم که بی  فکری کرده بودم و چرا تمامی اتفاقات رو براش گفتم و اصلا لحظه ای به فکر دل این مادر داغ دیده نبودم..... سردرد شدیدی به سراغم اومد و فقط به فکر این بودم که به نتیجه برسم و برم.... وقتی کمی آروم شد لب زد.... راستش رو بگو برا چی اومدی اینجا؟؟!!..... حرف حسابت چیه؟؟...‌‌ نفس عمیقی کشیدم و گفتم:..... درسته من و گلبهار شروع خوبی نداشتیم‌..... درسته خیلی اذیتش کردم..... ولی همگی از سر جهالت و نادانی بود.... همه اینا بذری بود که نیرخاتون یک عمر با حرفهاش تو دل من کاشت و الان با مرگ بهداد همشون شعله ور شده بود‌‌ن..... درسته من خیلی بد کردم، خودم میدونم.... ولی آمدم تا‌‌.....🍃 اشتباهاتم رو قبول دارم ولی من گلبهار رو خیلی خیلی دوست دارم و بهتون اطمینان میدم بعد این نزارم آب تو دلش تکون بخوره.... بخدا قسم، دیگه مطمئن باشین برای خوشبختیش همه کاری میکنم...... به همین زودی هم یه مراسمی برگزار میکنم تا همه اهل روستا گلبهار رو به عنوان زن رسمی من و خانم اول عمارت بشناسن...... حتی میخوام تو اون مراسم گلناز خاتون(مادر اصلی بهادر) رو هم به همه معرفی کنم..... دیگه نمیخوام نقطه سیاهی تو زندگیم بمونه... خیلی خسته ام مادرجان.... من دلم میخواد یه زندگی آروم و بدون دغدغه با گلبهار رو شروع کنم.... فقط دو تا خواسته و درخواست ازتون دارم ولی نمیدونم چطور مطرحشون کنم؟!!!..... البته گلبهار از من خواسته که‌!!؟.... دردت به جونم پسرم..... جون به لبم کردی.... بگو دیگه طاقت ندارم گلبهار چی خواسته؟؟!!...... گلبهار ازم خواسته برای یکبار هم که شده از نزدیک شما رو ببینه و باهاتون حرف بزنه.... خیلی بی قراری میکنه و دلتنگتونه..... ولی به هیچ‌وجه دلش نمی‌خواد پدرش از این موضوع خبردار بشه.... میدونم هیچ عروس و خانواده خونبسی حق دیدار ندارن ولی من به جبران این همه مدت که اذیتتون کردم و صبوری گلبهار در برابر اینهمه سختی و رنج، خودم اومدم سراغ شما که با خودم ببرمتون پیش گلبهار.... .
✳️ عشق هر اندازه محبت و اشتیاق دو فرد پیش از ازدواج نسبت به هم بیشتر و آتشین‌تر باشد، ممکن است_به دلایل زیر_ میزان تعارض بیشتری را پس از ازدواج تجربه کنند. 1️⃣دوره عشق رمانتیک، گذراست. متاسفانه اکثریت افراد بر این باورند که این عشق آتشین، حداقل سال‌ها بعد از ازدواج و حداکثر تا آخر عمر، دوام خواهد داشت. باور به دائمی بودن این دوره و سپس روبرو شدن با واقعیات زندگی بعد از ازدواج، موجب می‌شود افراد احساس سرخوردگی و شکست کنند. 2️⃣غلبه احساسات مثبت و احساس سرخوشی ناشی از عشق رمانتیک باعث می شود ویژگی‌های منفی محبوب خود را انکار کنیم یا نادیده بگیریم. ویژگی‌های منفی‌ای که بعدها در رابطه، خود را بیشتر نشان می‌دهند و منجر به احساسات یاس و ناامیدی در شما می‌شوند. 3️⃣ در مرحله عشق رمانتیک، هدف هر یک از طرفین، راضی نگه داشتن طرف مقابل و تلاش برای عالی و پرفکت نشان دادن خود است. این درحالی است که بعد از ازدواج، هر یک از زوجین انتظار دارند همسرشان عالی و بی‌نقص باشد و چون این انتظار غیرواقع بینانه برآورده نمی‌شود، بر میزان تعارض‌ها می‌افزاید. ❤️
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . با توام؟! به من نگاه کن و راستش رو بگو؟؟.... وقتی بچه
📜 🩷 خواهش میکنم درخواستم رو قبول کنین من چند روز دیگه یه قرار میزارم که شما بدون اینکه کسی بفهمه شما رو ببرم به عمارت خودم میخوام گلبهار رو با دیدن شما خوشحال کنم اون الان وضعیت خوبی نداره نمیخوام دیگه تو این شرایط ناراحتی داشته باشه مادر گلبهار همون‌طور گریه میکرد و بهم نگاه میکرد تا صداقت حرفام رو بفهمه وقتی که مطمئن شد بهم قول داد که باهام بیاد عمارت . وقتی از اون عمارت آمد بیرون دلم بیتاب گلبهار بود و زود خودم رو رسوندم عمارت 📜 🩷 گلبهار دو روز بود که اخلاق بهادر خیلی مرموز بود و کارهای یواشکی انجام میداد از صبح هم به تمام خدمتکارها دستور داده بود وسایل پذیرایی رو آماده کنن که مهمون ارزشمندی دارن نمی‌دونم چرا دلشوره عجیبی داشتم و نگران بودم که چه کسی مهمون بهادر هست وقتی که در عمارت باز شد خودم رو رسوندم به دم در اما با چیزی که دیدم اشکم در آمد باور نمیشد که مادرم رو دارم میبینم با نگاهم از بهادر تشکر کردم و خودم به آغوش مادرم رسوندم و هر دو شروع کردیم به گریه کردن
🍃🍃🍃🌸🍃 یکمی حال و هوای خوب.... 🌸🍃
❤️هم دلی❤️
🍃🍃🍃🌸🍃 یکمی حال و هوای خوب.... 🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 آن همه‌ نمره‌ی بیست کارنامه‌ها چه شد؟ پاک‌نویس‌ مشق‌ها با مدادهای مشکی و گُلی در دفترهای تمیزِ جلدشده، حفظ دقیق همه‌ی جملات کتاب‌ها با شماره‌ی صفحه‌ی‌شان، یا دست‌به‌سینه‌نشستن به امید اینکه مبصر، اسم آدم را توی لیست خوب‌ها بنویسد. سال‌ها از آن روزها گذشته و من هنوز هزارو خورده‌ای‌ صلواتِ قضا دارم. بدهکارم به خدا از بس جلوی دفتر ناظم و مدیر، برای بیست و پنج‌صدمِ نمره نذر کرده‌ام؛ «نوزده و هفتاد و پنج، بدرد من نمی‌خوره آقا مرتضا. فقط بیست» یکبار مسابقه‌ی حفظ قرآن بود. آیه‌ای را فراموش کردم. یعنی وسط‌های خواندن به معنایش فکر کردم و بقیه‌ی آیه از خاطرم رفت. بابا توی جمعیتِ شلوغ مسجد نشسته بود. داشت از روی قرآن، چک می‌کرد. همانجا بلند شد. قرآن را بوسید. گذاشت توی کتابخانه و رفت. من تا ساعت‌ها پس از مسابقه، جلوی مسجدی نشسته بودم که نمی‌دانستم کجای شهر است و چطور باید به خانه برگردم. غروب بود که آمد. بی‌حوصله و ویران و ساکت.  چند ساعتی، در هیاهوی خیابان‌ها و آدم‌ها و تاکسی‌ها، مسافرکشی کرد. من روی صندلی شاگرد، در نهایت گرسنگی به خودم می‌پیچیدم. از دیشبش، فقط آب‌جوش خورده بودم که صدایم خراب نشود. جرات هم نداشتم چیزی بگویم. هیچ نفهمیدم کی رفتیم سمت خانه. فقط صدای بابا را شنیدم که گفت «دست بزن به کمر من...زودباش...دست بزن ببین چی می‌فهمی» پیراهنش، از عرق گوداب داشت و پشتی صندلیش، خیس بود. دیگر هیچ حرفی نزدیم. نه من. نه او. می‌دانست درسی که لازم‌است را گرفته‌ام. چرا که بارها گفته بود العاقل یکفی بالاشاره. خدا، آن اخم‌های توی‌هم و سیبکِ پربغض گلو و استخوان‌های دوست‌داشتنی‌اش را بیامرزد. اندوهش، محبتش، و خاطره‌ی گنگ صدایش همیشه مچاله‌م می‌کند، اما حالا دختری چهارساله‌ دارم.  دختری که قرار است قهرمان زندگی خودش باشد. برنده یا بازنده. انسانی کافی، نه کامل. نه نمایشی. نه آنچه دیگران از او طلب می‌کنند. مجتبی توی اپیزود هفتم رادیو راه، می‌گوید اگر  دختری دارید، او را با این پیام تربیت کنید: شجاع باش، نه بی نقص. کلماتش، پیراهنِ خیس از عرق بابا را به خاطرم می‌آورد، و همه‌ی آن کارنامه‌های پر از بیست، و اسمم که روی تخته‌سیاه،  با گچ صورتی توی لیست خوبها
❣حداقل روزی یکبار به شوهر خود بگویید از اینکه تو همسرم هستی خوشحالم به خودم میبالم افتخار میکنم مرد هرکار خوبی که کرد بهش بگین تو فوق العاده هستی. 🚫 نه اینکه برین به بچه هاتون بگین تو هم مثل بابات هیچی نمیشی . ❤️مرد باید مورد قدردانی قرار بگیره به فرزندتون بگین من میدونم توهم مثل بابات روزی مرد بزرگی میشی حتی اگه سخته حداقل روزی یک بار به مردتون بگین بهش افتخار میکنید. ❤️
🦋 زندگی زیبا ✸ زنان و شوهران باید بدانند که تنها در پرتو ازدواج نمی‌توانند به یک زندگی لذت بخش دست یابند، ↫ مگر آن که با هنر زندگی کردن آشنا باشند. ✸ اگر چه زنان و مردان در برطرف کردن نیازمندی‌های یکدیگر، با جان و دل تلاش می‌کنند، ↫ ولی غالباً نمی‌دانند که تشکر و امتنان هم، نیازی است که همه بدان احتیاج دارند ✸ آنان موظف هستند در برابر انجام هر عمل و رفتاری از یکدیگر سپاسگزاری به عمل آورند.