eitaa logo
❤️هم دلی❤️
9.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌸🍃🍃🍃
💌من آموخته ام : ساده ترین راه برای شاد بودن، دست کشیدن از گلایه است... 💌من آموخته ام : تشویق یک آموزگار خوب، می تواند زندگی شاگردانش را دگرگون کند... 💌من آموخته ام : افراد خوش بین نسبت به افراد بدبین٬ عمر طولانی تری دارند... 💌من آموخته ام : نفرت مانند اسید، ظرفی که در آن قرار دارد را از بین می برد... 💌من آموخته ام : بدن برای شفا دادن خود توانایی عجیبی دارد، فقط باید با کلمات مثبت با آن صحبت کرد... 💌من آموخته ام : اگر می خواهم خوشحال باشم، باید سعی کنم دل دیگران را شاد کنم... 💌من آموخته ام : اگر دو جمله ی «خسته ام» و «احساس خوبی ندارم» را از زندگی حذف کنم، بسیاری از بیماری ها و خستگی ها برطرف می شوند... 💌من آموخته ام : وقتی مثبت فکر می کنم ، شادتر هستم و افکار مهرورزانه در سرم می پرورانم... 🍃و سرانجام اینکه من آموخته ام : «با خداوند همه چیز ممکن است @actorsgallery💖
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #شهین #پارت24 . رضا ساکش رو برداشت و با عصبانیت رو به عمه و زهره گفت : باشه
📜 🩷 . چند روز بعد هم گذشت و چون خبری ازشون نشد من خیالم راحت شد که یه تصادف بوده و همه چی رو به راهه... داشتم کم کم اون قضیه رضا و زهره رو هم فراموش میکردم که یه روز صبح قبل از اینکه همه بیدار بشن یکدفعه سرو صدایی از بیرون شنیده شد حتی مریم هم که خواب سنگینی داشت از اون صدا پرید و وسط رختخوابش نشست و گفت : چی شده ؟ شونه ای بالا انداختم و دنبال زری که اونم داشت میرفت سمت در اناق راه افتادم از در خارج شدیم همه یا توی ایوون بودن یا داشتن از اتاقهاشون می اومدن بیرون اونروز عمو کمال خونه باغ بود و بابا رفته بوو تهران ...پایین پله ها رضا ایستاده بود و چماقی هم توی دستش بود صورتش قرمز شده بود که یا مال سرما بود یا عصبانیت ... آقا بزرگ جلو رفت و گفت : چه خبرته پسر سر صبحی ؟! رضا خنده بلندی کرد و گفت : سر صبح ؟؟؟نگو آقا بزرگ الان برا خیلی ها لنگ ظهره !!! _درست حرف بزن پسر چی شده؟ اتفاقی افتاده که بر گشتی ؟! _نرفته بودم که برگردم آقا بزرگ رو به عمه شمسی گفت : چی میگه این ؟ عمه گفت : نمیدونم والا آقا بزرگ منم مثل شما ! رضا گفت : شماها تازه بیدار شدید ولی بعضی ها خیلی وقته بیدارن و ملاقاتشونم انجام دادن همه ساکت بودن هیچ کس متوجه حرفای رضا نبود رضا داد زد: درسته یا نه ؟یالا زهره حرف بزن زهره که رنگ به رو نداشت من من کنان گفت : من ؟چرا من؟ من چمیدونم! _خب باشه تو نگو مصیب تو بگو قرار خوش گذشت ؟! مصیب هم رنگش پریده بود عمو کمال رو به مصیب گفت : چی میگه این ؟! _نمیدونم بابا رضا گفت : اره نمیدونه الان جلو همه یادت میارم ساعت ۵ ترسون و لرزون از اتاق اومدی بیرون ... مصیب پرید وسط حرفش و‌گفت : میرفتم دستشویی! _اااا از پشت ساختمون؟ خانم بزرگ پشت ساختمون دستشویی ساختی ؟ بعد با عصبانیت رو به مصیب گفت : دروغ نگو لااقل جلوی من !!!حقتونه جلو همه ابروی جفتتون رو ببرم یا نه؟!.
هدایت شده از تبلیغات گالری هنرمندان🎻
دیگه چی می‌خوای؟ بیایم خودمون تنت کنیم😳😳😳 https://eitaa.com/joinchat/3678209027Cf413d214c8
شهر می خوابد به لالایی سکوت، اختران نجوا کنان بر بام شب نرم نرمک باده ی مهتاب را، ماه می ریزد درون جام شب! شبتون خوش ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
تقویم نجومی اسلامی ✴️ پنجشنبه 👈 4 بهمن / دلو 1403 👈22 رجب 1446👈23 ژانویه 2025 🕋 مناسب های دینی و اسلامی. 🎇 امور دینی و اسلامی. 📛امور اساسی انجام نگیرد. 📛مسافرت مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. ✅و صدقه امروز مقبول است و ثواب بیشتری دارد. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و محبوب بین مردم است. 🔭احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️استعمال دارو. ✳️معجون و مرهم گذاشتن بر زخم و دمل. ✳️کشیدن دندان. ✳️جراحی چشم. ✳️بذر افشانی. ✳️آبیاری. ✳️درختکاری. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️و کندن چاه و جوی نیک است. 📛ولی امور اساسی و همیشگی. 📛امور ازدواجی عقد و عروسی. 📛 و مسافرت خوب نیست. 🟣کتابت ادعیه و احراز و نماز و بستن حرز خوب نیست. 💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه) ، قمر در عقرب و از مقاربت به قصد فرزند اوری اجتناب شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می گردد. 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث قوت دل است. 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 23 سوره مبارکه "مومنون" است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم... و چنین برداشت میشود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصیحتی به کسی کند و او قبول نکند. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره: در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد. 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊درود بر کسانی کہ از پاکیشان 🌸دوستی آغاز میشود 🕊از صداقتشان دوستی 🌸ادامہ می یابد و از وفایشان 🕊دوستی پایانی ندارد روزتون پر از مهر و محبت و برکت❤
🙇 خشونت خشونت عليه زنان هميشه يک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نيست... خشونت اضطرابی است که در جان زن است که فکر ميکند بايد لاغرتر باشد چاق تر باشد زيباتر باشد خوشحال تر باشد سنگين تر باشد خانه دار تر باشد عاقل تر باشد ... خشونت آن چيزي است که زن نيست و فکر ميکند بايد باشد خشونت آن نقابي است که زن به صورتش ميزند تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. ‎‌ ‌‌‌       ‌
*🍇 حبه انگور 🍇* 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 *داستان قشنگی است:* روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد قصه عجیبی است ، روزی شخص ثروتمندی دو کیلو انگور می خرد و به خدمتکار خود می گوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود شخص به سر کارش رفت ، بعد الظهر از کار به خانه می آید و می گوید لطفا انگور را بیاورید تا بخورم، همسرش گفت من و فرزندان انگور ها را خورده ایم ، مرد گفت دو کیلو انگور خریدم یه دونه هم برای من نگذاشته اید ! از خانه خارج می شود و همسرش او را صدا می زند هیچ جوابی نمی دهد، رفت املاک فروشی جایی که زمین خرید و فروش می شود گفت : یک قطعه زمین می خواهم در بهترین جای شهر آن را خرید، و رفت نزد پیمانکار ساختمان ، جهت ساخت و ساز گفت بی زحمت همراه من بیایید او را با خود برد و زمینی که خریده بود بهش نشان داد به پیمانکار گفت می خواهم مسجدی برای من بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید پیمانکار تمام وسایل و کارگران را آورد و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد ، مرد ثروتمند به خانه برگشت زنش بهش گفت کجا بودی ؟ مرد گفت الان اگر بمیرم خیالم راحته، شما حتی با یک دانه انگور هم بیاد من نیستید در صورتی که بین شما زنده هستم ، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید ؟ الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ، 400 سال است و این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد ، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت . ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد ، *🤔محبوب ترین مردم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.😔 جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
ایده دلبری اگه ميخواي همسرت عاشقت باشه؛ پاي تلفن📞 که داري باهاش صحبت مي کني، خشک و خالي سلام و عليک نکن! همونجا، توي همون سلام کردن هم ميتوني بهش ابراز علاقه کني و لبخند روي لبهاش بياري! چجوري؟! اينجوری کافيه بهش بگي: سلام عزيزم... خوبي؟ دلم براي ديدن صورت خندونت تنگ شده" يک بار بهش بگو ببين چقدر اثر داره!
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #شهین #پارت25 . چند روز بعد هم گذشت و چون خبری ازشون نشد من خیالم راحت شد که
📜 🩷 . خانم بزرگ زد توی صورت خودش و گفت : چی میگه این ؟! عموکمال عصبانی رفت سمت رضا و گفت : ایروی کی رو میبری تو هان ؟! _ابروی پسرت رو ابروی دختر خواهرت رو ابروی همه اتون رو برگشت سمت خانم بزرگ و گفت : یادته اونروز من رو از دیدن زنم منع میکردی که آی و وای زشته و عیبه زن و شوهر عقد کرده یواشکی همدیگه رو ببینن یادته یا نه؟! من رو فرستادی به خیال خودت تهران یادته ؟ خانم بزرگ زیر  نگاه اطرافی ها معذب بود با اینحال گفت: من کار درست رو کردم _خب پس حالا هم کار درست رو بکن نوه ات با زن من یواشکی همدیگه رو می بینن اونم پشت ساختمون لابلای درختها !!! عمه و زن عمو هین بلندی کشیدن و زن عمو گفت : خفه شو هر چی به دهنت اومد که نباید بگی زنت رو جمع کن تهمت به بقیه نزن _تهمت؟؟؟ آهان ایناها این دختر هم شاهده ! با انگشت به من اشاره کرد مامان اومد طرفم و رو به رضا گفت : بچه رو چرا وارد ماجرا میکنی؟! _من وارد ماجرا میکنم خودش وسط ماجراست خودش چغولی من رو به مادربزرگش کرد که زنم رو دیدم بعدم زمانی که این دو تا رفتن پشت ساختمون این بچه پشت پنجره بود ! من رو دیده بود ولی از کجا؟ مامان من رو کشید سمت خودش و گفت : حرف بیخود نزن میتونی دست زنت رو بگیر ببر ...دیواری کوتاه‌تر از بچه من پیدا نکردی ؟ رضا رو به خانم بزرگ گفت : شما بگو مگه همین بچه به شما نگفت ما رو دیده ؟! ناخودآگاه گفتم : من ندیدم صدا تون رو شنیدم ! رضا زد زیر خنده و‌گفت : تخم کفتر دادم بهت نه!!! همون دیگه... چطوری کارا رو خراب کردی   البته ازت ممنونم چشمم رو باز کردی که این دختر برا  من زن زندگی بشو نیست،،، ولی روی حرفم با شما بزرگترای این خونه اس به جای اینکه من رو از دیدن زنم منع کنید که وای ابرو نره... بهتره پسر و دخترتون رو روشن کنید که باید چیکار کنن و نکنن مصیب خیز برداشت طرفش ولی عمو کمال جلوش رو گرفت و انداختش گوشه ای، زن مصیب یه گوشه گریه میکرد و زهره رنگ پریده تکیه داده بود به دیوار، زن عمو گوشه ای افتاده بود و عمه هم گوشه ای دیگه نشسته بود و سرش رو بین دستهاش گرفته بود رضا نگاهی به همه انداخت و رو به آقا بزرگ گفت : دستخوش آقا بزرگ دستخوش برسم تهران دخترتون رو طلاق میدم دختری که دست خورده آدم دیگه ای هست به درد همون آدم میخوره عزت زیاد !!!.
♥️🍃 زندگی بی‌هدف درست مثل قطاری است که بدون تعیین مقصد درحرکت باشد. این قطار یا به ناکجاآباد میرسد یا واژگون می شود. اگر هدف نهایی‌تان مشخص نکرده باشید به مقصدی که آرزویش را در سردارید نخواهید رسید! هر فرد موفقی برای خود اهداف مشخص و معینی دارد که به‌صورت پیوسته و هدفمند به سمت آن‌ها پیش می‌رود. همسرانه ❤️