eitaa logo
هم نویسان
283 دنبال‌کننده
151 عکس
29 ویدیو
95 فایل
💠‌ با هم بنویسیم تا به، ادبیات، فرهنگ و تمدن برسیم https://eitaa.com/joinchat/2477260908C5a78446aac سردبیر: @Jahaderevayat 🔻ارسال یادداشت و کوتاه‌نوشت #هم_نویسان
مشاهده در ایتا
دانلود
( 58) « ازجای زخم ها» همسایه واحد بغلی مان از جنوب آمده بود. از ده کوره های اطراف هندیجان. چشمم کف پایش اصلا شبیه دهاتی ها نبود،انگار همین الان از اتاق گریم بیرون آمده باشد.اسمش لیلی بود.من صدایش می کردم بانو سوفیا لورن.طفلک اصلا اسم سوفیا به گوشش نخورده بود.شوهرش اما سبیل مشکی پت و پهنی داشت،هر وقت می دیدمش سگرمه هایش توی هم بود. انگار طلبکار عالم و آدم باشد.البته حق داشت. از زن شانس نیاورده بود.این را مادرش گفت!همینکه پسرم از زن، بخت و اقبال نیاورده. سوفیا لورن مریض بود!درد گران داشت. سرطان ریشه دوانده بود توی شکمش. باید زودتر درش می آوردند اما پشت گوش انداخته بود.اولش چند تا خال کمرنگ روی کبدش بود بعد شده بود بلای جانش. دو سالی از هندیجان می آمد شیراز و می رفت. آخرش درمان افاقه نکرد.اسفندبود.همه داشتند خانه تکانی می کردند. سوفیا لورن شکمش آب آورده بود. دیگر شبیه سوفیا نبود! نه که خوشکل نباشدها! نه... سفیدی چشم هایش نارنجی شده بود. از بس شیمی درمانی کرده بود رنگش برگشته بود و به سیاهی می زد. شوهرش از وسط های راه کم آورده بود، وسطِ یار کشی رفته بود توی جبهه سرطان.گفته بود ندارم خرجش کنم.عصر دو سه روز مانده به عید رفتم عیادتش.خودش می دانست وقت رفتنش رسیده. مثل روزهای آخر اسفند. می گفت شوهرم رفت!مادرم جورم را می کشد.شبش یکی از مردهای فامیلشان آمد گذاشتش پشت ماشین و بردش هندیجان. سه روز بعد سوفیا لورن مُرد....من هم بهار لب به توت های توی باغچه نزدم.سال قبلش بهار که برای شیمی درمانی می آمد می رفت لب باغچه از درخت، توت می چید. کاش زودتر رفته بود و درش آورده بود..... القصه سوفیا لورن نمونه بزرگتری هم دارد. این ایام وقتی بعضی آدم ها نوستر آداموس طور می گویند مشخص بود توی جنگ اسراییل و فلسطین قربانی زن ها و بچه ها هستند.اشتباه کردند ملتشان را به کشتن دادند! یادم می افتد به قصه سوفیا لورن. وقتی عقب نشینی سران عرب را می بینم ذهنم می رود پیش مرد سبیلویی که حس و حالش،حس و حال خسارت بود و فکر می کرد شانس نیاورده و با این حال و احوالش شده بود بلای مضاعف جان بانو لورن. کاش حرف زدن مجانی نبود.دردش را یکی دیگر می کشد و تحلیلش را تماشاچی ها می کنند. بیرون کشیدن سرطان بد خیم هفتاد ساله خونریزی و درد دارد.درد را از ترس خونریزی رها نمی کنند. کارش نداشته باشی، سرطان را می گویم، آخرش آدم را می کشد.اینکه شهید آوینی می گوید قدس مظهر جراحت عالم اسلام است، طبیعتِ جراحت، درد است باید آدم مجروح را بیدار و بی تاب کند.فلسطین هفتاد و چند سال است استخوان لای زخم مانده و حکام سُست دردِ عرب پشتِ هم معاهده ی عادی سازی با اسراییل امضا می کنند و یکی مثل خالد اسلامبولی دردش را حس می کند و میگوید یا مرگ یا فلسطین و خش صدای مردانه اش چُرت جوان های عرب را پاره می کند.آزمایش امت اسلام در واپسین روز های تاریخ،قصه ی زخم عمیق فلسطین است. و به قول مرتضی آوینی هیچ کس را تا به بلای کربلا نیازموده اند از دنیا نخواهند برد.تردید و تحلیل های بی حساب بلای روح آدمند. سطلهای آب معهودِ کلام امام خمینی، در جنگ های ترکیبی منتظر بازشدن مرزهای خاکی نمی مانند!به خدا اگر در ماجرای فلسطین کم بگذاریم قافیه را باخته ایم. خدا به دل های آن ها و ما صبر بدهد. ✍️طیبه فرید @HamNenisan https://eitaa.com/tayebefarid
( 59) بسم الله الرحمن الرحیم 🔺 غزه، نقطه جدایی حق و باطل 🔹همان روزی که مردم دنیا تصمیم گرفتند دنیا را بدون نظر و اراده خداوند اداره کنند، همان روزی که مردم دنیا علم بدتر از جهل خودشان را به رخ خدا کشیدند و ندای انا ربکم اعلی سر دادند و همان روزی که مردم دنیا گفتند دنیا را خودمان بدون دخالت خدا می‌سازیم، آن روز نطفه انسان‌کشی گذاشته شد، آن روز، نقطه انحراف و بدبختی تمام بشریت شد. دنیایی که انسان‌ها بخواهند بسازند و خدا را حذف کنند، نتیجه‌اش می‌شود همین جنایاتی که در غزه مشاهده می‌کنید. 🔹امروز جنایات رژیم اشغالگر اسرائیل به اوج خودش رسیده است و مردم بی‌دفاع فلسطین را به طرز فجیعی نابود می‌کند. اما این بمب‌ها فقط بر سر مردم فلسطین ریخته نمی‌شود، بلکه این بمب‌ها تمام مردم دنیا را هدف قرار داده است. این بمباران غزه نیست نابودی انسانیت است. این بمب‌ها انسان‌ها و انسان‌نماها را در دنیا جدا کرده است، حق‌طلب‌ها و باطل گراها رو جدا کرده است. امواج این بمب‌ها نقاب انسان‌های متزور را برداشته است. امروز پرده‌ها کنار رفته و می‌توان چهره حقیقی آدم‌ها رو مشاهده کرد. 🔹هدف این بمب نه فقط در غزه و بیمارستان المعمدانی بود؛ بلکه این بمب ها تمام کره زمین را فراگرفته است و عده زیادی را بیدار کرده و عده‌ای هم به خواب بی تفاوتی فروبرده است. این بمب ها در غره قلب کودکان فلسطینی را نشانه رفته است و در دنیا وجدان بشریت را هدف گرفته است. آنهایی که قلب‌هایشان تاریک شده و اصلاً چیزی به اسم قلب در وجودشان باقی نمانده و همه را به سنگ تبدیل کرده اند، با این جنایات هم صدا می‌شوند اما آنهایی که نوری در قلبشان روشن مانده فریاد می‌زنند و اعلام انزجار می‌کنند. 🔹فریاد می‌زنند که قرار نبود دنیای مدرن این‌گونه باشد، قرار نبود برای پیشرفت به عقب برگردیم، قرار نبود با خون مظلومان برای خودمان خانه بسازیم. اما حقیقت این است که جنایت و قتل‌عام جزء ذات این دنیای مدرنی است که اتوکشیده‌های آمریکایی و اروپایی برای بشریت درست کرده‌اند. حیوانات درنده هم در مقابل این وحشیگری انسان‌نماها کم آورده‌اند، این بی‌رحمی و خونخواری فرزند همان سازمان ملل و حقوق بشری است که طاغوت به نمایش گذاشته است. اینها جنایاتی است که قلب هر انسان بیداری را بدرد می‌آورد . 🔹حال باید این دندان بی خدایی بشریت توسط همه مردم دنیا کشیده شود، دندان فاسدی که بوی گندش تمام عالم را برداشته است. امروز همه باید فریاد بزنند، مسئله فلسطین فقط مسئله مقاومت یا مسلمانان نیست، این مسئله تمام بشریت است و همه دنیا باید یک‌صدا شوند. امروز روز توبه آدم است، باید به آغوش خدا برگشت، باید ننگ بی خدایی را با محو استکبار و اسرائیل از پیشانی خود پاک کند. انشا الله با نابودی اسرائیل، طلوع خورشید نزدیک می‌شود و دنیا روشن می‌گردد. ✍️ حسین قدرت زاده @HamNenisan
( 60) «شکسته دلانِ غزّه تسلیت» این روزها مردم غزه چه چیزهایی که تجربه نکرده‌اند. خانه‌های ویران شده، کودکان مظلومِ کشته شده، تشنگی و گرسنگی، بی‌پناهی، اضطراب‌های شدید روحی و تجربه‌یِ انواع سلاح‌های کشتار جمعی به لطف آمریکا و اسراییل. اما مگر یک انسان تا چه اندازه توانایی و کششِ روحی و جسمی در مقابلِ این همه ظلم و فاجعه دارد؟! بله در غزّه، نمادِ مقاومت و مظلومیت، فاجعه‌یِ انسانی به راه افتاده است. «غزّه اِی نمادِ عزت و شرف تسلیت» «غّزه اِی نمادِ همت و شجاعت تسلیت» «غزّه اِی نمادِ صبر و استقامت تسلیت» اِی مردم شریف غزه، گویا مبارزه‌ای که سال‌هاست توسطِ مردم فلسطین شروع شده، بَناست با ایستادگی شما به ثمر برسد. ایستادگی شما حکمتی دارد؛ قرار است حق به حق‌دار برسد. قرار است برخی دولت‌های خائن به ظاهر اسلامی رسوا شوند. قرار است دنیا در مسیر آمدن مولا صاحب الزمان (عج) قرار گیرد. اما در نهانِ این تسلیت من، تبریکی نهفته است که هر انسانِ آزاده‌ای آن را می‌فهمد. مطمئن باشید به زودی و به یاریِ حق، به جایِ پیام‌های تسلیت، سر و پا غرق پیام‌های تبریک خواهید شد. پس با قلبی داغدار، تسلیتی آمیخته به تبریک به تو می‌گویم. شکسته دلانِ غزّه، اندکی صبر که صبحِ پر افتخار پیروزی نزدیک است. ✍️ بارگزی @HamNenisan
( 61) به نام خداوند منتقم بابا چرا همه جا تاریک است؟! چرا کسی چیزی نمی گوید؟ بابا دستهایم درد می کند، دستمو بگیر ! چرا اینقدر اینجا ساکت است؟ بابا اون صدای وحشتناک چه بود؟ برقها قطع شد هنوز برق ها وصل نشدند؟ احساس خفگی خیلی شدیدی کردم داشتم خفه می شدم ، بابا دستمو بگیر می ترسم! لب های بابا آرام بر گونه دختر بچه اش نشست، دختر کوچولوی شش ساله دستانش را بالا آورد تا سر وصورت بابا را لمس کند، اما از درد به خود پیچید، و دیگر دستش بالا نیامد. مرد صدا زد پرستار! پرستار؟ بیا بچه ام داره درد می کشد، اما خودش هم نای حرکت کردن نداشت، پرستار درحالی که صورتش را باند پیچی کرده بود وارد اتاق شد، یک آمپول مسکن در دست داشت، مرد و دختر در حال زجر کشیدن بودند، خوب به هر حال بابا قبول نمی کرد که دخترش درد بیشتری بکشد !از پرستار خواست هر چه زودتر آمپول را به دخترش بزند، پرستار آمپول را به دختر تزریق کرد، بعد ازچند دقیقه بچه آرام گرفت و بخواب رفت. مرد گفت ازخانواده ام چه خبر؟ همه جا تاریک شد چه اتفاقی افتاد؟ بعد از آن صدای مهیب؟ پرستار گفت نمی دانم همه جا تاریک شد و همه در حال خفگی بودیم، هر کس در صدد نجات جان خود و عزیزانش بود، من دیگه نفهمیدم چی شد، حالا هم در یک کانکس در وسط خرابه ها داریم بیماران را مداوا می کنیم و وضعیت خودم هم که می بینید. مرد گفت از خانواده هشت نفری ما فقط ما اینجا هستیم بقیه کجا هستند؟ پرستار در حالی که اشکهایش را پنهان می کرد، و خودش را با وسائل پانسمان مشغول می کرد گفت از همه اون بیمارستان فقط این دوسه کانکس مانده که هر کدام چهار پنجتا مجروح در آن هست، همه شهید شدند، مرد آهی کشید و به آرامی شروع کرد به گریه کردن و به دختر کوچکش که حالا بینایی و شنوایی و یک دستش را از دست داده بود و به پای قطع شده خود فکر می کرد، و در دل بانیان و مسببان این ظلم لعنت می فرستاد از خدا تقاضای کمک می کرد. خدایا چرا کسی نیست به داد این مردم مظلوم برسد؟! از این مدافعین حقوق بشر که هر کجا یک اشغالگر کشته شود داد سرمی دهند که تروریسم، تروریسم، چرا حقوق این بچه ها را نادیده می گیرند؟ مگر ما جز حق خودمان را می خواهیم؟ مگر ما جز این استکه می گوییم مهمان خود خوانده نمی خواهیم؟! مگر جز این استکه می گوییم اشغالگران از خانه و وطن ما بیرون بروند؟! تلویزیونی که در گوشه کانکس بود و اخبار پخش می کرد توجهش را جلب کرد، از فعالیت های دیپلماتیک کشورها میگفت و تلاش بعضی از کشورها برای محکوم کردن رژیم اشغالگر و تلاش بعضی برای آرام کردن اوضاع، اما خبر حمایت آمریکا و اروپا از اشغالگران و حق دانستن آنان داغش را تازه کرد! رژیم اشغالگر از خود دفاع می کند؟! در میان خانه ما و وطن ما از خود دفاع می کند؟! صدایی از سر غصه و درد و بی پناهی بر آورد که ای ظالمین چه می خواهید از جان و وطن ما؟! صدای رئیس بیمارستان(کانکس ها) او را از حال و هوایش بیرون آورد ، اما به غصه ای بالاتر فرا خواند که دوا و دارو به حداقلها رضایت دهید! لعنتی ها به مجروحان و زنان و بچه های مجروح هم رحم نمی کنند!!! پس کجاست این حقوق بشری که هر روز بر سر کشورهای ما می کوبید و در اوکراین و رژیم اشغالگر از آن دفاع می کنید؟! ✍️ مصیب ایرانی @HamNenisan
( 62) مسافر انقلاب معروف است که دوران عقد و نامزدی شیرین ترین و یا حداقل از شیرین ترین برهه های زندگی هر فردی است‌ و من، هم اکنون در چنین زمانی به سر می برم؛ امروز در آرامش و راحتی کامل به دنبال همسرم رفته و با هم به خانه خود رفتیم؛ آنجا نهار را بدون ترس و دلهره خوردیم و دوباره از خانه خارج شدیم؛ این بار به قصد شرکت در تجمعی مهم و حیاتی؛ پای صحبت رئیس جمهور، شخص اول هیئت دولت ایران؛ از خانه خارج شدیم و در امنیت کامل تا ایستگاه اتوبوس را دست در دست هم پیمودیم و سوار بر اتوبوس انقلاب شدیم؛ آخر مکان اجتماع انقلاب بود؛ حدود 40 سالی می شد که انقلاب محور اجتماع و اتحاد مردم شده بود و بالاخره به هر زور و زحمتی که بود ما نیز سوار شدیم؛ اتوبوس انقلاب شلوغ بود، خیلی ها مثل ما منتظر رسیدنش بودند و ایستگاه به ایستگاه عده ای که برای فرارسیدن این لحظه لحظه شماری می کردند سوار و برخی هم در میانه ی راه از آن پیاده می شدند؛ آخر منزل و مقصد نهایی اتوبوس، انقلاب بود اما خب برخی توجه به این قضیه نداشته و پیش از رسیدن به گام آخر، بلکه گام ابتدایی راهی که به قله می انجامد از اتوبوس پیاده می شدند؛ بگذریم، شاید اگر در این دوران با وسیله ی شخصی نداشتیمان به سیاحت مشغول بودیم و بی معطلی و با صرف نمودن کمترین زمان ممکن به مکان های دیدنی و خاطره انگیز سطح شهر می رفتیم بهتر بود اما، اما وضعیت معیشتی خانواده های متوسطی چون ما اجازه ی چنین کاری را به یک پسر جوان تازه داماد شده هرگز نمی دهد و باز اما، می توان در امنیت کامل از مترو و دیگر وسایل حمل و نقل عمومی که به خوبی در تمام سطح شهر کشیده شده است استفاده کرد و زیر لب برای مردم مظلوم و بی پناه فلسطینی، آن کودکانی که دنیا ندیده دیده از دنیا فرو بستند و آن اطفالی که بابا نگفته بر دستان بابا راهی ملکوت شدند دعا کرد و به دور از چشم همسر اشک ریخت؛ اشک ریخت بر این ملت مظلوم و دندان فشرد بر آن قوم لجوج و وحشی و سنگ دل که کوس کور دلی شان را دیشب، همه ی عالمیان شنیدند و به زودی، به نوید و مژده ی الهی رهبر فرزانیمان طبل رسوایی و نابودی کاملشان به صدا در خواهد آمد و لطمات جبران ناپذیر آه این مظلومین و فریاد های داغداران آزادی خواه و آزاده ی سرتاسر جهان عالم را به لبه ی تمدن نوین اسلامی رسانده و با همت و عزم و اراده ی همه ی ملت ها و به رهبری و راهبری مسلمین جهان، آن روز موعود فراخواهد رسید و منجی می آید... دشمن صهیونیست @HamNenisan
(63) چگونه می شود آید شرار آه سنگین و لیکن بی تفاوت بود و راحت با فلسطین کنون آید ندای ایها المسلم به پا خیز تو با جانبازی خود می دهی بر غزه تسکین روا هرگز نباشد غزه در خونش بغلتد و دنیا خوش بود مانند دنیای سلاطین اگر چه آتش نمرودیان سوزانده ما را خدا پیروزی ما را به قرآن کرده تضمین ز داغ کودکان غزه خون شد قلب خاره کفن های پدرها از پسرها گشته رنگین به استقبال طفلان آمده هاجر به لبخند گرفته در بغل آن طفلکان ناز غمگین از این جرم و جنایت ها نفس ها غرق آهند نباشد آه بی تاثیر و بی تاثیر نفرین فقط لب تر کند فرمانده و با یک اشاره جیوش المسلمین امر ولا را کرده تمکین 🖌معصومه مشهدی زاده @HamNenisan
. گزارش پایگاه خبری صدای حوزه خبرنامه دانشجویان ایران و شاعران حوزوی به پویش نویسندگان و روایت نویسی غزه پیوستند ✍️ پویش نویسندگان غزه روز گذشته به همت پایگاه اندیشه‌ای فکرت و با حضور و همکاری مجموعه‌های زیر کلید خورده است: باشگاه نویسندگان فکرت مدرسه علوم انسانی و اسلامی فکرت کانون فرهنگی تبلیغی مدادالفضلاء جامعه فعالان تربیتی فتح الفتوح انجمن سواد رسانه طلاب شبکه‌ی نویسندگان حوزوی مجله افکار بانوان حوزوی کانون نویسندگان تربیتی تا کنون 63 اثر در قالب کوتاه نوشت، روایت، یادداشت، شعر، نثر ادبی به نشانی «جهاد روایت» @Jahaderevayat ارسال شده است. @hamnevisan @HOWZAVIAN
داستان کوتاه رایحه اریحا.pdf
96.3K
(۶۴) داستان کوتاه رایحه اریحا همین‌طور که بادقت به سمت جمعیت انتهای سالن نزدیک می‌شدم، دستم و گرفت و کشید تو یکی از اتاق‌ها، با گریه و ترس گفت، لطفاً کمکم کن. ی نگاهی به دور و بر انداختم، هنوز تو بهت بودم! وقتی چشمم خورد به بچش، قلبم انگار خون‌سرد داشت پمپاژ می‌کرد، گفتم مادر کاری از دستم برنمیاد، به پرستارا بگو. گفت، دستم به دامنت کسی نیست، همه رفتن به داد اون پسربچه برسن. فک کنم همون جمعیت ته سالن رو می‌گفت. گفتم مادر چیکار کنم؟ گفت این دستمال و محکم بگیر رو زخمش، منم دست و پاهاش رو می‌گیرم. صحنة بدی بود ابراهیم حاتمی @HamNevisan
(65) «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا» باران می‌بارد. هوا لطیف و مطبوع است. از پشت شیشه‌ی پنجره رقص برگ‌های پاییزی درختان گردو را تماشا می‌کنم. اسحاق هی‌‌ هی‌کنان گله‌ی گوسفندانش را به سمت آبادی می‌راند. پنجره را باز می‌کنم تا برای گلبهار که با پشته‌ی هیزم از نم باران بی‌نصیب نمانده دستی تکان دهم؛ سوز سرمای پاییزی بی‌تعارف به اطاقم هجوم می‌آورد. هوس یک فنجان چای گرم، من را از آغوش پنجره جدا می‌کند. کتری را زیر شیر آب می‌گذارم تا پر شود. آب گل آلود است. بی‌خیال چای می‌شوم و غرغرکنان با کنترل، شبکه‌های تلویزیونی را عوض می‌کنم. هر شبکه گوشه‌ای از وقایع دردناک غزه را پوشش می‌دهد. با شنیدن خبر قطع آب و برق در غزه، حالم دگرگون می‌شود. چه عاشورایی در کربلای غزه به پا شده و من به خاطر یک جرعه آب گل آلود که می‌دانم ساعتی بعد رفع می‌شود به هم ریخته‌ام. 🖌حمیده بذرافکن @HamNevisan
(۶۶) بر غاصبِ خاورِ میانه لعنت بر عاملِ قتل وحشیانه لعنت بر این سگِ هارِ صهیونیستِ ظالم بر شمر و یزیدِ این زمانه لعنت 🖌علیرضا تیموری @HamNevisan
(۶۷) قدس قطره ها سوی دریا بیایند موجها رو به بالا بیایند پیله از تار غیرت تنیده تا که پروانه دنیا بیایند سنگ ها در فلاخن نهادند ترس در جان دشمن نهادند مست گشتند از باده ی وصل جان خود رهن میخانه دادند جرعه جرعه عطش نوش کردند وعده ی صابران گوش کردند سوختند آنچنان در تب عشق درد را هم فراموش کردند قدس رنگین شد از خون پاکان گیسوی مادران شد پریشان کودکان هم در آغوش مادر عهد بستند با این شهیدان غاصبانی که شیطان پرستند شاخه ی سبز زیتون شکستند کودکان را که لب تشنه دیدند آب ها را ز سرچشمه بستند کینه از فتح خیبر گرفتند سینه ها روی مِجمَر گرفتند آنچنان خون مردم مکیدند تا جهان را سراسر گرفتند انتقام از پیامبر گرفتند خانه از نسل حیدر گرفتند معجَر از موی دختر گرفتند کودک از دست مادر گرفتند خیمه و خرمن و خانه ها سوخت پیله و بالِ پروانه ها سوخت موج ها هم سراسیمه گشتند عشق تا پای دیوانه ها سوخت هر کسی که ستم پیشه باشد یا بر این گونه اندیشه باشد باید از وی برائت بجویید گرچه با نوح هم ریشه باشد با ستم دیده هم درد باشید دین ندارید اگر، مرد باشید شیر باشید بهتر از این است با شغالان همآورد باشید ما بر آیینِ حق استواریم دست از دین خود بر نداریم ننگمان باشد ار روزگاری سنگری را به دشمن سپاریم سنگری که خدا برگزیده از ازل پاکِ پاک آفریده دیر سالی است از دست دیوان زخم ها دیده، سختی کشیده پس سزا نیست تنها بماند درد در جان ((صبرا)) بماند یا ((شتیلا)) فراموش گردد غَزِّه از قافله جا بماند از کسانی که خود ریشه دارند راستی را در اندیشه دارند با ستمدیده هم درد باشند دست از آستین هم برآرند با ستمدیدگان همنوا باش بند از پای بگشا، رها باش شیوه ی رادمردان به یاد دار درد هر بینوا را دوا باش چون خلیل از بتان دست بردار حرمت دین حق را نگه دار روزهای خدا این چنین اند روزهای خدا را به یاد آر 🖌قاسم بدره @HamNevisan
(۶۸) خون و باروت و هراس و انفجار آورده است شعله ی سرکش ببین با خود شرار آورده است هر نسیمی رد شده از شیون پروانه ها بوی خون از زلف های بی قرار آورده است این خزان با تو چه کرده باغبان، که در بهار جای زیتون باغ سبز تو انار آورده است آینه! با چفیه رویت را بگیری بهتر است گردباد حادثه با خود غبار آورده است باز کن آغوش دشتت را فلسطین عزیز دامن مادر برایت لاله زار آورده است سنگِ غیرت تا که افتاده میان مشت ها کودکان را مرد جنگاور به بار آورده است 🖌فرزانه قربانی @HamNevisan
(۶۹) گناهِ سکوت میانِ ظلمت خــود در شب سیاهِ سکوت نشسته است به درماندگی سپاه سکوت در این زمانه که وقتِ جهادِ فریاد است اسیـرِ دامِ تماشـاسـت خیـمه‌گاه سکوت جــدا شدند رفیقان و یک به یک رفتند یکی به راه شهادت، یکی به راه سکوت شکسته باد قلم‌های شاعرانِ پریش که ظالمــانه نوشتند از نگاه سکوت عروض و قافیه خواندند و درسِ شعر ولی شُـدنـد یــکســــره اسـتـــــادِ کارگاه سکوت بریده باد سری که به روی تن مانده‌ست در این زمانه‌ی فریــــــادْ در پناهِ سکوت به این بهانه که باشند بی‌طرف، شیطان نهــاده بر ســـر بی مایگان کلاهِ سکوت چگونه بی‌طرفی،کربلاســت در تکـــرار شریکْ جرمیِ شمر است،اشتباه سکوت شدیـد غَـرّه به این بی‌گناهی کاذب چقدر سر که بُریدید با گناه سکوت بهار می‌رسد از راه و باز خواهد ماند سیـاه روییِ دوران به روسیاهِ سکوت 🖌احمدرفیعی وردنجانی @HamNevisan
(۷۰) ✍ طاهره شجاعیان، کارشناس رسانه ای قدس! دارد تمام می‌شود! صبرت دارد گل می‌دهد! قانون تاریخ به نتیجه نزدیک شده است؛ به نتیجه ظلم.. به طوفان رسیده است! طفلان شهیدت را به آغوش گرم و خون‌بارت بفشار و ایستادگی مادران حزینت را قاب کن و حماسه مردانت را فریاد کن... که دلاوران بیشه‌ات پنجه دشمن از گلوی قدس برداشته‌اند... و پنجه در پنجه دیو، دارد می‌رسد روز موعود! تو به خون نشستی تا رسانه را از خدمت گلوله صهیونیست رهاندی.. و با فریاد آرمانت پروپاگاندای دروغگوی غرب را به تضعیف کشاندی... و پرده برداشتی از فریب و جادوی رسانه، و در موج سوم نبرد، با قنداق‌های گلگون طفلان و ضجه مادران و داغ مردانت هماورد رسانه شدی و حقیقت خود را در -عزم بر رهایی- به همه عالم پست کردی! حیاک الله! نزدیک است که فرعون را از قدمگاه انبیاء الله بیرون برانی و ترک‌های بت ظلم را با تبر ابراهیمی جوانانت بر مذلت اضمحلال فروکشانی... چشم احرار عالم به زمین و آسمان توست...؛ موشک شوید و از آسمان ببارید، تیغ شوید و از زمین برویید .. طوفان شوید و بپالایید سپاه دست و پا شکسته فرعون را.. که عصای موسی به دریای غیرت و شجاعت جوانانت خورده است! ای قدس! تو بلندکردی فریادهای عجل علی ظهورک را... تو دل‌ها را به ولوله انتظار جوشاندی و دست‌ها به دعا شد برای فتح قریبت.. تو اشک شوق دواندی بر چشم‌ها و نور امید تاباندی بر دل‌های منتظر که -یا صاحب الزمان- بت بزرگ دارد فرو می‌شکند... بیا و علم ظهورت را بر فتح قدس برافراز تا نور علی نور شود! @HamNevisan
(۷۱) 🔶( شعری کوتاه در وصف شجاعان عملیات طوفان الاقصی وبیزاری از کودک کشی صهیونیست های نجس وپلید) ❌❌❌❌❌❌❌ ⭕️«طوفان اقصی»✊👊 چه گویم زطوفان اقصی چرا درگرفت... درعالم ندای فلسطین مظلوم از سرگرفت... ببوسم همی دست وبازوی رزمندگان... وآتش به دامان صهیون افکندگان... به جوش آمده خشم وغیرت به رگهایشان... خروشنده بر ظلم ظالم و سگ هایشان... چو شیران شرزه بشورند بر خصم دون... به صبحی که صهیون به خواب اندرون... جوانان گردان قسام یزدان شناس... ندارند ازمرگ واز تیر وترکش هراس... همانا که شاگرد قاسم، پی رهبرند... مجاهد، سلخشور وزقاعدین برترند... اگر کربلا حرمله کودکی سربرید... بصاروخ صهیون چه سرها که ازتن پرید... رژیمی که سفاک و کودک کش است... وحال زمین وزمان از عدو ناخوشست... به طفلان مظلوم غزه که در خاک وخون... فتادند و سوی دگر مادران لاله گون... قسم که فلسطین واقصی رها می شود... جماعت به سید علی اقتدا می شود... پس انگاه پرچم به مهدی صاحب رسد... زمان پلیدی،پلشتی به سر می رسد... پیام ابو صادق اینست ای رهروان... به آزادی قدس باید فدا روح وجان... @HamNevisan
(۷۲) تا بمب به روی چلچله می افتد خونخوار به فکر هلهله می افتد دنبال سفیدی گلو می گردد تیری که به دست حرمله می افتد 🖌فرزانه قربانی @HamNevisan
(۷۳) سایه‌ی همسایه همسایه‌ی ما با مزاحمت و دردسر همسایه ما شد. همسایه که نه، اصلاً نمی‌شد سایه‌هایمان به هم نزدیک شود چه رسد به این که همسایه شوییم. هنوز هم همین طور است. غریبه‌ای که به زور ساکن خانه‌ای نزدیک خانه ما شد. مدتی در محله‌ی ما آواره بود. با این که در شهر دیگری خانه داشتند ولی خانه به دوش بودند. کسی از آن‌ها دل خوشی نداشت. در هر محله‌ای رفت و آمد می‌کردند دردسر درست می‌شد. اول یک اتاق در خانه همسایه ما خرید. اتاق که نبود، قسمتی از یک انباری کوچکی بود که در مقایسه با کل خانه و اتاق‌ها و پذیرایی و حیاط، چیز خاصی محسوب نمی‌شد. قدیم بود و خرید و فروش به این سبک مرسوم. سید ضیاء، پسر ناخلف خانه ما هم نمی‌دانم برای چه چیزی، خوش خدمتی خوبی در جوش خوردن همین معامله داشت. مرد غریبه از همان اول ادعا داشت که اینجا ملکِ آبا و اجدادی من است. چون صدها سال پیش اجداد من در این محله و خانه زندگی کرده‌اند. با این که همسایه‌ی قلدر ما صاحب همان یک انباری هم نبود، ولی بعد از مدتی ادعا کرد که مالک کل خانه است و اختیارات خانه با اوست. البته آن هم کم کم. چند باری بچه‌های هم‌خانه‌ای‌ها را کتک زد که چرا از جلوی اتاق ما رد می‌شوید! راهرو برای من است. یکی دو باری هم از اتاق هم خانه‌ها دزدی کرد. البته ماجرا هم به همین جا ختم نشد. چندنفری از هم‌خانه‌هایش اعتراض کردند. صدای اعتراض همسایه‌ها هم بلند شد. ناپدری که در خانه ما حاکم شده بود هم چندان به این ماجرا التفاتی نداشت. روحانی محله به مردم هشدار می‌داد ولی اثری نداشت. چند نفری هم غریبه‌ای که دیگر همه او را می‌شناختند کتک زند؛ بعدها هم بچه‌های همسایه جلو قلدر مآبی او ایستادگی کردند. همسایه قلدر، اتاق سمت چپی هم خانه‌ای‌اش را تصاحب کرد. پیرزن صاحب اتاق، آواره شد. دیوار اتاق همسایه سمت راستی را هم یک روز خراب کرد و اتاقش را توسعه داد. البته نه اتاق برای او بود و نه توسعه دادن حقّ او. ضرب و شتمی که با زن‌های ساکن در خانه کرد را فراموش نمی‌کنم. آسیبی که به روح زن همسایه زده بود کمتر از جسمش نبود. داستان به قتل و غارت هم رسید. صدای همسایه‌های غیر مسلمان ما هم بلند شد. ولی صداها یکصدا نبود. همه مثل انگشتان یک دست کنار هم نبودند. خودش این قدرها آدم باقدرتی نبود؛ معلوم بود از بیرون خانه حمایت می‌شود. بیرون از شهر کسانی بودند که می‌خواستند جناب قلدر، دراین محله باقی بماند. معلوم بود که سَر و سِرّی با یکدیگر دارند. گاهی همسایه‌ها ردّ آن‌ها را با آن شمایل عجیبشان در همان خانه دیده بودند. همسایه‌ها که دیگر به تنگ آمده بودند برای رفع مساله به چند سازمان پُر اسم و رسم که ادعای جهانی داشتند هم سری زدند. آن‌ها که اتاقشان را از دست داده بودند بارها شکایت کردند. مدعیان رفع مساله هم دستشان با حامی همسایه و مرد غریبه در یک کاسه بود. فقط به اعتراض مردم خوب گوش می‌کردند و یک نامه از سازمان می‌فرستادند که: آقای قلدر! لطفاً کمی آرام‌تر! داستان مفصل‌تر و پیچیده‌تر از این حرفها هست. بیش از نیم قرن از شروع داستان گذشته است و هنوز ادامه دارد. چند باری ماجرا اوج گرفت ولی همسایه‌ی نامرد ما که هنوز هم برایم همان مرد غریبه است، تا این اندازه بی رحم نشده بود. کم کم لقب کودک کُش شد خصلت بارز این سگ هار! بیمارستان را به آتش کشیدن یکی از کارهای تازه این همسایه ناجوانمرد است. او که نه از دین بویی برده است و نه از انسانیت... . امیر خندان @HamNevisan
(۷۴) حتی سستر از خانه عنکبوت. سالهاست که طاغوتهای جهان امروز، بلاخص رژیم منحوس اسرائیل، با جنگ رسانه‌ای و ایجاد رعب و وحشت در اذهان مردم جهان، خود را یک رژیم شکست ناپذیر قلمداد کرده، اما دیدیم چگونه یک گروه شبه نظامی با توانمندی بسیار پایین، تمام ابهت این رژیم را به یکباره فرو پاشید، و یک رژیم به ظاهر قدرتمند، سستر از خانه عنکبوت که هیچ، همانند سوسکی در دام خود گرفتار شده است. این امر را نه تنها بعضی‌ها، بلکه در واقع برای افراد قابل توجهی قابل باور نبود. اما اگر به‌ جای خود بینی و خود‌اتکایی، خدا را می‌دیدیم و به آموزهای دینی و رهبران واقعی جهان امروز توجه می‌کردیم، زودتر از این حرفها شاهد این وضع، بلکه نابودی بطورکل این رژیم بودیم. خداوند در قرآن به صراحت هرگونه تفرقه را از مسلمان نهی کرد« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا...»؛ خیلی از ماها خوب این مطلب را نفهمیدیم، اما آیا دشمن هم نفهمید؟! دشمن هم می‌داند عاقبت کار، دست مستضعفین می‌افتد و مسلم است که نمی‌گذارد «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! ۵ قصص.» و این امیدی صریح به وعده واقعی‌ای است که در چهار چوب هایی چون: ایمان و اتحاد جهانی مسلمانان حول محور حق رخ خواهد داد. اما اکثریت مسلمان، زیر سلطه حکومتهای طاغوتی خود، از ابهت دشمن می هراسند و توجهی به وعده‌‌های الهی‌ ندارند، وگرنه طبق فرموده رهبرکبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی (ره) « اگر مسلمین مجتمع بودند و هرکدام سطل آبی بر روی اسرائیل می ریختند، اورا را سیل می برد.» و یا طبق سخن دبیرکل با بصیرت حزب الله که اسرائیل را مثابه« ضعیف‌تر از خانه عنکبوت» معرفی کرده بود، باور و محقق می‌شد، کار زودتر از این حرف‌ها به اینجاها می‌کشید، گرچه آن زمان که مقام معظم رهبری فرمودند «اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید» باز خیلی ها به این باور نرسیده بودند؛ چیزی که به عینه امروز مشخص، و فقط یک حرکت همگانی تمام عیار نیاز است تا کار تمام شود. محمدعلی بابایی ملیکی @HamNevisan
(۷۵) آری بیمارستانی که بمباران شد تنها مسئولش توهستی ! 👆👆 به زودی جوابش را خواهی گرفت. ✍🏻ف. مرادی @HamNevisan
(۷۶) بی تفاوت نباشیم... تسبیح ام البنین را در دست گرفته و ذکر می‌گفت.آخر هر دور تسبیح،زیر لب چیزی زمزمه می‌کرد. کنارش نشستم و گفتم:《می‌بینم دوباره تسبیح مخصوص را برداشتی و ذکر میگی!دوباره چه گره‌ای تو کارت افتاده که دست به دامن خانم ام البنین شدی!؟》 نگاهش را از من برگرداند و با بغض گفت:《با خانم‌های جلسه قرآنی،ختم صلوات برای پیروزی مردم فلسطین برداشتیم.》 همان خانم های جوانی،که در دوران دفاع مقدس مشغول دوخت و دوز لباس رزمنده‌ها بودند. در دوران کرونا،جهادی ماسک می‌دوختند و با بسته معیشتی به خانواده‌های بی‌بضاعت کمک می‌کردند. حال که توانایی و امکان کمک مالی به جبهه مقاومت را ندارند.میدان را خالی نکرده و به کمک‌های معنوی روی آوردند. «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» آن‌که صبح کند و دغدغه مسلمانان را نداشته باشد،مسلمان نیست. این روزها مواظب باشیم! با بی تفاوتی می توان مصداق این روایت بود. سادات طهماسی @HamNevisan
(۷۷) جدل پلیس تشکیلات خودگران محمد یونس و چند فلسطینی دیگر را دستگیر کرد. افسر نگهبان از محمد پرسید: «چرا برای حماس تظاهرات می کنید؟ می خواید کرانه باختری را هم مثل غزه کنید؟» - مثل غزه؟ مگه غزه چی شده؟ - غزه ویرانه شده بیشتر محله ها با خاک یکسان شده. سه هزار نفر کشته شدن. تازه میگی غزه چی شده؟ اینجا لااقل سقفهای خونه هامون بالای سرمونه. - واقعا سقف خونه هامون بالای سرمونه؟ مگه شهرک نشین‌ها هر وقت اراده کنن مارا از خونه هامون بیرون نمی کنن؟ مگه هر وقت جشن و عید دارن برای تفریح تو خیابون فلسطینی‌ها را به رگبار نمی بندن؟ کدوم خونه و زندگی؟ لا اقل غزه ایها از خودشون دفاع می کنن. ماچی؟ دلمون خوشه که محمود عباس قرارداد صلح با صهیونیستها بسته. این صلح نیست. ذلته. مایه تنگه. - شما جوونها احساساتی هستین. کله هاتون بوی قرمه سبزی می ده. این همه کشته و زخمی ارزشش را داره؟ تاکی جنگ و خونریزی؟ - جمعیت مردم الجزایر هفت میلیون بود. یک میلیون شهید دادن تا کشورشون را پس گرفتن. مردم ویتنام وحشتناک تر از غزه بمباران شدن. آمریکایی‌ها اونجا با سلاحهای شیمیایی نسل کشی کردن. اما مقاومت کردن. آنقدر جنگیدن تا خونه و کشورشون را پس گرفتن. ما از اونها کمتر نیستیم. تا وطنمون را پس نگیریم این جنگ تموم نمیشه. صلح یاسر عرفات و محمود عباس نشون داد که صهیونیستها به هیچ قرار دادی احترام نمی گذارن. هر وقت خونه هامون و سرزمینمون را پس دادن جنگ و مقاومت تموم میشه. - سرباز. بیا این را ببر بازداشتگاه. زندانی را که بردند، افسر نگهبان از جا برخاست. قدمی زد و مقابل آینه ایستاد. به درجه های روی شانه اش نگاهی انداخت و پوزخندی زد. علیرضا مسرتی @HamNevisan
(۷۸) مرد میدان همچنان قرص و مقاوم زنده است در ضمیر استقامت حاج قاسم زنده است ضرب شصت حاج قاسم بود طوفان حماس آب نامیراست آری آب دائم زنده است زنده تر از هر زمانی می کند فرماندهی او هنوز آماده در میدان مقاوم زنده است تا کند آئینه کاری با تنش صحن ظهور در جهان تکثیر شد، همراه قائم زنده است بر گلوگاه ستم این جای انگشتان اوست دست او پر قدرت و پیروز و سالم زنده است خواب آرامش ندارد دشمن صهیون هنوز میزند فریاد و میگوید که قاسم زنده است 🖌سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی @HamNevisan
(۷۹) |مسافرِ فلسطین | برای سمیح القاسم و اندوه حماسی شعرهایش . . بر جاده مسافر فلسطین است دلواپس قبله‌ی نخستین است رد می‌شود از مزارع زیتون آنجا که به خون لاله آذین است از قمریَکان طنین بالی نیست با نای بریده، مرغ آمین است با رنگ‌پریده ماه در چشمش انگار پرنده‌ای کبودین است بر باغ، پرندگان بمب‌افکن در مزرعه، خوشه‌خوشه‌ی مین است بنگر به فلک شهاب ثاقب را هنگام تهاجم شیاطین است بر مزرعه‌ی سپهر، می‌بینی با سنگ، ستاره پشت پرچین است خنیاگر، وارثان تیمورند یغماگر، لشکر تموچین است چنگیز در الخلیل، پاکوبان در شعله تمام دیر یاسین است شطرنج به‌ دست، شاه سردرگم در خویش شکسته، مات، فرزین است بنویس سمیح! شعر دیگر را شعری که شبیه عقد پروین است شعری که پر از شمیم شب‌بوها غرق گل سرخ در مضامین است تصویر حماسه‌ات از آن بالا بشکوه‌تر از فرود شاهین است بنویس قصیده‌ای دگرگون‌تر شعری که در آن سماع خونین است ابری‌ست ورای دره‌ی انجیر انگار نزول سوره‌ی یاسین است بر نعش سیاوشان به خون‌خواهی برخیز که رخش تهمتن، زین است برخیز که وقت کوچ، اکنون نیست هرچند شکوه شاعری این است بنگر به پگاه مسجدالاقصی بنویس بهار، پشت پرچین است . . @HamNevisan
(۸۰) تمام شفق در لبخند خونین شما گم شده است و باد چه غم انگیز سرود رهایی را در گوش عروسک‌هایتان به نجوا نشسته است. ای فرشته های مهربان! سارا عبداللهی_فر_یاس ای قدس پیام سرخ داری امروز گلبانگ ظهور و اقتداری امروز از نام علی به لرزه آید صهیون آماج ستیزِ، بی‌ قراری امروز 🖌سارا عبداللهی فر ( یاس) @HamNevisan
(81) کاخ کذایی فرو خواهد ریخت ✍️خ. محمدجانی زندگی در غزه به توان بی رحمی و وحشی گری است که یزید زمانه بر مظلومان و کودکان و زنان بی پناه غزه تحمیل می نماید و البته زندگی که نه بیشتر شکنجه ای است که خوراک چندین ساله آنان شده است. در این روزها نداها در گلوها حبس و سیل اشک همچنان روایت گر ظلم و غارت و مظلومیت است. این سیل روزی خروشان خواهد شد و چشمه ها بلکه دریا هایی طوفانی از خشم و غیرت و... از سرتاسر جهان به سویشان روانه خواهد کرد و امواجشان آنان را غرق و در هم خواهد کوبید. آن روز زیاد دور نیست. اندکی صبر که خدا یاری می کند و صبح پیروزی طلوع خواهدکرد و دیو زمانه با کاخ کذایی خود فرو خواهد ریخت. @HamNevisan