#روایت_غزه (۷۶)
بی تفاوت نباشیم...
تسبیح ام البنین را در دست گرفته و ذکر میگفت.آخر هر دور تسبیح،زیر لب چیزی زمزمه میکرد.
کنارش نشستم و گفتم:《میبینم دوباره تسبیح مخصوص را برداشتی و ذکر میگی!دوباره چه گرهای تو کارت افتاده که دست به دامن خانم ام البنین شدی!؟》
نگاهش را از من برگرداند و با بغض گفت:《با خانمهای جلسه قرآنی،ختم صلوات برای پیروزی مردم فلسطین برداشتیم.》
همان خانم های جوانی،که در دوران دفاع مقدس مشغول دوخت و دوز لباس رزمندهها بودند.
در دوران کرونا،جهادی ماسک میدوختند و با بسته معیشتی به خانوادههای بیبضاعت کمک میکردند.
حال که توانایی و امکان کمک مالی به جبهه مقاومت را ندارند.میدان را خالی نکرده و به کمکهای معنوی روی آوردند.
«مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»
آنکه صبح کند و دغدغه مسلمانان را نداشته باشد،مسلمان نیست.
این روزها مواظب باشیم!
با بی تفاوتی می توان مصداق این روایت بود.
سادات طهماسی
@HamNevisan
#روایت_عزه (۷۷)
جدل
پلیس تشکیلات خودگران محمد یونس و چند فلسطینی دیگر را دستگیر کرد. افسر نگهبان از محمد پرسید: «چرا برای حماس تظاهرات می کنید؟ می خواید کرانه باختری را هم مثل غزه کنید؟»
- مثل غزه؟ مگه غزه چی شده؟
- غزه ویرانه شده بیشتر محله ها با خاک یکسان شده. سه هزار نفر کشته شدن. تازه میگی غزه چی شده؟ اینجا لااقل سقفهای خونه هامون بالای سرمونه.
- واقعا سقف خونه هامون بالای سرمونه؟ مگه شهرک نشینها هر وقت اراده کنن مارا از خونه هامون بیرون نمی کنن؟ مگه هر وقت جشن و عید دارن برای تفریح تو خیابون فلسطینیها را به رگبار نمی بندن؟
کدوم خونه و زندگی؟ لا اقل غزه ایها از خودشون دفاع می کنن. ماچی؟ دلمون خوشه که محمود عباس قرارداد صلح با صهیونیستها بسته. این صلح نیست. ذلته. مایه تنگه.
- شما جوونها احساساتی هستین. کله هاتون بوی قرمه سبزی می ده. این همه کشته و زخمی ارزشش را داره؟ تاکی جنگ و خونریزی؟
- جمعیت مردم الجزایر هفت میلیون بود. یک میلیون شهید دادن تا کشورشون را پس گرفتن. مردم ویتنام وحشتناک تر از غزه بمباران شدن. آمریکاییها اونجا با سلاحهای شیمیایی نسل کشی کردن. اما مقاومت کردن. آنقدر جنگیدن تا خونه و کشورشون را پس گرفتن. ما از اونها کمتر نیستیم. تا وطنمون را پس نگیریم این جنگ تموم نمیشه. صلح یاسر عرفات و محمود عباس نشون داد که صهیونیستها به هیچ قرار دادی احترام نمی گذارن.
هر وقت خونه هامون و سرزمینمون را پس دادن جنگ و مقاومت تموم میشه.
- سرباز. بیا این را ببر بازداشتگاه.
زندانی را که بردند، افسر نگهبان از جا برخاست. قدمی زد و مقابل آینه ایستاد. به درجه های روی شانه اش نگاهی انداخت و پوزخندی زد.
علیرضا مسرتی
#غزه #فلسطین
@HamNevisan
#روایت_غزه (۷۸)
مرد میدان همچنان قرص و مقاوم زنده است
در ضمیر استقامت حاج قاسم زنده است
ضرب شصت حاج قاسم بود طوفان حماس
آب نامیراست آری آب دائم زنده است
زنده تر از هر زمانی می کند فرماندهی
او هنوز آماده در میدان مقاوم زنده است
تا کند آئینه کاری با تنش صحن ظهور
در جهان تکثیر شد، همراه قائم زنده است
بر گلوگاه ستم این جای انگشتان اوست
دست او پر قدرت و پیروز و سالم زنده است
خواب آرامش ندارد دشمن صهیون هنوز
میزند فریاد و میگوید که قاسم زنده است
🖌سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
@HamNevisan
#روایت_غزه (۷۹)
|مسافرِ فلسطین |
برای سمیح القاسم و اندوه حماسی شعرهایش
.
.
بر جاده مسافر فلسطین است
دلواپس قبلهی نخستین است
رد میشود از مزارع زیتون
آنجا که به خون لاله آذین است
از قمریَکان طنین بالی نیست
با نای بریده، مرغ آمین است
با رنگپریده ماه در چشمش
انگار پرندهای کبودین است
بر باغ، پرندگان بمبافکن
در مزرعه، خوشهخوشهی مین است
بنگر به فلک شهاب ثاقب را
هنگام تهاجم شیاطین است
بر مزرعهی سپهر، میبینی
با سنگ، ستاره پشت پرچین است
خنیاگر، وارثان تیمورند
یغماگر، لشکر تموچین است
چنگیز در الخلیل، پاکوبان
در شعله تمام دیر یاسین است
شطرنج به دست، شاه سردرگم
در خویش شکسته، مات، فرزین است
بنویس سمیح! شعر دیگر را
شعری که شبیه عقد پروین است
شعری که پر از شمیم شببوها
غرق گل سرخ در مضامین است
تصویر حماسهات از آن بالا
بشکوهتر از فرود شاهین است
بنویس قصیدهای دگرگونتر
شعری که در آن سماع خونین است
ابریست ورای درهی انجیر
انگار نزول سورهی یاسین است
بر نعش سیاوشان به خونخواهی
برخیز که رخش تهمتن، زین است
برخیز که وقت کوچ، اکنون نیست
هرچند شکوه شاعری این است
بنگر به پگاه مسجدالاقصی
بنویس بهار، پشت پرچین است
.
.
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
@HamNevisan
#روایت_غزه (۸۰)
تمام شفق
در لبخند خونین شما
گم شده است
و باد چه غم انگیز سرود رهایی را
در گوش عروسکهایتان
به نجوا نشسته است.
ای فرشته های مهربان!
#فلسطین
سارا عبداللهی_فر_یاس
ای قدس پیام سرخ داری امروز
گلبانگ ظهور و اقتداری امروز
از نام علی به لرزه آید صهیون
آماج ستیزِ، بی قراری امروز
🖌سارا عبداللهی فر ( یاس)
@HamNevisan
#روایت_غزه (81)
کاخ کذایی فرو خواهد ریخت
✍️خ. محمدجانی
زندگی در غزه به توان بی رحمی و وحشی گری است که یزید زمانه بر مظلومان و کودکان و زنان بی پناه غزه تحمیل می نماید و البته زندگی که نه بیشتر شکنجه ای است که خوراک چندین ساله آنان شده است.
در این روزها نداها در گلوها حبس و سیل اشک همچنان روایت گر ظلم و غارت و مظلومیت است.
این سیل روزی خروشان خواهد شد و چشمه ها بلکه دریا هایی طوفانی از خشم و غیرت و... از سرتاسر جهان به سویشان روانه خواهد کرد و امواجشان آنان را غرق و در هم خواهد کوبید. آن روز زیاد دور نیست.
اندکی صبر که خدا یاری می کند و صبح پیروزی طلوع خواهدکرد و دیو زمانه با کاخ کذایی خود فرو خواهد ریخت.
@HamNevisan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت_غزه (82)
میگوید گونه شما نابود شده!
گونه؟
آره درست فهمیدید که ما با شما یکی نیستیم؛ اما یک چیزی رو برعکس به عرضتون رسوندند، درواقع ما انسانیم و شما حیوان... آخ! ببخشید! بیچاره حیوان که به اندازه خودش شریف است! شما مصداق بارز و تمامنمای "کالانعام بل هم اضل" هستید!
م.خوانساری
#مرگ_بر_اسرائیل
@HamNevisan
#روایت_غزه (83)
🚨سردار سلیمانی خاری در چشم صهیونیست ها ؛ بمباران تندیس حاجقاسم!
🔸 رسانههای لبنانی از حمله جنگندههای صهیونیستی به تندیس سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در منطقه مرزی کفرکلا خبر دادند..
♦️
می کند دشمن به تاثیر نفوذت اعتراف
می زند وقتی نماد جسم و تندیس تو را
او که عاجز مانده از پیکار با تندیس تو
کی شناسد جبهه های تازه تأسیس تو را
سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
@HamNevisan
#روایت_غزه (84)
کاخ کذایی فرو خواهد ریخت
✍️خ. محمدجانی
زندگی در غزه به توان بی رحمی و وحشی گری است که یزید زمانه بر مظلومان و کودکان و زنان بی پناه غزه تحمیل می نماید و البته زندگی که نه بیشتر شکنجه ای است که خوراک چندین ساله آنان شده است.
در این روزها نداها در گلوها حبس و سیل اشک همچنان روایت گر ظلم و غارت و مظلومیت است.
این سیل روزی خروشان خواهد شد و چشمه ها بلکه دریا هایی طوفانی از خشم و غیرت و... از سرتاسر جهان به سویشان روانه خواهد کرد و امواجشان آنان را غرق و در هم خواهد کوبید. آن روز زیاد دور نیست.
اندکی صبر که خدا یاری می کند و صبح پیروزی طلوع خواهدکرد و دیو زمانه با کاخ کذایی خود فرو خواهد ریخت.
#فلسطین #غزه
@hamnevisan
#روایت_غزه (85)
شاید این آخرین شبی باشد
که در این غمکده گرفتاری
می روی تا همیشه می مانند
بغض هایی که در گلو داری
پا به دنیا گذاشتی و زمین
ساز خندیدن تو را دزدید
شب به شب با صدای فریادش
آسمان ترس بر سرت بارید
جشن میلاد سال اول را
در کنار جنازه ی پدرت...
برف شادی نداشتی اما
گچ بری های سقف روی سرت...
آرزویت نبود چیزی جز
بادبادک به جای سنگ و تفنگ
یا عروسک میان آغوشت
روزگاری بدون سایه ی جنگ
تا مبادا دمی زمین بخوری
مادرت میگرفت دستت را
راه افتادی و به دست خودت
خاک کردی تمام هستت را
پیش چشمان ابری ات یک روز
صبحِ خانه گلوله باران شد
مُردم از داغ تو همان لحظه
غم برای همیشه مهمان شد
کودکم! باغ سبز زیتونم
ای طلایی دشت و هامونم!
جاری تا همیشه در خونم!
بی تو یک باغ، بید مجنونم
آه داغت چقدر سنگین است
می فشارم تو را در آغوشم
می روی تا همیشه می ماند
لحن خندیدن تو در گوشم
روی دوشم هزار غنچه شهید...
پرچم داغدیده ای دارم
من فلسطینم و دلم خون است
به تو یک زندگی بدهکارم
#طاهره_سادات_ملکی
@HamNevisan
May 11
#روایت_غزه (86)
«هوای باروتی»
تألمش زیاد است عامووو.فشار جریان خون رگ های مغز آدم را پاره می کند.یکی باید خیلی دردش بگیرد که با پای پَتی برود استقبالِ سوراخ سوراخ شدن.از بچه ای که توی قفس به دنیا آمده و پشت حصار قد کشیده چه توقعی داری!هاااا؟ بچه آدم باجوجه ی مرغ عشق فرق دارد،تویِ تنگیِ قفس،شیر می شود.خدایی حیف نیست آدمیزاد به آن نازکی پشت سیم خاردار به دنیا بیاید و مُهر جیل الحاجز*بخورد وسط پیشانی اش؟ ننه اش اولِ جوانی از درد زایمان بمیرد وغیرت بابایش دود بشود برود هوااا؟
خُب شاید یکی بخواهد با پدر بزرگش فرق داشته باشد.به من چه!به توچه!شاید دلش نخواهد توی حصار زندگی کند،شاید نخواهد پشت ایست بازرسیِ روستا روزی دو بار دست جودها *بخورد به تنش.شاید دلش بخواهد پاییز که شد دست دختر ابوعلی را که ننه اش برایش نشان کرده بگیرد و برود توی مزارع زیتون قدم بزند!تو چکار داری که می خواهند خونشان را بدهند زمینهایشان را پس بگیرند.اصلا ناموسا تو خودت زمین هایت را می دهی به کسی!به خدا اگر بدهی....
امروز جمیله* شهید شد، شاید از قفس خسته بود و دلش بهانه عبدالعزیز را گرفته بود.از چشم هایش غیرت می چکید.آخخخخخ که چقدر به هم می آمدند،حتی وقتی عبدالعزیز شهید شد!باز هم به هم می آمدند.بی خیاااال!
اصلا قصه عشق دیگران به ماچه!
زندگی بین فنس ضعیفه ها را مرد می کند!شیرِ ننه ای که پشت ایست بازرسی توی بر بیابان و زیر سایه تند و تیزِ حصار، بچه می زاید با شیرِ پلنگ هایی که فیلم بچه زاییدنشان را می گذارند جلو چشم خلق الله خیلی توفیر دارد!
هییییی! عاموووو....
یادت رفته؟توی خرمشهر به جای اکسیژن،عطر باروت می رفت توی دماغ آدم؟ بوی باروت بچه ی نه ساله را یک شبه مرد می کند.از کل ایران آمده بودند توی ان یه وجب جا.خاک عین ناموس آدم است!تو ناموست را می دهی به کسی؟حضرت عباسی نمی دهی. آدم که حتما نباید پشت حصار به دنیا بیاید که غیرت داشته باشد...
تألمش خیلی زیاد است عاموووو....
فشار جریانِ خون رگ های مغز آدم را پاره می کند!
راستی نگفتی توی این هوای باروتی می خواهی طرف کی باشی؟دختر ابو علی و مزارع زیتون یا جودهای پشت فنس ها؟!
تا دیر نشده جای ایستادنت را مشخص کن!
فردا دیرست عامو....
پ. ن
*جیل الحاجز: به کودکان فلسطینی که پشت ایست های بازرسی متولد می شوند گفته می شود.
*دکتر جمیله الشنطی،چهره سیاسی حماس و همسر شهید عبدالعزیز رنتیسی
*جود: جهود، یهودی.
طیبه فرید
دلنوشته های طیبه فرید
https://eitaa.com/tayebefarid
@HamNevisan