✅مادر شوهرم دستشویی حمومش رو جوری تزیین کرده بود که انگار تازه عروسه👰🥰 از دستشوییش بوی گل و گلاب میاد، بر خلاف دستشویی ما که جرات نداریم درشو باز کنیم😷😷 یواشکی عکس گرفتم گذاشتم 😱😰😱 https://eitaa.com/joinchat/266272832Ca812c9dc84 ⛔️ خواهشن زود ببینید میخوام بردارم، الان جاریم می‌بینه گزارش میده⛔️

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @Hamsarane_Beheshti 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 چرا احساس #خودکم_بینی دارم؟ 🔸خانوادم اونجور که باید بهم احساس #ارزشمند بودن رو منتقل نکردن 🔸وقتی کسی من رو رد میکنه تصور میکنم حتما #عیب یا ایرادی دارم در حالی که درخیلی از مواقع اصلا اینجوری نیست 🔸خودم رو با افراد خیلی #موفق مقایسه میکنم درحالی که میزان #تلاشم رو با تلاش اون افراد #مقایسه نمیکنم 🔸با اشخاصی در ارتباطم که سعی دارند من رو #تحقیر کنند 🔸هیچوقت با خودم رابطه دوستانه برقرار نکردم و منبع #عشق رو همیشه و به صورت مطلق در بیرون جست و جو کردم 🔸هرگز روی استعدادها و پرورش #توانایی هام قدم جدی برنداشتم 🔸زیبایی رو فقط در #ظاهر خلاصه کردم و به جز ایرادهای ظاهریم تصوری از خودم ندارم 🔸من فقط نقاط #قوت دیگران رو میبینم و درباره خودم چیزی جز نقطه ضعف نمیبینم 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @hamsarane_beheshti 🔹🔸🔹🔸🔹🔸

از شــوش تهـ☨ـران به کـل ایــران🇮🇷👏 پخش کننده #اصلی و #معتبر لوازم خانگی #جهیزیه_لوکس ارزانتر از همه جا👌 ✔️ خرید آنلاین 🫰 ✔️ آماده همکاری بامغازه دارها و آنلاین شاپها🤝 ✔️ ارسال به کل کشور😍 https://eitaa.com/joinchat/2679963792Cb1c8b6d036 حـراج انبارگردانی ◁بدون کارتن ها نصف قیمت🔥

#شوخی_با_حافظ😂 ما 6 تا دختر مجرد بودیم كه تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم!بعد ازاينكه هممون يدور فال گرفتیم، با خنده گفتم:بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود با كدوم یکی از ما ازدواج ميكرد!! همه خندیدیم بعد نیت كردم و صفحه فال مورد نظر رو بازكردم...چشام از شدت تعجب ٤تا شد... زبونم بند اومده بود...چیزی كه میدیدم رو باور نمي كردم!!مگه میشه مگه داریم؟😱🙈 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340 تنها کانالی که به نقد سلبریتی های نون به نرخ روز میپردازه👆

↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ یکی از نشانه هایی که خانمی #غر میزنه اینه که ‌خواسته‌ اش را بیش از دو یا سه بار می‌گویید اگر خواسته‌هایتان را بسیار زیاد #تکرار می‌کنید و از طرف مقابل طلب می‌کنید، یعنی غرغرو هستید و بیش از حد روی یک موضوع اصرار می‌ورزید. البته بعضی از خانم‌ها هم که همسرشان توجهی به نیازهایشان ندارد و مجبورند چندبار خواسته‌شان را تکرار کنند، #متهم به غرغرو بودن می‌شوند که لزوما درست نیست #غر_زدن ╭ ╰─► @hamsarane_beheshti

↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ پروردگارا یاریمان کن تا با دستهایمان بخشش با زبانمان دلجویی با نگاهمان محبت با افکارمان سازندگی و با یاد تو به آرامش برسیم ⁣ ╰─► @hamsarane_beheshti

💠•••••💕°°°°💕••••💠 ••قسمت ۲۰۱                             ••💠°° پناه °°💠•• اشک به چشمانش آمد، نگاهش کدر شده بود، کهربایی‌هایش را غم احاطه کرده بود: _ برم به حاج عمو بگم این مدت چه به روزم آوردی؟ آره دوست داری بگم؟! بگم حسابت با کرام‌الکاتبینه! پوزخند صدا داری زد، شانه بالا انداخت و به قصد، دست به بازوی عریانش رساند و با شدت از سر راه کنارش زد. حوریا سکندری خورد، اما نیفتاد، به موقع دست به بوفه بند کرد، کاوه روی کاناپه ولو شد، پا روی پا انداخت، میشی‌هایش له له بی‌خوابی می‌زد، به سختی آنها را باز نگه داشته بود: _ آره برو بگو! تو نگی کی بگه؟! اینم بگو که بهم دست نمی‌زنه، چشمم به زیپ شلوارش خشک شده پایین کشیده می‌شه اما نه واسه من! _ تو خجالت نمی‌کشی؟ من زنتم، نباید ازت توقع داشته باشم؟! روبرویش ایستاد، بینی‌اش را پر سروصدا بالا کشید، لب میز چوبی فرود آمد، دست درهم پیچاند، به دستانش خیره ماند، به خال پشت دستش: _ تو فامیل چو افتاده اجاقم کوره، بچم نمی‌شه. نمی‌فهمن شوهرم مردونگی نداره، من هنوز که هنوز دخترم! ضربه‌ای به پاکت سیگارش زد: _ خب چرا نمی‌ری جار بزنی که شوهرت مردونگی نداره؟ خودتو مبرا کنی؟! هان؟! فک به پشت دست چسباند، ارتعاش داشت، عین صدایش، عین مردمکی که لرزش گرفته و گرد صورت سرد و بی‌روح مرد مقابلش می‌چرخید. هرچه تلاش کرد آب دهان فرو نرفت، بغض سد راه بود، بغض ترکاند: _ کاوه! خودمو مبرا کنم؟ چیو جار بزنم؟! شدم انگشت‌نما؛ یکی دعا می‌ده دستم، اون یکی لباس نوزادی تبرکی می‌ندازه بغلم باد به غبغب می‌ندازه که ایشالا دامن تو هم سبز می‌شه، بردم ایوون طلا تبرک کردم؛ عیب گذاشتن روم! می‌فهمی؟! کاوه ساکت بود، سیگار خاموشی را بین لب داشت، فندک زیپو را الطائل در دست تاب داد. حوریا به پهنای صورت اشک ریخت، ریمل و خط چشم و سایه‌ای نداشت که نگران پخش و پالا شدنشان باشد. اگر آرایشی هم به چشم داشت در آن لحظات بی‌اهمیت‌ترین بود. به حال خود افسوس می‌خورد. ناامیدی قلبش را آکنده از درد کرده بود. پشت بد بن‌بستی اسیر شده بود. هرچه جلوتر می‌رفت بیشتر و بیشتر پی به اشتباهش می‌برد. با خود فکر کرد چه سود؟! ناامیدی دیرهنگام، عشق نافرجام! چه سود برده بود در این مسیر؟ نفس سنگینی گرفت و کاوه بالاخره فندک زد، بی‌صدا می‌گریست، پر سروصدا بینی بالا کشید. کاوه دستمال کاغذی به سویش گرفت: _ تموم شد؟ اشک‌هایش با همین کلام شدت گرفت، حسی به‌جز تمسخر در کلامش نبود، در رویارویی با او احساس حقارت می‌کرد. احساس کمبود قوت می‌گرفت، آه کشید، کاوه دستمال را پیش چشمان اشکبارش تکان داد: _ لال شدی؟! لب لوله کرد: _ دیگه خسته شدم؛ می‌فهمی؟ دست دور چانه حلقه کرد، به ریشخند نگاهش کرد، به گونه‌ای از خستگی می‌گفت که انگار این خودش نبوده است که دام پهن کرده است. _ پس چرا موندی؟ لب‌های بی‌رنگ و رویش جنبید: _ چون دوستت دارم؛ عاشقتم معلوم نیست؟ دود سیگارش را در صورتش فوت کرد، سر به سمت دیگری برگرداند، به سرفه و خس خس سینه افتاد ولی کاوه مسیر دود را منحرف نکرد. پا جابه‌جا کرد، کف دستش را به حالت دورانی زیر گلو کشید، یک کلام گفت: _ نه نیست! _ من خودمو ثابت کردم! خودش را روی نشیمنگاه کاناپه جلو کشید، چشمان تنگ کرد: _ تا این لحظه چیزی به‌جز حماقت بی‌اندازه‌اتو به من ثابت نکردی! _ باشه حق باتوئه، چطور ثابت کنم؟ تو بگو! پنجه جلو کشید، کهربایی‌های پر هراسش در ساحل میشی‌های آرامش لنگر انداخته بود. حوریا فک مچاله کرد مسیر دستش را با نگاه دنبال کرد. پنجه مقابل چشمان خیسش متوقف کرد، با دستمال رد اشک را از زیر چشمان اندوهگینش زدود: _ آبغوره نگیر می‌تونی؟ تأللو نور را در دلش حس کرد: _ کاوه هرکار تو بگی می‌کنم، فقط دوستم داشت باش! به ارواح خاک بابام راست می‌گم! مسحور کننده گفت: _ خیلی راه داری برای اثابت خودت! فقط باید فکرتو به کار بندازی! مسخ دستی که کنار نمی‌رفت و بوی مدهوش کننده عطر و سیگاری که درهم آمیخته بود لب زد: _ مثلاً چی؟ شانه بالا انداخت و سرپا شد، آسمان چشمانش به آسمان بعد از بارندگی می‌ماند، رنگین‌کمانی از امیدواری آن وسط قد علم کرده بود. کاوه دستمال خیس را در مشت مچاله کرد و کامی از سیگارش گرفت: _ شب خونه‌ی حاجی دعوت داریم، تا من دوش می‌گیرم و یه چرتی می‌زنم تو هم آماده شو! به پایش ایستاد، جان به عضلاتش برگشته بود، همه‌چیز به امید بستگی داشت. _ جواب منو ندادی؟ اخم کرد، از حرکت ایستاد، به سویش برگشت: _ گفتم خودتو اثبات کن، نگفتم ازم عین میمون آویزون شو! خجل لب به دندان گرفت، سر دریقه فرو برد: _ چشم هرچی تو بگی، هرچی تو بخوای، لباس نداری اتو کنم برات؟! حرفی نزد، جوابش را نداد، به او پشت کرد و با گام‌های بلندی به سوی اتاق رفت. 💠•••••💕°°°°💕••••💠 《 قسمت قبلی《🩵》 (این داستان مختص کانال همسران بهشتی است کپی آن اکیدا ممنوع میباشد ) •••💠•••••💕°°°°💕••••💠 °°°@hamsarane_beheshti

با وجود کبدچربم هیجوره لاغر نمیشدم…و چاقی دست از سرم برنمیداشت😭 دیگه میخواستم معدمو کوچیک کنم😰‼️ رفتم وقت بگیرم تو مطب یه خانومی که اندام خوبی داشت اومده بود کنسل کنه، پرسیدم شما که اندام‌خوبی داری چرا اینجا بودی؟😨 گفت منم خیلی چاق بودم ولی از زمانی که با سیاره‌ی سلامتی آشنا شدم با رژیم های رایگان شون ۲۲ کییییلو کم کردم 😱 خیلی زود کانال شونو گرفتم، باورم نمیشد ولی تو ۸ روز ۵ کیلووو کم کردم😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/339870120C345bdc3a28

🔴 تکنیک جادویی ۸ لیوان آب برای لاغری فوری باورم نمیشه تونستم اینقدر راحت، تو ۱۴ روز ۱۰ کیییلو وزن کم کنم 😨 تو کانال سیاره‌‌ی سلامتی بهم یاد دادن چطوری با رعایت کردن یه رژیم ساده و انجام چالش‌های رایگان وزنم رو در عرض ۱۴ روز از ۹۸ به ۸۸ کیلو برسونم خیلی خوشحالم ☺️ 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/339870120C345bdc3a28

↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ یکی از نشانه هایی که خانمی #غر میزنه اینه که ‌خواسته‌ اش را بیش از دو یا سه بار می‌گویید اگر خواسته‌هایتان را بسیار زیاد #تکرار می‌کنید و از طرف مقابل طلب می‌کنید، یعنی غرغرو هستید و بیش از حد روی یک موضوع اصرار می‌ورزید. البته بعضی از خانم‌ها هم که همسرشان توجهی به نیازهایشان ندارد و مجبورند چندبار خواسته‌شان را تکرار کنند، #متهم به غرغرو بودن می‌شوند که لزوما درست نیست #غر_زدن ╭ ╰─► @hamsarane_beheshti

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @Hamsarane_Beheshti 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 ابراز #خشم، #پرخاشگری نیست #قهر نیست... بهم کوبیدن در نیست بیان خشم، #توهین و #تحقیر نیست بیان خشم، #سکوت و کناره گیری نیست بیان خشم، #فریاد هم نیست خشم #هیجان سالمی ست و می توان آن را #مدیریت کرد. خشم نیازمند ابراز هنرمندانه است در جای خودش و به شکل #جرات ورزی در بیان احساسات و ادراک خودمان است. اینکه من چه احساس میکنم و نه آنکه تو چه کردی اینکه من چه آسیبی میبینم و نه آنکه تو چگونه رفتار میکنی با هم با درک جایگاه برابر ارتباطی و با #احترام... بدون سانسور اما #مسالمت آمیز و مشفقانه... نه بترسیم و نه #حمله کنیم احساس گناه و #سرزنش ایجاد نکنیم. ⁣ 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @hamsarane_beheshti 🔹🔸🔹🔸🔹🔸