🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
روز یکشنبه
*ختم 5 دعاي فرج هديه به مولاي عزيزمان امام مهدي عليه السلام به نيت سلامتي و تعجيل در ظهورشان و جز ياران وفادار ايشان باشيم *🌺
ان شاءالله به زودي چشممون به جمال پرنورشان روشن شود 🌺
#پارت471 🌹دختر باران🌹
در حالی که صورتش سرخ شده بود گفت:تو الان با کی بودی مریم؟
با پررویی تمام جواب دادم:با تو ب...
حرفم تموم نشده بود که قابلمه رو کنار گذاشت کنار،آستینش رو بالا زد ایستاد.
از ترس یک قدم عقب رفتم با عصبانیت گفت:داشتی می گفتی در افشانی کن،پررو بازی در بیار،سر و دست بشکون (با فریاد ادامه داد)زبون نفهم بازی در بیار
با حرص طرفم اومد ، جیغی زدم و طرف دستشویی فرار کردم،داخل رفتم در رو قفل کردم. محمدجواد با فریاد گفت: همونجا بمون تا مغزت بلکه تفکیک کار خوب و بد رو یاد بگیره.
با گریه گفتم:خیلی بدی محمدجواد جای اینکه نازم کنی بگی ببخش دلت رو شکوندم الان اینجوری می کنی؟تازه تو منو همین طوری توی مدرسه ول کردی من چی کار می کردم؟تازه اونی که زبون درازه تویی نه من...
یک لحظه نفس کشیدن برام سخت شد خیلی وقت بود تنگی نفس سراغم نیومده بود در حالی که نفس نفس میزدم در رو باز کردم با ولع سعی می کردم هوا رو داخل ریه هام بفرستم اما تلاشم بی فایده بود.
لباسم تنگ نبود اما احساس خفگی می کردم.دست به یقه ی لباسم انداختم،به دیوار تکیه دادم و روی زمین نشستم.
انگار محمدجواد هم باورش نمی شد دوباره آسم سراغم اومده باشه.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت472 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-الکیه؟
پامو عقب بردم و لگد نه چندان محکمی به پاش زدم با ناراحتی دستی توی موهاش کشید و گفت:اسپریت مریم کجاست؟
نفس کشیدن هام کوتاه، پشت سر هم و بی نتیجه بود.محمدجواد بلند شد و طرف در دوید زیاد طول نکشید که با اسپری برگشت اسپری رو طرف دهنم گرفت بی حال دستش رو کنار زدم و قطره اشکی پایین چکید.
ناراحت اسپری رو تکون داد و طرف دهنم گرفت.صورتمُ طرف مخالف چرخوندم،نوچی گفت و به زور سرمُ نگه داشت و داخل دهانم گذاشت.
-لجبازتر از تو خودتی مریم،پدرمُ در آوردی.
کم کم نفس هام منظم شد.بی حال روی زمین دراز کشیدم،محمدجواد روی زمین نشست سرمُ روی پاش گذاشت و شروع به نوازش کرد.
-عزیز دلم می دونم کلافه ای،خسته ای ولی نفس من راهش این نیست، حرصت رو نباید سر بقیه...
نگذاشتم حرفش رو ادامه بده.
_امیدوارم یک روز یکی اون حرف رو به خودت بزنه ببینم ساکت می ایستی و نگاهش می کنی؟اون روز یاد حرف الان من بیوفت جناب سرهنگ دیگه هم راجع به این موضوع با من حرف نزن اون احمق یک بار زر زد اما تو منو مجبور کردی چندین بار زر اون رو تکرار کنم.
با بی حالی نشستم.
_من امشب تو اتاق مهمان می خوابم.
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش پنجشنبه ها و جمعه ها پارت نداریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت473 🌹دختر باران🌹
خواست مخالفت کنه اما سریع گفتم: الان پیشت بودم چی گیرم اومد؟من حوصله ی خودم رو ندارم چه برسه حوصله ی تو آدم فروش رو
چند قدم جلو رفتم اما چیزی یادم اومد راه نرفته رو برگشتم.
_در ضمن میبینی به دردت نمی خورم و از دستم خسته ای یا نمیدونم از بودنم خجالت می کشی هیچ مشکلی نیست ولم کن به حال خودم نمیگم طلاقم بده ولی میتونی بری ازدواج کنی.
-من غلط...
_هیچی نگو این چندمین بار بود جلوی همکارت این حرف رو بهم زدی،من اینم راهی برای تخلیه ترس و اضطرابم ندارم.
من مجبورم با بازی و شوخی و خنده سرم رو گرم کنم و مشکلاتمُ یادم بره، میتونی بی شکایت و گیر دادن باهام زندگی کن ،الانم شامت رو خوردی دوست داشتی بگذار یخچال دوست نداشتی بگذار بیرون خودم بگذارم یخچال.
داخل اتاق مهمان شدم خسته روی تخت دراز کشیدم. ضعف عجیبی تمام بدنم رو گرفته بود.چشم هام آروم بسته شد.از فردا دیگه باهاش حرف نمیزنم.
کم کم چشم هام سنگین شد خوابم رفت.
توی خواب خودمُ بین آتیش می دیدم، حرارت و گرمای اطراف اونقدر زیاد بود که سوختن پوست خودمُ احساس می کردم.
با بی حالی چشم هامُ باز کردم و نشستم اونقدر تشنه بودم که احساس خشکی کلافه کننده ای توی شکم و تمام بدنم حس می کردم.
ایستادم ولی پاهام توان نداشت،بطری آب رو برداشتم و سر کشیدم خنکی آب باعث شد کمی از گرمای وجودم کم بشه.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت474 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خواستم به اتاق برگردم اما دلم برای محمدجواد تنگ شده بود پوف کلافه ای کشیدم طرف اتاق خواب رفتم کنارش دراز کشیدم.
دستش رو روی شکمم انداخت.لبخندی روی صورتش نشست.زیر لب زمزمه کرد: خوشم میاد کفتر جلد خودمی.
_خیلی پررویی.
چشم هام باز گرم خواب شد نمیدونم این خستگی از جسمم بود یا از روحم؟صبح با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم.هنوز گرم خواب بودم تلفن رو برداشتم با صدایی دو رگه گفتم:بله؟
صدای مردونه و آشنایی داخل گوشه پیچید و گفت:شریفی هستم،میشه گوشی رو به همسرتون بدید؟
اسم رو چند بار تکرار کردم،پوزخندی زدم تیمسار شریفی.
محمدجواد جلوم ایستاد و سوالی نگاهم کرد.
_بله الان گوشی رو میدم بهش.
گوشی رو به محمدجواد دام، ساعت داخل آشپزخونه شش و نیم رو نشون می داد.
_انگار چه خبره؟الان وقت زنگ زدنه؟
میز صبحانه رو آماده کردم.محمدجواد در حالی که توی فکر بود روی صندلی نشست.وقتی دید حرفی نمیزنم گفت:علیک سلام بانو.
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش پنجشنبه ها و جمعه ها پارت نداریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅#افسردگی
🔹افسردگی روی قدرت تصمیمگیری افراد اثر میگذارد،
به دلایل زیر:
🍃افسردگی منجر به اختلالات شناختی میشه مثلاً مشکل در تمرکز، کند شدن تفکر، مشکلات حافظه، سوگیری و بدبینی که همه این موارد مانع از تصمیمگیری آگاهانه میشه.
🍃خستگی عمومی ناشی از افسردگی میتونه انرژی ذهنی موجود برای تصمیمگیری رو کاهش بده و منجر به انتخابهایی بشه که صرفنظر از عواقبشون به تلاش کمتری نیاز داره و راحتترن.
🍃افسردگی میتونه وزن تصمیمات رو زیاد کنه و پیامدهای بالقوه منفی رو فاجعهبار تلقی کنه. اینجوری میشه که فرد از اشتباه کردن بیشازحد میترسه.
🍃احساس بیارزشی یا اعتمادبهنفس پایین میتونه منجر به عدم اعتماد به قضاوت خود بشه و در طول فرآیند تصمیمگیری فرد با شک و تردید نشخوار فکری دست و پنجه نرم کنه.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
◀️ https://eitaa.com/hamsaraneh15739
❤️🍃❤️
#همسرداری
❌وقتی شما تمایلات جنسی همسرتان را نمی پذیرید
او احساس می کند که از لحاظ احساسی طرد شده است
پس منتظر عواقب بد آن باشید .‼️
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
❤️🍃❤️
سبک رفتاری دوران نامزدی💍
✍خیلی از کارشناسان
💍 دوران #نامزدی را مرحله #نیمه_نهایی یک ازدواج می دانند
و خود #ازدواج را #فینال.☝️
👌 البته درست رفتار کردن در این مرحله کار هر کسی نیست
و کاربلدی می خواهد.
👈 در این مرحله باید کمی خودتان را بگیرید
اما نه آنطور که طرف پس بزند☝️
✍خلاصه اینکه خانم های محترم
اگر دلتان می خواهد از این مرحله سخت به سلامت بگذرید
حتما این نکته ها را رعایت کنید.
❗️ خیلی ها این نکته ها را رعایت نکردند و به #فینال نرسیدند
از ما گفتن بود. ☝️
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
❤️🍃❤️
✍از کتاب "هفت اصل اخلاقی برای موفقیت در ازدواج"، دکتر جان گاتمن
⇠ من به این نتیجه رسیدم که ازدواجهای موفق مبتنی بر یک دوستی عمیق بنا میشن…
⇠ اونها صمیمانه همدیگه رو میفهمن و درک میکنن
⇠ درست عین دو تا دوست صمیمی🤝
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
❤️🍃❤️
❓#چگونه_زن_خوبی_باشیم؟
1_حمایت و افتخار به شوهرتان
زمانی که کار خوبی انجام می دهد
و شما از این موضوع خوشحال می شوید
❤️ به او #ابراز_محبت کنید
و از او #تعریف کنید.
هرچه با تعریف های از ته دل خود به مرد خویش احساس مثبت بهترین بودن از نظر شما را بدهید
و ایده های خوب و افکار مثبتش را تشویق کنید
شوهرتان بیش از همه مشتاق می شود که
تجارب و کارهای مثبت و نتیجه بخش خود را با شما در میان بگذارد
و این حمایت عاطفی را از شما دریافت نماید..
حتی نیز هنگامی که همسرتان راه اشتباهی در پیش گرفته شما باشید
کسی که با ملایمت و رفتار مناسب با او صحبت می کند و او را تشویق به انجام کار درست و پیشرفت در آن زمینه بکنید
#حمایت_کردن همیشه دلیل بر تشویق و تمجید از همسرتان نیست!
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️
💍جلسه ی #خواستگاری...
✍خیلیا تو جلسه دوم،سوم شناخته میشن☝️
#دکترعزیزی
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
❤️🍃❤️
سبک رفتاری دوران نامزدی💍
⚠️قرار را به خاطر قرار به هم نزنید
👈دوران نامزدی یعنی رفتن به سینما و تئاتر و کنسرت و نمایشگاه و پارک و طبیعت و …
👌 اما مراقب باشید؛
اگر نامزدتان درست چند روز بعد از نامزدی با شما تماس گرفت
تا قرار دیدار و سینما و پارکی را با شما برنامه ریزی کند
❗️ خیلی زود و مثل ذوق زده ها قبول نکنید.
☝️قبل از اینکه جواب نهایی را بدهید
اول چند لحظه ای از او وقت بخواهید و مثل آدم های با کلاس و با برنامه ببینید
برای آن روز خاص وقت دارید یا نه.
اگر وقت داشتید که بعد از چند دقیقه
❗️– باز هم نه بلافاصله – بگویید؛
«بله مشکلی برای دیدن شما وجود ندارد».
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
❤️🍃❤️
❓#چگونه_زن_خوبی_باشیم؟
2_ 🌱بلکه وقتی در اوقات تلخی همسرتان و درگیری های ذهنی او کنارش باشید و با او صحبت کنید
این نیز یک حمایت محسوب می شود
و شما را به همسرتان نزدیک تر می کند.
✍بنابراین #علاقه شما به همسرتان و نیز بالعکس روز به روز بیشتر از #هروقت دیگری می گردد.
پس حمایت و احساس خوب القاء کردن و به خصوص تزریق احساس همراه او بودن را به شوهر خود فراموش نکنید.
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739