eitaa logo
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
239.9هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
🌸🍃 یک روانشناس انقلابی 🇮🇷 #محسن_پوراحمد_خمینی 💓 دریافت‌کلاسهای‌آموزشی @hamsaranclass 💓 مشاوره رایگان @hamsaranekhoub 💓 مشاوره تلفنی @moshaverehhamsaran 💓 نظرات @Manamgedayefatemeh7 💓 تبلیغات،فروشگاه‌ها😊،مشاوره حضوری و... @hamsaranrahnama
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ یک #خبر_خوش برای خانم‌ها 💙 ١٧ربیع الاول #نذر_فرهنگی داریم😍 💜 دریافت #رایگان (نذر فرهنگی) کلاس آموزشی، مهارتی و کاربردی #هنر_زن_بودن در تعامل با شوهر❣ 🧡 برای عزیزانی که امکان پرداخت هزینه کلاس را ندارند. 🌸🍃 همین الان وارد شوید 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 💚 به همه خانم‌ها اطلاع رسانی کنید... ❤️ خیلی ها با گوش دادن به این کلاس، رابطه با شوهرشان را اصلاح کرده اند.
❤️ رمان آموزشی ، برای آموزش مهارتهای ارتباطی در برابر همسر و فرزندان و با رویکرد نگاشته شده است. 🌷 انتشار رمان، با ذکر صلوات بلامانع است. ❣ @hamsaranekhoob
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت سوم محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول تدارک ناهار بود. چشمش که به بچه ها میفته قربون صدقه شروع میشه. بچه ها چشمشون رو که باز میکنن با صدای مهربون و پر محبت مامان سر حال میان. این یه حس آرامش و امنیت کاملی رو برای بچه ها میسازه. مریم، محمد رو تازه از پوشک گرفته. هنوز عادت نکرده. تا آخرین لحظه حاضر نیست بره دستشویی. در روز چندین مرتبه خودشو خیس میکنه. البته مریم میدونه که اقتضای سن و شرایطشه. به هیچ وجه با خشونت با پسرش برخورد نمی کنه. بیشتر سعی می کنه از طریق بازی و جذابیت سازی محمد رو ببره دستشویی. تلفن خونه به صدا در اومد. مریم تو آشپزخونه مشغول بود. زیر شعله رو کم کرد. سر قابلمه رو گذاشت. بعد رفت گوشی رو برداشت. _الو. سلام. بفرمایید. _سلام مریم جون. خوبی؟ عارفه م. مشتاق دیدار عزیزم. هفت سالی میشه که عارفه ازدواج کرده. با حامد. بعد یک سال عقد، عروسی کردند و رفتند زیر یک سقف. مثل همه ی زندگی ها طی این سال ها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کردند. همیشه هم به خدا توکل کردن و ناامید نشدند. از افراد امین و مطمئنی مثل مریم مشورت گرفتن و با توکل بر خدا و تلاش و صبر بسیاری از مشکلات رو با موفقیت پشت سر گذاشتن. _سلام عارفه خانم. خوبی عزیز؟ ما هم شکر خدا خوبیم. کم فروغ شدین؟ _آره مریم جون. یه مدتی حامد بیکار شده بود. حالا یه ماهی هست یه جا مشغول شده. صبح زود میره و نزدیکای غروب برمی گرده. _خب مبارکه ان شا الله. کی شیرینی بخوریم؟ دلم لک زده برای شیرینی زبون. _حتماً. به روی چشم. راستش زنگ زدم یه چیزی بهت بگم. در واقع اولین نفری هستی که بهت میگم. _بفرما عارفه جون. سراپا گوشم. _راستش.... نمیدونم چه جوری بگم؟ مریم خندید و گفت: _مگه چی میخوای بگی دختر؟ بگو دیگه. الانه که از کنجکاوی غش کنما. _راستش.... زنگ زدم بگم از این به بعد روز مادر به منم باید تبریک بگیدا. مریم از شدت خوشی خبری که شنیده بود یه لحظه هاج و واج موند. نفهمید از خوشحالی چی کار کنه. بی اختیار با صدای بلند گفت: _ای جانم. شکر خدا. بعد شش سال. بالاخره خدا خواست. خیلی خوشحال شدم عارفه جون. بگو ببینم دختره یا پسر؟ _صبر داشته باش. تازه یه ماهشه. _کوچولو هنوز نیومده کار باباش درست شد. اینکه میگن بچه روزیشو با خودش میاره همینه. ان شا الله پر روزی و با برکت باشه. مریم با عارفه گرم صحبت بود که زنگ در خونه به صدا در اومد. محمد دوید و در رو باز کرد. فاطمه از مدرسه برگشته بود. محمد با شیرین زبونی مخصوص یه بچه سه ساله به فاطمه سلام کرد. اما فاطمه به سردی جوابشو داد. نگاهی به این ور و اون ور اتاق انداخت. انگار پی چیزی یا کسی می گشت. کیفشو از کول درآورد و کشید روی زمین. با گردنی کج و شونه هایی افتاده و ابروهایی درهم و سیمایی که یک جور دلخوری رو داد می زد، نشست کنار دیوار. کیف مدرسه شو باز کرد و مثلاً مشغول کتاباش شد. مامان تا فهمید فاطمه از مدرسه اومده با اینکه دوست داشت بازم با عارفه صحبت کنه بهش گفت: _عارفه جون. ببخش. الان فاطمه اومد. منتظر منه. ان شا الله خودم بهت زنگ می زنم. از عارفه خداحافظی کرد و با عجله رفت سمت فاطمه. هر روز که فاطمه می رسه خونه و زنگ در رو میزنه مامان و محمد و حتی میثم یه ساله که تازه تاتی تاتی میره میرن استقبالش. فاطمه هم کلی خوشحال می شه و خستگی از تن و روحش در می ره. امروز که مامان و میثم نیومدن حالش گرفته شد. مامان همیشه با چهره ای گشاده و لبخندی دلنشین و کلی شوق و ذوق به استقبال بچه ها و خصوصاً سعید میره. سعیدم بهش میگه: وقتی میام خونه و چهره ی پر از لبخند و نشاط تو رو می بینم خیلی از مشکلات بیرون یادم میره. روحیه خوبت و لبخندهای خوشگلت دلم رو آروم می کنه. مریم رفت و جلوی فاطمه نشست. با لبخندی به پهنای صورت. فاطمه رو بغل کرد. بوسیدش. لبخند ملیحی به چهره ی فاطمه اومد و اونم مامانو بوسید. مریم گفت: _سلام خوشگلم، نور چشم مامان. مدرسه چه خبر؟ خوش گذشت؟ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ مخصوصاً وقتی خاله عارفه زنگ زد و یه خبر خوش داد. فاطمه صاف تر نشست و با کنجکاوی دخترانه ای پرسید: _ خبر خوش چیه؟ مامان گفت: _باید خودت حدس بزنی. _آخ جون میخوان بیان خونه مون. _نخیر. یه چیز دیگه ست. بعد مامان دست فاطمه رو گرفت و گفت : _قراره شیرینی این خبر خوشم برامون بیاره. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 💜 ارسال نظرات 👇 @Manamgedayefatemeh7 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
#زن_ذلیل 😢 می‌گوید: از ترس اینکه به من نگویند #زن_ذلیل جلوی دیگران به خانومم محبت نمیکنم... می‌گویم... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: أفضَلُ العَمَلِ أدوَمُهُ وإن قَلَّ برترين عمل، با دوام ترينِ آنهاست، هر چند اندك باشد تنبيه الخواطر جلد1 صفحه63 @hamsaranekhoob
سلام وقتتون بخیر؛استاد من۲۱سالمه و خانم هستم و بشدت آدم مقیدی هستم، ولی خانوادم اصلاً اینطور نیستن. من اهل انجام واجبات هستم بخصوص درمورد واجب امر به معروف و نهی از منکر همیشه سعی میکنم خودمو تقویت کنم و این واجب رو انجام بدم، وقتی خیابون هم میرم خانم های بد حجاب رو که میبینم با یه کلمه یا جمله یا با نوشته بهشون تذکر میدم نمیتونم بیتفاوت از کنار گناه رد بشم، در هر زمینه ایی.ولی خانوادم بشدت مخالف اینکار من هستن، بارها سرزنشم کردن و نهیم میکنن ازینکار.تحمل این وضعیت خیلی سخته برام.خواستگار هایی که قبلا داشتم، آدمهای مقید به واجباتی بودن ولی اهل انجام امر به معروف و نهی منکر نیستند، استاد اگر من به این دلیل ردشون کنم، ایا کارم اشتباهه؟بعضیا بهم میگن که میتونی بعد ازدواج او روهم آمر به معروف بکنی، ولی میترسم اگه نتونم زندگی مثل الان برام جهنم بشه‌. لطفا راهنماییم کنید، ممنونم 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🇮🇷🇮🇷 پیرو فرمایش رهبر عزیزمان و درخواست از جوانان برای مبارزه با ، کانال تربیتی تصمیم به بررسی امکان راه اندازی دارد تا بتواند به خانواده هایی که بخاطر کرونا با بیکاری و مشکل مالی مواجه گردیده اند وام قرض‌الحسنه اهداء نماید. ✅ از بزرگوارانی که در زمینه راه اندازی و اداره صندوق قرض‌الحسنه دارای ، و هستند دعوت می‌شود وارد لینک زیر شوند و ایده خودشان مطرح نمایند. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1341194314C8b85db3ba4 🇮🇷🇮🇷 ان شاءالله قدمی در راستای لبیک به فرمان رهبر معظم انقلاب برداشته باشیم. 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🔴 مبادا از ناامید بشی 🌹 علیه السلام: اى محمد بن مسلم!گناهان مؤمن كه از آن توبه كرده آمرزيده است و بايد براى آينده پس از توبه و آمرزش،كار خوب كند،همانا به خدا اين فضيلت نيست مگر براى آن‌ها كه ايمان دارند، من گفتم:اگر بعد از توبه و استغفار از گناهان، باز گناه كرد و باز توبه كرد؟ در پاسخ فرمود:اى محمد بن مسلم! تو پندارى كه بندۀ مؤمن از گناه خود پشيمان گردد و از آن آمرزش خواهد و توبه كند سپس خدا از او توبه‌اش را نپذيرد؟ گفتم:راستش اين است كه چندبار اين كار كرده است، گناه مى‌كند و باز هم توبه مى‌كند و از خدا آمرزش مى‌خواهد 👈 فرمود:هرآنچه كه مؤمن به آمرزش‌خواهى و توبه بازگردد،خدا به آمرزش او برمى‌گردد و به راستى كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است،توبه را مى‌پذيرد و از بدكردارى‌ها مى‌گذرد، مبادا تو مؤمن را از رحمت خدا نااميد سازى. 📕اصول کافی/ج۴/ص۲۶۹ @hamsaranekhoob
❤️ تنها ۶ روز تا آغاز طرح کانال تربیتی همسران خوب باقی مانده است. 💜 حلقه آخر زنجیره اطلاع رسانی نباشیم🌹 💛 کلاس آموزشی و مهارتی در تعامل با شوهر را در کل انتشار دهیم... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 ❣❣ انتشار حداکثری ❣❣
با سلام خدمت شما، من از فایل استفاده کردم واقعا بی نظیر بود.چیزهایی در این فایل گفته شده بود که من در هیچ کتاب و سخنرانی دیگری نشنیده بودم.بچه ۳ساله ای داشتم که دائم بهانه میگرفت و کارهای غلط انجام می داد و پرخاشگری میکرد و فهمیدم بخاطر رفتارهای غلط من بوده😔 ولی با گوش دادن به این فایل ها تونستم خودم را اصلاح کنم .حتی با رفتار درست من رفتار شوهرم هم عوض شده و خیلی خوب با پسرم برخورد می‌کنه و خدا را شکر الان هم فرزندم عالی شده .هرجا میرم تعریفش میکنند و می گویند یه مدتی هست پسرت خیلی خوب و عاقل شده. ومن اینو از کانال شما میدونم. و به همه دوستام و آشناهام معرفی کردم. خیلی ممنونم ازتون، خدا بهتون خیر بده ❤️ 👆 بعد از گوش دادن به مجموعه آموزشی و مهارتی (از تولد تا ٩ سالگی) 💠💠💠 جهت و دریافت فایل صوتی کلاسها، کلمه را به آی دی زیر ارسال نمایید👇 🌸 @Vaqtemoshavereh 💠 💠 توجه 💠 💠 ١. اگر امکان پرداخت هزینه کامل کلاس وجود ندارد، میتوانید با احتساب پنجاه درصد تخفیف ثبت نام کنید. ٢. برای واریز هزینه کلاس عجله ای نیست و شما میتوانید از مطالب کلاس استفاده نمایید و بعدا هر وقت امکانش رو داشتید هزینه مربوطه را واریز کنید. 🌹🍃کانال تربیتی همسران خوب👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓 #لبخندانه صرفا جهت نشاندن #لبخند روی لبهای شما☺️ 🌸🍃 زن همانند گل است... 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
✨امام على عليه السلام: به سبب محبّت دنيا، گوش ها از شنيدن حكمت كر و دل ها از نور بصيرت نابينا مى گردند لِحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الأَسماعُ عَن سَماعِ الحِكمَةِ، وعَمِيَتِ القُلوبُ عَن نورِ البَصيرَةِ 📚غررالحكم حدیث7363 @hamsaranekhoob
سلام خسته نباشید زن 24 سالم و همسرم 27 ساله هستند 6 سال پیش ازدواج کردیم و یک پسر حدودا 5 ساله داریم.. بنده با همسرم از لحاظ تعلقات عاطفی و جنسی هیچ مشکلی ندارم و الحمدلله زندگی خوبی داریم. سوالم این است که همسرم با پسرم ارتباط خوبی نداره.. بیش از حد سختگیری می کنند و موقع اشتباهات خیلی بد برخورد می کنند و کتک هم می زنند. درحالیکه پسرم خیلی بچه ارومی است و اصلا اهل بد رفتاری نیست ولی همین که مثلا یه جا ریخت و پاش کنه یازیاد صحبت کنه همسرم عصبانی میشوند. علاوه بر این حوصله بازی هم ندارند و خیلی کم پیش میاد که با بچه بازی کنند.. از یه طرفی شوخی های بدی هم با بچه می کنند مثلا می گویند تو همیشه آخری.. یا هیچی بلد نیستی بنده از این اوضاع خیلی ناراحتم و تحت فشار.. هر چقدر هم که با مهربانی و قهر کردن و روش هایدیگر ایشان را متوجه اشتباه شان کنم معذرت خواهی می کنند ولی دوباره باز همین رفتار ادامه دارد. مثل اینکه کنترل به رفتارشان ندارند. منم بعضی وقتها مجبورم جلوی بچه ایشان را تذکر بدهم یا بعضی اوقات دیگه کنترلم و دست میدهم و بیاحترامی میکنم درحالیکه اصلا اینو دوست ندارم. تقریبا اکثر دعواهامون سر این مسئله است. اصلا هم راضی به مشاوره نیستند. فقط می خواهم بپرسم که چجوری رفتار کنم که بچه کمترین آسیب ببینه و در اینده حرمت پدری براش محفوظ بمونه.. در ضمن چگونه در مقابل این رفتار ایشان صابر باشم و بعدا برای بچه جبران کنم. ببخشید که طولانی شد. ممنون. 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
🌸🍃🌸🍃 چگونه دعا کنیم تا مستجاب شود؟ عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود، روزي پيامبر در مسجد ديد: مردي وارد مسجد شد دو ركعت نماز خواند و بلافاصله بعد از نماز، دست به دعا برداشت و دعا كرد. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اين بنده در دعا و درخواست خود از خدا، شتاب كرد (و قبل از ثناي الهي دعا نمود). سپس مرد ديگري وارد مسجد شد و دو ركعت نماز خواند، پس از نماز، ثنا و شکر الهی بجا آوردو بعد بر محمد صلی الله علیه و آلش، صلوات فرستاد، آنگاه دعا كرد. پيامبر (صلی الله علیه و آله) روش دعا كردن او را پسنديد، نزد او رفت و فرمود: درخواست كن كه به تو داده شود،دعا كن كه دعايت به استجابت مي رسد... اصول_كافي_ج٢ص٤٨٥ @hamsaranekhoob
❤️ من خانمی 35ساله دارای دو فرزند هستم. من وهمسرم از نظر رفتاری خیلی باهم مشکل داشتیم تا اینکه ویسهای #هنر_زن_بودن رو گوش دادم تازه متوجه شدم که چه کارها ونکات ریزی رو باید در زندگی وبرای همسرم انجام میدادم و به لطف #استاد_پوراحمد_خمینی الان با ویسهایی که گوش کردم روش زندگیم رو تغییر دادم ودارم نتیجه اش رو از طرف همسرم می بینم وهم همسرم چون همسرم هم ویسهای #هنر_مرد_بودن رو گوش داده و رفتارش خیلی خیلی تغییر کرده و هر دو باهم داریم رفتارهامونو تغییر میدیم و از این بابت خدارو شکر میکنم که با کانال شما اشنا شدم وتونستم با راهنماییهای شما استاد گرامی زندگی خوبی رو با تغییرات زیادی شروع کنم واز شما ممنونم بابت ویسهای بی نظیرتون 💓💓 #نظر_یکی_از_اعضای_محترم👆 بعد از گوش دادن به صوت کلاس #هنر_زن_بودن در تعامل با شوهر ❤️❤️❤️ تنها ۵ روز تا آغاز طرح #نذر_فرهنگی کانال تربیتی همسران خوب باقی مانده است. 💜 حلقه آخر زنجیره اطلاع رسانی نباشیم 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 ❣❣ انتشار حداکثری ❣❣
❤️ جزئیات کلاس آموزشی و مهارتی در تعامل با شوهر 👇 💜حتما تا انتها بخوانید و نشر دهید💜 💓 ١. این نذر فرهنگی در روز (١٣ آبان٩٩) شروع می‌شود. 💓 ٢. لینک کلاس برای بزرگوارانی که امکان پرداخت هزینه کلاس را ندارند، بصورت تقدیم می‌شود. 💓 ٣. برای بزرگوارانی که مشکلی برای پرداخت هزینه کلاس ندارند، با پنجاه درصد تقدیم می‌شود. (عجله ای برای واریز هزینه کلاس نیست، متقاضیان می توانند لینک کلاس را دریافت کنند و از مطالب کلاس استفاده نمایند و هر وقت امکانش رو داشتند واریز کنند) 💓 ۴. اطلاعیه شروع نذر فرهنگی در روز ١٧ ربیع الاول (ولادت صلوات الله علیه) در کانال همسران خوب منتشر خوهد شد. 💓 ۵. گوش دادن به کلاس هنر زن بودن، ممنوع است. 💓 ۶. از همه بزرگواران که در طرح نذر فرهنگی در فضای مجازی، مجدانه تلاش می نمایند بسیار سپاسگزاریم 🌹🌹 🌼🍃 زن همانند گل است... 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
505.9K
💜❤️💚💙 توضیحات مهم👆 #استاد_پوراحمدخمینی درباره نذر فرهنگی کلاس آموزشی و مهارتی #هنر_زن_بودن در تعامل با شوهر 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 ❣❣ انتشار حداکثری ❣❣
❤️ رمان آموزشی ، برای آموزش مهارتهای ارتباطی در برابر همسر و فرزندان و با رویکرد نگاشته شده است. 🌷 انتشار رمان، با ذکر صلوات بلامانع است. ❣ @hamsaranekhoob
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت چهارم نزدیک اذان مغرب بود. از حدود دو هفته قبل سعید تصمیم گرفته بود تا چهل روز نمازش رو اول وقت بخونه. تو این چند روز جز دو بار، که دومیش همین امروز بود، همه رو اول وقت خونده بود. بنزین ماشین خیلی کم شده بود. چراغش داشت چشمک می زد. تصمیم داشت بره پمپ بنزین. یادش اومد دفعه قبل موقع اذان داشت می رفت خونه و به بهانه ی زودتر رسیدن نمازشو اول وقت نخوند. حدود یک ساعت تو ترافیک معطل شد. بعدترش فهمید اگه اول وقت نمازشو خونده بود اینقدر هم تو ترافیک معطل نمی شد. پس کنار یه مسجد پارک کرد. وضو گرفت و نماز مغرب و عشا رو به جماعت خوند. سعید کارمند کارخونه سایپاست. درآمد بالایی نداره. یک ماه قبل بود که به مریم پیشنهاد داد اگه دو نوبت کار کنه یعنی روزانه از 8 تا 16 و 16 تا 24 ظرف یک سال میتونن یه ماشین جادارتر و مدل بالاتر بخرن. ماشین شون جاش کم بود و بچه ها اذیت میشدن و از طرفی هم تو خرج افتاده بود. مریم موافقت کرد. توی این یک ماه به خاطر فشار کاری مضاعف، سعید حسابی خسته بود. وقتی می اومد خونه دیگه فرصت گپ زدن های شیرین شبانه و خوش و بش های خستگی در کن رو با مریم نداشت. قبل از این معمولاً هر شب شام رو با هم می خوردند. بابا یه ربع تا بیست دقیقه با بچه ها بازی می کرد. بچه ها عاشق بازی کردن با بابا بودند. وقتی هم که بچه ها می خوابیدند، با مریم کنار هم می نشستند و یه چایی می خوردند و گاهی سریالی می دیدند و گاهی صحبت میکردند و در عین حال با محبت یکدیگر رو نوازش می کردند. ولی یه مدت بود که اوضاع خونه کمی تغییر کرده بود. خستگی اجازه ی انجام چنین کارهای خستگی درکن رو نمی داد. سعید رسید خونه. زنگ در رو زد. مامان و بچه ها با ذوق و شوق در رو باز کردند. خوشحال بودند از اینکه امشب بابا زودتر اومده خونه. یکی یکی بلند به بابا سلام کردند. بابا مثل روزایی که کارش کمتر بود و زودتر می اومد با نشاط و سرزندگی جواب سلام بچه ها رو داد. بعدش با مریم دست داد و با لبخند روی او رو بوسید. با مهربونی پرسید: _احوال شما چطوره؟ مریم و سعید همه ی سعیشون اینه که خصوصاً جلوی بچه ها با احترام و محبت هر چه بیشتر با همدیگه رفتار کنند. اگر هم یک وقتی از دست همدیگه ناراحت و عصبانی شدند به هیچ وجه جلوی بچه ها واکنش نشون ندهند. همدیگرو نقد نکنند یا سر هم داد نزنند. با هم یه قرار گذاشته بودند. هر کی عصبانی شد و صحبت و حرکت تندی داشت اون یکی واکنشی نشون نده و یواش بهش بگه: وقتی بچه ها خوابیدند صحبت کنیم. بچه ها هم عصبانیت مامان و بابا رو ندیدن. فقط احترام و محبت اونا رو تجربه کردن و خیلی خوشحال و شادند. سعید گفت: _امشب زودتر اومدم بریم بازی کنیم. شما بگید چی بازی کنیم؟ علی گفت: _بابا بیا فوتبال. فاطمه گفت: _نه بابا. بیا خاله بازی. محمد هم پرید جلوی بابا که: _بابا بیا قایم موشک بازی کنیم. میثم کوچولوی یه ساله هم دستشو آورده بالا که بابا بغلش کنه. سعید خم شد. میثمو بغل کرد. چند ماچ آبدارش کرد. رو به بچه ها گفت: _دو تا کار می تونیم بکنیم. بچه ها با کنجکاوی و خوشحالی پرسیدن: _چی کار؟ بابا گفت: _می تونیم هر کدوم از بازی ها رو یکی پنج دقیقه بازی کنیم. اینجوری همه ی بازی ها رو انجام میدیم. راه دیگه اینه که یکی از بازی ها رو انتخاب کنیم و یه ربع بازی کنیم. علی گفت: _یه ربع یه بازی. فاطمه گفت: _سه تا پنج دقیقه سه بازی. محمد هم گفت: _قایم موشک. منظورش یه ربع یه بازی بود. با رای اکثریت یه ربع یه بازی تصویب شد. بابا پیشنهاد داد: _خب بیاید تک بیاریم ببینیم چی بازی کنیم. بچه ها دور بابا وایسادن. دستاشونو بالا بردن. با صدای بلند داد زدن: _هرکی تک بیاره اون میگه چی بازی کنیییییییم. قرعه به نام علی افتاد. اما او با کمی مکث دستشو بالا آورده بود. برای همینم فاطمه داد زد: _قبول نیست. علی دیر دستشو پایین آورد. تقلب کرد. محمد هم گفت: _آره قبول نیست. جرزنی کرده. بابا گفت: _باشه دوباره تک میاریم. ولی همه با هم دستشون پایین بیارن. کسی دیر نیاره. این بار قرعه به محمد افتاد. محمدم بی معطلی از ذوق و خوشحالی پرید هوا و داد زد: _آخ جون قایم موشک. بابا گفت: _بچه ها بریم به مامانم بگیم بیاد با هم بازی کنیم. همه از ته دل خوشحال بودند. بالاخره بعد از روزها بابا مثل قبل داشت باهاشون بازی میکرد. اونم با چه شور و نشاط و هیجانی... ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 💜 ارسال نظرات 👇 @Manamgedayefatemeh7 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
❣❣ انتشار حداکثری ❣❣ 👇👇👇👇👇
❤️ تنها ۴ روز مانده ❤️ 💙 ١٧ربیع الاول #نذر_فرهنگی داریم😍 💜 دریافت #رایگان (نذر فرهنگی) کلاس آموزشی، مهارتی و کاربردی #هنر_زن_بودن در تعامل با شوهر❣ 🧡 برای عزیزانی که امکان پرداخت هزینه کلاس را ندارند. 🌸🍃 همین الان وارد شوید 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 💚 به همه خانم‌ها اطلاع رسانی کنید... ❤️ خیلی ها با گوش دادن به این کلاس، رابطه با شوهرشان را اصلاح کرده اند.