eitaa logo
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
234.2هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
44 فایل
🌸🍃 یک روانشناس انقلابی 🇮🇷 #محسن_پوراحمد_خمینی 💓 دریافت‌کلاسهای‌آموزشی @hamsaranclass 💓 مشاوره رایگان @hamsaranekhoub 💓 مشاوره تلفنی @moshaverehhamsaran 💓 نظرات @Manamgedayefatemeh7 💓 تبلیغات،فروشگاه‌ها😊،مشاوره حضوری و... @hamsaranrahnama
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥 اگر آتش میدانست ڪه سر انجامش خاکـستر است هرگز با اینهمه غرور زبانه نمےڪشید!! 🌼 وقتی عصبانـے هستید مواظب حرف زدنتان باشید عصبـانیت شما فروکش خواهد کرد ولے حرفهایتان یک جایے باقــے مـےمانند . . . 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توضیحات مهم استاد پوراحمدخمینی درباره روز ولادت (ع) و ، نذر فرهنگی کلاس تربیت نوجوان 😃 و... قول یک هدیه ویژه به اعضای فرهیخته کانال تربیتی همسران خوب بمناسبت سالروز یوم الله ٢٢ بهمن😍 🇮🇷 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓 رهبر انقلاب: در ایام سالگرد پیروزی انقلاب، سر در هر خانه‌ای پرچم ایران بزنید و آذین‌بندی کنید. 🇮🇷 🇮🇷 فرارسیدن دهه مبارک فجر بر همه شما خوبان مبارک🌷 ارادتمند محسن پوراحمد خمینی 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
😍 کتاب به رسید. 🌷 نویسنده: محسن پوراحمدخمینی 🌷 روان‌شناس و کارشناس خانواده ⛔️ احتمال افزایش قیمت در چاپ جدید وجود دارد. تعداد محدودی از چاپ چهارم در انبار فروشگاه همسران خوب موجود است، اگر عزیزان می‌خواهند با قیمت فعلی این کتاب را خریداری کنند، هرچه سریعتر از طریق لینک زیر اقدام کنند. ❤️ ثبت سفارش و دریافت کتاب هنر زن بودن 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1827864673C8aa2705a10
🌸 امام رضا (علیه السلام) : جوادالائمه (علیه السلام) مولودی است که برای شیعیان ما با برکت تر از او زاده نشده است. 📚 الارشاد، ص۳۱۹ 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
سلام و خداقوت .استاد برادری دارم ۸ ساله ، چهار سال پیش وقتی دختر خالم به دنیا اومد داداشم شروع کرد مثل بچه گریه کردن و ادای بچه در آوردن تا الان که پسر خالم به دنیا اومده این کاراشو بیش تر کرده مدام خودش رو بچه می کنه نازشم می کشیم بدتر میشه بهشم می گیم ما تو رو ۸ ساله دوست داریم گریشو بیش تر می کنه الان بهتر شده قبلنا می گفت من بچه بودم منو بیش تر دوست داشتین ؟ یا می گفت من بچه بودم چی کارا می کردم . اداهای بچه گونش توی اعصابم می افته دوست دارم بزرگ بشه مسئولیت پذیر باشه 🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
ﺩﺭ نوفل‌لوشاتو به علّت ارزانی، ﺩﻭ ﻛﻴﻠﻮ پرتقال ﺧﺮﻳﺪﻡ. امام با دیدن پرتقال‌ها گفت: این‌همه ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺑﺮﺍی ﭼﻴﺴﺖ؟! عرض ﻛﺮﺩﻡ: امروز ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ، ارزان بود؛ ﺑﺮﺍی چند روز خریدم.ایشان فرمودند: شما مرتکب ۲ گناه شُدید! اوّلاً: این که ما نیاز به این‌همه پرتقال نداشتیم؛ دوماً:این که شاید امروز در نوفل‌لوشاتو کسانی باشند که تا به حال ﺑﻪ علّت گران‌بودن پرتقال نتوانسته‌اند آن‌ را تهیّه کنند و شاید با ارزان‌شدن آن می‌توانستند تهیّه ‌کنند. ببرید مقداری از آن‌ها را پس بدهید! گفتم: پس‌دادن آن‌ها ممکن نیست. امام فرمودند: پس پرتقال‌ها را پوست بکَنید و به افرادی بدهید که تاحالا پرتقال نخورده‌اند؛ شاید از این طریق، خدا از گناهان شما بگذرد. 📚 به نقل از مرحومه ﻣﺮﺿﻴّﻪ ﺣﺪیدچی، کتاب سر گذشت‌ های ﻭﻳﮋﻩ ﺍﺯ زندگی ﺍﻣﺎﻡ خمینی، ج۴ 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ از این آدم های بیمار و مریض و ظالم هم داریم متاسفانه... ⭕️ قسمت سی اُم 🔹 جلسه پرسش و پاسخ مهارت های ارتباطی زوجین (قم، مسجد و حسینیه بقیة الله عج) 🔺محسن پوراحمد خمینی، روان‌شناس 🌼 ... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
🔻داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١ اولین روز اسفندماه است؛ مریم خیلی آروم و بی صدا لای در اتاقو باز
🔻داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٢ سعید، علی و فاطمه نشستند سر سفره. مامان داشت چای می ریخت که تلفن زنگ خورد. نگاه مریم و سعید برگشت سمت هم. نگاهی سرشار از تعجب و تا حدودی نگرانی. یعنی کی این موقع صبح زنگ زده؟ سعید گوشی رو برداشت. مادرش پشت خط بود. _ سلام سعیدجان؛ عزیز حالش بد شده. زود خودتو برسون. _سلام مامان. شما خوبید الحمدلله؟ نمی‌ خواست بچه ها قضیه رو بفهمن و نگران بشن. برای همین رفت توی اتاق. _ چشم تا چند دقیقه دیگه میام. عزیز، مادربزرگ مادری سعید هست. چند سالی میشه که دیابت داره. سعید رابطه ی عاطفی عمیق و خیلی صمیمی با مادربزرگش داره. هرکاری از دستش بر بیاد براشون دریغ نمی کنه. سعید خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد و رو به مریم و بچه ها گفت: _ مامان یه کاری داره. میرم پیشش. اما مریم مات و مبهوت و با چشمانی سرشار از نگرانی داشت سعید رو نگاه می‌کرد. سعید از در خونه که اومد بیرون، سریع یه پیام فرستاد برای مریم: _عزیز حالش بد شده. میرم ببرمش دکتر. این یکی از قرارهاییه که سعید و مریم با هم گذاشتن. اینکه نذارن بچه هاشون بی جهت دچار اضطراب و نگرانی بشن. حتی موقع گوش دادن به اخبار وقتی خبری از قتل و آزار و شبیه اون پخش میشه، شبکه رو عوض می کنند. سریال های خشن و نامناسب هم همین طور. نمیخوان شور و نشاط و لطافت کودکی بچه هاشون از بین بره. امنیت روانی یعنی همه چیز کودکی. بچه ها صبحانه شون رو خوردند. مریم برای میان وعده مدرسه بچه ها نون و پنیر و سبزی آماده کرد. فاطمه که امسال میرفت کلاس اول داشت دست و پاشکسته مانتوش رو اتو میکرد کرد و مامان زیرچشمی حواسش بود یه وقت دستش رو نسوزونه. مریم یه سری کارها رو از همون خردسالی به عهده بچه ها گذاشته. کارهای شخصی مثل شستن جوراب و جارو کشیدن نوبتی اتاق یا کارهای عمومی خونه مثل آب دادن گل ها. بعد از رفتن بچه ها، مامان مبلغی صدقه کنار گذاشت. بلند شد رفت آشپزخونه. نگاهی به برنامه غذایی کرد. نوبت املت بود. یادش اومد تو یخچال گوجه نمونده. موقعی که سعید درگیر کاریه، مریم اول بهش پیام میده که اگه موقعیتش بود خودش زنگ بزنه و سعی میکنه وقتی خیلی درگیر کاره وقتش رو نگیره. به سعید پیام داد: _ سلام آقاااااااااااا. بی‌زحمت داشتی میومدی گوجه بگیر برای املت لازم داریم. ممنون عزیزم. مریم احترام زیادی برای سعید قائله. احترامی سرشار از محبت. بدون آقا و عزیزم صداش نمی کنه. بلافاصله سعید پیام داد: سلام خوشگلم. شاید کارم طول بکشه تا ظهر نرسم. یه شکلک بوس گذاشت. بعدش نوشت به جای املت، نیمرو بخوریم با اون ترشی سیرهای دست ساز خوشگل خانوم.یک شکلک چشمک گذاشت. چطوره؟ _ راستی حال عزیز چطوره؟ _ الحمدلله بهتره. پیریه دیگه. چند وقت دیگه هم نوبت خودمونه. خدا ان شاءالله از دست و پا نندازمون _ مریم بهش گفت مامان هم باهاتون اومدن دکتر؟ _ نه نیومد. البته میخواست بیاد اما چون پاش درد میکرد گفتم شما نیا من خودم عزیز رو میبرم دکتر. _ کار خوبی کردی. حالا زنگ زدی به مامان بگی عزیز بهتره و خدارو شکر چیزی نبوده؟ _ نه هنوز، اما زنگ میزنم _ آقا سعید چرا زنگ نزدی؟! بنده خدا مامان از نگرانی و استرس حسابی اذیت شده. زودتر به مامان زنگ بزن تا نگران نباشن... _ باشه الان بهشون زنگ میزنم. کاری نداری فعلا؟ _ نه، یاعلی _ یاعلی سعید تو دلش احساس رضایتمندی و آرامش خاصی داره چون میدونه مریم برای خانوادش و خصوصا مادرش احترام ویژه قائله. اصلا انگار مادر خودشه. همین موضوع، خیلی در برقراری رابطه عاطفی خوبِ سعید و مریم موثر بوده. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🌸 حضرت زهرا (سلام الله علیها) : همانا سعادتمند کامل و حقیقی کسی است که امام علی (علیه السلام) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد. 📚 امالی صدوق، ص۱۸۲ 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند میدهم که کامروا شوی. 🔳 اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری... 🔳 دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی... 🔳 و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی... پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟لقمان جواب داد: 🔲 اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. 🔲 اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس میکنی بهنرین خوابگاه جهان است... 🔲 و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست. 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🌲 سرو می ماند . . . 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
💠 آیت الله شاه آبادی (ره) استاد عرفان حضرت امام خمینی (ره) توصیه می‌کرد: اگر به عنوان مثال، فرزند شما نیاز به کفش دارد، گرچه شما دیر یا زود آن را تهیه خواهید کرد، به فرزند خود بگویید: عزیزم، بابا باید پول داشته باشد. مگر نمی‌دانی خدا روزی رسان است؟ پس از خدا بخواه زودتر به پدر پول بدهد تا برایت کفش بخرد. این کودک قطعاً دعا خواهد کرد و پدر نیز قطعاً پولی به دست خواهد آورد. پس کفش را از خدا می‌داند و عاشق خدا می‌شود؛ یعنی از همان کوچکی می‌آموزد که پدر فقط واسطه رزق و روزی است. در این صورت، پدر دست فرزندش را در دست خدا گذاشته است. 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
😍 تنها 1 روز تا آغاز بهمن‌ماه باقی مانده است. 💓🍃 ان شاءالله روز مورخ ١۵ بهمن(١٣ رجب، سالروز ولادت با سعادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام) داریم 😊 💓🍃 دریافت و یا با احتساب پنجاه درصد کلاس آموزشی (از ١٠ تا ١٩ سالگی)❣ ❇️ تا فرصت هست وارد شوید 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 😍 بسیاری از پدر و مادرهای محترم با گوش دادن به کلاس ، توکل بر خدا و تلاش خوبشان در تربیت فرزندان نوجوانشان موفقیت های خوبی را کسب نموده اند✌️ ❤️ اطلاع رسانی به همه پدر و مادرهای عزیزی که فرزند نوجوان دارند
❌ این عکس در واقع چرخه زندگی و به ارث بردن رفتار بد از والدین رو نشون میده... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🔰 راز پیشگیری از ناکامی؛ ⭕️ اگر از همسرت به اندازه ظرفیت و توان او انتظار داری، در زندگی مشترک با کمترین دلخوری و ناکامی مواجه خواهی شد... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🌷 مراسم قرائت و ذکر حدیث (هیئت خانگی) 🌷طبق روال، جمعه دوم هر ماه قمری ✅ زمان : مورخ ١۴ بهمن ساعت ٨.٣٠ صبح آدرس: قم، پلاک ١٨ 😐 منزل پوراحمدخمینی 🌷 همراه با صرف صبحانه ☺️ از این جهت که منزل ما کوچیکه و همه جا نمیشن، فقط در خدمت عزیزانی هستیم که از قبل آدرس منزل را دارند🙃 ان شاءالله دعا کنید خدا یه خونه بزرگتر بهمون عنایت کنه تا در خدمت همه بزرگواران باشیم😊🙏 ارادتمند، محسن پوراحمد خمینی التماس دعا
🌸 پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : 🌷اگر تمام درختان قلم، و دریاها مرکب و همه جنیان شمارشگر و همه انسانها نگارشگر باشند قادر به شمارش فضائل علی ابن ابی طالب نخواهند بود… 📚 مناقب خوارزمی، ص۳۲ 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
من با همسرم ۶سال ازدواج کردیم ایشون از همون اول ازدواج به من در کارهای خونه کمک نمیکرد منم میگفتم اشکالی نداره دست تنها خودم میتونم انجام بدم اما شرایط الان فرق کرده من یک بچه یکساله دادم توقع دارم همسرم تو کارهای خونه بهم کمک کنه اما ایشون میگه من بیرون کار کردم و خستم هرکی ی وظیفه ای داره (من بیرون شما داخل خونه) هرچی بهش میگم انگار نه انگار چیز دیگه ایشون از مادرش خیلی حرف شنوی داره به نظرتون درست به مادرش بگم که با پسرش صحبت کنه داخل خونه کمکم کنه 🌹🍃 پاسخ کانال تربیتی همسران خوب سرکار خانم 👇 🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 سلام خدمت شما خواهر گرامی ❄️ چه بسا این روحیات همسرتان متاثر از شخصیت و پروسه تربیتشان باشد، این شما هستید که باید تلاش کنید با هنر و سیاست زنانه نوع نگرش ایشان را نسبت به این قضیه عوض کنید. ❄️ در گام اول سعی کنید رابطه‌ی خود را با همسرتان تقویت کنید. ❄️ اقتدار و احترام ایشان را حفظ کنید. ❄️ روحیات مثبتشان را تأیید و تحسین کنید، از کمک های کوچکِ ایشان بسیار تشکر و قدردانی کنید، مثلا اگه شما بچه رو نگه نمیداشتین نمی‌تونستم غذا درست کنم یا به فلان کار واجب برسم و..... ❄️ در کارهایی که انجام می دهند حساسیتِ زیادی نشان ندهید و ایراد نگیرید، و اگر درخواستی دارید آمرانه مطرح نکنید لحن خواهشی داشته باشید. ❄️ وقتی همسرتان از محل کار به خانه برمیگردند نشان دهید که درک می کنید که خسته هستند، در دقایق و ساعات اولیه شرایطی را فراهم کنید تا کمی استراحت کنند و به آرامش روحی و جسمی برسند سپس درخواست کمک داشته باشید. ❄️ در زمان و موقعیت مناسب که پذیرش دارند در مورد شرایط و موقعیت حاضر بصورت منطقی بدون غر زدن یا بحث و جدل کردن با ایشان صحبت یا دردِ دل کنید و جزئیات مسئله را مطرح کنید، نیازِ خود را به کمکِ ایشان اعلام کرده واظهار کنید که شرایط تغییر کرده و توان شما هم محدود هست و حداقل بصورت مقطعی بیشتر نیاز به همکاری ایشان دارید. ❄️ اگر رغبتی به صحبت در این زمینه ندارند یا احساس میکنید نمی پذیرند در قالب نامه یِ محبت آمیز ابتدا از زحمات ایشان تشکر کرده و نقاط مثبتشان را ذکر کنید سپس صحبت ها و انتظارات خود را به ایشان انتقال دهید. ❄️ در صورتی که بازهم حاضر به همکاری نشدند بدون عصبانیت یا سرزنش کردن یا غر زدن هزینه ای را درخواست کنید تا از افرادِ دیگری که در کارهای خدماتی مشغول هستند در بعضی کارها که نمی رسید استفاده کنید.. ❄️ در رابطه با مطرح کردن مسئله با مادر همسرتان اولا باید ظرفیت و روحیات ایشان را در نظر بگیرید، اگر به لحاظ منطقی ظرفیت خوبی را داشتند و دلسوز و خیرخواه بودند می توانید کمی در مورد شرایط خود و نیازتان به کمک همسرتان در قالب دردِ دل با ایشان مطرح کنید و بصورت غیرمستقیم از ایشان بخواهید با همسرتان صحبت کنند. 🔍👌نکته مهم اینکه بهتر است مشکلتان را خودتان با گفتگو کردن حل کنید و به خارج از خلوت دو نفره خود بروز ندهید، چرا که ممکن است زمینه دخالت یا بروز مشکلات دیگر بوجود بیاید و افراد از سر دلسوزی به خود اجازه دهند وارد حریم شما شده و اظهار نظر یا دخالت کنند. 👌توصیه می شود مجموعه صوتی «هنر مرد بودن» استاد پوراحمد را برای همسرتان و «هنر زن بودن» ایشان را برای خود تهیه و از نکات کاربردی آن جهت کسب مهارتِ بیشتر استفاده کنید. موفق و سربلند باشید🌹 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فردی هنگام راه رفتن پایش به سکه‌ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست. کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید سکه 2 ریالی است. بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده. گفت: چی را برای چی آتش زدم! ⚠️و این حکایت زندگی بعضی از ماهاست که چیز های با ارزش را برای چیزهای بی‌ارزش آتش می‌زنیم و خودمان هم خبر نداریم. ⛔ آرامش امروزمان را فدای چشم و هم چشمی‌ ها و مقایسه کردن‌ها می‌کنیم و سلامتی امروزمان را با استرس‌ها و نگرانی‌های بی‌مورد به خطر می اندازیم. 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ زن و شوهر حتی اگر بدترین تنش را هم امروز تجربه کنند، حتی الامکان نباید به هيچوجه محل خوابشون جدا شود... ⭕️ قسمت سی و یکم 🔹 جلسه پرسش و پاسخ مهارت های ارتباطی زوجین (قم، مسجد و حسینیه بقیة الله عج) 🔺محسن پوراحمد خمینی، روان‌شناس 🌼 ... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
🔻داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٢ سعید، علی و فاطمه نشستند سر سفره. مامان داشت چای می ریخت که تلفن
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٣ محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول تدارک ناهار بود. چشمش که به بچه ها میفته قربون صدقه شروع میشه. بچه ها چشمشون رو که باز میکنن با صدای مهربون و پر محبت مامان سر حال میان. این یه حس آرامش و امنیت کاملی رو برای بچه ها میسازه. مریم، محمد رو تازه از پوشک گرفته. هنوز عادت نکرده. تا آخرین لحظه حاضر نیست بره دستشویی. در روز چندین مرتبه خودشو خیس میکنه. البته مریم میدونه که اقتضای سن و شرایطشه. به هیچ وجه با خشونت با پسرش برخورد نمی کنه. بیشتر سعی می کنه از طریق بازی و جذابیت سازی محمد رو ببره دستشویی. تلفن خونه به صدا در اومد. مریم تو آشپزخونه مشغول بود. زیر شعله رو کم کرد. سر قابلمه رو گذاشت. بعد رفت گوشی رو برداشت. _الو. سلام. بفرمایید. _سلام مریم جون. خوبی؟ عارفه م. مشتاق دیدار عزیزم. هفت سالی میشه که عارفه ازدواج کرده. با حامد. بعد یک سال عقد، عروسی کردند و رفتند زیر یک سقف. مثل همه ی زندگی ها طی این سال ها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کردند. همیشه هم به خدا توکل کردن و ناامید نشدند. از افراد امین و مطمئنی مثل مریم مشورت گرفتن و با توکل بر خدا و تلاش و صبر، بسیاری از مشکلات رو با موفقیت پشت سر گذاشتن. _ سلام عارفه خانم. خوبی عزیز؟ ما هم شکر خدا خوبیم. کم فروغ شدین؟ _ آره مریم جون. یه مدتی حامد بیکار شده بود. حالا یه ماهی هست یه جا مشغول شده. صبح زود میره و نزدیکای غروب برمی گرده. _ خب مبارکه ان شاءالله. کی شیرینی بخوریم؟ دلم لک زده برای شیرینی زبون. _ حتماً. به روی چشم. راستش زنگ زدم یه چیزی بهت بگم. در واقع اولین نفری هستی که بهت میگم. _ بفرما عارفه جون. سراپا گوشم. _راستش.... نمیدونم چه جوری بگم؟ مریم خندید و گفت: _ مگه چی میخوای بگی دختر؟ بگو دیگه. الانه که از کنجکاوی غش کنما. _ راستش.... زنگ زدم بگم از این به بعد روز مادر به منم باید تبریک بگیدا. مریم از شدت خوشی خبری که شنیده بود یه لحظه هاج و واج موند. نفهمید از خوشحالی چی کار کنه. بی اختیار با صدای بلند گفت: _ ای جانم. خدایا شکرت. بعد شش سال. بالاخره خدا خواست. خیلی خوشحال شدم عارفه جون. بگو ببینم دختره یا پسر؟ _ صبر داشته باش. تازه یه ماهشه. _ کوچولوتون هنوز نیومده کار باباش درست شد. اینکه میگن بچه روزیشو با خودش میاره همینه. ان شا الله پر روزی و با برکت باشه. مریم با عارفه گرم صحبت بود که زنگ در خونه به صدا در اومد. محمد دوید و در رو باز کرد. فاطمه از مدرسه برگشته بود. محمد با شیرین زبونی مخصوص یه بچه سه ساله به فاطمه سلام کرد. اما فاطمه به سردی جوابشو داد. نگاهی به این ور و اون ور اتاق انداخت. انگار پی چیزی یا کسی می گشت. کیفشو از کول درآورد و کشید روی زمین. با گردنی کج و شونه هایی افتاده و ابروهایی درهم و سیمایی که یک جور دلخوری رو داد می زد، نشست کنار دیوار. کیف مدرسه شو باز کرد و مثلاً مشغول کتاباش شد. مامان تا فهمید فاطمه از مدرسه اومده با اینکه دوست داشت بازم با عارفه صحبت کنه بهش گفت: _ عارفه جون. ببخشید. الان فاطمه اومد. منتظر منه. ان شا الله خودم بهت زنگ می زنم. از عارفه خداحافظی کرد و با عجله رفت سمت فاطمه. هر روز که فاطمه می رسه خونه و زنگ در رو میزنه مامان و محمد و حتی میثم یه ساله که تازه تاتی تاتی میره میرن استقبالش. فاطمه هم کلی خوشحال می شه و خستگی از تن و روحش در می ره. امروز که مامان و میثم نیومدن حالش گرفته شد. مامان همیشه با چهره ای گشاده و لبخندی دلنشین و کلی شوق و ذوق به استقبال بچه ها و خصوصاً سعید میره. سعیدم بهش میگه: وقتی میام خونه و چهره ی پر از لبخند و نشاط تو رو می بینم خیلی از مشکلات بیرون یادم میره. روحیه خوبت و لبخندهای خوشگلت دلم رو آروم می کنه. مریم رفت و جلوی فاطمه نشست. با لبخندی به پهنای صورت. فاطمه رو بغل کرد. بوسیدش. لبخند ملیحی به چهره ی فاطمه اومد و اونم مامانو بوسید. مریم گفت: _سلام خوشگلم، نور چشم مامان. مدرسه چه خبر؟ خوش گذشت؟ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود. مخصوصاً وقتی خاله عارفه زنگ زد و یه خبر خوش داد. فاطمه صاف تر نشست و با کنجکاوی دخترانه ای پرسید: _ خبر خوش چیه؟ مامان گفت: _باید خودت حدس بزنی. _آخ جون میخوان بیان خونه مون. _ نخیر. یه چیز دیگه ست. بعد مامان دست فاطمه رو گرفت و گفت : _ قراره شیرینی این خبر خوشم برامون بیاره. ❤️ ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده: محسن پوراحمد خمینی 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉 ولادت امام علی (علیه السلام) مبارک 🎉 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6