eitaa logo
همشناسی(تعارف) فرهنگی الگوی ارتباطات میان فرهنگی
318 دنبال‌کننده
713 عکس
187 ویدیو
14 فایل
اى مردم، ما شما را از مردی و زنى بيافريديم. و شما را گروه های پراکنده(شعوب) و پیوسته (قبيله‌ها) كرديم تا همشناسی و هم نیکی کنید هر آينه گرامى‌ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست. خدا دانا و کاردان است.
مشاهده در ایتا
دانلود
بی تو به سامان نرسم، ای سر و سامان همه تو ای به تو زنده همه من، ای به تنم جان همه تو من همه تو، تو همه تو، او همه تو، ما همه تو هر که و هرکس همه تو، این همه تو، آن همه تو من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من تخته تو و ورطه تو و ساحل و توفان همه تو ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم رمز میستان همه تو راز نیستان همه تو شور تو، آواز تویی، بلخ تو، شیراز تویی جاذبه‌ی شعر تو و جوهر عرفان همه تو همّتی ای دوست! که این دانه ز خود سر بکشد ای همه خورشید تو و خاک تو، باران همه تو تا به کجایم بری ای جذبه‌ی خون! ذوق جنون! سلسله بر جان همه من، سلسله جنبان همه تو @hamshenasi ⛵️
پرسش از سوال فلسفی؟ 🖋️علی اصغر اسلامی تنها 🔸معلم اول ارسطو گفته «حیرت کردن» سرآغاز فلسفه است.آن هم نه هر نوع حیرتی بلکه حیرتی که ناشی از خارج شدن چیزها است از بداهت پیشینی که داشته اند. «خروج آن از بداهت»، فیلسوف را دچار حیرت و تکاپو می کند و او را به سمت پرسش وا می دارد. او پرسشگر است نه اندرزگو. فیلسوف چون دانش دوست است، همیشه دانشجو است حتی اگر معلم باشد. 🔸به همین سبب است که فلسفه بیش از هر چیزی به کردار پرسش کردن و «سوال» مشهور شده است. فلسفه ورزان در توصیف آن بر هیچ امری به قدر این وصف، اطباق و اتفاق نظر ندارند. هرچند اگر تأمل کنیم پرسش فلسفی شکل واحدی نداشته و به اختلاف اطوار ممارست فلسفی مختلف بوده است. از میان اشکال متفاوت آن دو صورت آن بارز است. «سوال قدیم» که به طور یونانی اختصاص دارد و بهترین شاهد آن ممارست پرسشگرانه سقراط است. «سوال جدید» که ممیزه طور اروپایی آن است و بهترین مثال آن ممارست فلسفی کانت است. پرسش قدیم، سوال فحصی(آرخاییک) بود و پرسش جدید سوال نقدی(کرتیک) است. 🔸فلسفه اساساً پرسش از مبدأ ایمننت است. فلسفه غرب در گام نخست سوال فحصی دارد. پرسش از آرخه. پرسش فحصی، پرسش آرکئولوژیک (archéologie)است. پرسش آرخاییک پرسش ازآرخه، اصل و مبدأ درون ماندگار چیزها و موضوعات متکثر است. من امر ایمننت یا درون بود/ درون ماندگار را اینگونه میفهمم، یعنی امری که «داخل فی الشیء بالممازجة و لا خارج عنها بالمباینة »  فلسفه غرب در گام دوم نیز سوال نقدی می کند با کانت. البته کانت هم سخن از آرخه دارد، از نظر او آرخه یعنی «اصل ترافرازنده» اما در یونان آرخه به معنای اصل ترافرازنده نیست بله اصل هستنده است البته پیش و پساسقراطیان پاسخ های متعددی هم دارند یکی آب را، دیگری آتش را، آن یکی عدد را و ... آرخه می داند. وقتی معنای آرخه عوض شد و از «اصل هستنده» به «اصل ترافرازنده» تغییر معنایی و مفهومی کرد. تمایز پرسشی و چرخش کپرنیکی رخ داد و فلسفه نقدی آغاز شده با دکارت تثبیت یافت. کانت نقطه عطف و ثبت آن است. فلسفه نقدی، آگاهی شناسی است نه هستی شناسی. 🔸با ملاحظه آنچه گفته شد، می‌توان پرسید؛ شکل پرسش فلسفه متعالیه چگونه است؟ آیا پرسش متعالیه با پرسش فارابین، سینوی و اشراقی متفاوت است؟ آیا در سیر فلسفه اسلامی هم می توان سخن از «پرسش قدیم» و «پرسش جدید» کرد؟ روشن است که این سخن ناظر به هویت و صورت پرسش است نه پاسخ ها که به تمایز اصالت ماهیت یا اصالت وجود و ... ارجاع شود. https://ble.ir/hamshenasi
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
کتاب «طلبه تمدن‌گرا» منتشر شد. 🔹 طلبۀ تمدن‌گرا در هویت طلبگی‌اش برخوردار از بینش و نگرش کلان است، از اسلام و قرآن فهم اجتماعی و جهانی دارد، رخدادهای بزرگ جهانی و رخدادهای تمدنی در جهان امروز را رصد کرده و آن را از منظر دین و جهان‌بینی دینی تفسیر و تبیین می‌کند، در تبلیغ گفتمان دینی و اخلاقی خود به یک زمان و مکان خاص بسنده نمی‌کند و آنگاه درمرحله اقدام و کنش‌گری هم در مقیاس یک تمدن عمل می‌نماید و در مقیاس یک تمدن نیزموج‌سازی نموده و دست به تغییرات بزرگ می‌زند... 📇این کتاب در 168 صفحه به قیمت 75000 تومان در بهار 1402 به چاپ رسیده است. @Habibollah_Babai
هدایت شده از بلد طیّب/منان رئیسی
رابطه تعرّف و تبرّج: 🔹 به دو آیه زیر دقت بفرمایید؛ هیچ ارتباطی بین این دو نمی‌بینید؟! "وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا: و شما را گروه گروه و تیره تیره قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید" (حجرات/۱۳). "يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْن: ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلبابها [حجابهای بلند] خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است" (احزاب/۵۹). 🔹 فصل اشتراک دو آیه فوق، واژگان" لِتَعَارَفُوا: تا یکدیگر را بشناسید" (در آیه اول) و " أَنْ يُعْرَفْنَ: برای اینکه شناخته شوند" (در آیه دوم) است که هر دو از ریشه عَرَفَ به معنای شناخت هستند. طبق آیه اول، محله و شهر بایستی به نحوی طراحی و مدیریت شود که امکان تعرّف و شناختِ حداکثری بین همسایگان و شهروندان میسّر گردد. طبق آیه دوم نیز حجاب و عدم تبرّج، سبب تعمیق شناخت و به تبعش، دور ماندن بانوان از اذیت و آزار اغیار می‌گردد. 🔹 بر این اساس، عدم تعرّف به معنای عدم تعمیق روابط همسایگی است که نتیجه‌اش، بروز شناخت‌های فانتزی و سطحی است. و مبرهن است که آنگاه که شناخت‌های فانتزی و صورت‌محور، جایگزین شناخت‌های عمیق و سیرت‌محور در روابط اجتماعی گردد، تبرّج به اوج می‌رسد؛ زیرا در چنین شرایطی در نبود تعرّف و شناخت‌های عمیق، افراد سعی می‌کنند با صورت‌نمایی و تبرّج، تصویر جذابتری از صورت خود برای افرادی که از سیرت آنها شناخت عمیقی ندارند به نمایش بگذارند. لذا هرچه تعرّف کمتر، تبرّج بیشتر. 🔹 از دلایل مهم تضعیف فرهنگ عفاف و حجاب در شهرهای معاصر همین است. زیرا در شهرها و کلانشهرهای معاصر، به دلیل سیاستهای اشتباه شهرسازی و مدیریت شهری، اولا تراکم انسانی به قدری بالا رفته است که به دلیل شلوغی بیش از حد محلات، دیگر امکان تعرّف و تعمیق روابط اجتماعی میسر نیست و ثانیا به دلیل اشتباه در سیاستهای آمایشی، شاهد ازجاکندگی‌های مکرّر و نوعی حس بی‌وطنی هستیم که نتیجه‌اش، جابجایی‌های دائم جمعیتی و به تبعش، تضعیف تعرّف و بروز شناخت‌های فانتزی و سطحی است. نتیجه غلبه این نوع شناخت‌های فانتزی، غلبه صورت‌محوری بر سیرت‌محوری در روابط اجتماعی و تبلور هرچه بیشتر تبرّج و تن‌نمایی در تلاطم حس بی‌وطنی است. پس اگر می‌خواهیم مسئله حجاب و عفاف را اساسی حل کنیم و صرفا با سطحی نگری به معلولها نپردازیم، بایستی با درک عمیق از علل بروز تبرّج و تن‌نمایی، ریشه‌هایی نظیر عدم تعرّف‌ها و ازجاکندگی‌ها و بی‌وطنی‌ها را تدبیر نماییم تا با حل آن علل، معلول‌هایی نظیر تبرّج‌ها و تن‌نمایی‌ها نیز تدبیر شود. @baladetayyeb
چندی پیش استاد جامعه‌شناسی، انسان ایرانی را در «لحظه اسپینوزایی» صور بندی مفهومی کرد و امروز دانشجویی خود را در آن باز می نمایاند. شهود جامعه شناختی جاهستی انسان ایرانی در «لحظه اسپینوزایی»و صورت بندی آن در این فرم، او را تبدیل به «اراده معطوف به بدنِ سرگردان» خواهد کرد و این تحریف پنهان روشنفکرانه است. به تعبیر منتقد صادقی «مفهوم پردازی اسرائیلی» است. https://virasty.com/Aaislamitanha
«لحظه آدمیّه» د آرش حیدری استاد جامعه شناس با پدیدارشناسی اجتماعی بدن، خود و انسان ایرانی را در «لحظه اسپینوزایی» می بینند، ما خود را در چه لحظه‌ای میبینیم؟ به نظر من، از منظر آیت شناسانه و جامعه شناسی ایتمانی، ما در «لحظه آدمی» هستیم و باید باشیم. يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ به وقت شکاف نفس و بدن «لحظه اسپینوزایی»، لحظه مروق و شرود و تولد انسان مارق و شارد است. «لحظه آدمي»، لحظه انابه و تقوی و تولد انسان منيب و شاهد است. وظیفه ما تبیین و تذکر «لحظه آدمی» انسان ایرانی است ✍️ علی اصغر اسلامی تنها @hamshenasi
تصویری از قم در زمان ناصرالدین شاه
قم شهر قم در زمان صفویه رونق گرفت و بعدها در زمان ناصرالدین شاه توسعه پیدا کرد. جهانگردان زیادی در سفرنامه‌های خود از شهر قم نام برده‌اند. تصویر بالا یک نقاشی قدیمی از قم در سال ۱۷۲۳ میلادی‌ست که توسط یک جهانگرد از شهر قم کشیده شده است. @hamshenasi
منابعی که به دوستی برای درک اصطلاح لحظه اسپینوزایی Spinozist Moments، ژیل دولوز معرفی کردم.
زندگانیم و زمین زندان ماست زندگانی درد بی درمان ماست راندگانیم از بهشت جاودان وین زمین زندان جاویدان ماست گندم آدم چه با ما کرده‌ است؟ کآسیای چرخ، سرگردان ماست در قمار عشق می‌بازیم ازآنک کاسه کوزه‌ دار ما، شیطان ماست عهد ما، انسان کاملتر شدن وآنکه ناقص‌تر، کنون انسان ماست هوشیاران، آن جهانی، کین جهان پایه‌اش بر غفلت و نسیان ماست جسم، قبر و جامه قبر و خانه قبر باز لفظ زندگان، عنوان ماست جمع آب و آتشیم و خاک و باد این بنای خانه ی ویران ماست کائنات از ما طلبکارند سخت هر یکی را خشتی از ایوان ماست چون ادا خواهیم کردن این قروض باد هم باقی نه در دکان ماست! مور را مانیم کاندر لانه‌ها روز باران، هر نمی طوفان ماست احتیاج، این کاسه دریوزگی کوزه آب و تغار نان ماست آبروی ما به صد در ریخته ست لقمه نانی که در انبان ماست دزدهای خانگی چون حرص و کین روز و شب بنشسته پای خوان ماست اصل ما عقل است و باقی هر چه هست چون قفس زندان مرغ جان ماست عقل ما سلطان و بازش پیروی از هوای نفس نافرمان ماست عقل را مسلوب دار از سلطنت پس هوای نفس ما سلطان ماست وآنچه حض نفس حیوانی در او علت عقل، آفت ایمان ماست گیرم از سرها گسست افسارها داغ مهر بندگی بر ران ماست وصف کَالأنعام یا بل هم اضل آیت شایسته ای در شأن ماست باز هم تکرار آن ظلم عظیم آنچه شرحش رفته در قرآن ماست جز به اشک توبه نتوان پاک کرد لکه ننگی که بر دامان ماست عمر می‌آید به پایان، بازگرد کین علاج رنج بی‌پایان ماست میزبان را نیز با خود می‌برد مهلت عمری که خود مهمان ماست زهر این پیمانه باید نوش کرد زآنکه شرط لازم پیمانِ ماست خضر راه خویشتن باش ای فقیر چشم گریان چشمه حیوان ماست شهریارا، هر غمی را دارویی‌ست داروی دیوانگان، دیوان ماست @hamshenasi
هدایت شده از مُحیی: زندگی‌بخش
✍️ 🔹شخصیت؛ ساختمان وجودی افراد است؛ شاکله وجودی است؛ درخت تنومند روان آدمی است. امّا بنای این ساختمان چگونه شکل می‌گیرد و پایه‌های آن بر چه استوار است؟ در روان‌شناسی شخصیت نظریه‌های مختلفی وجود دارد. 🔸از نظر برخی، پایه های این شخصیت را تشکیل داده‌اند؛ از نظر برخی ، از نظر برخی ؛ و از نظر برخی . آنهایی که قائل‌اند شخصیت ما از مجموعه صفت‌ها تشکیل شده‌اند به رویکرد صفات معروف‌اند. ✅ آموزه‌های اسلامی هرچند نقش نیازها، شناخت‌ها، و عادات را انکار نمی‌کند؛ امّا گو اینکه به صفات اهمیت ویژه‌ای می‌دهد. در برخی آموزه‌های اسلامی صفات شخصیتی به دو دسته کلی سرشتی و انسانی تقسیم شده است: 1️⃣ صفات سرشتی که نام آن را می‌گذارم ویژگی‌های فطری و باخودآورده فرد است 2️⃣ امّا صفات انسانی؛ که نام بر آن می‌گذارم حاصل تصمیم، تلاش و تمرین فرد است. این برخلاف نظر برخی روان‌شناسان معروف شخصیت، همچون ریموند کتل است که صفات را به سرشتی و محیطی تقسیم کرده؛ و عملاً را کمرنگ کرده‌اند. در آموزه‌های اسلامی صفاتی که با تلاش خود فرد ساخته می‌شود و فرد را در مسیر اهداف متعالی قرار می‌دهد بسیار ارزشگذاری شده است. 💐یکی از مستندات سخنان بالا؛ این روایت امام صادق علیه السلام است: 🌺 الْخُلُقُ مِنْحَةٌ يَمْنَحُهَا اَللَّهُ مَنْ شَاءَ مِنْ خَلْقِهِ فَمِنْهُ وَ مِنْهُ قُلْتُ فَأَيُّهُمَا أَفْضَلُ؟ قَالَ صَاحِبُ اَلنِّيَّةِ أَفْضَلُ فَإِنَّ صَاحِبَ اَلسَّجِيَّةِ هُوَ اَلْمَجْبُولُ عَلَى اَلْأَمْرِ اَلَّذِي لاَ يَسْتَطِيعُ غَيْرَهُ وَ صَاحِبَ اَلنِّيَّةِ هُوَ اَلَّذِي يَتَصَبَّرُ عَلَى اَلطَّاعَةِ فَيَصْبِر فَهَذَا أَفْضَلُ (بحار الأنوار ج۶۸ ص۳۹۵): ویژگی‌های خٌلقی بخششى است از جانب خدا كه او را به‌كسى كه مي‌خواهد مي‌دهد. بعضى از خوى‌ها طبيعى و جزء سرشت، و بعضى از آن مربوط‍‌ به تصميم و تمرين است.(سوال کننده می‌گوید) عرض كردم كدام يك از اين دو نوع با ارزش‌تر است‌؟ (امام) فرمود آن كس كه با تصميم و ارادۀ خود ویژگی را كسب مي‌كند برتر است چون كسى كه خوى و اخلاقى در سرشت و طبيعت او است غير آن روش را نمي‌تواند داشته باشد، ولى آن كس كه با ارادۀ خود روش نيكى را اتخاذ مي‌نمايد بر خلاف طبع خود مشكلات اطاعت را تحمل مي‌كند و صبر در او نهادینه میشود، پس او برتر است.🌺 🌿🌿🌺🌺🍃🌸🌸🌿🌿 eitaa.com/Mohyiee
💠امام صادق عليه السلام 🔹 لاَ تَغْتَرُّوا بِصَلاَتِهِمْ وَ لاَ بِصِيَامِهِمْ؛ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلاَةِ وَ اَلصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَكَهُ اِسْتَوْحَشَ، وَ لَكِنِ اِخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ 🔸فريب نماز و روزه مردم را نخوريد ؛ زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آنها را ترك گويد ، احساس دلتنگى مى كند ، بلكه آنها را به راستگويى و امانتدارى بيازماييد 📗الکافي ج2 ص104
"نشست تخصصی جایگاه تنوع فرهنگی در تمدن ایرانی اسلامی برگزار شد" https://hamgardi.com/fa/
هدایت شده از محسن قنبریان
دختر و خدا! • مشرکان "فرشتگانِ آسمان" را "دخترانِ خدا" می خواندند! اما "دخترانِ زمین" را "بنده خدا" هم نمی دیدند! دخترکان یا در دخترکُشی می مردند یا در ضعف و زبونی نگه داشته می شدند که حتی از گرفتن حقوق اولیه شان عاجز بودند (وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ)! • در فرهنگ مردسالار و پسرپرور، در واقع این خدا بود که زمین خورده بود؛ که "مدبّرات امر"ش، دختر خوانده می شدند! مظلومیت "دختر" و "خدا" با هم پیوند داشت! "دختر" برای "خدای دختران"؛ خدای "مردسالاران" هم "هوی" بود: "مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ "! اشتباه نکن این خدای زمینی، مونث را دختر خود نمی خواست، خود می خواست! خدا هم این تقسیم ناعادلانه شان را به رخ شان کشید: تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَىٰ! اگر خدا محترم می شد، دختر هم؛ دختر عزیز می شد خدا هم! • خدا باید کاری می کرد! با جاهلیت چه بحث فلسفی کند؟! چگونه بفهماند خودش "لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ" است و فرشتگان هم "مجرد از ماده" اند و دختر و پسر ندارند؟! برای "متعمّقون"، چیزهایی گفت؛ حالا باید ذهن ها درباره دختر هم عوض می شد! خدا، "دختر پروری" کرد! قبل تر شروع کرده بود و حالا گزارش کار به جاهلیت می داد! • وقتی همه منتظر "پسرِ مسیحایی" بودند، نذر مادری (لَكَ مَا فِي بَطْنِي) را "برای خود"، "قبولِ حَسَن" کرد! اما او را "دختر" خواست! در سورپرایز تولد، وقتی مادر از دختر بودن کودکش تعجب کرد، گفت: "لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَىٰ"! پسر مثل دختر نیست! (نفرمود: دختر مثل پسر نیست!) • خداوند "دخترِ برای خود" را (مُحرّر) می خواست نه "زاد و کالا"! پس بجای "يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ" او را "أَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا" داد! فرقها دارند "نشو" با "نبات"... فاصله ها دارند "حلیه"(زیورهای عارضی) با "حُسن"(زیبایی ذاتی)...! "دخترِ برای خدا"، هم سنخ و هم سخن فرشتگان شد؛ فرشتگان، دختر نشدند اما دختران، فرشته شدند! از میوه های بهشت خورد! تو بگو اینبار "آدم"، بهشت بر زمین آورد! • "دخترِ برای خدا" حالا دیگر در "نزاع لفظی"(خصام) ، "بی زبان و عاجز" (غیر مبین) نبود! نباتش به آنجا رسید که "بیانی" رساتر از "زبان" هم میوه داد! در مخاصمه یهود لجوج علیه او و زیر سیل تهمت ها، "صبیّ در مهدش" بر پاکی او شهادت داد! مخاصمه اینقدر "بیّن" و معجزه بود که گروهی از آنسو افتاده، مولودش را "پسر خدا" خواندند! و اینبار خدا پسردار شد!!! • و خداوند این "دخترپروری" را بارها در تاریخ تکرار کرد! مریم(س)، فاطمه(س)، زینب(س)، معصومه(س) و...! ...هرجا که مظلوم می شد یا به دختران ظلم می شد! اصلا هروقت احتجاجِ مهم و خصامِ سرنوشت سازی داشت، از قبل "برای خود"، "دختری" را "أَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا" می داد! بجای نشو در جلوه و زینت، رشد در حُسن و زیبایی کند! برای موقف سقیفه، موقف عاشورا، موقف عفریت مستکبر، موقف آخر الزمان... خدا با دختر از مظلومیت ها درآمد و درآورد! 📝 محسن قنبریان ۱۴۰۲/۲/۳۰ ☑️ @m_ghanbarian