eitaa logo
حقیق
7.4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
752 ویدیو
106 فایل
حقیق به معنی شایسته و لایق برگرفته از آیه شریفۀ «حَقِيقٌ عَلَىٰ أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ» اعراف ۱۰۵ مرجع ترویج و تبیین فرهنگ و معارف اصیل اسلامی ارتباط @H_chegeni کانال روبیکا : https://rubika.ir/haqiq_center
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 اندکی درنگ 💠 هیچ گناهی را کوچک نشمارید 🔹به بهلول گفتند: تقوا را توصیف کن؟ 🔸گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شوید، چه می‌کنید؟ 🔹گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتیاط راه می‌رویم تا خود را حفظ کنیم. 🔸بهلول گفت: در دنیا نیز چنین کنید، تقوا همین است. از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کنید و هیچ گناهی را کوچک مشمارید؛ کوه‌ها با آن عظمت و بزرگی از سنگ‌های کوچک درست شده‌اند. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🌁 عکس نوشت مناسبتی 🌅 13 آبان روز مبارزه با استکبار جهانی 🏴▪️ دشمن کیست؟ دشمن، سرمایه‌داری آمریکا و استکبار جهانی است که امروز در راس آن، آمریکا و صهیونیست هستند. ⛱با حقیق همراه باشید 🏴@haqiq_center
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 💠 پرسمان محرم 📌قسمت اول: امام حسین(ع) سال‌ها قبل شهید شدند و حادثه عاشورا در گذشته اتفاق افتاده است. 🔖چرا ما امروز، برای آن حادثه و برای امام حسین(ع) مراسم می‌گیریم؟ 🎙 ▫️ ⛱با حقیق همراه باشید 🔻 @haqiq_center
♨️ مهدی نصیری در نقش رفاعه بن شداد!؟ ✍️ ⚠️بدون تردید حافظه زمان پر است از شخصیت‌هایی که در سمت درست تاریخ ایستاده بودند، اما به دلایل گوناگونی از ادامه مسیر بازماندند. اشخاصی نظیر «رفاعه بن شداد بجلی» قاضی اهواز در حکومت امیرالمومنین(ع) که داستان زندگی عجیبی دارد. رفاعه در قبیله سرشناس «بجیله» که خواستگاه بزرگ مردانی چون «زهیر بین قین بجلی» بود، دیده به جهان گشود. او در جنگ جمل، فرمانده لشکر پیاده و در جنگ صفین، پرچمدار قبیله بجیله بود. این شخص با چنین سابقه درخشانی، از اولین کوفیانی بود که به امام حسین (ع) نامه نوشت، اما نتوانست ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام زمان خویش را لبیک بگوید. حال بماند که چه اتفاقاتی برای او بعد از حادثه کربلا رقم خورد. اما بدون شک، عبرت آموزترین برگ زندگی او، همراهی با قاتلین امام حسین(ع) علیه قیام مختار ثقفی بود! ⭕️در تاریخ انقلاب اسلامی نیز این دست افراد، کم نبوده اند. اشخاصی با تیپولوژی همیشه طلبکار نظیر مهدی نصیری؛ سوپرانقلابی که همواره یا در وادی افراط بوده و یا در دامن تفریط فرو غلتیده است. البته باید به این نکته اذعان کرد که نصیری یک هزارم افتخارات و سوابق درخشان رفاعه را ندارد، اما سیر تفکرات این دو از شباهت‌های غیر قابل انکاری برخوردار است. دیدن احوال این روزهای مهدی نصیری در مصاحبه با دشمنان قسم خورده انقلاب و جعل عناوینی نظیر زیارت مزار حضرت عشق، شهیده ژینا امینی!! انسان را ناخودآگاه به تأمل وا می دارد؟ 💔شاید رفاعه که سرانجام متوجه خطایش شد و زیر پرچم مختار به شهادت رسید، عاقبت به خیر شده باشد، اما گویا مهدی نصیری قصد بازگشت از مسیری را ندارد که امثال رفاعه‌ها رفتند و چیزی جز سراب نیافتند. فاعتبروا یا اولی الابصار. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🔰« الهاکم التکاثر»؛ •| یعنی » فزون‌طلبى شما را بازى داد! یا در ترجمه‌ای دیگر؛ مسابقه‌ی افزون طلبى و فخرفروشی (به مال و منال و خدم و حشم و ثروت و قدرت) شما را به خود مشغول و سرگرم مى‌دارد! اینها صرفا موعظه اخلاقی نیست. راهکار اجتماعی_ سیاسی برای زندگی جمعی بهتر است! ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 | 🎥 لاجورد اردوغانی علیه شاهراه ایرانی 🔹ترکیه به دنبال گره زدن منافع اقتصادی بقیه کشورهای جنوب غرب آسیا با خود است. اردوغان با ایده کریدور لاجورد عملا به دنبال حذف ایران از معادلات ترانزیتی است و این خطر جدی اگر با انفعال ایران همراه شود، ثمره خوبی نخواهد داشت. فعالیت‌های اقتصادی و طراحی لاجورد و زنگه‌زور با محوریت اردوغان و علی‌اف با ضعیف‌تر کردن و منزوی ساختن ایران دنبال می‌شود. فرصت‌ها می‌روند و می‌آیند و استفاده فعال از کریدورها و کار جدی در این زمینه مانع پیشبرد برنامه ترکیه‌ای‌ها خواهد شد. 🔻 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
هدایت شده از حقیق
🌁 عکس نوشت 💎 ‌ زندگی به سبک شهدا 🥀 می‌روم مادر، که اینک کربلا می‌خواندم ▪️شهید محمدحسین شهربانوزاده ➖یپارچه رو که زدم کنار بُهتم برد. باورم نمی‌شد؛ خود محمدحسین بود؛ دوست همیشگی من. هنوز داشت می‌خندید. ▫️شروع کردم به گشتن جیب‌هایش. می‌خواستم وسایلشو زودتر برسونم به دست خانواده‌اش. توی جیبش یه کاغذ پیدا کردم. روش نوشته بود: «می‌روم مادر،که اینک کربلا می‌خواندم.» 🎙راوی: از رزمندگان گردان بلال لشکر 7 ولیعصر (عج)، از بچه های دزفول ⛱با حقیق همراه باشید 🏴@haqiq_center
هدایت شده از حقیق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀بازنشر💯 🎥 احکام سازمانی 🔶 رشوه و مباحث مربوط به آن کاری از مرکز فضای مجازی حقیق ⛱با حقیق همراه باشید 🔻 @haqiq_center
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖊گفتند نمی‌توانید فقط از توان ما برمی‌آید. نه تنها شما کاری نکردید حتی برعکس هم شد. با دنیا رابطه گرفتیم، نفت فروختیم، عضو گروه های اقتصادی شدیم و همه این کارها همراه با قدرت نظامی بود. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 کتاب صوتی با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه(قسمت بیست و ششم) 🔖 با موضوع: 💢 تاريخ دوران امامت امام حسين عليه السلام و پيش آمدهاي قبل و بعد از قیام عاشورا و شهادت امام تا بازگشت مجدد کاروان حسيني به مدينه. 📙انتشارات زمزم هدایت: @entesharat_zamzam_hedayat 📆 شنبه تا چهارشنبه ساعت 17 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🔖 📚 💓 🦋 6️⃣3️⃣💌 شونه بالا انداختم که یعنی حالا هرچی! ولی از دلم فقط خدا باخبر بود. خانم‌جان بالشی رو پشتش چپوند و با آخ بلندی تکیه داد. _این کمر درد امروز امونم رو برید. داشتیم سبزی پاک می‌کردیم، زنعموت می‌گفت یکی از دوستای طاها رئیس کاروانه. کاروان می‌بره کربلا و میاره. می‌گفت چند وقتیه بند کرده به طاها که تو و حاجی چرا هنوز کربلایی نشدین؟ خلاصه یه جوری وسوسه و عشق رفتن افتاده به جونشون که عموت پیشنهاد داده پول فروش زمین بی‌بی که چند ساله مونده تو بانک و به هیچ دردی نخورده رو بکشن بیرون و ما و اونا و عمه زهره باهم اسم بنویسیم برای کربلا. نمی‌تونی تصور کنی ترانه که چه حالی داشتم. هنوز چند ساعت نبود که این آرزو از ذهن و قلب و زبونم گذشته بود و حالا خانم‌جان از دست به یکی کردن رئیس کاروان و طاها و عمو برای برآورده شدن تنها حاجت دل من می‌گفت! تو بهت بودم که مامان ادامه داد: _زنعموت به من گفت شمام اگه به دلتون هست و درس و اوضاع بچه‌ها اجازه میده، بگین تا طاها بیفته دنبال کاراش. قربون خدا برم. حالا می‌فهمم حکمت فروختن زمین بی‌ثمر بی‌بی چی بود و چرا این‌همه سال هیچ‌کدوم از بچه‌هاش ادعای حتی یه ریالشم نکرده بودن که بالاخره درمون دردی از گوشه‌ی زندگیشون باشه. دستاش رو بالا برد و با چشمی که پر از اشک بود گفت: _یا امام حسین! بطلب آقا... می‌خواستم بال دربیارم. برای من این اتفاق یهویی، هیچ دست کمی از معجزه نداشت. تمام کارها رو طاها کرد و چشم بهم زدیم، سه تا خانواده‌ی چند نفره تو اتوبوس نشسته بودیم و هر کدوم با یه حالی راه افتادیم سمت کربلا. آخ ترانه... اگه بدونی. اون روزا بهترین روزای عمرم بود که دیگه هیچ‌وقت تکرار نشد. توی بین‌الحرمین نشسته بودم و با گریه خیره شده بودم به گنبد امام حسین. باورم نمی‌شد اومدم. نمی‌دونستم با چه زبونی تشکر کنم و چی بخوام اصلا. مگه هیچ آرزویی بالاتر از آرزوی خودم بود که به این سرعت برآورده شده باشه؟ خجالت می‌کشیدم حتی به چیز دیگه‌ای فکر کنم جز پاک شدن از گناه و شفاعت خواستن که صدای حرف زدن خانم‌جان و زنعمو بین اون همه شلوغی پشت سرم میخکوبم کرد. _فریده جان راستش هرچی دو دوتا چارتا کردم که حرفمو کجا و کی و چطور بهت بزنم به هیچی رسیدم. تا اینکه الان به خودم گفتم خب بنده‌ی خدا؛ دیگه کجا بهتر از اینجا و چه فرصتی بهتر از حالا؟ بجز من و تو و خانم‌جان و زنعمو، بقیه تو حرم رفته بودن زیارت و عمه اینا رفته بودن بازار. تسبیح توی دستم خشک شده بود و نگاهم خشک تر. زنعمو عادت نداشت به رک نبودن اما این‌دفعه داشت لقمه رو دور سرش می‌چرخوند و همینم ترسونده بودم. لابد فکر می‌کردن منی که به فاصله یه متر جلوتر نشسته بودم، گوش شنوای پچ‌پچ بلندشون نیستم. یا شایدم موضوع من نبودم اصلا... _گوشم با شماست بگو سادات خانم. _والا به این قبله‌ای که جلوی روی ماست و خودش قسمت کرده که زائرش بشیم، خیلی وقته دنبال گفتنش بودم ولی انگار حالا وقتشه که بدونی. دلم بین زمین و آسمون بود که جمله‌ی بعدش رو گفت: _هم من و هم حاجی و هم بچم طاها، می‌خوایم و از خدامونه که ریحانه بشه عروسمون. و بجای خانم‌جان، این من بودم که وا رفتم... ادامه_دارد... 🔜 ✍️ 📨 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center