34.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صدام یک سال قبل از آغاز جنگ به فکر حمله به ایران بود! - سخنان اولین کسی که از تصمیم صدام آگاه شد
▫️صلاح عمرعلی - سفیر عراق در سازمان ملل در سال ۱۳۵۸ می گوید: صدام به من گفت این فرصت به دست نمیآید مگر در هر صد سال، یک بار و ما سرهای ایرانیان را خواهیم شکست و هر یک وجب خاکی را که اشغال کردهاند باز پس خواهیم گرفت و شطالعرب را بازپس میگیریم.
▫️صدام گفت: این صحبت از راهحل مسالمتآمیز و انسانی و حل کردن اختلافات با ایران را نمیخواهم دیگر از زبان تو تکرار شود مطلقا.
▫️صدام فکر می کرد که در برابرش یک فرصت تاریخی برای ادب کردن ایران وجود دارد.
▫️صدام میخواست پیش از آنکه حکومت جدید ایران قدرت بگیرد با آن تسویه حساب تاریخی کند.
#هفته_دفاع_مقدس
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🔴نظر مراجع معظم تقلید در خصوص خرافه ای به نام عیدالزهرا و حدیث جعلی رفع القلم
🔴بازپرس: چطور نیروهات رو شستشوی مغزی میکردی تا قانع بِشَن بین زن و بچه ها، بمب منفجر کنن؟
🔻ریگی (تروریست اعدام شده): هیچ شستشوی مغزی در کار نبود، فقط شب قبل از عملیات فیلم مراسم #عیدالزهرای_شیعیان رو براشون پخش میکردم!
وقتی میدیدن تهییج میشدن...
#خرافات
#اختلاف
@emswar
🌁 عکسنوشت مناسبتی
🌅 نهم ربیع الاول سالروز آغاز امامت امام زمان (عج)
💠 مقام معظم رهبری
▪️جامعهای که به مهدویت معتقد است، قوت قلب پیدا میکند.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمهی شعبان، 29/6/1384
🌼اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج🌼
#عکس_نوشت
⛱با حقیق همراه باشید
@haqiq_center
⭕️ برگزاری دومین جشنواره علمی شهید چمران
🔸 این جشنواره در حوزه های علوم انسانی و هنر، علوم پایه و کشاورزی، علوم فنی و مهندسی برگزار می گردد.
🔹اساتید دانشگاه ها، مراکز آموزش عالی و پژوهشی سراسر کشور جهت ارسال آثار علمی به سامانه جشنواره به نشانی bajchamran.irمراجعه نمایند.
🔻مهلت ارسال آثار: تا ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲
🔺تاریخ برگزاری در سطح استانی: تا ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۲
🔺تاریخ برگزاری در سطح ملی: هفته پژوهش و فناوری (آذرماه ۱۴۰۲)
@Basijasatidk
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🔖 #رمان 📚
💓 #تا_پروانگی 🦋
4️⃣4️⃣#قسمت_چهل_چهارم 💌
در اتاق را که باز کرد هجوم هوای سرد، تمام تنش را لرزاند. مطمئن بود تا ساعتها باید چیزهایی که ارشیا روی زمین پرت کرده بود را جمع کند. نفسش را فرستاد بیرون و آهسته وارد شد. همهجا ساکت و تقریبا تاریک بود. چادر را از سرش برداشت و آرام چند قدمی جلو رفت. میترسید که همسرش خواب باشد و خوابش را برهم بزند. نگاهش روی در نیمه باز اتاق زوم شد و بعد دورتا دور سالن چرخ خورد. شوک شد. چیزی که می دید را باور نداشت. ارشیا آنجا روی مبل دراز کشیده و چادر نماز او روی صورتش بود.
نمیدانست چه تعبیری از این کار داشته باشد اما از غرور همسرش مطمئن بود. ارشیا و این رمانتیک بازیها؟ باور کردنی نبود. از ذوق هزار بار مرد و زنده شد. شاید خوب نبود اینطور مچگیری کردن. با همان لبخندی که حالا پهنای صورتش را پر کرده بود آهسته راه افتاد به سمت در که با صدای او میخکوب شد:
_کجا؟
برگشت و نگاهش کرد. چادر را جمع کرده و با چشمانی که به رنگ خون بود به سقف زل زده بود. پس بیدار بود! هنوز برای جواب دادن دو دل بود که خودش دوباره گفت:
_نتونست نگهت داره؟ خواهرت رو میگم.
با آرامش نشست و با لحنی که پر از تمسخر بود، ادامه داد:
_اون روز که خوب شاخ و شونه میکشید. چی میگفت؟ آهان. به عنوان تنها عضو خانوادت و حامیت داره میبرت. وقتی دنبال یه بچه راه میفتی و بهش اعتماد میکنی ازین بهتر نمیشه. پس فرستادت.
داشت زخم زبان میزد. پای گچ گرفتهاش را گذاشت روی میز و مثل کسی که فاتح جنگ شده تکیه زد به مبل. ریحانه نمیدانست دم خروس را باور کند یا قسم حضرت عباس را؟ این برخورد تند را قبول کند یا صحنهای که در اوج غافلگیری دیده بود؟ چقدر صبور بود که توی همین شرایط هم خوشحال میشد از اینکه همسرش سعی میکند فرو نریزد!
کلیدی که هنوز توی مشتش مانده بود را روی کانتر آشپزخانه گذاشت و از نایلونی که همراهش آورده بود دمپاییهای لژدار جدیدش را برداشت و با حوصله بهپا کرد. متوجه سنگینی نگاه ارشیا بود اما نباید به روی خودش میآورد. این تو بمیری از آن تو بمیریها نبود.
همیشه که نباید خودش برای آشتی پا پیش میگذاشت. این همه غرور و خودشیفتگی برای زندگی زناشویی خوب نبود اصلا. شروع کرد به جمع و جور کردن وسایل پخش شده روی مبلها و زمین.
_جالبه! سکوتت جالبه. میشه بجای تمییزکاری بشینی، وقتی دارم باهات حرف میزنم؟
با کف دست، خوردههای نان روی میز را جمع کرد و نگاهش خورد به شیشهی مربایی که تازگیها پخته بود. مربای سیب خورده بود؟ بدون کره؟ ارشیا خم شد و با عصبانیت دستش را کشید.
_با توام، نه در و دیوار
چشم توی چشمهای مردانهاش انداخت و زمزمه کرد:
_همیشه تلخ بودی.
دست ارشیا که شل شد، رو به رویش نشست. با بغض ادامه داد:
_ولی نه... هیچوقت به اندازه ی این روزا نبوده. وقتی میگی سکوت نکنم یعنی به توهینات جواب بدم. یعنی بگم حق نداری از همسرت اینجوری استقبال کنی!
به وضوح حس کرد که چهرهی ارشیا با هر جملهای که میشنود پر از تعجب میشود.
ادامه_دارد... 🔜
#تیموری ✍️
#داستان_سریالی 📨
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🌱 اندکی درنگ
توبـه همان است كھ آدم تصمیم بگیرد كه
دیگر گناه نكند و برگردد..
وقتی برمیگردد
كہ از كار قبلیاش پشیمان شدهباشد.
اصلاً
توبه همان پشیمانی است، مقدمهای دارد و
مؤخرهای
اول باید بداند، بعد پشیمان شود
و بعد تصمیم بگیرد كه دیگر نكند 🌿
+ آیتالله مصباح
#درنگ
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🌁 مجموعه عکسنوشت
🌅 #هفته_دفاع_مقدس
💠 مقام معظم رهبری:
▪️دوران دفاع مقدس برای ملت ما ظرفیت و موقعیتی بود که این ملت بتواند اعماق جوهرهی خودش را در ابعاد مختلف نشان دهد، و نشان داد. 31/6/1384
#عکس_نوشت
⛱با حقیق همراه باشید
@haqiq_center
🔰 ماشین خلع سلاح کنندهی ززآ:
•| هفته گرامیداشت دفاع مقدس است.
ززآ، یکی از متأخرترین حرکات و دستکاریهای بیرونی بود تا انسانِ سلطه پذیر و اهل تسلیم در برابر هرگونه تجاوزی ساخته و بسازد. بهویژه اینکه تلاشی بود برای ساخت زنانی که پرورشدهنده فرزندان آویزان و پوچ!
در مقابل زنان و مردانی بودند و هستند که جگرگوشههای خود را اینگونه برای مقاومت در برابر هرگونه تجاوز و دستکاری اذهان و تمامیت مرزی با افتخار تقدیم کرده و میکنند!
#هفته_دفاع_مقدس
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
#یادداشت_سیاسی
💎 گنجهای جنگ هشت ساله(بخش پایانی)
✍️#مهدی_جبرائیلیتبریزی
🔘 آثار دفاع مقدس را در سه سطح فردی، ملی و فراملی میتوان واکاوی کرد که در بخش دوم این یادداشت به آن پرداخته خواهد شد.
◾️بعد فردی؛ جنگ و دفاع سبب ایجاد تحول معنوی عمیقی درآحاد جامعه شد. فضای فرهنگی-اجتماعی آلوده و مسموم طاغوتی، به انحطاط اخلاقی و رفتاری منجر شده بود. نقش سینما و هنرهای نمایشی با ضریب جذابیتی بالا و نشریات و نظام آموزشی نقش بیشتری داشتند.
➖ اما هنر امام و انقلاب و جنگ بر همه ناهنرها چیره گشت که شمایلی از آن را در جبهههای جهاد میتوان دید. حالات معنوی و عرفانی رزمندگان در جبهههای نبرد، دلیل این ادعا است. وصیتنامه شهیدان سند زندهای است که میتوان تاثیر فرهنگ عاشورا در ذهن و زبان رزمندگان دید.
◾️بعد ملی؛ تاریخ طاغوت بدون لکنت میگوید که غبار ذلت این خاک را فراگرفته بود. ظلمت ظلم همه جا را فراگرفته بود. بیگانگان بر آن حکمرانی میکردند، مردم ایران ناباورانه تحقیر میشد و در خانه خود ذلت میدید. ثروت ایران و ایرانی به چپاول رفته بود.
➖دشمن با جنگ تحمیلی میخواست سلطه و سیطره خود را بر ما بازگرداند. اما اراده مردان و زنان مجاهد بر همه امکانات و تجهیزات دشمن غالب گشت. با دفاع مقدس ایران از انحطاط فرهنگی نجات یافت. به استقلال و تمامیت ارضی و امنیت دست یافت. استعدادها شکوفا وخلاقیتها رشد کردند، اعتماد به توان خودی حاصل گشت.
◾️بعد فراملی؛ دفاع مقدس در مرزهای ایران محصور نماند. دیگران از انقلاب و جنگ ایران الگو گرفتند و دفاع مقدس عامل شکلگیری گروههای مقاومت در منطقه شد.
➖حزبالله لبنان، سازمان بدر عراق و سالها بعد حشدالشعبی عراق، انصارالله یمن، آفریقا و... مانیفست دفاعی خویش را از دفاع مقدس گرفتند و نتیجه آن شد که دیدیم. اکنون محور مقاومت بر صهیونیسم غالب گشته است.
📌 رزمندگان اسلام در دفاع مقدس عظمت و شوکت اسلام را به جهانیان نشان دادند. در دفاع مقدس، ما گنجهای گرانسنگ یافتیم که بیبدیل هستند.
حقا که امام ما دفاع را، مقدس نامید.
پایان🔚
#هفته_دفاع_مقدس
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
به یاد «شاسی بلند» سواران بی ادّعا
که برای بذل جان خود، از کسی "طلبکار" نشدند! ❤️🥺
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
40.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 کاری از مرکز فضای مجازی #حقیق
📽 مجموعه کلیپ(قسمت چهارم)
🎞 هزینه فایده مقاومت و سازش
🎙دکتر محمدی
#مقاومت
#سازش
#ویدئو_موشن
⛱با حقیق همراه باشید
🔻 @haqiq_center
چرا جنگ شاه با عراق طولانی نشد؟
.
دروغ بزرگ تاریخی (منتشر کنید)
.
دروغ بزرگ تاریخی اینکه درگیری ایران و عراق در دوره شاه بدلیل قدرت ارتش شاهنشاهی به نتیجه ختم نشد و فورا عراق شکست خورد! ۲۳ بهمن ۱۳۵۲ پس از درگیری سنگین مرزی، عراق به شورای امنیت شکایت کرد. ایران نیز مدعی شد عراق به عربزبان های خوزستان سلاح می رساند تا با دولت مرکزی بجنگند.
۹ اسفند ۱۳۵۲ شورای امنیت به منطقه نماینده مخصوص اعزام نمود. لوئیس مونوز سفیر مکزیک به عنوان نماینده دبیرکل به منطقه آمد و فورا درخواست آتش بس داد. ایران و عراق پذیرفتند. مساله حل نشد. موقتی بود. مرداد ۱۳۵۳ نمایندگان ایران و عراق در استامبول دیدار کردند.
اما نه تنها بحران حل نشد که رویارویی بزرگ دیگری در پیش بود. اما به ناگاه مساله حل و مسکوت ماند! چرا؟ چگونه؟
این همان بخش تاریخ است که بازگو نمیکنند. در ۲۲ و ۲۳ نوامبر سال ۱۹۷۴ یعنی اول و دوم آذر ۱۳۵۳، جلسه مهمی برگزار شد.
بین پرزیدنت جرالد فورد رئیس جمهور آمریکا و لئونید برژنف دبیرکل حزب کمونیست شوروی در ولادی وستک ملاقاتی برای توافق امنیتی برگزار شد. مقدمه تشکیل کنفرانس امنیتی هلسینکی، یکی از مفاد مهم چه بود؟
"خاموش کردن کانونهای جنگ و بحران"
نباید بحران جدیدی بین بلوک شرق و غرب بوجود آید. یکی از کانونهای احتمالی وقوع بحران که دو قدرت جهانی را درگیر میکرد عراق و ایران بود. عراق متاثر از شوروی و ایران در بلوک غرب بود.
آمریکا نیز دست شوروی را در آسیا شرقی باز گذاشت و شوروی موافقت کرد آمریکا در خاورمیانه دست باز داشته باشد. این توافق قدرت های بزرگ مانع آغاز جنگ شد. و دولت های کوچک تابع آن بودند.
یک ماه از کنفرانس ولادی وستک نگذشته بود که وزیران خارجه ایران و عراق در ترکیه ملاقاتی ترتیب دادند. و بعدتر با پادرمیانی انورسادات و بومدین به آشتی شاه و صدام مبادرت کردند. تمام این مسیر به اسفند ۱۳۵۳ و قرارداد الجزایر ختم گردید.
در زمان شاه جنگ بین عراق و ایران تا درگیری مرزی پیش رفت. ایران آتش گشود، عراق حمله توپخانه ای داشت. ایرانیان را از عراق اخراج کردند. ارتش ایران کامیون کامیون به مرز میفرستاد تا ایرانیان اخراجی را به داخل کشور بیاورند.
اما جنگ ایران و عراق در زمان پهلوی با توافق امنیتی دو قدرت جهان آمریکا و شوروی در ولادی وستک به صلح انجامید و جلوی جنگ را گرفتند. استدلال هم عدم آغاز درگیری جدید در جهان بود.
این بخش از تاریخ را برای جوان امروزی نمی گویند تا در توهم بماند
#زادبر
#جهاد_ادامه_دارد
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 باج به روسیه؟
•| خاطرهای از شهید تهرانی مقدم
#جهاد_ادامه_دارد
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🔖 #رمان 📚
💓 #تا_پروانگی 🦋
5️⃣4️⃣#قسمت_چهل_پنجم 💌
_تو حتی زنگ نزدی حال منو بپرسی با اینکه دوستت گفته بود توی راهپله حالم بد شده و بردنم درمانگاه و خبر داشتی. یعنی همینقدر برات ارزش دارم؟ تمام سالهایی که گذشت خوب به همه و حداقل خانوادم نشون داده بودی که چجور تکیهگاهی هستی برام. از پچپچهایی که این و اون بعد از دیدن رفتارات توی جمع بیخ گوش هم میکردن میفهمیدم و دم نمیزدم. میدونی چرا؟ چون همیشه خودم شک داشتم که همهی دوست داشتنت، رو شده باشه. از رفت و آمد با فامیل و دوستام منعم کردی. خودت حتی یه بار درست و حسابی پات به خونهی خواهر و مادرم نرسید و با رفتن منم مشکل داشتی. نخواستی درسم رو ادامه بدم یا لااقل بخاطر اینکه بیکار نباشم برم سرکار. نه یه مسافرت و نه تفریحی. نه رفتی و نه آمدی. فقط هم خواستههای خودت بوده که اولویت داشته و اونی که همهجا باید کوتاه میاومده من بودم. بعد جالبه که همهی اینها رو یادت میره و وسط دعوا و جلوی دونفر به زنت میگی برو تو همون آشپزخونهای که تا حالا بودی. اگرم دیدم اوضاع بر وفق مرادت نیست برمی گردونمت خونهی بابات. آخه داریم توهین از این بالاتر؟ چرا ارشیا؟ چرا انقدر بیانصافی؟ یعنی بود و نبود همسرت بیاهمیت بود؟ ببینم مگه من کار بدی کردم یا حق نداشتم به عنوان شریک زندگیت سهیم باشم توی دردت؟ یعنی من...
هنوز با اشک پشت سر هم جملهها را ردیف میکرد که ارشیا آرام گفت:
_بس کن ریحانه... بس کن!
دستی به صورتش کشید. سرش را به پشتی مبل تکیه داد و بعد از چند ثانیه مثل کسی که به دنیای دیگری پرت شده گفت:
_همون بار اولی که دیدمت فهمیدم مهربونی و صبور، درست برعکس نیکا. اصلا همون موقع فهمیدم که مقایسه کردن شما دوتا باهم اشتباهه، ظلمه، ناحقیه... اون کجا و تو کجا. میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. تو با اون چادر و تیپ ساده و نگاهی که فقط میخ زمین بود، با صدایی که از استرس میلرزید کجا و نیکا با اون پررویی و خودمختار بودن کجا! تمام دغدغهی زندگیم این شده بود که بدونم کجاست. با کی رفتوآمد میکنه؟ کدوم مهمونی با کدوم دوست تازه از فرنگ اومدش داره میپره یا حتی توی شرکت با کیا سلام و علیک داره؟ سادهلوح بود برعکس چیزی که نشون میداد. اگه نبود با وسوسهی دوتا دوستش پشت پا نمیزد به شوهر و زندگی و آیندش. از طرفی هم مهلقا و خواهر و مادرش خوب بهش خط میدادن واسه اینکه چجوری منو بچاپه و چطوری گولم بزنه که اجازه بدم مدام تو سفرای خارجی همراهشون باشه و با دست و دلبازی و سادگیش شرایط خوشگذرونی اونا رو هم فراهم کنه. چیزی که خودش متوجه نمیشد... من همینجوریم همیشه دلم از دست مامانم پر بود. اصلا شبیه تنها چیزی که نبود مادر بود... حالا دور زندگی خودمم افتاده بود دستش. چقدر تا قبل ازدواج خودش رو به آب و آتیش زد و سعی کرد تا نیکا رو جلوی چشم من بزرگ کنه ولی همین که دید از یه جایی به بعد اوضاع خرابه و کلاه خوشبختیمون پس معرکهست، خیلی نامحسوس پا پس کشید! هه... میدونی؟ حالم بهم میخورد از جمعهای زنونهی مثلا باکلاسشون. جایی که هیچ رد و نشونی از ذات پاک یه موجود ظریف یعنی زن نبود. خندههای بلندی که گوش فلک رو کر میکرد. آرایش و گریمهایی که بیشتر جشنهاشون رو شبیه بالماسکه میکرد. لباسهای گرون قیمتی که فقط برای دو سه ساعت برازنده بود و چشمنواز و بعد نصیب کاورهای خالی ته کمد میشد؛ چون تکراری بودن. تجمل و اسراف و حسادت و چشم و همچشمی و خیانت. تنها ثمرهی باهم بونشون بود... اما خب، آدمای محدودی هم نبودن. پارتی و عروسی و مهمونیهای مختلطشون هم همیشه پابرجا بود. ما اصلا توی همین فرهنگ مسخره بزرگ شدیم. نیکا وقیح بود. یه چیزی فراتر از مادرم. جملهی معروفی که هزار بار توی دعواهای مامان و بابا، زمان کودکیم شنیدم، میدونی چی بود؟ بابا با انگشت اشارهای که به تهدید بلند میشد میگفت: "مهلقا، اگه سال اول ازدواج ارشیا رو حامله نبودی، همون موقع سه طلاقهت کرده بودم تا هم خودت آزاد باشی و هم من انقدر بدبختی نکشم!"
بابا شبیه من بود، یا نه... من شبیهشم. با مهلقا و رفتار زنش مشکل داشت. منتها لقمهای بود که خودش سر جاهلی و ذوق جوانی گرفته بود تا از سرمایهی پدری همسرش استفاده کنه. همیشه میگفت بوی پول مادرت که به مشامم خورد چشمم کور شد و علقم زایل. نفهم بودم که وارد این خانواده شدم. همیشه هم خوشحال بود که دختری نداره تا شبیه مهلقا بشه...
ادامه_دارد... 🔜
#تیموری ✍️
#داستان_سریالی 📨
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🌱 اندکی درنگ
مسلمان،
تسلیم فرمان خداست!
همین هم او را سربلند میکند..
+کسی که رابطه ی بین خودش و خدا را حفظ کند..
خدا رابطه ی بین او و مردم را،
رابطه ی بین او و دنیا را،
سر و سامان میدهد💌
آری همین
با خدا باش...پیروز باش!
#درنگ
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🌁 مجموعه عکسنوشت
🌅 #هفته_دفاع_مقدس
💠 مقام معظم رهبری:
▪️ما هرچه برای دورۀ دفاع مقدس سرمایهگذاری و کار کنیم، زیاد نیست؛ چون ظرفیت هنری و ادبی کشور برای تبیین این دوره، خیلی گسترده، وسیع و عمیق است و از این ظرفیت تاکنون استفادۀ خوب و درخوری نشده. 31/6/1384
#عکس_نوشت
⛱با حقیق همراه باشید
@haqiq_center
#یادداشت_سیاسی
♨️ نقش مردم در حکمرانی خوب و توسعه پایدار- قسمت اول
✍️#محمدصادق_خرسند
🌐حکمرانی، واژهای پر تکرار در تحقیقات علوم اجتماعیِ سه دهه اخیر است که به نوعی حضور پر رنگتر جامعه مدنی در اداره جامعه را تداعی مینماید. حکمرانی را می توان فرایند قاعده گذاری، اجرای قواعد، بررسی، نظارت و کاربست بازخوردها با اعمال قدرت مشروع و به منظور دستیابی به هدف مشترکی برای همه کنشگران و ذینفعان در چارچوپ ارزشها و هنجارها در محیط یک سازمان یا یک کشور تعریف نمود. چگونگی میدان دادن به نظام ارزشی ذینفعان در یک رویه حکمرانی باعث میشود که مدلهای مختلفی از شیوههای پیادهسازی حکمرانی در جهان معاصر مطرح شود که از جمله آنها میتوان به حکمرانی خوب، حکمرانی سالم، حکمرانی متعالی و سایر شیوههای حکمرانی اشاره نمود.
▪️ حکمرانی خوب، مفهومی است که توسط سازمانهای بین المللی در اواخر دهه ۱۹۸۰ وارد ادبیات توسعه شده و بر اساس معیارهای خاص، حکمرانی را حاصل تعامل و ارتباط متقابل دولت و کنشگران جامعه مدنی شامل سازمانهای غیردولتی، بخش خصوصی، گروههای ذی نفوذ و رسانهها جهت نیل به توسعه در هر کشوری عنوان میکند. طبق جدیدترین تعریف بانک جهانی، حکمرانی خوب یا good governance در اتخاذ سیاستهای پیشبینی شده، آشکار و صریح دولت، بوروکراسی شفاف، پاسخگویی دستگاههای اجرایی در قبال فعالیتهای خود، مشارکت فعال مردم در امور اجتماعی و سیاسی و نیز برابری همه افراد در برابر قانون، تبلور مییابد. بهطور کلی میتوان گفت که حکمرانی خوب، تمرین مدیریت سیاسی، اقتصادی، اجرایی و… منابع یک کشور، برای رسیدن به اهداف تعیین شده است. این تمرین دربرگیرنده راهکارها و نهادهایی است که افراد و گروههای اجتماعی از طریق آن، توانایی دنبال کردن علایق و حقوق قانونی خود را با توجه به محدودیتها داشته باشند. در این تعریف از حکمرانی خوب، نقش برجسته مردم به عنوان نهاد اصلی مشارکت کننده در امور اجتماعی و سیاسی دیده می شود. به عبارت دیگر با حضور مؤثر مردم در صحنه سیاسی و اجتماعی است که حکمرانی خوب در عمل اتفاق می افتد و بدون این حضور، به رغم وجود سایر عناصر، حکمرانی خوب در کار نخواهد بود.
➖ سایر ارکان این مدل حکمرانی شامل اجرای عادلانه قوانین، شفافیت، پاسخگویی، وفاق عمومی، کارایی، مسئولیت پذیری و عدالت محوری می باشد. در این مدل، مسئولیت اداره عمومی شهر میان سه نهاد حکومت، جامعه مدنی و بخش خصوصی تقسیم شده است که هر سه مورد از لوازم توسعه انسانی به شمار می روند. همان گونه که عنوان شد، اساس نظریه حکمرانی خوب بر مشارکت مردم در حکومت استوار است. یعنی حکومتی که مردم در آن اداره امور را برعهده دارند. اصل مشارکت از پذیرش این موضوع حاصل می شود که مردم محورِ توسعه می باشند. مردم علاوه بر ذینفعانِ توسعه در ابعاد گوناگون، ابزار و واسطه توسعه نیز به شمار می روند. با این تفاسیر باید اصل مشارکت را، مهمترین اصل حکمرانی خوب عنوان نمود. اصلی که شرط لازم و کافی برای تحقق این نوع حکمرانی به شمار می رود.
ادامه دارد...🔜
#حکمرانی
#توسعه
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 پدر پسری
🎯 دیدن فیلم بالا و پایین انسان رو به فکر فرومیبره. برای کودکتان زمان بذارید
🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂
#تربیت_کودک
#کودک_رسانه
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
📢 پشتیبانیهای مردم از جبهه، عظمت دفاع مقدس را نشان میدهد
✏️ رهبر انقلاب: جبههی جنگ فقط منطقهی زدوخورد نبود، پشت جبهه هم جبههی جنگ بود. [مثلاً] محلّ تأمین نیرو؛ خب در دنیا پادگانها محلّ تأمین نیرویند؛ اینجا پادگانها هم بودند، مسجدها هم بودند، هیئتها هم بودند، دانشگاه هم بود، حوزه هم بود، مدارس و دبیرستانها هم بود...
✏️ در بخشهای گوناگون پشتیبانی، خانوادهها، زنان خانهدار و دیگران [هم بودند]... اصلاً همهی ملّت درگیر بودند. نمیگویم همهی آحاد ملّت بودند امّا در سطح عموم مردم و لایههای گوناگون اجتماعی این حرکت حضور داشت؛ مخصوص یک جمعی نبود که از پادگانها راه بیفتند بروند بجنگند و برگردند. عظمت یک حادثه را از این ناحیه خوب میشود فهمید.
✏️ بخشی از بیانات اخیر رهبر انقلاب دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت. ۱۴۰۲/۶/۲۹
🖼 #سخن_نگاشت
#دفاع_مقدس
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا میتوان با زامبی جهاد تبیین کرد؟
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🔖 #رمان 📚
💓 #تا_پروانگی 🦋
6️⃣4️⃣#قسمت_چهل_ششم 💌
ارشیا طوری به پنجرهی سالن نگاه میکرد که انگار آن طرف پرده را میبیند. ریحانه برای اینکه ادامهی داستانش را بشنود گفت:
_خب؟ میگفتی...
_همه چیز بد بود اما اوضاع از وقتی بدتر شد که نیکا رو توی اون حال خراب دیدم...
_چه حالی؟
انگار هنوز هم از یادآوری گذشتهی شومش ناراحت و شاید هم عصبی میشد. رگهای روی پیشانیاش متورم شده بود یا ریحانه اینطور تصور میکرد.
_این اواخر متوجه شده بودم که مشکوکتر از همیشه شده اما نمیفهمیدم چرا. حتی درخواستهای مالی که میکرد هم بیشتر بود. خیلی سرم توی شرکت شلوغ بود و یه حجم کاری عظیم رو شونههام بود و وقت نداشتم که خودم بیفتم دنبالش. این بود که رادمنش رو مامور کردم... هوووف. وقتی برام خبر آورد که چی دیده داغون شدم. خون خونم رو میخورد. توی یکی از همون مهمونیهای لعنتی مچش رو گرفته بود. موقعی که داشت مواد مصرف میکرد. در واقع، نیکا معتاد شده بود... به هر موادی که گرونتر از قبلی بود. داغی که نیکا با بدبخت کردن خودش و خودم به دلم گذاشته بود یه طرف، آبرویی که پیش رادمنش ازم رفته بودم یه طرف دیگه... حتی فکرشم نمیکردم که بتونم یه روز با کثافت کاریهاش بسازم و زندگی کنم. جلوی چشم خودم زنگ زده بود به رادمنش و با گریه التماس میکرد و پیشنهاد باج میداد تا من بو نبرم از موضوع! میدونست یه کاری دستش میدم و ازم میترسید. میدونی، خیلی دلم میخواست انقدر بزنمش تا بمیره. اما باز دلم براش میسوخت. اون گناهی نداشت چون توی پر قو بزرگ شده بود و انقدر بیدغدغه و درد بود که داوطلبانه روزی هفتاد بار دنبال دردسر و درد راه میفتاد. از روی حماقت و سادگی، وارد گروههای دوستانهی از همه نظر منفی شده بود و ذوقم میکرد که آدم بزرگی شده و امل نیست. دو روز خونه نرفتم و موندم پیش رادمنش، تا عصبانیتم فروکش کنه و تصمیم درستی بگیرم. انقدر هضم قضیه برام سنگین بود که حتی نمیتونستم به پیشنهاد مسخرهی رادمنش فکر کنم و بخوام که ترکش بدم. اون خودش خواسته بود تا گردن توی لجن غرق بشه و به من هیچ ارتباطی نداشت! مطمئن بودم که آدم اراده هم نیست. پس باید با اینکه سخت بود جمعش میکردم. براش پیغام فرستادم که فلان روز محضر باش برای طلاق. هه... با پررویی گفت به شرط اینکه تا قرون آخر مهریه رو بگیره و خانوادهها چیزی از اعتیادش نفهمن، حتما همین کارو میکنه. میدونست دیگه اگه باهم باشیم نمیتونه مثل قبل بتازه و حالا پول میخواست در قبال فروختن زندگیش. درسته که مهریه حقش بود اما اون پول پرست بود. خلاصه بعد از یه زندگی نه چندان بلند و ناموفق و با وجود پا درمیونی مهلقا و دایی، از هم جدا شدیم. حالا من شکسته بودم و اون اصلا تو باغ نبود و این قسمت جالب ماجرا بود. سر ماه باخبر شدم که بار سفر بسته و رفته اروپا. تازه داشت نفس راحت میکشید! مهلقا از اونجایی که همیشه نگران این بود که کسی برخلاف میلش اقدامی نکنه، دوباره آستین زد بالا... نمیفهمید دفعهی اولم بخاطر دخالت اون بود که بدبخت شدم. گذاشته بودتم تحت فشار و این بار دختر دوست بابا رو نشون کرده بود. تا یه جایی با احترام و بعد غرولند و پا پس کشیدن کارمو پیش بردم اما از یه جایی به بعد وا دادم. بیفایده بود چون مهلقا گیر داده بود. این بود که در اوج فشار همه جانبهای که متحمل میشدم، دست به دامن خانم محتشم شدم، همون فریبا. منشی شرکت و فامیل دور خانوادهی پدری. راهحلش رو اول دوست نداشتم، وقتی گفت دوستش بهترین گزینه برای خلاصی از همه ماجراهاست شک کردم اما با وجود وسوسهای که به جونم انداخته بود فکر کردم ارزش یه بار دیدن رو که داره. دختر دور و اطرافم کم نبود اما کسی رو میخواستم که متفاوت و دور باشه از قشر هم شکل زنهای خانوادم. این بود که برای دیدن اون دختر که فریبا مدام تعریفش رو میکرد اقدام کردم. به عشق در یک نگاه هنوز هم اعتقادی ندارم اما محجوبیت و معصومیتی که پشت چشماش بود جذبم کرد. این دختر هیچوقت نمیتونست طماع باشه یا بشه. انقدر چشم و دل سیر بود که حتی به ماشین یا تیپ آن چنانیم توجه هم نکرد. معذب بود و خجالتی، و انگار فقط منتظر بود تا از تیر نگاه من فرار کنه!
ادامه_دارد... 🔜
#تیموری ✍️
#داستان_سریالی 📨
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🌱 اندکی درنگ
نیومدیم که موکبمون بشه موقفمون ها ..😶
بشه کنگر و لنگرمون!
بشه دستک و دنبکمون!
"باید شارژ بشیم و حرکت کنیم . . ."
امام حسین ؏ فرمودن:
دنیا فناست؛ آخرت بقاست:)
#درنگ
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🌁 مجموعه عکسنوشت
🌅 #هفته_دفاع_مقدس
💠 مقام معظم رهبری:
▪️یکی از برکات دفاع هشت ساله ما، همین پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی و ساخت دقیقترین ابزارهاست که با دست خالی و بدون هیچ سابقهای آنها را به دست آوردیم و جزو موجودی ملت ایران شده است. 29/6/1374
#عکس_نوشت
⛱با حقیق همراه باشید
@haqiq_center