eitaa logo
حق شناس (علی مع الحق...)
21 دنبال‌کننده
57 عکس
12 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 گریه رسول خدا برای مصائب امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و حسنین (علیهم السلام) 👈 امیرالمؤمنین می‌فرمایند: من و فاطمه و حسن و حسین نزد رسول خدا بودیم که ناگهان آن حضرت به ما توجهی کرده و گریه کرد. عرض کردم: ای رسول خدا! چه چیزی تو را به گریه انداخت؟ فرمود: از چیزی که پس از من برای شما رخ می‌دهد. عرض کردم: و آن چیست ای رسول خدا؟ 👈 فرمود: گریه می‌کنم به جهت ضربت [شمشیر] بر فرق تو و سیلی‌ای که به گونه فاطمه نواخته می‌شود و ضربه‌ نیزه‌ای که به ران حسن زده می‌شود و زهری که به او نوشانده می‌شود و کشته‌شدن حسین (علیهم السلام). امیر المؤمنین می‌فرماید: پس همه اهل خانه گریستند... . 📚منابع الأمالی (صدوق) ص197، ح2، المجلس الثامن و العشرون. @haqshenas110
🔴 بخشنامه های معاویه بر علیه امیر مومنان و شیعیان معاویه هنگام خلافتش و از زمان حیات امام حسن (علیه السلام) چندین بخشنامه بر علیه امیر مؤمنان (علیه السلام) و شیعیان برای عمّال خود فرستاد که حاوی سبّ آن حضرت و اذیت و آزار شیعیان است. در ادامه این بخشنامه‌ها را که اغلب با فاصله و پس از تحقّق دستور قبلی صادر می‌شد از نظر می‌گذرانیم: 👈1. پیمانم را از کسی که چیزی در فضل ابوتراب (علیه السلام) نقل کند، برداشتم❗️ [یعنی امنیت او را به عهده نخواهم گرفت و چیزی از بیت‌المال به او نخواهد رسید و حکومت نسبت به او مسؤولیتی نخواهد داشت.] 👈2. کسی به شیعیانِ علی (علیه السلام) و اهل بیتش اجازه شهادت‌دادن ندهد❗️ 👈3. دوستداران عثمان و ناقلان فضائل و مناقبش را به خود نزدیک کرده و تکریم کنید و نام و قبیله راویان فضائلش را بنویسید❗️ 👈4. حدیث در فضل عثمان زیاد شده است❗️ از این به بعد در مدح صحابه و خلفای پیشین، حدیث بگویید و اگر کسی در مدح ابوتراب (علیه السّلام) فضیلتی نقل کرد مانند آن برای یکی از صحابه برایم بیاورید که این محبوب‌تر از فضائل عثمان نزد من است چرا که حجّت و دلیل ابوتراب (علیه السّلام) و شیعیانش را بیشتر باطل می‌کند❗️ 👈5. اگر درباره‌ کسی یافتید بیّنه‌ای یافتید که از دوستداران علی و اهل بیتش است، نامش را از دیوان پاک کرده و رزقش را قطع کنید. (و در نامه‌ای دیگر:) بر کسی که او را متّهم به دوستی با این قوم کردید، سخت بگیرید و خانه‌اش را خراب کنید❗️ 👇👇👇 در نتیجه این دستورات، بسیار بر شیعیان به خصوص شیعیان کوفه سخت گرفته شد و تعداد زیادی از آنان کشته یا مجبور به فرار از کوفه شدند❗️ احادیث دروغین در مدح خلفا بسیار زیاد شد و این وضع بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام) بدتر شد و زمانی که عبدالملک مروان روی کار آمد بر شیعه سخت گرفت و «حجّاج بن یوسف» را حاکم کرد و مردم با دوستی با دشمنان امیر مؤمنان (علیه السلام) و دشمنی با ایشان و سرزنش و طعنه به آن حضرت، به حجّاج تقرب می‌جستند. در این زمان احادیث زیادی بر علیه امیر مؤمنان (علیه السلام) و در مدح خلفا منتشر شد❗️ بیشتر احادیث جعلی در شأن صحابه در روزگار امویان توسّط افرادی که می‌خواستند به آنان نزدیک شوند، ساخته شده، چرا که گمان می‌کردند اینگونه بینی بنی‌هاشم را به خاک می‌مالند❗️ 📚منابع ر. ک: شرح نهج البلاغة (ابن أبی‌الحدید) ج11، ص44-46. @haqshenas110
تا به کی نالان بمانم تا به کی زار و حزین تا به کی پست و حقیرم در میان مشرکین تا به کی چون حُمره ی نار است ما را حفظ دین از قفا بیرون بیا و کن مصائب را دفین - یا مغیث المؤمنین - بندگان چاکرانت در میان کافران بی کس و بی یار هستند و همیشه در فغان این چنین و بدتر از این است دایم حالشان کن ظهور و داد ما را خود بگیر از مشرکین - یا مغیث المؤمنین - مرحوم عباس بهبهانی @haqshenas110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زیباترین سخنرانی‌های استاد قرائتی پیرامون خاطرهٔ حضور ایشان در و تبیین آیه "اولی الامر" در حضور علما و بزرگان اهل سنت منطقه بلوچستان حق شناس (علی مع الحق...)👇👇👇 @haqshenas110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه از دوری... اللهم ارزقنا زیارة الحسین علیه السلام حق شناس (علی مع الحق...)👇👇👇 @haqshenas110
https://www.instagram.com/p/CQV7rQMB8F_/?utm_medium=copy_link چهار نقاشی از جریان حدیث سلسلة الذهب امام رضا علیه السلام. @haqshenas110
ترجمه: علم را با نوشتن به بند بکشید. @haqshenas110
🔴 معرفی حدیث یا حدیث دوازده جانشین مانند حدیث ثقلین، یکی از احادیث مهم درباره است. این حدیث که حتی در مهم‌ترین کتاب‌های اهل سنت ثبت شده به طور کلی از دوازده جانشینِ رسول خدا (صلی الله علیه و اله) سخن می‌گوید که همگی از قریشند. با توجه به قرائن، خلافت در این روایات به معنای لغوی آن یعنی جانشینی در انجام وظایف پیامبر و در نتیجه، داشتن مقام های ایشان است و منظور، حکومت ظاهری نیست. گر چه حکومت نیز از شؤون خلافت و حق دوازده خلیفه است. مسلم نیشابوری از دانشمندان سُنّی، روایت «جابر بن سمرة» را نقل کرده است: «اِنطَلَقتُ إلى رسول‌ الله وَ مَعي أبى فَسَمِعتُه يَقول لا‌يَزالُ هذا الدّين عَزيزا مَنيعاً إلى اِثنى‌عَشَر خَليفَة فَقالَ كَلِمَةٌ صَمَّنيهَا النّاس فَقُلتُ لِأبي ما قال قال كُلُّهُم مِن قُرَيش. (صحیح مسلم: 6/4) با پدرم نزد رسول خدا رفتم که شنیدم می‌فرماید: همواره این دین (اسلام) عزیز و نیرومند است تا زمانی که دوازده جانشین بیایند. پس از آن، جمله‌ای را فرمود که مردم با سر و صدا مانع شدند آن را بشنوم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: (فرمود:) «همه آنان از قریش هستند.» در روایات دیگر از این دوازده خلیفه با عناوینی مانند امیر، قَیّم، مَلِک و دارای ولایت یاد شده است. همچنین آنان را با صفاتی مانند اینکه عزّت و قوام دین در گرو خلافت آنان است و خلیفه تمام امّت هستند -و خلافتشان پس از پیامبر به صورت متّصل تا قیامت ادامه دارد- توصیف نموده است. بدیهی است که هم از نظر تعداد هم از نظر ویژگی‌ها، هیچ سلسله دوازده نفره جز امامان دوازده گانه حائز صفات یادشده نیست. امامان در حدّ توان، اسلام را عزیز داشته و به اجرا درآورده‌اند. طبق روایات دیگر خلیفه دوازدهم است. همچنین تنها کسانی هستند که پیامبر در احادیث گوناگون ایشان را با بردن نام، «خلیفه» خوانده‌اند. حتی بعضی از عالمان اهل سنّت نیز این احادیث را بر تطبیق نموده‌اند. ، و که مدعی خلافت بودند، هیچ کدام دوازده نفر نیستند. افزون بر آن، بیشترشان مشغول ظلم و جور و یا عمل به بدعتها بوده و بر خلاف این روایات، اسلام و مسلمین را ذلیل کرده‌اند. پس به هیچ عنوان نمی‌توانند مصادیق این روایات باشند. از احادیث دوازده خلیفه نکات ارزشمند دیگری نیز برداشت می‌شود که در مقالات و کتب آمده و شاید بعدا به آن اشاره شود. @haqshenas110
برکه نبود، گریه‌ی شوق کویر بود فردا برای خواندن این خطبه دیر بود جامانده‌ها به پیش، جلو رفته‌ها عقب معلوم شد علی هدف این مسیر بود دست خدا به کوری یک مشت زرپرست فکر غم یتیم و فقیر و اسیر بود بوده تمام عالم امکان به زیر پاش شاهی که تخت سلطنتش از حصیر بود باید به چشم میکده آن را نگاه کرد در هر کتابخانه اگر الغدیر بود باید خدا نگفت و نباید بشر نوشت در وصف او که مثل خودش _بی نظیر_ بود @aftab_gardan_ha
وقتی میثم از سفر حج به سوی کوفه برمی گشت، ابن زیاد دستور دستگیری او را داده بود. این در آستانه حوادث پیش از قیام امام حسین (علیه السلام) و عاشورا و اوضاع بحرانی کوفه بود. گماشتگان والی، در (حیره) میثم را پیش از آن که به کوفه و خانه خود برسد، دستگیر کردند. وی هنگام دستگیری، سالخورده و نحیف بود و جز پوستی بر استخوان هایش نمانده بود. هر چند قلبی شجاع و دلی نیرومند داشت. او را پیش ابن زیاد بردند. حرف هایی میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. والی کوفه از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمار جواب داد: در کمین ستمگران، که تو نیز یکی از آنانی. گفت: باید از علی بن ابی طالب (علیهما السلام) بیزاری بجویی و به او ناسزا بگویی، و گرنه دست ها و پاهایت را بریده، بر دار خواهم آویخت. میثم گفت: مولایم علی (علیه السلام) به من خبر داده که مرا به دار می آویزی و زبانم را می بُری. ابن زیاد برای ابراز دشمنی خود، گفت: دست و پایت را می برم و رهایت می کنم تا دروغ مولایت آشکار شود. دستور داد او را به دار آویختند. میثم تمار بر فراز دار هم از فضایل علی بن ابی طالب (علیهما السلام) می گفت و اعلام می کرد: ای مردم! هر کس دوست دارد حدیثی از سخنان علی (علیه السلام) را بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان خبر می دهم. مردم مشتاقانه برای شنیدن سخنانش گرد آمدند و او از فراز دار بر ایشان سخن گفت و فضایل خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به گوش مردم می رساند. سرانجام، دشمنان این سخنان را تاب نیاوردند، از این رو به دستور ابن زیاد، زبان او را بریدند و وی را با ضربت نیزه ها بر فراز دار به شهادت رساندند. رحمه الله @haqshenas110
روزی مأمون به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد: مرا خبر بده از بزرگترین فضیلت امیر مؤمنان (علیه السلام) که قرآن بر آن دلالت می‌کند. امام رضا (علیه السلام) در پاسخ از فضیلت ایشان در مباهله سخن گفتند: خداوند عزّوجل می‌فرماید: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ: از آن پس که به آگاهی رسیده ای، هر کس که درباره او با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را ما زنان خود را و شما زنان خود را ما خود و شما خود آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم» پس رسول خدا (صلی الله علیه و اله) حسن و حسین را فراخواند که دو پسرش بودند و فاطمه را فراخواند که در اینجا زنانش بود و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فراخواند که به حکم خداوندِ عزّوجل، نفسِ پیامبر بود. ثابت شده که کسی افضل از رسول خدا نیست پس طبق حکم خداوندِ عزّوجل، کسی افضل از نفسِ رسول خدا نیست. حق، وصف علی را به پیمبر گوید جبریل به انبیا مکرر گوید دانید کدام خودستایی حسن است؟ آنجا که رسول مدح حیدر گوید پ.ن: واقعه در روز ۲۴ ذی الحجة روی داد. علیه السلام منبع روایت: الفصول المختارة (شیخ مفید) ص38 @haqshenas110
دکترعبدالحسین زرین‌کوب (زاده ۲۷ اسفند ۱۳۰۱ – متوفی به ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) ادیب، تاریخ‌نگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم ایران معاصر است. آثار او به‌عنوان مرجع عمده در مطالعات ادبی بخصوص مولوی‌شناسی شناخته می‌شود. وی از تاریخ‌نگاران ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار به‌دلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پراستفاده در میان ایرانیان هستند. دکتر زرین‌کوب بیش از چهار دهه در دانشگاه تهران، ادبیات فارسی، تاریخ اسلام و تاریخ ایران تدریس کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی همکاری کرد. از جمله این که ۶۵۰۰ کتاب و مجله را به مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی اهدا نمود. از دکتر زرین‌کوب خاطره‌ای زیبا از یک سخنرانی در روز عاشورا نقل شده که در آستانه اربعین حسینی و همچنین سالروز بزرگداشت خواجه شمس‌الدین حافظ شیرازی تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه می‌شود. *** «روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی. نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می‌گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی‌خواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟ گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین‌طور که صحبت می‌کرد، دقیق نگاهش می‌کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار. می‌گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می‌خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می‌خواند. پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سوالی داشتم. گفتم: بفرما. پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد. گفت: ولی من اعتقاد ندارم. پرسیدم: من چه کاری می‌توانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی بر می‌آید؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می‌بردم) گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می‌کشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاید، حتماً، چرا که نه؟ گفت: یک فال برایم بگیرید. گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما. مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید. فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی‌خواهم، می‌خواهم ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه می‌گوید؟ برای لحظه‌ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ، عاشورا! اگر جواب نداد چه؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چه می‌شود؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چه شد استاد؟ گفتم: هیچ، الان، در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحه‌ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه‌ای را باز کردم: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ‌ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون‌آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین علیه‌السلام و وقایع روز و شب یازدهم محرم نباشد، پس چه می‌تواند باشد؟ سالها خود را حافظ پژوه می‌دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم، از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه با من کرد و از حفظ با من
همخوانی می‌کرد و گریه می‌کرد. طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید، انگار داشتم روضه می‌خواندم و او هم پای روضه من بود. متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می‌کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر می‌دانستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت. می‌خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد. معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد. گریه امانش نمی‌داد. آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند. پیشنهاد می‌کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید.» @haqshenas110
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین @haqshenas110
شجاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم @haqshenas110