animation.gif
722.3K
عکس های شهیدان جعفریان ودهنوی
ازشهدای انقلاب
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
چند بهار بیشتر از عمر طیبه نگذشته بود که به دلیل فعالیتهای سیاسی در دوران انقلاب تحت تعقیب قرار گرفته و در سال 54 با همسر و پسر سه ماههاش از اصفهان متواری میشود و بعد از اقامتی کوتاه در مشهد، سر از تبریز در میآورد. اما به دوسال هم نمیکشد که ساواک بالاخره ردی از او و ابراهیم پیدا میکند و طیبه و شوهرش را در یک عملیات دستگیر میکند.
مرتضی، برادر طیبه و فاطمه، خواهر ابراهیم که آنها نیز زن و شوهر بودهاند، در حین دستگیری آن دو به شهادت میرسند و تنها فرزند طیبه؛ مهدی دوساله، به دست ماموران ساواک میافتد.
طیبه و همسرش در سال 56 راهی اوین میشوند و مهدی توسط ساواک، ابزار شکنجه پدر و مادر... اما چند روزی بیش نمیگذرد که هر دوی آنها زیر شکنجههای ماموران شاه به شهادت میرسند و مهدی میماند و جایی که نامش شیرخوارگاه ساواک است...
و حالا سالهای سال از آن روزها میگذرد و مهدی مانده است و خاطراتی خاکستری از پدر و مادری که اندک زمانی در کنارشان بوده است. «مهدی جعفریان»؛ فرزند شهیدان «طیبه واعظی» و «ابراهیم جعفریان» این روزها 40 سالگیاش را میگذراند و خود او در حال حاضر صاحب یک دختر 12 ساله است.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
تسنیم:پس همگی در یک درگیری به دام ساواک میافتید؟
مهدی جعفریان: بله؛ عمه و داییام(فاطمه و مرتضی) درهمان درگیری شهید میشوند و پدر و مادر و من به دست ساواک میافتیم!
تسنیم: فکر میکنید علت اینکه پدر و مادر شما را در آن عملیات دستگیر کرده و به شهادت نرسانند، چه بوده است؟
مهدی جعفریان: چون میدانستند که پدرم، مسوول گروه بوده، دستگیرش میکنند تا از او اطلاعات گرفته و بقیه اعضای گروه را شناسایی کنند. به هرحال گروهشان فعالیت گستردهای در همه شهرها داشته است و حداقل 80 نفر عضو فعال داشتند.
تسنیم: پس از اینکه به دست ساواک افتادید، چه شد؟
مهدی جعفریان: پدر و مادر را به زندان ضد خرابکاری اوین ( موزه عبرت فعلی) بردند و من را به شیرخوارگاه ساواک!
تسنیم: چه شد که شما را به شیرخوارگاه ساواک بردند؟
مهدی جعفریان: از من به عنوان ابزاری برای شکنجه پدر و مادر استفاده کردند اما چند روزی بیشتر از بردن پدر و مادرم به زندان اوین نگذشت که زیر شکنجه دوام نیاوردند و به شهادت رسیدند.
تسنیم: چه تاریخی؟
مهدی جعفریان: سوم خرداد 56
تسنیم: چیزی از خاطرات حضورتان در شیرخوارگاه ساواک به یاد دارید؟
مهدی جعفریان: نه فقط چیزی که در پروندهها دیده شده، این است که چند باری میخواستند من را بفروشند که موفق نمیشوند.تسنیم: در حال حاضر چه میکنید؟
مهدی جعفریان: دندانپزشک هستم و در تهران فعالیت میکنم. به شکرانه الهی زندگی خوبی هم در کنار همسر و فرزندم دارم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._.
☘༻🌸﷽🌸༺☘
✋🌷به رسم نوکری هر روز سلام به حضرت جانان امام زمان ارواحنا له الفداء✋❣
🌸السلام علیک یا صاحب العصر والزمان
🌸السلام علیک یا بقیه الله في بلاده وحجته علی عباده
🌹می رسد روزی به سرانجام نوبت هجران او
🌹می شود آخر نمایان طلعت رخشان
🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱
❤️❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️❤️
سلام بر همه بزرگوارن
صبح روز پنج شنبه تون بخیر با ذکر نورانی لا اله الا الله المَلِکُ الحقُ المُبین
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌺🌺به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
❤️#صبح_را_بایاد_شهداء_آغاز_کنیم.
نام و نام خانوادگی: محمد هادی ذوالفقاری
نام پدر : رجبعلی
محل تولد : تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۶۷/۱۱/۱۳
تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۱۱/۲۶
محل شهادت: سامراء
مدت عمر: ۲۶ سال
محل مزار : وادی السلام شهر نجف اشرف/یادبودشهید درگلزار شهدای بهشت زهراتهران
قطعه و ردیف و شماره : ۲۶و۱و۲۵
کتاب مربوط به این شهید: پسرک فلافل فروش،خانه ای با عطر ریحان
این شهید بزگوار همیشه دائم الوضو بودند و به مسائل مذهبی اهمیت می دادند.
ایشان مداحی می کردند و اغلب اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت؛ هادی انرژیاش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود.
اخلاص هادی زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.شهید ذوالفقاری سه بار برای مبارزه با داعش به منطقه سامراء رفت. او با نیروهای حشدالشعبی در زمینه های مختلف همکاری نزدیکی داشت . روز ۲۶ بهمن بود(چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی بود)در حومه ی سامرابراثر عملیات انتحاری بین سربازان عراقی و شهید ذوالفقاری به آرزویش رسید.
دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار (کمی جلوتر از قبر علامه سیدعلی قاضی) به خاک سپرده شد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌺🌺به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
«مریم سیبانی»، مادر شهید ذوالفقاری است. غیر از هادی چهار فرزند دیگر هم دارد. سه تا چهار سال است که به خاطر گزارش > فرهنگ
۴
روش جالب یک شهید مدافع حرم برای مخارج زندگی
سه شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۳۲کد مطلب: 799644
آدم براي رضاي خدا بايد كار كنه، اوستا كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون می فرسته.
روش جالب یک شهید مدافع حرم برای مخارج زندگی
گروه فرهنگی جهان نيوز: دوستي من با هادي ادامه داشت. زماني كه هادي در منزل ما كار مي کرد او را بهتر شناختم.
بسيار فعال و با ايمان بود. حتي يك بار نديدم كه در منزل ما سرش را بالا بياورد.
چند بار خانم من، كه جاي مادر هادي بود، برايش آب آورد. هادي فقط زمين را نگاه مي کرد و سرش را بالا نمی گرفت.
من همان زمان به دوستانم گفتم: من به اين جوان تهراني بيشتر از چشمان خودم اطمينان دارم.
بعد از آن، با معرفي بنده، منزل چند تن از طلبه ها را لوله کشی کرد. کار لوله کشی اب در مسجد را هم تکمیل کرد.
من و هادي خيلي رفيق شده بوديم. ديگر خيلي از حرف هایش را به من می زد.
یك بار بحث خواستگاري پيش آمد. رفته بود منزل يكي از سادات علوي.
آنجا خواسته بود كه همسر آينده اش پوشیه بزند. ظاهرا سر همین موضوع جواب رد شنیده بود.
جاي ديگري صحبت كرد. قرار بود بار ديگر با آمدن پدرش به خواستگاري برود كه ديگر نشد.
اين اواخر ديگر در مغازه ی ما چای هم می خورد! اين يعني خيلي به ما اطمینان پیدا کرده بود.
يك بار با او بحث كردم كه چرا براي كار لوله کشی پول نمیگیری؟
خب نصف قیمت دیگران را بگیر. تو هم خرج داری و ...
هادی خندید و گفت: خدا خودش میرسونه.
دوباره سرش داد زدم و گفتم: يعني چي خدا خودش می رسونه؟
بعد با لحني تندگفتم: ما هم بچه آخوند هستیم و این روایت ها را شنیده ایم.
اما آدم بايد براي كار و زندگي اش برنامه ریزی کنه، تو پس فردا می خوای زن بگیری و ...
هادي دوباره لبخند زد و گفت: آدم براي رضاي خدا بايد كار كنه، اوستا كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون می فرسته.
من فقط نگاهش مي کردم. یعنی اینکه حرفت را قبول ندارم. هادی هم مثل همیشه فقط می خندید!
بعد مكثي كرد و ماجراي عجيبي را برايم تعريف کرد. باور کنيد هر زمان یاد این ماجرا می افتم حال و روز من عوض می شود.
آن شب هادي گفت: شيخ باقر، يه شب تو همين نجف مشكل مالي پيدا کردم و خيلي به پول احتياج داشتم.
آخر شب مثل هميشه رفتم توي حرم و مشغول زيارت شدم. اصلا ً هم حرفی درباره پول باعلاقه پسرش به درس خواندن در نجف، از هادی دور مانده است. این دلتنگی در میان گفتههایش پیداست. میگوید
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
پدر شهید مدافع حرم درباره زندگی خانوادگی خود و خانواده اش افزود : ۱۲ سال خادم مسجد فاطمه زهرا(س) محله دولاب بودم. بچهها در مسجد بزرگ شدند و با مسجد و پایگاه بسیج انس گرفته بودند. من خادم اهل بیت(ع) هستم، جمعهها دعای ندبه داشتیم و در ایام محرم و صفر با چرخ دستی وسایل هیئت را جابجا میکردم.
وی گفت: محمدهادی عاشق اهلبیت و حضرت زهرا(س) بود و از کودکی پای ثابت هیئتها بود و عشق به اهلبیت(ع) سبب شد که شهادتش رقم بخورد. محمدهادی یکی از فعالین فرهنگی در بسیج بود و در اردوهای جهادی و راهیان نور فعالیتهای زیادی را انجام میداد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌺🌺به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨