eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
635 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
39.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه فرزند خود را مسوولیت‌پذیر تربیت کنیم؟ یکی از مهم‌ترین چالش‌های فرزندپروی این است که بتوانیم فرزند خود را مسوولیت‌پذیر کنیم، اما چگونه؟ هر آن چه نیاز به آگاهی در این زمینه هست را در ویدیو حاضر اشاره نمودیم لطفا برای والدین دیگر ارسال نمایید
4_5976753760423118458.mp3
4.7M
❤️ ⏱ کلاس‌های سه‌دقیقه‌ای برای نوجوانان جلسه 21 ⁉️چطور میتوانم سرباز جنگجوی امامان باشم؟! لطفا به دست اطرافتان برسانید!
به یک چیزی دقت کردین؟ اینکه ما آدم‌ها معمولا با غمگین بودن و افسرده شدن و غصه خوردن و در سطح زندگی کردن، خیلی راحت‌تر هستیم، تا شاد بودن، آرامش داشتن، مثبت نگاه کردن و عمیق زندگی کردن.! میدونید چرا ؟ یک عارف هندی خیلی زیبا بهش پاسخ داده، میگه: تموم اون حالت‌های اول به نوعی، سقوط محسوب میشن و سقوط همیشه آسونه و نیاز به صرف هیچ انرژیی نداره. اما حالت‌های بعدی؛ از نوع صعود هستند و صعود همیشه سخت‌تره و نیاز داره که انرژی زیادی رو براش صرف کنی. زندگيتون سرشار از صعود!
✨﷽✨ 🔴ماجرای خارج کردن تیر از پای مبارک هنگام نماز ✍هر وقت هنگام نماز می رسید امیرالمؤمنین - حضرت علی علیه السّلام - حال اضطراب و تزلزل پیدا می کرد. عرض می کردند شما را چه می شود که اینقدر ناراحتید. می فرمود: وقت امانتی که خداوند بر آسمان و زمین عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزیدند، رسیده. در جنگ صفین تیری بر ران مقدسش وارد شد هر چه کردند در موقع عادی خارج نمایند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتی آن جناب. خدمت امام حسن - علیه السّلام - جریان را عرض کردند. فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود بیخود می شود که به هیچ چیز متوجه نمی گردد. به دستور حضرت مجتبی در آن حال تیر را خارج کردند. بعد از نماز علی - علیه السّلام - متوجه شد خون از پای مقدسش جاری است. پرسید چه شد؟ عرض کردند تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم. 📗انوار نعمانیه، ص ۳۴۲ ‌
✨﷽✨ 🔴مدارا ، ✍بكربن صالح، نقل میکند: به امام جواد علیه‌السلام نامه نوشتم: «پدرم ناصبى (دشمن امام علی) و خبيث است و از او بسيار سختى ديده ‌ام. براى من دعا كن و بفرما چه كنم، آيا رسوايش كنم يا با او مدارا نمايم؟» امام جواد علیه السلام در جواب نوشتند: «پيوسته ان شاء الله براى تو دعا می ‌كنم، مدارا کردن ، بهتر از افشاگرى است. پس ار هر سختى ، آسانى است. صبر كن. «ان العاقبة للمتقين» خدا تو را در ولايت كسى كه در ولايتش هستى ثابت قدم فرمايد. من و شما در امانت خداوند هستيم؛ خدايى كه امانتهاى خويش را ضايع نمی‌كند.» 🔹بكربن صالح می‌گويد: با پدرم مدارا کردم و پس از مدتی، پدرم اصلاح شد. 📚بحارالانوار ، جلد ۵۰ ، صفحه ۵۵ ‌
🌙شعبان رسیــد... وعطرت،تمام زمین را فرا گرفت⁉️ حالا ما می مانیم و خیابانهای چراغانی، 😍و جشن تولـدی کــه.. می دانی آقا؛ شمارش معکوسِ دلشوره ها،آغاز شده⁉️ 😢کاش چاره ای کنی..
4_6003629449558361340.mp3
4.33M
🟢استاد معاونیان: روضهٔ غربت امام زمان علیه‌السلام😭 درد اصلی ما، نبودن صاحب ماست/ به اضطرار، پریشانی و مظلومیّت زینب کبریٰ سلام‌الله علیها «اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ»🤲😭
حرم
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 #داستان_هایی_از_امام_زمان(عج) 💠جنگ #صفّين؛ و #ياري امام #زما
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 (عج) 💠جسارت ؛ و !💠 شمس الدين محمّد بن قارون مي‌گويد: «معمر بن شمس» كه معروف به «مذوّر» بود، يكي از نزديكان و دوستان خليفه به شمار مي‌رفت. روستايي به نام «بُرس» به او تعلق داشت كه آن را وقف سادات نموده بود. نايب او كه شيعه اي خالص بود، «ابن خطيب» نام داشت، خادم او شخصي به نام «عثمان» كه سنّي مذهب بود، به اُمور مايحتاج مصرفي او رسيدگي مي‌كرد. بين ابن خطيب و عثمان هميشه مجادله اعتقادي وجود داشت. روزي به اتّفاق هم به حجّ مشرّف شدند، در كنار مقام ابراهيم عليه السلام بودند كه ابن خطيب رو به عثمان كرد و گفت: بيا باهم مباهله كنيم. من نام كساني را كه دوست دارم يعني حضرت علي، حسن و حسين عليهم السلام را كف دستم مي‌نويسم، تو نيز نام كساني را كه دوست داري يعني ابوبكر، عمر و عثمان را بنويس. آن گاه با هم دست مي‌دهيم. دست هر كه سوخت، اعتقاد او باطل و دست آن كه سالم ماند. اعتقادش بر حق است. عثمان اين مباهله را نمي پذيرفت. حاضرين كه از طبقه رعايا و عوام بودند، به او اعتراض نموده و سرزنشش كردند. مادر عثمان كه از محل مشرفي شاهد صحنه بود، معترضين را به باد دشنام و ناسزا گرفت و آن‌ها را تهديد كرد. در همان حال كور شد! وقتي متوجّه شد كه نمي تواند جايي را ببيند، دوستان خود را فرا خواند. آن‌ها چشمان او را بررسي كردند، متوجه شدند كه ظاهراً سالم است. اما جايي را نمي تواند ببيند. او را به حلّه بردند. خبر او در همه جا شايع شد. پزشكان بغداد و حله را براي معاينه او حاضر كردند اما آن‌ها نيز نتوانستند كاري انجام دهند. عدّه اي از زنان مؤمن حله به او گفتند: آن كه تو را كور نموده است، قائم آل محمّدعليه السلام است، اگر شيعه شوي و با دوستان او تولّي داشته باشي و از دشمنانش تبرّي نمايي ما ضمانت مي‌كنيم كه خداوند سلامتي تو را به تو باز خواهد گرداند، و بدون اين، امكان ندارد كه دوباره بينا شوي. او نيز به اين امر تن داده و راضي شد و به مذهب تشيع گرويد. زنان حلّه او را شب جمعه به محلّي كه منسوب به امام زمان عليه السلام بود و در حلّه قرار داشت، بردند و شب را به همراه او زير قبّه آن مكان شريف بيتوته نمودند. هنوز چند ساعتي از شب نگذشته بود كه ناگاه آن زن بيدار شده و از قبه بيرون آمد و چشم‌هاي او كاملاً سالم و نابينايي اش برطرف شده بود، يكي يكي زنان را بيدار كرده و لباس‌ها و زينت آلاتشان را وصف مي‌نمود. آنها از شفاي او مسرور شدند و حمد الهي را به جاي آوردند، سپس كيفيت ماجرا را پرسيدند. گفت: وقتي مرا تحت قبّه شريف حضرت عليه السلام گذاشته و رفتيد، هنوز چيزي نگذشته بود كه احساس كردم كه كسي دستش را روي دستم نهاد و گفت: برخيز كه خداوند تو را شفا عنايت فرمود. چشمانم را گشودم همه چيز را مي‌ديدم. قبه را ديدم كه مملوّ از نور شده و در ميان آن مردي ايستاده بود. گفتم: آقا جان! شما كه هستيد؟ فرمود: م ح م د بن حسن. آنگاه ناگهان غايب شد. زن‌ها به اتفاق او از آن محل شريف خارج شده و خبر شفاي او را در حلّه پخش نمودند. فرزندش عثمان نيز شيعه شد و اعتقاد او و مادرش خوب و محكم گرديد. اين ماجرا مشهور شد و هر كس آن را مي‌شنيد نسبت به وجود امام زمان عليه السلام معتقد مي‌شد. (۱۵۷) 📚۱۵۷) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۷۱ - ۷۳.
اینقدر تو خونه موندم ، همسرم هر چند وقت یکبار به من نگاه می کنه و میگه : خدایا این بلا رو از سر ما کم‌ کن اما نمی دونم منظورش منم یا کورونا !!😁😁 @haram110
حرم
🌈🍃🌸 🍃🌸 🌸 #رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖 🖇 #قسمت_چهل_هفتم 🖇 ✨ #وصیت_نامه💌 (هادي با اينكه سه ماه در منا
🌈🍃🌸 🍃🌸 🌸 📖 🖇 (پایان)🖇 🥀 🏴 خبر پيدا شدن پيكر هادي درست زماني پخش شد كه قرار بود شب جمعه، يعني شب اول ايام فاطميه در مسجد موسي ابن جعفر (علیه اسلام) تهران براي او مراسم برگزار شود. همزمان با مراسم اعلام شد كه امروز پنجشنبه، براي شهيد هادي ذوالفقاري چهار مراسم تشييع برگزار شده! هادي وصيت کرده بود پيکرش را در سامرا، کاظمين، کربلا و نجف طواف دهند. اين وصيت بعيد بود اجرا شود؛ زيرا عراقي ها شهداي خود را فقط به يکي از حرمين مي برند و بعد دفن مي كنند. اما درباره ي هادي باز هم شرايط تغيير کرد، ابتدا پيكر او را به سامرا و بعد به کاظمين بردند. سپس در کربلا و بين الحرمين پيکر او تشييع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلي برگزار شد. در همه ي حرم ها نيز برايش نماز خواندند! پرچم زيباي ايران نيز بر روي پيكر اين شهيد، حرف هاي زيادي با خود داشت. اينكه مردم ما، برادران شيعه خود را رها نمي كنند. تشييع هادي در نجف بسيار با شكوه بود. چنين جمعيتي حتي در تشييع علما و فرماندهان ديده نشده بود. مرحوم آيت الله آصفي (نماينده ي مقام معظم رهبري) هم در نجف بر پيکر هادي نماز خواند. در آخر هم همه ي جمعيتي که براي تشييع پيکر هادي آمده بودند براي تدفين به سمت وادي السلام رفتند. مي گويند عراقي ها در نجف براي شهداي خودشان تشييع خوبي در حرم ها راه مي اندازند، ولي بعد از آنکه مي خواهند شهيد را دفن کنند، همه مي روند و فقط چند نفر مي مانند. ولي در تشييع پيکر هادي همه چيز فرق کرد. صدها نفر وارد وادي السلام شدند. خود عراقي ها هم از شرکت چنين جمعيتي در مراسم تدفين شهيد تعجب کرده بودند و مي گفتند اين شهيد استثنايي است. اما نكته ي ديگر اينكه قطعه ي شهداي عراق در نجف از حرم حضرت امير (علیه اسلام) فااصله ي بسياري دارد اما مزار هادي به حرم حضرت علي (علیه اسلام) بسيار نزديک است. اين قبر متعلق به يکي از دوستان هادي بود كه او هم قبر را براي مادرش در نظر داشت، اما هادي قبل از اعزام با او صحبت كرد. او هم مادرش را راضي نمود تا مزار را براي هادي قرار دهد. يكي از دوستانش مي گفت: هادي در اين روزهاي آخر، بيشتر شب ها و سحرها بر سر مزاري که براي خودش در نظر گرفته بود حاضر مي شد و دعا و نماز مي خواند. دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطميه، در همان مزار (كمي جلوتر از قبر عالمه سيد علي قاضي) به خاک سپرده شد. شهيد ذوالفقاري وصيت هاي عجيبي براي تدفين داشت که عمل کردنش مشکل بود، اما به خواست خدا همه اش تحقق يافت. او وصيت کرده بود قبر مرا سياهي بزنيد و بعد مرا در آن دفن کنيد! اما امکانش نبود، قبرهاي نجف به شکلي است که ماسه هاي سستي دارد. ممکن است خيلي ساده فرو بريزد. هادي در معرکه شهيد شد و غسل نداشت. خودش قبلاً پرچم سياهي تهيه کرده بود که خيلي ناگهاني پيکرش را در ميان آن پرچم پيچيدند و در قبر قرار دادند! ناخواسته کل قبرش سياه و وصيت شهيد عملي شد. به گفته ي دوستانش يک شال «يا فاطمـه الزهرا (علیها السلام)» هم بود که آن را روي صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالاي سنگ لحد شهيد نوشتند: يا زهرا (علیها السلام) اما همه ي دوستان و آشنايان بر اين باورند که شايد علت اين مفقوديت ارادت ويژه ي شهيد به حضرت زهرا (علیها السلام) بوده. چون وقتي پيکر او با اين تأخير چندروزه پيدا شد، آغاز ايام فاطميه بود. شبي که او به خاک سپرده شد شب اول فاطميه بود. دوستانش مي گويند بعد از شهادت هادي وقتي به خانه اش رفتيم ديديم حتي سجاده اش پهن بوده است. انگار که او بعد از نماز براي رفتن و جنگيدن به قدر سجاده جمع کردني هم درنگ نکرده است. ..... ✍نویسنده: 🌸 🍃🌸 🌈🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام رضا علیه‌السلام: •مَنْ تَصَدَّقَ فِی شَعْبَانَ بِصَدَقَةٍ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ• هر کس در شعبان صدقه دهد، هر چند به اندازهٔ نصف یک خرما، خداوند آتش جهنّم را بر بدنش حرام می‌سازد. 📚بحارالانوار، ج۹۷ ،ص۷۲ «صَلَواٰتُ اللّٰهِ وَ صَلَواٰتُ مَلاٰئِکَتِهٖ وَ اَنبِیاٰئِهٖ وَ رُسُلِهٖ وَ جَمیٖعِ خَلقِهٖ، عَلیٰ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ، وَالسَّلاٰمُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِم، وَ رَحمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَکاٰتُه»
{صلوات شعبانیه} 🆔 @haram110
رسول خدا صلی‌الله علیه و آله: شعبان ماه من است؛ هر که ماه مرا روزه بدارد، روز قیامت شفیع او خواهم بود. 📚بحارالانوار، ج۹۴ ،ص۸۳ «اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ فیٖ فَرَجِ مَولاٰناٰ صاٰحِبَ العَصرِ وَ الزَّماٰن»🤲
مادر امده...😭😭😭😭 مادری باز نوای پسرم سر داده دل عشّاق و غلام ش ب پر داده شده و کرب و بلا ریخت ب هم شور و حال ی ب حرم، مادر مضّطر داده ... یازهرا مددی مادر....😔💔
مداحی آنلاین - افتاده سر - حجت الاسلام عالی.mp3
2.45M
♨️افتاده سر 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
مداحی آنلاین - خودمونیم عجب صحن و سرایی داری - نریمانی.mp3
3.09M
🌸 (ع) 💐خودمونیم، عجب کرببلایی 💐عجب صحن‌وسرایی داری 🎤 👏 👌فوق زیبا
🍃🍃🍃 روزی حاکمی به وزیرش گفت: امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند. وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند. چند روز بعد حاکم به وزیر گفت: امروز میخواهم بدترین قسمت گوسفند را برایم بیاوری و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند. حاکم با تعجب گفت: یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟ وزیر گفت: "قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست" قدر 4 چیز را پیش از از دست دادن بدان : ۱ـ ثروت را قبل از فقر ۲ـ سلامتی را قبل از بیماری ۳ـ جوانی را قبل از پیری ۴ـ زندگی را قبل از مرگ. 🍃🍃🍃
🍃🍃🍃 هر وقت که دستت از همه جا کوتاه شد بگو:  و أُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّـهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَـــادِ  کارم را به خدا می‌سپارم  خداوند بینای به بندگان است خدایا این روزا گره کورِ مردم مظلوم و بی گناه کشورم فقط به دستای پر معجزه ی خودت باز میشه ... تو رو به بزرگیت قسم آرامش، و نعمت سلامتی را به مردم کشورم هدیه کن و آنها را در آغوش اَمن و گرمت بگیر 🙏🏻 🍃🍃🍃
شهردار ایالت بالتیمور تو آمریکا از مردم خواهش کرده فعلا به همدیگه شلیک نکنن، چون تخت های بیمارستان رو برای بیماران کرونایی لازم دارن! +دنیا رسما دیوونه خونه شده🤦🏻‍♂️😂
🔸سئوالاتی که باید ورودی مشهد پرسید👇 صرفا پلاك دال بر مشهدی بودن نيست باید ورودی تست بگیرند و بپرسند😃😃😃 ١- بچه كدوم محله ى مشهدى؟! ٢ -(چغچغی ) كنايه از چيست؟ ٣- مُشتِبا مخفف كدام نام است؟ ٤- سوسِلِنگ و کلپسه نام چه حیوونی هست ؟! ٥- صدای موسی کو تقی رو در بیار ؟!؟ ٦- مصرع دوم این بیت چيست؟ نِدرم بخورم نون و اشکنه .. ٧- سه بار تند تند بگو مِدِنوم ولی مِتِرسُم بُگُم ؟ ٨- فصل اخکوک کی هستش؟ ٩- حولی تا کوجایه دقیقا توی کدوم میلان ؟! ١٠- مو بُرُم ینی چی ؟ آخر هم داوطلب بايد بتواند ۵ دقيقه "کردی غلیظ" برقصد 😉😉😉 اگر نصف سئوال ها را درست جواب نداد با اردنگى بفرستنش شهر خودش 😃😃😃 🔺دست به دست کنید بلکه برسه به دست مسئولین مشهد که کمک کنه به تشخیص مشهدی های اصیل در ورودی شهر 😄☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد بگیرید نصف شماست داره دستاشو می‌شوره که کرونا نگیره :)
4_322982300868412067.mp3
4.95M
@haram110 🎊🍀🌸🌟🎊🍀🌸🌟
حرم
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🌺🌸 #خاطرات_غدیر_خم ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علی
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🌺🌸 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله ) اين گمشده اى ✨✨🌺🔆 ما به مكّه باز مى گرديم و در منطقه اَبطَح چادرهاى خود را بر پا مى كنيم. من به چادر خود مى روم تا خاطرات اين سفر حج را بنويسم و براى آيندگان به يادگار بگذارم. نمى دانم چه مى شود كه يكباره هواى ديدن پيامبر به دلم مى افتد، برمى خيزم و به سوى خيمه پيامبر مى روم. آيا تو هم همراه من مى آيى؟ اينجا خيمه پيامبر است، جمعى از ياران، پروانه وجود او شده اند. من سلام مى كنم و داخل خيمه مى شوم. ياران پيامبر از آن حضرت سؤل هاى مختلفى مى پرسند و جواب مى شنوند. ناگهان، پيامبر سكوت مى كند و به نقطه اى خيره مى شود، همه به چهره پيامبر نگاه مى كنند، هيچ كس سخن نمى گويد. لحظه اى مى گذرد، صداى «اللّه اكبرِ » پيامبر سكوت خيمه را مى شكند. همه مى خواهيم بدانيم چه شده است. پيامبر رو به ما مى كند و مى گويد: «همين الآن، جبرئيل بر من نازل شد و اين آيه را بر من وحى كرد: (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ ؛ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْ رَ اكِعُونَ)، بدانيد كه فقط خدا و پيامبر و كسانى كه در ركوع نماز صدقه مى دهند ، بر شما ولايت دارند.۶۵ همه به فكر فرو مى روند، به راستى منظور خدا از كسى كه در ركوع صدقه مى دهد كيست؟ او كيست كه همچون خدا و رسول خدا بر همه ولايت دارد؟ من هيچ كس را نمى شناسم كه در ركوع، صدقه داده باشد. پيامبر رو به يارانش مى كند و مى گويد: «برخيزيد! برخيزيد! ما بايد به مسجد الحرام برويم و آن كسى را كه اين آيه در مورد او نازل شده است، پيدا كنيم». همه به سوى مسجد الحرام مى رويم. مسجد پر از جمعيّت است، عدّه اى مشغول نماز و گروهى ديگر مشغول طواف هستند. خدايا! ما چگونه گمشده خود را پيدا كنيم؟ چگونه بفهميم چه كسى در ميان اين همه جمعيّت، صدقه داده است؟ خوب است كه ما به دنبال يك فقير بگرديم و از او سؤل كنيم، اين طورى بهتر مى توانيم گمشده خود را پيدا كنيم. آنجا را نگاه كن! يك مرد عرب مى خواهد از درِ مسجد بيرون برود، نگاه كن، چهره او زرد است، حتما خيلى گرسنگى است، لباس هاى او را نگاه كن كه چقدر ژوليده است! آيا موافقى از او سراغ گمشده خود را بگيريم؟ همه ما نزد آن فقير مى رويم، نگاه كن، اين فقير چقدر خوشحال است! مثل اينكه تمام دنيا را به او داده اند. پيامبر به او نگاهى مى كند و مى پرسد: «اى مرد عرب! از كجا مى آيى؟ چرا اين قدر خوشحالى؟ ». مرد عرب با دست، گوشه مسجد را نشان مى دهد و مى گويد: «من از پيش آن جوان مى آيم، او به من اين انگشتر قيمتى را داد». صداى اللّه اكبرِ پيامبر در مسجد طنين مى اندازد. همه از اين فقير مى خواهند تا بيشتر توضيح دهد. مرد عرب مى گويد: «ساعتى قبل، وارد مسجد شدم و از مردم درخواست كمك كردم، امّا هيچ كس به من كمك نكرد، من در مسجد دور مى زدم و طلب كمك مى كردم، در اين ميان، نگاهم به جوانى افتاد كه در ركوع بود، او با دست اشاره كرد تا من به سوى او بروم، من هم پيش او رفتم و او انگشتر خود را به من داد». همه مردم، اللّه اكبر مى گويند، و ما به سوى آن جوان مى رويم. آن جوان، هنوز دارد نماز مى خواند. پيامبر تا او را مى بيند اشك در چشمانش حلقه مى زند! به راستى اين كيست كه ديدنش اين گونه اشك شوق بر چشمان پيامبر جارى كرده است؟ او را شناختى يا نه؟ چطور مى شود آقاى خودت را نشناسى؟ او مولاى تو، على (ع) است كه به حكم قرآن، از امروز بر همه مسلمانان، ولايت دارد.۶۶ 📚منابع: ۶۵.السنن الكبرى، أبو عبد الرحمن بن شعيب النسائي (ت ۳۰۳ ه)، بيروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة الاُولى، ۱۳۴۸ ه. ۶۶.سنن النسائي (بشرح الحافظ جلال الدين السيوطي وحاشية الإمام السندي)، أبو بكر عبد الرحمن أحمد بن شعيب النسائي (ت ۳۰۳ ه)، بيروت: دارالمعرفة، الطبعة الثالثة، ۱۴۱۴ ه.