eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.8هزار ویدیو
726 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 مناسبت های مذهبی پیش رو 👇🏻 1️⃣ ۱۷ ربیع الاول ⬅️ ولادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، ولادت امام صادق (سلام الله علیه) 2️⃣ ۲۳ ربیع الاول ⬅️ ورود حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به شهر مقدس قم 3️⃣ ۴ ربیع الثانی ⬅️ ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) 4️⃣ ۸ ربیع الثانی ⬅️ ولادت امام حسن عسکری (سلام الله علیه) 5️⃣ ۱۰ ربیع الثانی ⬅️ شهادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 6️⃣ ۱۳ ربیع الثانی ⬅️ شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به روایت ۴۵ روز
🔴 ۲۳ ربیع الاول / ۶ مهر ⬅️ سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به شهر مقدس قم
🔴 اقوال مختلف راجع به روز شهادت کریمه اهل بیت ، حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 🏴👇🏻 1️⃣ 10 ربیع الثانی 👈🏻 وسیلة المعصومین _ لواقح الانوار _ زندگانی حضرت معصومه (سلام الله علیها) 2️⃣ 12 ربیع الثانی 👈🏻 مستدرک سفینة البحار 3️⃣ 8 شعبان 👈🏻 رسالة العربیة العلویه و اللغة المرویه
✔️ علیهماالسلام . بیست و دوم جمادی الاول سال ۱۹۰هجری قمری مطابق با بیست و نهم فروردین سال ۱۸۵هجری شمسی حضرت قاسم بن موسی الکاظم علیهماالسلام در نزدیکی شهر حله عراق به رسیدند. جناب علیهماالسلام از فرزندان جلیل القدر علیه السلام و از محدثین و راویان و فقهای بزرگ شیعه بودند. کنیه مادر بزرگوار ایشان ام البنین علیهاالسلام است که بودند و ایشان یکی از برادران و حضرت علیهماالسلام هستند. حضرت قاسم بن موسی علیهماالسلام از طرف پدر بزرگوار خود متولی بر موقوفات و صدقات قرار گرفته بودند و در روایتی امام کاظم علیه السلام در مورد امامت فرمودند "...لَوْ کَانَ الْأَمْرُ إِلَیَّ لَجَعَلْتُهُ فِی الْقَاسِمِ ابْنِی لِحُبِّی إِیَّاهُ وَ رَأْفَتِی عَلَیْهِ..." ...اگر بدست من بود، آن را در فرزندم قاسم قرار میدادم به جهت شدت علاقه و محبتی که به او دارم... البته این حدیث نشانگر عظمت ایشان است که مانند حضرت و حضرت علیهم السلام چنین شایستگی را دارا بودند. مرحوم سید بن طاووس در کتاب مزار بابی را به عنوان فضیلت زیارت اولاد علیهم السلام آورده است و هنگام ذکر آداب زیارت فرزندان علیهم السلام، نام ایشان را در کنار نام حضرت  و حضرت  علیهم السلام می آورند. و در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که حضرت فرمودند: مَنْ لَمْ یَقدر عَلی زِیارَتی فَلْیَزُرْ أخی الْقَاسِم" هرکس زیارت من برای او مقدور نیست، پس برادرم قاسم علیه السلام را زیارت کند. بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام جناب سید قاسم علیه السلام از فتنه حکومت عباسی از هجرت فرمودند و بنابر قولی به یکی از شهرهای اطراف آمدند وتا هنگام شهادت، مخفیانه دراین شهر زندگی میکردند و در لحظات آخر خود و فرزندانشان را معرفی فرمودند. حرم مطهر حضرت قاسم بن موسی علیهماالسلام، اطراف شهر,حله در شهر "القاسم" در استان بابل عراق و ۳۵کیلومتری شهر حله است. این حرم محل زیارت شیعیان عراق شده که ارادت ویژه ای به ایشان دارند و این امامزاده عظیم الشأن را میخوانند. البته در ایران نیز چند بقعه در کاشان و مهدی شهر سمنان و در نزدیکی شهرستان کلیبر در استان آذربایجان شرقی به جناب قاسم بن موسی علیهماالسلام منسوب است. 📚کافی ج۱ ص۳۱۴ 📚بحارالانوار ج۴۸ ص۳۱۱ و ج۹۹ ص۲۷۲ 📚معجم رجال ج۱۵ ص۶۴ . ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📢کانال حرم ✨اللّهمَّ صلِّ علی فاطمهَ و أُمِّهاو أبیها و بَعلِها و بَنیها و السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحاطَ بهِ عِلمُک✨
‍┄┅━🔹𖣐﴾﷽﴿𖣐🔹━┅┄ 💡مطلبی که کمتر شنیده‌اید! ✅ اتمام حجت رسول خدا صلی الله علیه و آله با ابوبکر پس از غصب خلافت و حضرت زهرا سلام الله علیها قسمت ـ اول ✔️ 13- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ لِأَبِی بَکْرٍ یَوْماً لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله رَسُولُ اللَّهِ مَاتَ شَهِیداً وَ اللَّهِ لَیَأْتِیَنَّکَ فَأَیْقِنْ إِذَا جَاءَکَ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ غَیْرُ مُتَخَیِّلٍ (1) بِهِ فَأَخَذَ عَلِیٌّ بِیَدِ أَبِی بَکْرٍ فَأَرَاهُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا بَکْرٍ آمِنْ بِعَلِیٍّ وَ بِأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ إِنَّهُمْ مِثْلِی إِلَّا النُّبُوَّهَ وَ تُبْ إِلَی اللَّهِ مِمَّا فِی یَدِکَ فَإِنَّهُ لَا حَقَّ لَکَ فِیهِ قَالَ ثُمَّ ذَهَبَ فَلَمْ یُرَ (2). 🔻و همو روایت کرده که روزی حضرت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام [خطاب]به ابو بکر«زندیق» فرمودند : کسانی را که در راه خدا کشته شدند، مرده نپندار. آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. [آل عمران (٣) :۱۶۹]و من گواهی می دهم که [محمّد]رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شهید درگذشته است. و به خدا سوگند نزدت خواهد آمد, پس وقتی به نزدت آمد، یقین کن؛ زیرا شیطان به صورت ایشان درنیاید. آن گاه [حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السّلام] دست ابو بکر«زندیق» را گرفته، حضرت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله را نشانش داد که به او فرمودند: ای ابو بکر«زندیق» به علی«علیه‌السلام» و یازده تن از فرزندان او«علیهم السلام» که جز در نبوّت, همچون منند ایمان بیاور و از آنچه در دست داری، به خدا توبه کن. که تو را در آن حقّی نیست. سپس رفت و دیده نشد. 📚نام کتاب : الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني  جلد : 1  صفحه : 533 http://lib.eshia.ir/11005/1/533 اسكن كتاب: https://linkp.ir/Or4Q ترجمه كمره اى ↓ اسكن كتاب: https://linkp.ir/06G3 مرحوم علامه مجلسى در مورد اين بند از روايت كه ميفرمايد مات شهيدا(شهيد از دنيا رفت) نوشته است يعنى حضرت رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌ را با سَمّ كشتند ✍️« مات شهيدا » أي مقتولا بالسم... 📚نام کتاب : مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول نویسنده : العلامة المجلسي  جلد : 6  صفحه : 229 روايتى مفصل تر و شرح کامل ماوقع را در بصائر الدرجات مطالعه کنید ↓ 📚نام کتاب : بصائر الدرجات- ط مؤسسة الاعلمي نویسنده : الصفار القمي، محمد بن الحسن جلد : 1 صفحه : 300 اسكن كتاب: https://linkp.ir/jlpB http://lib.eshia.ir/15136/1/300 ⚫️ظهور - ان شاء الله  - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم                    یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر              ولــــــی الله است..
‍┄┅━🔹𖣐﴾﷽﴿𖣐🔹━┅┄ 💡مطلبی که کمتر شنیده‌اید! ✅ اتمام حجت رسول خدا صلی الله علیه و آله با ابوبکر پس از غصب خلافت و حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها قسمت ـ دوم ✔️ 📌 زمان : بیش از سه ماه پس از شهادت حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله    📌 مکان : در مسیر محلهء بنی نجّار ، باغ های اطراف مدینه مدتی است که از بانوی دو سرا ، حضرت فاطمهء زهرا سلام الله علیها می‌گذرد ؛ در پی این ماجرا ، حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه‌السلام بیش از پیش از سقیفه گران فاصله می‌گیرند و به خصوص با شخص غاصب اول و اطرافیان نزدیک او به سردی برخورد می‌نمایند . از سوی دیگر، ابوبکرزندیق که می‌خواهد خلافت و نقش رهبری خویش را در بین اطرافیانش حفظ کند ، در تلاش است باب آشتی با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را باز نماید ؛ به همین جهت ، در زمان مناسب هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در باغ های اطراف مدینه هستند ، ابوبکرزندیق خود را به آن حضرت علیه‌السلام می رساند و با ایشان دست می دهد و چنین سخن آغاز می‌کند : ❌ ای ابالحسن«علیه‌السلام» ! به خدا سوگند من به ارادهء خودم ، خلافت را به دست نگرفتم ؛  این مسلمانان بودند که بر این مطلب اصرار و اجتماع داشتند ؛ من نیز نتوانستم با آنان مخالفت کنم ؛ چرا که پیامبر«صلی‌الله علیه وآله»فرموده اند : امت من بر گمراهی اجتماع نکنند❗️ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند : 💠 ای ابوبکر «زندیق»، امت پیامبر«صلی‌الله علیه وآله» کسانی هستند که پس از شهادت پیامبر خدا «صلی‌الله علیه وآله»از او اطاعت نمایند ، به آنچه با پیامبر صلی‌الله علیه وآله عهد کرده‌اند وفا کنند و آن را تغییر ندهند ؛ ابوبکرزندیق می گوید : ❌به خدا قسم ، هم اکنون اگر کسی که او را صادق و راستگو می‌دانم ، شهادت دهد که تو نسبت به امر خلافت لایق تری ، آن را به تو تسلیم می‌کنم. حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمودند : 💠 ای ابوبکر ! آیا کسی را صادق تر از رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله‌ می شناسی ؟! مگر پیامبر صلی‌الله علیه وآله در روز و پس از بازگشت از حجة الوداع ، شما را به بیعت با من فرا نخواند ؟! شما بودید که گفتید : ای رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله‌ ، شنیدیم و اطاعت کردیم  ، رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله‌ فرمودند : خدا و رسول او ، بر مدعای شما شاهدند ؛ شما هم گفتید : خدا و رسول را بر این سخن شاهد می گیریم ؛ آن گاه عُمَر«بن‌زنا» بر شانهء من زد و گفت : گوارایت باد ای فرزند ابوطالب ، اکنون مولای من و مولای هر مسلمان شده ای. ابوبکرزندیق گفت : ❌ به درستی چیزی را به یاد من آوردی که اگر رسول خدا «صلى‌الله‌علیه‌وآله‌»آن را می‌شد ، از او می‌شنیدم و اطاعت می‌کردم. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : 💠 اگر اینک رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله‌ را ببینی و حضرت پیامبر خدا صلی‌الله علیه وآله به تو بگویند که به تحقیق در حق من ستم نموده ای ، آیا از امر خلافت چشم پوشی می کنی و آن را به من واگذار می‌گذاری؟ ابوبکرزندیق متعجبانه می پرسد : ❌ آیا رسول خدا «صلى‌الله‌علیه‌وآله‌»را پس از مرگش زنده ببینم و از او این جمله‌ها را بشنوم؟! حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند : 💠 آری ؛ ...اینک ، ... حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی مسجد قبا حرکت می‌کنند و ابوبکرزندیق  ناخواسته و آشفته در پی آن حضرت علیه السلام، راه می‌پیماید؛ با گذر از محلهء بنی نجّار و ورود به مسجد قبا ، خلیفه ، ناگهان حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در محل می‌بیند و سخت خود را می‌بازد؛ حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله غضبناک ابوبکرزندیق را مخاطب قرار داده و می‌فرمایند : 🔸ای گمراهِ مفتون ، سرت را بلند کن...آیا تو نبودی که با علی علیه‌السلام کردی و خدا و رسول را بر این مطلب شاهد گرفتی ؟ ابوبکرزندیق پریشان و به هم ریخته می‌گوید : ❌ آیا می توانم توبه کنم ؟ اگر این امر را به حضرت امیرمؤمنان علیه السلام تسلیم کنم ، آیا خداوند مرا عفو خواهد کرد ؟ حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : 💠 آری ای ابوبکر ، من بر این مطلب ضامن تو هستم . آن گاه حضرت رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله‌ از دیدگان غایب می‌شوند و ابوبکرزندیق متحیر بر جای می‌ماند؛ 📚 بحارالانوار ۳۶/۲۹ ⚫️ظهور - ان شاء الله  - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم                    یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر              ولــــــی الله است..
‍┄┅━🔹𖣐﴾﷽﴿𖣐🔹━┅┄ 💡مطلبی که کمتر شنیده‌اید! ✅ اتمام حجت رسول خدا صلی الله علیه و آله با ابوبکر پس از غصب خلافت و حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها قسمت ـ سوم ✔️ غاصب اول در حالی که رنگ بر رخسار ندارد ، به دنبال حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه‌السلام از مسجد قبا خارج می شود تا به مسجد النبی وارد شده و بر سر منبر ، امر خلافت را به حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه‌السلام واگذار کند؛ حالِ ابوبکرزندیق به حدی دگرگون است که رهگذران با تعجب به چهرهء او می‌نگرند؛ اینک حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در مسجد النبی کنار منبر نشسته اند تا غاصب اول بالای منبر رود و تصمیم خویش را برای بازگرداندن خلافت به اطلاع عموم برساند ؛ ابوبکرزندیق به بهانهء تجدید وضو به بیرون از مسجد می‌رود و ماجرا را برای عمر بن خطاب زنازاده شرح می دهد! ❗️لحظاتی چند نمی گذرد که عمر فرزند خطاب لعین برای حضرت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه‌السلام پیام می‌آورد : خلیفه از تصمیم خویش برای "بازگرداندن خلافت" منصرف شده است. ...تبسم حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه‌السلام تلخ ترین پایان برای این حکایت است. 📚 بحارالانوار ۳۶/۲۹ ⚫️ظهور - ان شاء الله  - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم                    یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر              ولــــــی الله است..
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۴۰ بسم اللهی گفت. لبخندی زد. و شروع کرد. _ما همدیگه رو میشناسیم،از اون زمان که بچه بودم. بعد از اون اتفاق، از وقتی که یادم میاد غیر ،از خانواده و ، چیزی ندیدم.برنامه م برا چیدم. ان شاالله میرم شیراز. دوسال بیشتر نیست. ارشد قبول شدم. همون رشته خودم. بعدش برمیگردم همینجا.یه میخام بالاتر از همسر، .ع. یه همسفر تا . تا ان شاالله.. تمام حجم استرس عالم،.روی ریحانه هوار شده بود.کف دستش عرق کرده بود.تا نهایت سر را به زیر انداخته بود. نمیتوانست نفس بکشد. و مانعی بود، حتی کند.در برابر حرفهای یوسف فقط سکوت میکرد. یوسف_ ، از زندگی مولا علی.ع. و زندگی بانوی دوعالم حضرت مادر. و اینکه بابا برام گذاشته یا شما یا ارث. ام همه چی پای خودمه. به ریحانه اش کرد. یوسف _اینا رو میگم بدونین از هیچ چیزی ندارم، الا یه ماشین. هیچ ای ندارم بجز و .ع. سکوت ریحانه طولانی شده بود... گرچه نگاه هیچ اشکالی نداشت. بلکه نگاه میکرد.. اما قدرت خجلت و حیایش بیشتر بود....سرش را بالا گرفت اما نگاه نکرد... _چیزی نمیخاین بگین.. حرفی.. شرطی.. _خب همه حرفا رو شما گفتین. با اینایی که گفتین هیچ مشکلی ندارم. فقط چن تا حرف دارم با یه شرط. _بفرمایین.سراپا گوشم. _خیلی دوست دارم ادامه تحصیل بدم و خب سرکار برم. یوسف_ خیلی عالیه. دیگه.. ریحانه _دیگه اینکه فعالیتها و جلساتم رو ادامه بدم. یعنی خیلی دوست دارم که انجام بدم. یوسف_ در چه زمینه هایی!؟ ریحانه_ جلسات اعتقادی، عرفانی و البته حلقه صالحین یوسف ذوقش را نتوانست پنهان کند. _خیلی عالی، فوق‌العاده ست. و دیگه!؟ ریحانه _دیگه همین.. شرطمم اینه که... وسط حرف ریحانه، صدای یاالله گفتن عمومحمد به اتاق نزدیک میشد. لبخندی زدند. _یوسف جان، عمو..! آقابزرگ و خان داداش تو اتاق خانجون کارت دارند. یوسف لبخند زد. ایستاد. چشمی گفت و رفت... عمومحمد کنار دخترکش نشست تا قضیه را تمام کند. _خب دخترم نظرت چیه؟! البته بیشتر باید حرف بزنین اما تا اینجا که یوسفو میشناسی.. مهمه برامون... خب چی میگی..؟! ریحانه.حرفی نمیتوانست بزند... سرش را پایین برد. سرخی گونه هایش معنای همه چیز را نشان میداد.عمومحمد، سر دخترکش را بوسید، لبخندی زد. _خوشبخت بشی بابا. یوسف پسر خیلی خوبیه. از بچگی پیشم بوده. تو هم خیلی ماهی. تو دخترمی اونم پسرمه. عاقبت بخیر بشین بابا. ریحانه سرش را بالا برد... اما مانع بود، به چشمهای پدرش بیاندازد.لبخند محجوبی زد و باز سرش را پایین انداخت.کسی نمیدانست بانوی یوسف شدن رویایی شده بود برایش.. یوسف به اتاق آقابزرگ رسید، در زد. آقابزرگ بالبخند گفت: _بیا تو باباجان... بیا شادوماد. یوسف با ذوق وارد اتاق شد. ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۸۱ سلام مختصری به همه کرد.رو به ریحانه گفت: _چیشده. چرا گریه میکنه!؟ ریحانه لبخندی زد. _چیزی نیست. با اسباب بازیش داشته بازی میکرده از دستش میافته،گریه میکنه. یوسف جلو آمد روی دوزانو نشست.چقدر زهرایش بابایی بود. و چقدر شیرین.چند روزی فقط «با» میگفت. دخترکش را صدا زد. زهرا به محض دیدن بابایش، چهار دست و پا به سمتش رفت. مدام «با» «با» میگفت. یوسف سریع آغوش گشود. _جان دل بابا زهرا نزدیک پدر رسید. یوسف بغلش کرد و بوسید طفل شش ماهه اش را. رو به بانویش گفت _میبرمش پیش خودم.تا یه استراحتی کنی ریحانه_مرسی عزیزم. فدای دستت یوسف با زهرایش، به قسمت برادران برگشت.همه بطرف نوزاد یوسف آمده بودند. با او حرف میزدند.زهرایش را روی زمین میان سیم ها گذاشت. تا بازی کند. مراسم که شروع شد، با گوشی تماسی به بانویش گرفت. که به درب خواهران بیاید. زهرایش را به دست دلبرش سپرد و وارد آشپزخانه برادران شد. تا چای بریزد. پذیرایی کند از میهمانان امام حسین.ع. کم کم مراسم تمام می شد... چقدر شلوغ شده بود. بیرون از تکیه، موکت انداخته بودند.همه خانوادگی نشسته بودند. از محله های دیگر هم آمده بودند.قیامتی بود مجلس اباعبدالله الحسین.ع.جای سوزن انداختن نبود. وقت دعا بود.ای وای از دعای آخرمجلس.که جگر یوسف و مستمعین مجلس را میسوزاند. یوسف، با گوشی اش تماس گرفت. که دلبرش بیرون بیاید.دستشان را در دست هم، گذاشتند.یوسف،بانویش و زهرایش.. 🎤_دستهاتونو بهم بدید.رو به آسمان رحمت بلند کنین... الهی بحق بدن اربا اربا اقا علی اکبر.الهی بحق دستان بریده باب الحوائج.ختم عمر بی برکت و ناقابل و پر از گناه و نمک بحرومی ما رو هرچه سریعتر هرچه سریعتر ختم بشهادت بی غسل و کفن بفرمااااا صدای آمین، و بعد صلوات مردم، کل محله را به لرزه درآورده بود... چند سال گذشت..... یوسف تلاشش را میکرد حتما خمس مالش را حساب کند.هنوز هم پشتش به خدا و اهلبیت.ع. گرم بود.از لحاظ مالی وضعیتش خیلی بهتر شده بود.یادش نرفته بود محبتهای دلدارش، با خریدن سرویس طلا، جبران کرد.این دوسالی که شرایط مالی خوب نبود این مرغ عشق صبوری کردند. شکوه نکردند.از نداشته‌هایشان.پس خدا خوب جباری بود که جبران کرده بود برایش بیشتر از چیزی که هرکسی فکرش را میکرد...به اهواز که رفتند، پس انداز دوساله شان را، و پول خانه ای که درشیراز رهن کرده بودند، آپارتمانی را که اجاره کرده بودند را خریدند. و آن آپارتمان را بنام بانویش کرد. و خداوند فرزندانی‌صالح و سالم به آنها عطا کرد. فخری خانم به اشتباه خود پی برده بود. که گرچه سنگ دختر خواهرش را زیادی به سینه میزد اما مدام با عروسش بحث داشتند.اما در این سالها یکبار هم نشد که ریحانه از گل نازکتر به مادر شوهرش بگوید. و به دلیل همین بحث ها، روابطش با شهین خانم تیره شده بود. یادش آمد چقدر بخاطر خواهرش، پسرش را میکوبید.دختران خواهرش را در میهمانی ها مقابل پسرش قرار میداد. ولی چقدر ضرر کرده بود اشتباه محض کرده بود کوروش خان که با سهراب و آقای سخایی شریک شده بودند. تمام اموال را آقای سخایی بالا کشید و میلیاردها دلار بدهی به دوش دو برادر گذاشت.با این ورشکستگی سنگین، کوروش خان با آن همه جلال و جبروتش، سکته کرد. و فلج روی ویلچر ماند.شاید خدا میخواست نشانشان دهد که منفعت مالی اش اخر کار دستش داد. چقدر سنگ برای ازدواج پسرش یوسف انداخته بود. و این همه سال میهمانی گرفته بود فقط بخاطر یوسف که انتخاب کند منتخبینش را. سعادت از آن عمومحمد شد که جانباز شیمیایی بود.و بعد ۵ سال از ازدواج ریحانه، به درجه رفیع نائل گشت. و چه سعادتی بالاتر از آن که طاهره خانم صبور و باگذشت، همسرشهید و دخترانش، دختران شهید میشدند. آقابزرگ بدلیل کهولت سن، و بیماری قلبی اش دار فانی را وداع گفت خانم بزرگ، طبق وصیت همسرش، خانه ای را که خودشان درآن ساکن بودند بعنوان به آن مرغ عشق داد، و سندخانه را بنام هردو زد.و وصیت کرده بود که کسی حق هیچ اعتراضی ندارد. و کسی هم اعتراضی نداشت. چون هیچکس هدیه ای به این دو نداده بود الا پدرو مادر عروس. و چند ماه بعد از آقابزرگ برحمت خدا رفت. حال از آن میهمانی ها خبری نیست.. ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
┄┅═✼👇حدیث 2⃣1⃣ ✼═┅┄ 🔻وداع امام حسن و امام حسین سلام الله علیهما وقتی که سلام الله علیه نزدیک شد سم در بدن مقدسش اثر نمود رنگ حضرت متغیر شد و بدن شریفش سبز شد. سلام الله علیه فرمودند: ای برادرم،چرا رنگت مایل به سبز شده؟ امام حسن سلام الله علیه گریه کرد و فرمود:برادرم به تحقیق که حدیث جدم صلی الله علیه و آله درباره ی من و تو صحیح است. سپس امام حسین سلام الله علیه را مدت طولانی در آغوش گرفت و هر دو بسیار گریستند. از حضرت درباره ی آن سوال کردند، فرمود: جدم مرا خبر داده، فرمود: وقتی در شب معراج وارد باغ های شدم و بر خانه های اهل ایمان گذشتم  دو قصر عالی دیدم که مجاور هم بودند به یک شکل جز اینکه یکی از آن دو از زبرجد سبز بود و دیگری از یاقوت سرخ. پس عرض کردم:ای علیه السلام، این دو قصر مال کیست؟ جبرئیل علیه السلام پاسخ داد: یکی از آن دو، برای حسن سلام الله علیه و دیگری برای حسین سلام الله علیه. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:ای جبرئیل علیه السلام پس چرا یک رنگ نیستند؟ جبرئیل علیه السلام ساکت شد و جوابم را نداد. فرمودم:چرا چیزی نمی گویی؟ جبرئیل علیه السلام عرض کرد:از شما خجالت میکشم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:تو را به خدا سوگند مرا به خبر بده. جبرئیل علیه السلام فرمود:اما سبز بودن قصر امام حسن(سلام الله علیه) بخاطره این است که او با سم شهید می شود و هنگام شهادتش زنگش سبز می شود. و اما سرخی قصر حسین(سلام الله علیه) به خاطره این است که او کشته می شود و ذبح می شود و با خون، سرخ می شود. در این هنگام هر دو امام بزرگوار گریستند و حاضران نیز به ناله و گریه ضجه زدند. 📚معالی السبطین: 61/1 مجلس یازدهم 📚منتخب: 174/1
✔نقش و لعنت الله علیهما در عالم امام علیه السلام ... ☜ فَوَقَعَ فِی قَلبِهِ، ثُمَّ أخَذَ السَّهْمَ وَ أخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ، فَانْبَعَثَ الدَّمُ كَالْميزابِ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرحِ، فَلَمَّا امتَلَأَت دَمَاً رَمى بِهَا إلَى السَّماءِ فَمَا رَجَعَ مِن ذلِکَ قَطرَةٌ، ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرحِ ثانِياً، فَلَمَّا امتَلَأَت لَطَخَ بِهَا رَأسَهُ وَ لِحيَتَهُ وَ قَالَ؛ هَكَذا وَاللّهِ أكُونُ حَتّى ألْقَى جَدّی مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ أنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِی و أقُولُ؛ يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و اله قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَان. ◆ با تیر ، قلب حضرت علیه السلام را هدف گرفت، تیر بر قلب امام علیه السلام نشست. ایشان تیر را از پشت بیرون کشیدند، سپس دست مبارک را روی خون جهنده قلب مطهرشان گذاشتند و خویش را به آسمان پرتاب فرمودند و قطره‌ای باز نگشت. بعد با خون خود، و مطهر خویش را فرمودند. ◆ سپس فرمودند؛ ◆ والله که با هیأت خونین جدّم رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را ملاقات خواهم کرد و خواهم گفت؛ یا رسول.الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مرا و کشتند. 📚منابع از شیعه و اهل.بدعت؛ لهوف، ص ۱۷۲. نفس المهموم، ص ۳۲۵. بحارالانوار، ج ٤۵، ص ۵۳. وقایع الایام، ج ۱، ص ۷٦٦. عوالم العلوم، ج ۱۷، ص ۲۹٦. مقتل الحسین ع، ج ۲، ص ۳۹. تسلیة المجالس، ج ۲، ص ۳۲۱. موسوعة الکلمة، ج ٨، ص ٢۵۳. مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۳٤. موسوعة الامام حسین ع، ج ۱۰، ص ٦٦٨. موسوعة شهادة المعصومین ع، ج ۲، ص ۲۸٤. ➖➖➖➖➖➖➖➖ ✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ✨
بابا سرم، تنم، کمرم، پهلویم، پرم یکی دو تا که نیست کبودی پیکرم بیش از همین مخواه و گر نه به جان تو باید همین کنار تو تا صبح بشمرم از تو چه مانده است؟ بگویم "که ای پدر" از من چه مانده است؟ بگویی "که دخترم" اندازه لب تو لبم شد ترک ترک اندازه سر تو گرفتار شد سرم از تو نمانده است به جز عکس مبهمت از من نمانده است به جز عکس مادرم از تو سوال می کنم انگشترت کجاست؟ كه تو سوال می کنی از حال معجرم دیدم چگونه سرت را به زد حق می‌دهی بمیرم و طاقت نیاورم مرد ای از ما کنیز خواست بیچاره خواهر تو و بیچاره خواهرم مرهم به درد این همه زخمی نمی خورد بابا سرم، تنم، كمرم، پهلویم، پرم .