🔴 لحظاتی پیش آیت الله مکارم امروز را عید اعلام کردند
دفتر آیت الله مکارم شیرازی در اطلاعیه ای اعلام کرد که لحظاتی پیش حلول ماه شوال برای این مرجع به اثبات رسیده است.
در اطلاعیه دفتر ایشان آمده است: با اطلاعاتی که از خارج و داخل ایران درباره رویت هلال به آیت الله مکارم شیرازی رسید برای ایشان اطمینان حاصل شد که امروز (یک شنبه چهارم خرداد ۱۳۹۹) عید است.
فلذا اعلام عید کردند
ان شا الله عید بر همه مبارک باشد/شفقنا
✅ @haram110
[• #مجردانه♡•]
🌸 7 موضوعی که #قبل_از_ازدواج باید درمورد ان صحبت کنید
🍃آنچه که در مراحل اولیه یک رابطه انجام میدهید، در تعیین موفقیت کلی و دوام #ازدواج شما نقش بسیار مهمی دارد. در زیر به 7 مسئله مهم که باید قبل از ازدواج حتماً درمورد آن با همسرتان صحبت کنید، اشاره میکنیم
📝1. باید گفتگویی صادقانه درمورد علت دوست داشتن همدیگر داشته باشید.
🖊نمونه سوالات:
چرا میخواهی با من ازدواج کنی؟
چه چیزهایی درمورد تو هست که من نمیدانم؟
چیزی درمورد من هست که اذیتت کند؟
📝2. باید چیزهایی که باور دارید "ارزشهای اصلی" رابطهتان را تشکیل میدهند با هم مطرح کنید (آنچه در رابطه با همسرتان بیش از هر چیز دیگری برایتان اهمیت دارد).
🖊نمونه سوالات:
چه اعتقادات معنوی داری؟
تا چه اندازه به محترمانه رفتار کردن با همدیگر متعهد هستی؟
#صداقت و روراستی تا چه اندازه برای شما مهم است؟
📝3. باید درمورد اینکه بچهدار شدن برایتان مهم است یا خیر با هم حرف بزنید.
🖊نمونه سوالات:
آیا دوست داری بچه داشته باشی؟
تا حالا چه تجربیاتی با بچهها داری؟
آیا بیماری آمیزشی خاصی داری که در بچهدار شدن تاثیر داشته باشد؟
📝4. باید درمورد فرایند تکامل رابطهتان در طول این مدت و طوری که دوست دارید 5، 10، یا 20 سال آینده باشد با هم حرف بزنید.
🖊نمونه سوالات:
پنج سال آینده ازدواجمان را چطور میبینی؟
چه امیدها و آرزوهایی برای ازدواجمان داری؟
ازدواجمان چه تاثیری بر روابطمان با دوستان و #خانواده خواهد گذاشت؟
📝5. باید درمورد نحوه تصمیمگیریها در ازدواجتان با هم حرف بزنید.
🖊نمونه سوالات:
درمورد مسائل مهم ازدواجمان چطور باید تصمیمگیری کنیم؟
وقتی نظراتمان مخالف باشد، چطور میتوانیم دوستانه مسائل را حل کنیم؟
چطور میتوانیم در کنار هم از منابع مالی استفاده کنیم؟
📝6. باید صادقانه درمورد اینکه از ازدواجتان چه میخواهید با هم حرف بزنید.
🖊نمونه سوالات:
فکر میکنی روابط جنسی در موفقیت ازدواج ما تا چه اندازه تاثیرگذار است؟
به چه چیزهایی علاقه وافر داری؟
📝7. باید درمورد این سوال که "آیا میتوانی زندگی بدون همدیگر را تصور کنی"، گفتگو کنید.
🖊نمونه سوالات:
چه امیدها و آرزوهایی برای زندگی در کنار هم داری؟
برای اطمینان از سلامت خود برای زندگی طولانیمدت در کنار هم چه میکنی؟
آیا میتوانی روزی را تصور کنی که دیگر کنار هم نباشیم؟
🌸مشخص است که این هفت موضوع گفتگو میتوانند عوامل مهمی در سلامت و قدرت را به شما با همدیگر باشند و در نتیجه موفقیت کلی زندگی و ازدواج شما را نیز نشان خواهند داد.
🍃پاسخ این سوالات نکات مهم و زیادی درمورد دوام رابطهتان به شما میگوید و میتواند پیشگوییکننده خوبی برای موفقیت رابطه شما باشد.
پس قبل از ازدواج حتماً درمورد این هفت موضوع با طرفمقابل خود صحبت کنید و مطمئن باشید که پشیمان نخواهید شد.
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸اولین لحظه باز شدندربهای حرمامامرضاعلیهالسلام
🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸🔸
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
📚 قضاوت
مجلس میهمانی بود:
پیرمرد از جایش برخاست تا به بیرون برود……
اما وقتیکه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد…..
و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت……
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده….به همین خاطر صاحب خانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟؟؟
پیرمرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است نمیخواهم فرش خانه تان خاکی شود...
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
@haram110
🍁
.
چقدر زیباست...
زندگی زنی که مردی دارد که از خیالش، خیالِ هیچ نامحرمی عبور نمیکند...
و مردی که زنی دارد که خیالش راحت است، که اون بیخیال عشقش نمیشود...
زنی که مردی دارد که از عروسک های خیابانی چشم میدوزد...
که نگاهش فقط سهمِ #عروس خانه اش باشد...
و مردی که زنی دارد که با #حجاب و عفتش قدردانِ پاکی #چشمان مردِ خانه اش هست...
زنی که مردی دارد که در خیابان به دختر های مردم تنه نمیزند!
تا تنه ی درخت زندگی هیچ دختری نشکند...
و مردی که زنی دارد که سربه زیر از گوشه ی خیابان راه میرود...
تا گوشه ی دلِ هیچ "مرد سربه هوایی" را اشغال نکند..
@haram110
#كودك انساني به دليل اینکه:
❌نادان، ناتوان، نيازمند و اشتباهكار است و فكرهاي بد مي كند در سه سالگي به اين نتيجه مي رسد كه من بدم!
و فقط تنها كاري كه پدر و مادر مي توانند انجام بدهند اين است كه ميزان اين احساس بد بودن او را كم كنند. يعني آنقدر با او به درستي برخورد كنند كه بچه در سه سالگي بگوید: من كمي بدم!
و بعد بين سه تا هيجده سالگي، اگر پدر و مادر روزي پنجاه بار به موقع، بجا، درست و به اندازه، اين پيام را به فرزندشان بدهند كه: تو خوبي، اين اميد هست كه بچه در هجده سالگي به اين نتيجه برسد كه من خوبم!
‼️به همين جهت هست كه هفتاد درصد مردم دنيا، ته وجودشان نوشته شده:❌#من بدم
4_5911440798343235667.mp3
6.95M
#دین_زیباست
⏰ کلاس های سه دقیقه ای برای نوجوانان
جلسه 59
امام مهربانی ها.
دین مان را از چنین کسی گرفتهایم.
داستانی زیبا درباره امیرالمومنین سلام الله علیه
#امیرالمومنین
#امام_علی علیه السلام
#انفاق
#یتیم
#حکومت_علوی
کارشناس : دکتر محمد فقیهی رضایی
هدف ما آموزش نوجوانان است ؛
تهیه مطالب با ما ، اما نیمِ کار با شماست که باید این فایل را به گوش نوجوانان شیعه اطرافتان برسانید!
@haram110
4_5771508852579106910.mp3
1.76M
#فایل_صوتي_امام_زمان
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣چقدربه فکر حجت زنده خدا درزمین ،هستی؟
❣چقدر برای امام زمانت،دغدغه و دلهره داری؟
همون قدر هم؛
امام زمان به يادته!
باامام زمانت رفیق شو👇
#استاد_شجاعی 🔊
💐السَّلَامُ عَلَى رَبيعِ الاَنامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام💐
حرم
✨🌏🌤 🌎🌤 🌤 🍃 #منجی_در_ادیان 💕 #امامزمانعجدرادیانومذاهبمختلف🗞 #مهدویت_در_نگاه_اهل_سنت ۷ 📖 ⭕
✨🌏🌤
🌎🌤
🌤
🍃 #منجی_در_ادیان 💕
#امامزمانعجدرادیانومذاهبمختلف🗞
#مهدویت_در_نگاه_اهل_سنت ۸ 📖
⭕️ هم نام رسول الله
🔹 اهل سنّت و شيعه اتفاق نظر دارند كه حضرت مهدى، هم نام رسول خدا است. (١)
🔸 حتى در بعضی روايات به نام آن حضرت تصريح شده است؛ چنانكه ابن مسعود از پيامبر اكرم اینگونه نقل كرده است: «اسم المهدى م.ح.م.د» (٢)
📚 درسنامه مهدویت، جلد ١، ص ٩١
📕١. مقدسى شافعى، عقد الدرر، ص ۵۵
📘٢. جلال الدين سيوطى، الحاوى للفتاوى، ص ٨٨
💐السَّلَامُ عَلَى رَبيعِ الاَنامِ
وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام💐
4_5974279081871541843.m4a
19.13M
#سـلسـله_مبـاحـث_تـخـصصی_نـقـد_جـریـان
#یـمـانی
پیشنهاد دانلود برای شیعیان اهلبیت علیهم السلام
#مـراقـب_دزدان_عـقیـده_بـاشـید
⚡️موضوع:حدیث وصیت و تباهی عمر مدعی
#مـهم
استاد سيدعبدالصمد موسوي
#جلسه_هفتم
@haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالس
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_هفدهم
💠 بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش میخواست که جسم تقریباً بیجانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقهام را رها کرد، روی زمین افتادم.
گونهام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بیسر #مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میکردم که دوباره سرم آتش گرفت.
💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!»
پلکهایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت.
💠 عدنان با یک دست موهای مرا میکشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجههای دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریدهاش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید.
در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط #عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست #داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای #اذان صبح در گوش جانم نشست.
💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنههای آنجا پخش میشود.
هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میکردم همه شهر #مقام حضرت شده و بهخدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر میشنیدم.
💠 در تاریکی هنگام #سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شکست.
با دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم میداد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم.
💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم.
عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت.
💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه #وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم.
صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت.
💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد.
صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که #آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!»
💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.»
دل حیدر در سینه من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غمهایم را پشت یک #عاشقانه پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!»
💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!»
اشکی که تا زیر چانهام رسیده بود پاک کردم و با همین چانهای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟»
💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم #جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.»
و من میترسیدم تا آغاز عملیات #کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمیرفت...
#ادامه_دارد
@haram110
✍نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
🌻اندر حکایت معجزات بی شمار حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام...
🔹معجزه رد الشمس (بازگشت خورشید) برای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز عید فطر ....
▫️در ماه شوال المکرم، دو معجزه رد الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اتفاق افتاده است :
👈اول ماه که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اتفاق افتاد.
👈 و پانزدهم این ماه، هنگام عازم شدن حضرت برای جنگ صفین...
▫️مرحوم اربلی در کتاب "کشف الغمة" مینویسد:
اسماء بنت عمیس و ام سلمه و جابر و ابو سعید خدری روایت کرده اند که:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) در منزل خود تشریف داشتند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در محضر مبارک آن بزرگوار نشسته بودند که جبرئیل بر پیامبر نازل شد و از جانب خداوند متعال وحی آورده بود.
پیامبر سر مبارک را در دامان امیرالمؤمنین گذارد و سر خود را بر نداشت تا اینکه غروب تا این که خورشید غروب کرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نماز عصر خود را نخوانده بود. وقتی که وحی قطع شد پیامبر سر مبارک خود را برداشت و فرمود : یا علی نماز خوانده ای؟
عرض کرد : چون سر مبارک شما به دامن من بود نتوانستم برخیزم و نماز بخوانم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
بخوان خدا را تا خورشید را برای تو برگرداند و نماز را در وقت خود ایستاده بخوانی.
حضرت امیرالمؤمنین نیز دعا کردند و خورشید برگشت و به وقت نماز عصر رسید و حضرت نمازشان را خواندند و خورشید دومرتبه غروب کرد.
📗منبع: کشف الغمه جلد ۳ صفحه ۱۷۱.
#معجزات_امیرالمؤمنین_
#امیرالمؤمنین_
#اول_شوال_
#تقویم_تاریخ
#عید_فطر_
@haram110
✴️ سه شنبه 👈6 خرداد 1399
👈3 شوال 1441👈26 می 2020
🕌مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥قتل موکل عباسی به دستور پسرش در 41 سالگی(247 هجری)
📛 اول صبح صدقه فراموش نگردد.
📛از امور ازدواجی پرهیز گردد.
📛مشارکت هم خوب نیست.
📛دیدار حاکمان هم خوب نیست.
👶مناسب زایمان و نوزاد پر روزی و عمری دراز دارد.ان شاءالله.
🤕بیمار امروز به زحمت می افتد.
✈️ مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
✳️مسهل خوردن.
✳️خرید و فروش ملک و کالا.
✳️و امو زراعی نیک است.
🔲این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در ان کتاب مطالعه فرمایید.
👩❤️👨مباشرت و مجامعت.
امشب شب چهارشنبه مباشرت و عروسی مکروه است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) باعث طول عمر است.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز موجب ضعف مغز است.
✂️ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه 4 سوره مبارکه نساء است...
و اتوا النساء صدقاتهن نحله...
و مفهوم ان این است که یا مال زیادی به ملک خواب بیننده می اید و یا ازدواج میکند. ان شاءالله. و شما مطلب خود را قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
@haram110
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر صبح
همه با هم این دعارو بخوانیم
🌸✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
3 شوال
1 ـ قتل متوکّل
در سال 247 هـ در شب چهارشنبه متوکّل عبّاسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل رسید. مدّت خلافت او 14 سال و ده ماه و عمر نحسش 41 سال بود. (1)
متوکّل بعد از واثق، در 232 هـ به خلافت نشست. در ایّام او لهو و لعب و طرب، مخصوصاً در مجلس او بسیار بود. او مردی خبیث السیره بود و چنانچه امیر المؤمنین علیه السلام فرموده بود، کافر ترین آل عباس بود. (2)
عمرو بن فرج را والی مدینه و مکّه کرد، و او به مردم دستور داده بود که کسی به آل ابی طالب علیه السلام احسان نکند، و اگر کسی کوچکترین احسانی کند سخت عقوبت خواهد شد، به حدی کار بر علویّین تنگ شده بود که لباس های زنان علویّه کهنه و پاره شده بود و پیراهن سالمی را برای نماز به نوبت می پوشیدند، و نخ ریسی می کردند، تا متوکّل به درک واصل شد. (3)
از اعمال زشت و پست متوکّل این بود که همیشه و در همه جا امیر المؤمنین علیه السلام را به بدی یاد می کرد، و به آن حضرت جسارت می کرد. او چندین بار قبر مبارک حضرت سیّد الشهداء علیه السلام را خراب کرد، ولی دوباره بنا شد. متوکّل در راه زیارت آن حضرت دست قطع می کرد و زوّار را می کشت. تا جایی که تعداد کشتگان را 70 هزار نفر نقل کرده اند. (4)
در زمان ما هم بعد از سقوط حاکم ظالم عراق صدام ملعون و حرکت شیعیان به سمت کربلای معلّی برای زیارت، جمعی از زائرین به طُرُق مختلف در مسیر به شهادت رسیدند.
به خاطر جسارت هایی که متوکّل در مجلسی به امیر المؤمنین علیه السلام کرد، منتصر پسرش در شب چهارشنبه سوّم یا چهارم ماه شوال چند نفر از غلام های خاص پدر را مأمور کشتن وی کرد، و آن ها در حالی که متوکّل مشغول شرب خمر بود، خونش را ریختند و به درکات جحیم شتافت.
در همان روزی که متوکّل به دستور پسرش منتصر کشته شد مردم با او در قصر معروف جعفری بیعت کردند.
منتصر مردی به ظاهر رئوف و مهربان بر اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله بود، و بر عکس پدر خود به آل ابی طالب علیه السلام احسان می کرد و به هیچ وجه متعرض ایشان نمی گشت.
او زیارت امام حسین علیه السلام را آزاد کرد و مانع احدی نشد، و دستور داد فدک را به اولاد امام حسن و امام حسین علیهما السلام رد کنند، و اوقاف آل ابی طالب علیه السلام را آزاد کرد و دستور داد کسی متعرض شیعیان علی علیه السلام نشود.
همچنین برای علویّین و علویّات مدینه اموالی فرستاد تا در میانشان تقسیم شود. او در روز 25 ربیع الأوّل سال 248 هـ بیمار شد و در پنجم ربیع الثانی هنگام عصر در گذشت و مدّت خلافتش شش ماه بود.
گفته شده که او مسموم شد به زهری که در شاخ حجامت ریخته بودند. (5)
📚 منابع :
1. توضیح المقاصد : ص 26. و ... .
2. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج 2، ص 311. بحار الأنوار : ج 41، ص 322.
3. الکنی و الألقاب : ج 3، ص 144. مقاتل الطالبین : ص 396.
4. رساله ی فیروزیّه، میرزا عبد الله افندی رَحِمَهُ الله.
5. تتمة المنتهی : ص 322 ـ 330. و ... .
@haram110
✨﷽✨
#داستانڪ
✍خدایی که سختی های تو را میبیند، تلاش تو را هم میبیند... بیخیال نشو!
دختر زیبای شاه عباس ، فرار کرده بود و در کوچه و خیابان میگذشت تا شب به حجره یک طلبه پناه برد ... به او گفت از خانواده مهمیست که اگر به او پناه ندهد ، بیچاره اش میکند... آقا محمد باقر هم ناگزیر به او پناه داد... دختر زیبای شاه ، شب در حجره خوابید... اما محمد باقر تا صبح نخوابید و دانه دانه انگشتانش را روی چراغ میسوزاند تا مبادا مغلوب وسوسه هایش شود ... صبح شد ، دختر و طلبه را گرفتند و به دربار بردند... شاه گفت وسوسه نشدی؟ طلبه انگشتان سوخته اش را نشان داد ... شاه از تقوای طلبه خوشش آمد و به دخترش پیشنهاد ازدواج با او را داد و دختر قبول کرد! و محمد باقر استرآبادی، شد محمد باقر میرداماد، استاد ملاصدرا و داماد شاه ایران!
همیشه نهایتِ تلاشتو بکن!!
تا نتیجه ی شیرینشو ببینی
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏰ @haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هفدهم 💠 بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را ک
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را میکوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلولههای داعش را بهوضوح میشنیدیم.
دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزشهای نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن #محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم.
💠 تا اولین افطار #ماه_رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است.
تأسیسات آب #آمرلی در سلیمانبیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لولهها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم.
💠 شرایط سخت محاصره و جیرهبندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای #افطار به نان و شیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل #شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم.
اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریههای یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟
💠 زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو #قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید.
در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزهداری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکلهای برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم.
💠 یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در #سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشیها میجنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود.
زنعمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد.
💠 زنعمو نیمخیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با #خمپاره میزنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشههای در و پنجره در هم شکست.
من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خردههای شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود.
💠 زنعمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه میکرد نمیتوانست از پنجره دورشان کند.
حلیه از ترس میلرزید، یوسف یک نفس جیغ میکشید و تا خواستم به کمکشان بروم غرّش #انفجار بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجرههای بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد.
💠 در تاریکی لحظات نزدیک #اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمیدید و تنها گریههای وحشتزده یوسف را میشنیدم.
هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست میکشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمیدیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟»
💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمیدید و با دلواپسی دنبال ما میگشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس میلرزند.
پیش از آنکه نور را سمت زنعمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!»
💠 ضجههای یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ میترسیدم #امانت عباس از دستمان رفته باشد که حتی جرأت نمیکردم نور را سمتش بگیرم.
عمو پشت سر هم صدایش میکرد و من در شعاع نور دنبالش میگشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بیخبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست...
#ادامه_دارد
✍نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
حرم
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 💠 #هزار و یک #داستان از #زندگانی #امیرالمؤمنین علی علیه السلا
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
💠 #هزار و یک #داستان از #زندگانی #امیرالمؤمنین علی علیه السلام 💠
🔸 #از_بعثت_تا_رحلت_پيامبر 🔸
🌸 #عادل_دادگر 🌸
روي گاوي با شاخ تيز خود شكم خري را دريد. صاحب خر شكايت خود را به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرضه داشت هنوز خدا صلي الله عليه و آله و سلم سخن نگفته بود كه ابوبكر عقيده اش را اظهار كرد و گفت حيوان زبان بسته اي حيوان زبان بسته ي ديگري را كشت به كسي مربوط نيست. ولي اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: اگر آن گاو آزاد بود و به خر حمله آورد و
شاخش زده صاحب گاو مسئول اين جنايت است زيرا گاو وحشي خود را آزاد گذاشته تا به مال مردم تعدي و تجاوز كند. ولي اگر آنجايي كه گاو بسته بوده و خر با پاي خود به پيش گاو رفته و سرانجام كشته شده صاحب گاو گناهي ندارد و از دادن تاوان معاف است.
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: قضاوت علي كافيست. [۸۵].
🌸 #سلام_خضر_نبي_به_پيامبر_و_علي🌸
روزي علي (عليه السلام) همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در يكي از راههاي مدينه عبور ميكردند ناگاه مردي بلند قامت و چهارشانه … جلو آمد و بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سلام كرد و احترام شاياني نمود سپس رو به علي (عليه السلام) كرد و گفت: سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو اي خليفه چهارم، آنگاه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رو كرد و گفت: آيا اين گونه نيست كه گفتم؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آري چنين است. آن شخص ناشناس از آنجا رفت علي (عليه السلام) از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
پرسيد: اين چه لقبي بود كه اين مرد ناشناس به من داد و تو هم آن را تصديق كردي، من خليفهام چهارم هستم؟ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: حمد و سپاس خدا را، همانگونه كه او گفت تو خليفه چهارم هستي زيرا اولين خليفه آدم (عليه السلام) است. [۸۶] و دومين خليفه داود (عليه السلام) است. [۸۷] و سومين خليفه هارون برادر موسي (عليه السلام) است كه خليفه موسي شد [۸۸] و خداوند در (آيه ۳ سوره توبه) ميفرمايد:
و اين اعلامي است از طرف خدا و رسولش بر عموم مردم در روز حج اكبر (عيد قربان) كه خداوند و پيامبرش از مشركان بي زار است.
اي علي ابلاغ كننده برائت از مشركان از جانب خدا و رسولش تو هستي و تو وصي و وزير من ميباشي و دين مرا ادا ميكني … پس تو چهارمين خليفه ميباشي چنانكه آن شخص با اين عنوان بر تو سلام كرد آيا ميداني او چه كسي بود؟
او برادرت خضر (عليه السلام) بود[ ۸۹]
📚منابع:
[۸۵] كتاب معصوم دوم.
[۸۶] بقره/ ۳۰.
[۸۷] ص/ ۲۶.
[۸۸] اعراف/ ۱۴۲.
[۸۹] عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۹.
@haram110