eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
640 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6035380656719005947.mp3
9.92M
غربت بقیع- محمدرضا لبّانی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
* 💞﷽💞 ‍ - وقتی بیهوش بودی، به این فکر میکردم که اگه به هوش بیای اما یه اتفاق دیگه برات بیفته چی? مثلا حافظه ت رو از دست بدی، مشکل نخاع پیدا کنی یا مث الان .... اون شب توی امامزاده، وقتی به تابلوی بالای امامزاده خیره شده بودم عکس مردی جلوی چشم هام بود که سوار یه اسب سفید بود اما چشم هاش.... اونجا بود که نذر کردم. نذر بودنت و سالم بودنت! نمیدونم نذرم درست بود یا نه، نمیدونم بتونم از پسش بربیام یا نه اما مطمئنم قبول شده و یه روزی این مشکل هم حل میشه. وقتی کسی پدر فضل و بخشش باشه، اگه نذر یکی رو قبول کنه، امکان نداره حاجتش رو نصفه نیمه بده... شاید یجا نده، اما در نهایت کامل میده سیاوش که این حرفها امید خاصی را در دلش روشن میکرد پرسید: -و اون نذر سخت چی بود? - سختیش برای من نیست. برای تو هست که باید دل بکنی! -دل بکنم? از چی? - از پگاز! سیاوش که احساس گیجی میکرد گفت: -پگاز؟ چرا اون? - من اسب تو رو نذر تعزیه حضرت کردم. میدونستم چقدر دوستش داری. با خودم فکر کردم بخشیدن چیزی که برات مهم نیست سخت نیست. اگه از دوست داشتنی هامون دل بکنیم لایق چیزای بهتری میشیم ...میدونم که نباید به جای تو تصمیم میگرفتم اما مطمئنم که شرایط من رو درک میکنی... سیاوش ساکت شد. دل کندن از اسبی که آن همه دوستش داشت؟ اسبی که از کره گی بزرگش کرده بود را چطور میتوانست به دست دیگران بسپارد؟! اما راحله راست میگفت. بخشیدن چیزهایی که دوست نداریم ارزشی نخواهد داشت... برای همین به احترام راحله و نذرش حرفی نزد... - خب، وقتی من بیهوش بودم دیگه چه خوابایی برام دیدی? راحله که میدانست این سکوت سیاوش به معنای رضایت است تصمیم گرفت کمی سر به سرش بگذارد: -به این فکر میکردم که اگه قبل تموم شدن محرمیتمون بهوش نیای چی میشه - چند روز دیگه ست? -دو روز! سیاوش هنوز می ترسید برای از دست دادن راحله. این مدت راحله خیلی اذیت شده بود و سیاوش میترسید مبادا از تصمیمش پشیمان شده باشد. کلاهش را از سر برداشت و کنارش روی نیمکت گذاشت، دستی به موهای کوتاهش کشید و در حالیکه سعی میکرد کلافه گی اش را پنهان کند پرسید: -خب، حالا که میخواد تموم شه میخوای چکار کنی? - میدونی سیاوش، این مدت خیلی سخت گذشت. وقتی به این فکر میکنم که قرار باشه بقیه زندگیمون به همین روال باشه خیلی سخت میشه سیاوش سعی کرد صدایش نلرزد: -یعنی میخوای .... نتوانست جمله اش را کامل کند. راحله خوشحال بود که سیاوش نمیتوانست چهره اش را ببیند وگرنه رازش لو میرفت: - اینجوری خیلی سخته سیاوش... سیاوش سکوت کرد. انگار دنیا روی سرش خراب شده باشد: - درک میکنم... همینکه این مدت پیشم موندی هم ممنون راحله لبهایش به خنده کش آمده بود، دلش سوخت... نتوانست بیشتر از این اذیتش کند: -یعنی تو نمیخوای دیگه پیشت بمونم؟ و سیاوش که نمیخواست با خودخواهی اش مانع خوشبختی راحله شود در حالیکه تقلا میکرد صدایش از گلویش بیرون بیاید گفت: - وقتی قراره اذیت بشی نه! لزومی نداره زندگیت رو خراب کنی! راحله چرخید به سمت روبرویش و با بی تفاوتی گفت: -حیف شد! آخه من حلقه خریده بودم برات برای سر عقد، میخواستم ببینم اندازه ت هست یا نه! خب اگه نمیخوای من بمونم باید صبر کنم به دست یکی دیگه اندازه کنم! سیاوش که گیج شده بود گفت: -حلقه؟ مگه نمیگی که نمیخوای بمونی؟ - من همچین چیزی گفتم? من گفتم زندگی اینجوری سخته، اما اگه تو هنوز مث روزای اول منو دوست داشته باشی من حاضرم تا جهنم هم باهات بیام! سیاوش که هنوز نمیتوانست این حرفها را باور کند گفت: - پس اون حرفها .... راحله با بدجنسی گفت: -وقتی شما یک هفته تمام خودت رو میزنی به فراموشی و مارو دق میدی خب ما هم باید یجوری تلافی کنیم دیگه... یادت باشه دیگه هیچ وقت سر به سر من نذاری سیاوش کمی مکث کرد و بعد انگار کم کم به جریان پی برده باشد، زد زیر خنده: -باشه، باشه خانوم... یکی طلب من... بعد انگار بار بزرگی از روی دوشش برداشته باشند، عرق پیشانی اش را پاک کرد، نفسش را با صدا بیرون داد و گفت: -هوووففف! خب حالا اون حلقه رو بده ببینم! راحله گردنبند چوبی را که خریده بود از کیفش بیرون آورد و گفت: -حلقه رو که باید با هم بریم بخریم، اما به جاش یه گردنبند برات گرفتم که جایگزین اون گردنبند قبلیت بشه بعد بلند شد و در حالیکه گردنبند را به گردن سیاوش می انداخت گفت: -ولی حسابی ترسیدیا! -عمرا! منو رو هوا میبرن! از خداشونه تا یه پسر خوش تیپ مث من بهشون پیشنهادازدواج بده! راحله خندید و سیاوش که از برملا شدن رازش با یک کلک ساده، حرصش گرفته بود ادامه داد: -بالاخره نوبت ما هم میشه... تا الان که طلب من شده دوتا! راحله بلند شد، دست سیاوش را گرفت تا بلند شود و همانطور که بازویش را بغل میکرد تا کمی پیاده بروند گفت: -فعلا اقای طلبکار،مارو ببریه شام بده تا بعد هم خدا کریمه
* 💞﷽💞 ‍ مدتی طول کشید تا شرایط برای مراسم مهیا شود. خرید ها انجام شد، خواهر ها از فرانسه آمدند و بالاخره، بعد از یک ماه و نیم، در یکی از شب های سرد پاییزی، در حالیکه بیرون برف میبارید، درون سالن گرم هتل، سرنوشت دو نفر، در میان صدای صلوات و کف و هلهله به یکدیگر پیوند خورد. سید همان طور که کادو را به سیاوش میداد گفت: -یادم تورا فراموش! اینم اخرین جناق مجردیت که طبق معمول، باختیش! و همانطور که داشت گره کراوات سیاوش را مرتب میکرد ادامه داد: -اخه تو که حافظه ت عین حافظه ماهی گلی نیم ساعته ست، چرا شرط میبندی اخوی؟ خب همینجوری به ما شام بده دیگه! سیاوش کادو را گرفت و خندید. * چهار سال بعد، وقتی راحله موجود کوچک و ظریفی را در دستان سیاوش گذاشت ذوق زده گفت: -بگیرش بابا سیاوش! بابا! چه کلمه دلپذیری! کاش میتوانست چهره این فرشته کوچک را ببیند. چشم هایش را کمی به هم فشار داد اما فایده ای نداشت! عمل هایی که انجام داده بود نتوانسته بودند کمک چندانی به بینایی اش کنند. آن تاریکی مطلق از بین رفته بود اما صرفا فضایی تاریک و روشن جلویش می دید. حالا هم، جز همان تصویر مات و مبهم چیز دیگری پیدا نبود. به آرامی نوزاد کوچک را، که داشت دست هایش را می مکید، بالا آورد و صورت نرم و لطیفش را به صورت خودش، که حالا با محاسن پوشیده شده بود، چسباند! گرمای خوشی زیر پوستش دوید. بوسه ای نرم به پیشانی اش زد و دوباره چشم دوخت به چهره اش! احساس کرد رگه هایی از نور جلوی چشمانش میبیند. کم کم همه چیز سفید شد و بعد تصویری تقریبا واضح، جلوی چشمش نقش بست. هنوز جزییات را نمیدید اما آنقدر میدید که بتواند فرشته معصومی را ببیند که در لحاف پشمی و ظریف سفیدی پیچیده شده و با چشم های روشنش که نشانه ای از پدر بود، زل زده بود به چشم های پدرش که حالا پر از اشک بود... ریحانه ای که به برکت وجود و مهرش، چشمان پدر نوری گرفت و برای همین آلاء نامیده شد. و سیاوش جملات آن سال های راحله در ذهنش مرور شد: -کسی که پدر فضل و بخشش باشه، اگه نذر یکی رو قبول کنه، امکان نداره حاجتش رو نصفه نیمه بده... ...
✍...جماعت وهابی ساخت و گنبد و بارگاه را شرک میدانند و این عمل را بدعت ؛ البته به شیعه که میرسند ، فتواهای کیلویی در جواز قتل بدین جهت هم می‌دهند.... و اما همانطور که در جریانید بنای بر قبر مبارک پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مشت محکمیست بر دهان این نواصب! اما بعد.. 👳‍♂ابن بطوطه شافعي از جهانگردان معروف اهل تسنن پيرامون ورودش به شهر بصره و ساخت مسجد بر روی قبر طلحه چنين می‌نويسد: از جمله مشاهد بصره، قبر طلحه (يکي از افراد عشره مبشره) است که در داخل شهر قرار دارد و بر روی آن قبه و مسجدی بنا شده و در گوشه‌ای از آن براي زائرين طعام آماده می‌شود. اهل بصره برای آن تعظيم شديد می‌کنند». 📚 رحلة ابن بطوطة، 14/2 ❓سوالي که در ذهن انسان می گذرد، اين است که براستی آيا در شهر بصره هيچ عالمی نبوده است تا به فرض وهابيون اين بناء شرک را خراب کند؟ ❓آيا اين تعظيم و احترام اهل تسنن نسبت به قبر طلحه خود بهترين دليل عملي مخالفت اهل سنت با وهابيت در مساله ساخت مسجد بر قبر نيست؟ 🏴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🏴
‍ ‼️ افتخار «ذهبی» به گنبد و بارگاه ابوحنیفه!!!!!؟؟::::: «وعلیه قبة عظیمة ومشهد فاخر ببغداد» ابوحنیفه در بغداد گنبد بزرگ و بارگاه فاخری دارد. 📚 سیر أعلام النبلاء ج 6، ص 403، باب 163 ⁉️ اگر شرک است و بت پرستی و قبرپرستی؛ چرا بارگاه قبر محل زیارت برای اهل سنت شده است و امثال ذهبی بهش افتخار میکنند و روزانه مردمان زیادی از اهل سنت به زیارت به اینجا می آیند؟؟ اگر ساخت گنبد و بارگاه شرک اکبر است چرا هر ساله قبر و بارگاه ابوحنیفه باشکوه تر از قبل میشود؟ چرا گنبد بارگاه و ضریح روی قبر ابوحنیفه را تخریب نمی‌کنید؟ چرا همانطور که فتوا به تخریب قبر و بارگاه رسول الله داده اید فتوا به تخریب گنبد و بارگاه ابوحنیفه و بخاری .. نمی‌دهید؟؟!! 🏴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🏴
🔴 جواز بنای بر قبور و بازسازی آن در کلام شیخ عزیز الرحمن عثمانی دیوبندی عالم اهل‌سنت ✍سوال: ۷۱۱ پخته کردن قبر و ساختن قبه بر آن از احادیث ثابت است یانه و اگر به اندازه یک بالش بطور آثار ساخته شود در آن حرجی نخواهد بود،اگر ساخته شده باشد ویران کردن چه حکم دارد؟ روضه مبارکه چه وقت ساخته شده ؟ 🔸..اما فقها در هیچ جایی حکم انهدام قبور را نکرده اند و این بعضی از آثار ثبوت قبه معلوم می شود چنانچه منقول است که حضرت عمر به قبر حضرت ابراهیم رسیده در آنجا دو رکعت نفل خوان وحكم انهدام قبه را نفرمود، لذا امر انهدام قبات را هر کسی نموده خوب نکرده و بر قبر علامه ای نهادن از فعل خود آنحضرت ثابت می باشد طوریکه در صحاح آمده واز اثر حضرت عمر معلوم گردید که در آن زمانه نیز قبه وجود داشت .. 📚فتاوى دار العلوم دیوبند جلد5 صفحه 348 ⁉️ سوال از مخالفین چرا صحابه و پیامبران را قبرپرست و بت پرست خطاب نمی‌کنند؟! آیا فقط ساخت گنبد و بارگاه برای اهل بیت علیهم السلام و بزرگان شیعه جرم و حرام  است؟! 🏴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🏴
مولوی عبدالرحمن سربازی از علمای معاصر اهل تسنن و بیان جنایات وهابیت در مورد تخریب بیت شریف حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها : یکی از رفتارهای افراطی وهابیت تخریب آثار متبرک متعلق به پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و از جمله آنان تخریب منزل شریف حضرت خدیجه(سلام الله علیها) می باشد که تبدیل به دستشویی شده است وهابیت در حالی منزل حضرت را تبدیل به دستشویی کرده اند که آثار یهود را به عنوان آثار باستانی حفظ نموده و حتی برداشتن تکه سنگی از آنجا جرم به حساب می آید. ⁉️ به راستی چنین تفکری محب رسول الله صلی الله علیه و آله و اصحاب و اهلبیت علیهم‌السلام است؟ ⁉️ چرا آثار یهود را باید حفظ کرد ولی آثار اسلامی باید از بین برود؟!!! 🏴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🏴
43.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان : ناگفته هایی از وهابیت نجس 🔘در کلام مرحوم حجت‌الاسلام ‌شیخ عبدالحسین ⏱ : کمتر از ۹ دقیقه ✔️ • 🔝لطفا در نشر آن کوشا باشیم ✔️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🏴