✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #تفکر_عثمانی در واقعه کربلا قسمت • بیست – هفتم✔️
🔻بخش دوم: قسمت چهارم ☑️
در بخشهای قبل بیان شد که اختلاف دو سپاه، اختلاف سلیقه یا اختلافی جزئی نبود، بلکه اختلاف عقیدتی و فکری بود. در این میان، قرائت یک آیه توسط امام حسین علیه السلام در عاشورا قابل توجه است. وقتی امام علیه السلام این آیات را قرائت فرمودند: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوٓا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوٓا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ؛ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ.» یکی از سوارکاران سپاه دشمن گفت: بخدا سوگند که ما آن پاکیزگان هستیم و خبيثان شمائید.
📚تاریخ طبری، ٥/٤٢١
✅ برداشت هریک از طرفین دربارهٔ آیات مذکور جالب توجه است؛ چراکه امام علیه السلام خود و سپاهش را مصداق "طیبین" دانستند و سپاه مقابل را مصداق "خبیثین" و سپاه دشمن نیز برعکس. (معاذ الله) واضح است که این اعتقاد ریشه در باورهای سپاه ابن سعد لعنهم الله دارد و کسی آنان را وادار به بیان چنین کلماتی نکرده بود. چه آنکه نسبتهای مکررِ ناروا به امام علیه السلام دال بر همین مطلب است؛ مانند این جمله که یکی از دشمنان به امام علیه السلام نسبت داد: "کذاب بن کذاب"❗️(معاذالله) این سخنِ سراسر کفر، دال بر این است که عثمانی مذهبان در کربلا، امام حسین علیه السلام و پدرش حضرت امیرالمومنین علیهم السلام را معاذ الله کذاب میدانستند! لذا میپرسیم: آیا کسی جز دشمن، چنین نسبتی به امام معصوم علیه السلام میدهد.⁉️
💠 تشبیه جناب "زهير بن قین" رضوان الله علیه به "مؤمن آل فرعون"
👈🏻 پس از آنکه امام حسین علیه السلام سخنانی از روی نصیحت و خیرخواهی برای عدم جنگ و خونریزی فرمودند، برخی یاران آن حضرت علیه السلام نیز قدم پیش نهادند تا شاید به گونهای دیگر سخن گویند و مفید واقع شود. گفتهاند نخستین کسی که از یاران امام علیه السلام با سپاه عمر سعد سخن گفت جناب "زهیر بن قین" بود. با توجه به اینکه برخی از اصحاب، هم از جهت فکری_سیاسی، و هم از جهت مذهبی_دینی، از جناب زهير بن قین مشهورتر بودند (مانند بریر بن خضیر، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر و ابوثمامه صاندی و عابس بن شبیب شاکری) و هریک از این افراد از شجاعان عرب و بزرگان و رهبران شیعه و قراء مشهور کوفه بودند، بنظر میرسد که پیش قدم شدن جناب زهیر که سابقه سیاسی او عثمانی بوده، بی دلیل نبوده و شاید از جهت تناسب حال با سپاه عمر بن سعد لعین بوده است؛ چرا که وقتی جناب زهیر نصیحتهای بسیاری کرد، آنان علاوه بر فحاشی به او، ابن زیاد ملعون را تمجید و ستایش و دعا کردند و گفتند به تنها چیزی که رضایت خواهند داد، تسلیم در برابر امر ابن زیاد لعین است و در غیر این صورت امام علیه السلام و هرکه با اوست را خواهند کُشت. وقتی جناب زهير به سخنانش ادامه داد، امام علیه السلام به او پیغام دادند که: «فلعمري لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه وأبلغ في الدعاء لقد نصحت لهؤلاء وأبلغت لو نفع النصح والابلاغ» یعنی قسم بجانم همانگونه که مؤمن آل فرعون قوم خویش را نصیحت کرد و بخوبی از آنان دعوت نمود، تو نیز آنان را بخوبی نصیحت کردی، اگر نصیحت و خیرخواهی برایشان سودی داشته باشد.
📚 تاریخ طبری، ٤/٣٢٤
این مثال از طرف امام علیه السلام، حاکی از آن است که سپاه مقابل تفکر و عقیدهای خلاف دارند. نگاهی به کاربرد این مثال در تبیین بحث مفید خواهد بود که بعنوان نمونه حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام نیز جناب "اباذر رضوان الله علیه" را به "مؤمن آل فرعون" تشبیه نمودند. چراکه او اخباری از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله را نقل میکرد که با سیاستهای عثمان و تیم وی مخالفت داشت؛ عثمان لعین نیز از این مثالِ حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام ناراحت شد!
📚الجمل، ص ١٧٨
اینکه امام علیه السلام جناب اباذر را به مؤمن آل فرعون تشبیه نمودند، شاید کنایه از این است که افراد مقابله کننده با جناب اباذر، در جبهه باطل قرار دارند.
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔎#عاشورا_در_عامه #مقتل قسمت • بیست - نهم✔️
🔻 عاشورا از دیدگاه جماعت عمریه -24-
🚫 ابن تیمیه و شُبهه در عزاداری (بخش سوّم)
در مطالب گذشته، معنای لغوی و اصطلاحی بدعت بیان شد، سپس از قرآن به سیره حضرت یعقوب علیه السّلام اشاره شد که در فراق یوسفِ پیامبر، حزن و اشکی کمنظیر داشت، و کلام زمخشری در تفسير آیات مربوطه ذکر شد. حال باید دید در سنّت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، اثری از اشک و حزن و عزاداری وجود دارد یا خیر؟!
1⃣ گریه در شهادت حمزه علیه السّلام
در جنگ اُحد وقتی حمزه علیه السّلام به شهادت رسید، رسول اکرم صلی الله علیه و آله بسیار محزون و گریان و داغدار شد. "حلبی" در سیره خود مینویسد:
"لما رای النبی حمزه قتیلا، بکی فلما رای ما مثّل به شهق" _ پیامبر اکرم چون پیکر خونین حمزه را یافت، گریست و چون از مُثله کردن او آگاهی یافت با صدای بلند فریاد زد و گریه سر داد. (السیرةالحلبیه، ج۲، ص۲۴۷)
این گریه و ناله از سوی آن حضرت علیه السلام برای عزای عمویش حمزه علیه السلام آنقدر شدید بوده که ابنمسعود میگوید:
"ما راینا رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم باکیاً اشدّ من بکائه علی حمزه، وضعه فی القبله، ثمّ وقف علی جنازته، وانتحب حتّی بلغ به الغشی، یقول: یا عمّ رسول اللّه! یا حمزه! یا اسد اللّه! واسد رسوله! یا حمزه! یا فاعل الخیرات! یا حمزه! یا کاشف الکربات! یا حمزه! یا ذابّ عن وجه رسول الله."
✍🏻 ندیدیم حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بر کسی گریه کند، آنگونه که با شدّت در عزای عمویش حمزه علیه السلام اشک میریخت، بدن حمزه علیه السلام را به طرف قبله قرار داد، سپس کنار آن قرار گرفته و با صدای بلند گریه کرد تا حال غش به آن حضرت علیه السلام دست داد، و خطاب به جسد عمویش میفرمود: ای عموی پیامبر خدا، ای حمزه! ای شیر خدا و شیر پیامبر خدا، ای حمزه! ای کسی که کارهای نیکو انجام میدادی، ای حمزه! ای کسی که سختیها و مشکلات را برطرف میکردی، ای حمزه! ای کسی که سختیها را از رسول خدا دور میکردی. (ذخائر العقبي، ص١٨١)
➖ "ابن کثیر" از إبن عمر روایت کرده است که:
"ان رسول الله صلی الله علیه وسلم لما رجع من اُحد فجعلت نساء الانصار یبکین علی من قتل من ازواجهن قال فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم ولکن حمزه لا بواکی له قال ثم نام فاستنبه و هن یبکین."
✍🏻 رسول اکرم صلی الله علیه واله چون از اُحد بازگشت، زنان انصار را مشاهده نمود که بر کُشتههای خود گریه میکنند. حضرت علیه السلام فرمودند: حمزه گریه کن ندارد. سپس بعد از مقداری استراحت متوجّه شدند که زنها برای حمزه گریه میکنند. از آن روز تاکنون زنان ابتدا برای حمزه و سپس برای کشتههای خود عزاداری میکنند.
ابن کثیر بعد از نقل این گزارش میگوید:
"و هذا علی شرط مسلم" _ این روایت شرط صحّت بر اساس مبنای مسلم را دارد. (البداية و النهایة، ج۴ ص۵۵)
حال باید از عمریون لعین پرسید که آیا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله خلاف شرع مرتکب شدند؟! (العیاذ بالله) آیا ایشان با رسوم جاهلیّت و معنای بدعت آشنا نبودند؟!
آیا تکلیف دین خود را نمیدانستند؟! هرچند پیامبری که عمریون در کتب خود معرّفی کردهاند، چندان هم تفاوتی با این اوصاف ندارد❗️
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۱۹
#هوالعشق
صبح به زور زینب از رختخواب بلند شدم٬
حالا بماند که با پارچ آب یخ خوب از من پذیرایی کرد
٬به طبقه پایین رفتم و علی نبود٬دلم گرفت٬لبخندی به لب اوردم و سمت اشپزخانه رفتم
-سلامممم مامان ملیحه صبحتون بخیررر
-سلام دختر گلم صبح شماهم بخیر
-سپاس فراواااان
-مادر جون بی زحمت بیا این شیرارو بریز تو لیوان
-چشششم
به سمت ٱپن رفتم و لیوان هارا در سینی گذاشتم٬و سوالم را پرسیدم
-مادرجون ٬علی کجاست؟
-مگه نگفت بهت مادر؟فکر کنم نخواسته ناراحت بشی
-چیو
-رفته اداره یه کار واجب داشت ولی گفت تا عصر برمیگرده برای خرید
-اهان..
دلم بیشتر گرفت٬این روزها بعد از امید بخدا٬برای دیدن دوباره علی از خواب بیدار می شدم ٬
از لیوان شیرها یکی را برداشتم چون دیگر میلی به خوردن صبحانه نداشتم٬مادر فهمید و پاپی من نشد.
بعد از صرف صبحانه زینب به کلاس رفت و من هم به اتاق٫باباحسین هم به درخت و گل ها میرسید ٬مامان ملیحه هم مشغول صحبت با خواهرش بود.
روی تخت نشستم ٬ارامم نگرفت٬نه تماسی نه پیامی از علی٬هیچ چیز نبود.میدانستم شغل سختی دارد اما حداقل که میتوانست زنگی بزند یا یادداشتی بگذارد.
به سمت پنجره رفتم که تمام منطره روبه رویم پر بود از درخت و گل٬محو زیباییشان بودم که صدایی اشنا شنیدم
-فاطمه خانوم؟
به فکر خود خندیدم ٫توهم هم زده بودم جالب بود... اما اینبار صدا نزدیک تر شد و یک آن ترسیدم و برگشتم٬علی بود.. از ترس نفسم سنگین شده بود و این فاصله نزدیک جانم را میگرفت
٬زمانی که موقعیت خود را دید عقب تر رفت و لبخند بانمکی زد٬
-سلام خانوم ترسو
-ترسو خودتی٬یه اهمی یه اوهومی چیزی سید٬قلبم وایستاد.
زیر لب چیزی گفت که نشنیدم
-خب ببخشیید خانوم جان٬الان از دستم ناراحتی؟
-نه بابا سید چه ناراحتی ٬یهو میری هیچی نمیگی ٬نه پیامی نه زنگی ٬چرا ناراحت باشم اخه مگه دیوونم؟؟
هم میخندید و هم شرمنده بود دستی در موهای خرماییش انداخت و سمت تخت رفت ٬که شاخه گل رزی را در دستش دیدم٬به سمت من امد و دستش را دراز کرد
-بفرمایید تقدیم شما به منظور منت کشی فراوااان ٬ببخشید دیگه خانوم
از این منت کشی ساده و راحت قند در دلم آب شد و با لبخندی شاخه گل را تا اعماق گلبرگ هایش بوییدم و تازه شدم از حس نابش.
-بخشیدین؟
-خخ بله حاج اقا ٬راضییم ازت٬خدا ازت راضی باشه.
-شما راضی باش خدام راضیه فاطمه خانومم
با لبخندی جواب صحبت های پرمهرش را دادم
-خب حالا لطفا حاضر شید بریم بازار که بسیار کار داریم٬زینبم الاناست که برسه٬مامان پاش درد میکنه با زینب میریم.البته اگر بخوای شما وگرنه تنها هم خب... میشه ها.
از شیطنت شیرینش خنده ام گرفت اما
-نه زینبم ببریم حوصلش سرمیره بچم
-بله... هعی خدا شانس بده..
اینبار نگاهش دقیقا حسادت میکرد ٬حسادتی شیرین به شیرینی عسل.
زینب که امد سریع حاضر شدیم٬سوار ماشین شدیم و به سمت بازار حرکت کردیم٬اول حلقه هارا باید میگرفتیم٫بعد ملزومات دیگر
-خب من اینجا ماشینو پارک میکنم شما پیاده شید چون در باز نمیشه همین گوشه وایسیدا گوشه..
از لحن تاکییدش ذوق کردم و زینب فقط زیر زیرکی میخندید
٬میدانستم خاستگار پر و پاقرصی دارد که همین روزها باید برای نامزدی او بیاییم.....
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده: نهال سلطانی
#انگشترم_انگشترت_را_دوست_دارد
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه...🌺🍃
قسمت ۲۰
#هوالعشق
علی به سمت ما امد
٬بایدداز خیابان رد میشدیم ٬از ان روز که دست سردم را گرفت تا به حال برخوردی نداشته ایم و رویش راهم نداشتم٬پس خودش این را فهمید و دست زینب را گرفت و من چادر زینب را
٬یک بار یه آن سمت خیابان نگاه میکرد و یک بار به من..
بعد از رد شدن از خیابان من وسط قرار گرفتم و پابه پای علی راه میرفتم٬استوار و جدی راه میرفت و فقط به ویترین مغازه ها نگاه میکرد
٫چقدر تعریف چشم پاکیش را از زینب شنیدم٬من هم چه قبل تحولم چه بعدش میلی به دید زدن پسرها نداشتم٫فکر کنم به همین دلیل مرد من عاری از هر نگاه هوس الودیست.
کنار یک طلا فروشی توقف کردیم٬علی انتخاب را برعهده من گذاشته بود حتی حلقه خودش راهم گفت که من انتخاب کنم٬تنها یادآور کرد که طلا نمی اندازد ٬وارد مغازه شدیم٬به انتخاب من و زینب چند ست حلقه جلوی دستمان گذاشتند ٬علی فقط نگاه میکرد و روبه من متمایل شده بود٬بیشتر حلقه ها یاخیلی زمخت و سنگین وزن بود٬یاخیلی پر زرق و برق٬
من حتی در خانواده خودم هم طلا نمیپوشیدم و نقره استفاده میکردم٬اما علی میگفت انگشتری انتخاب کن که طلا باشد اگر رنگ زرد نمیخواهی طلای سفید بینداز
٫زیر ویترین که خیلی درچشم نبود دو حلقه ساده و زیبا دیدم٬دلم برایشان قنج رفت٫علی راه نگاهم را دنبال کرد و لبخندی زد٬
-آقا ببخشید٬میشه اون ست پایینو به ما بدید
پیرمرد ٬انگشتر های ست را روبه رویمان گذاشت برق تحسین را در چشمان علی و زینب میدیدم ٬خیلی زیبا بودند ٬درعین سادگی بسیار شیک و با قیمت مناسب بودند.علی انگشتر را دراورد و روبه من گرفت با احتیاط آن را در انگشتانم انداختم و علی مات من بود ٬
-اهم٬علی اقا؟
-ب..بله؟
-انگشتر
-اها
انگشتر رابه دستش انداخت ٬زیبایی خاصی بود٬دستان من و علی کنارهم با دو حلقه که پیوندمان را نشان میداد٬
زینب لبخندی از سرشوق زد و همان لحظه از انگشتر ها عکس گرفت٬عاشق عکس بود و من از او بیشتر.
-خب خانوم پسندیدید ان شاءلله؟
-بله ٬ممنونم
-خب حاجی حساب کتاب مارو انجام بدید رفع زحمت کنیم
-پسرجون قدر خانومتو بدون٬اینطور دخترای قانع کم پیدا میشنا
من از خجالت سرم را پایین انداختم و علی لبخندی از سر تایید حرف فروشنده به من زد.
از مغازه خارج شدیم و هوا در ریه هایم جریان پیدا کرد٬گوشی زینب زنگ خورد و مشغول صحبت شد ٬علی کنار من امد
-خیلی به دستت میومد خانوم
از توجه شبرینش زیر لب تشکری گفتم
و در راستای حرفش من هم گفتم....
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده؛ نهال سلطانی
#کی_گفته_نیستی_توهمین_جایی_درهمین_لحظه_همینجا_صدای_نفس_هایت_را_میشنوم
#حلقه_الهی
4_5940562914288078459.m4a
7.33M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
اهمیّت وقایع دههٔ اول ماه ربیع الاوّل/
لزوم عزاداری و برپایی مجالس عزا در این ایّام، ملقّب به محسنیّه/
🎤استاد شیخ محمدجواد محقّق یزدی؛
16.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
چرا محسنیّه؟!
آیا محسنیّه عزاداری کنیم؟
🎤استاد شیخ حسین یوسفی؛
«پیشنهاد دانلود»
#نمایش_رادیویی
🔹 «رسوایی فتنه ها»
🔸 ناگفته هایی از دل تاریخ
🔘اپیزود اول:
«تکبیر شیطان»
📝 نویسنده: علیرضا احمدوند(فراز)
🎨طراحی کاور: محمدعلی حمیدی فراق
🎛 فضاسازی و تدوین: محمدجواد امانی
💽 تهیه و تولید: «رادیو سطر»
🔗 #پیامبر #تاریخ #تبری
4_5983152501484952571.mp3
30.26M
#نمایش_رادیویی
🔹 «رسوایی فتنه ها»
🔸 اپیزود اول: تکبیر شیطان
💽 «دستاندرکاران»
ای ولی عصــــــــر و امام زمان
ای سبــــب خلقت کون و مکان
حجّت حــق حامیِ دین العجل
شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل
ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما
مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما
تا تـــــو ز ما روی نهان کردهای
غم بـه دل پیر و جوان کردهای
ما که نداریم به غیر از تو کس
ای شه خوبان تو به فریاد رس
جهت سلامتی و تعجیل در فرج موفور السّرور ولیّ امر مسلمین جهان، یگانه وارث غدیر، آقا صاحب العصر و الزّمان، حضرت بقیّة اللّه الاعظم، مهدی موعود، عجّل اللّه تعالیٰ فرجه الشّریف، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
💎 چرا کوبه درب بهشت بانگ یا علی میدهد؟!
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: حلقه و کوبه درب بهشت، یاقوت سرخی بر صفحههای زرین است که چون کوبه را بر صفحه کوبند از آن بانگ «یاعلی» شنیده میشود.
(الامالی، ص۵۸۸)
☘برخی شاگردان علامه طباطبائی (ره) از ایشان پرسیدند چرا کوبه بهشت طنين «یاعلی» دارد؟ ایشان فرمود: شما وقتی در یک خانهای میروید چه کسی را صدا میزنید؟ صاحب خانه را. و چون صاحب بهشت و مهمان دار آن، مقام ولایت است که مصداق بارز آن حضرت امیر علیهالسلام است، کوبه او را صدا میزند. پس بهشتیها مهمان او هستند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔜 @haram110