حرم
* 💞﷽💞 #نمنمعشق #فصل_دوم #قسمت_چهاردهم خودموتوی این اتاق لعنتی حبس کرده بودم،کارم شده بود ا
* 💞﷽💞
#نمنمعشق
#فصل_دوم
#قسمت_پانزدهم
مهسو
_توکی میخوای آشپزی یادبگیری؟شوهربدبختت گشنه میمونه که...
+مثلا الان توآشپزی بلدی اقایاسر همیشه سیره؟
_کوفت..
خندید و به سالاددرست کردنش ادامه داد...
همون لحظه پسراواردخونه شدند.
یاسر مشغول حرف زدن باگوشیش بود
+نه حاجی جون...بفرستشون خونه ی بابااینا...اونجا جاش بزرگتره...مثل هرسال همونجامیگیرم...
+اره،اره...علی الحساب دویست کیلو بفرست ..امسال یکم جمع و جورترمیگیرم...
+قربانت حاجی..منتظرم..یاعلی
کنجکاوبودم بدونم با کی حرف میزنه...
+سلام مهسوخانم و طنازخانم...
همه چی درامن وامانه؟
_سلام آره...خسته نباشید..با کی حرف میزدی؟
ناخنکی به سالاد زد
امیرحسین گفت
+حاج حسین بنک دار بود...
یاسر پقی زد زیرخنده
من و طناز همزمان گفتیم
_+کی بووود؟
یاسر باخنده گفت
+حاج حسین بنک دار...همیشه خشکبار سالیانه امونو ازونجامیخریم...
الان هم چون یک هفته ی دیگه ماه محرمه سفارش دادم برای دویست کیلوبرنج و بقیه ی مخلفات...
_هفته ی دیگه ماه محرمه؟؟؟
+آره..
_خب برای چی اینهمه موادغذایی سفارش دادی؟
با خنده گفت
+خب پدربزرگم نذر داشت ده روز ماه محرم رو سفره مینداخت برای خونواده های بدسرپرست و بی سرپرست...
قبل ازمرگش وصیت کرد من این کارو انجام بدم...
نذرکه میدونی چیه؟
قیافمو توی هم کردم و گفتم...
_بله میدونم...تازه ماه محرمم بلدم چیه...ما مسیحیا امام حسین روخوب میشناسیم...
ابرویی بالا انداخت و گفت..
+خانمی..شما الان دیگه مسلمونی..ما مسیحیا جمله ی غلطی بودا...
_حالاهمون...گیرنده...
باخنده از آشپزخونه خارج شدن و به سمت سالن پذیرایی رفتن
یاسر
ناهاررو بادستپخت عالی مهسو خورده بودیم و الان توی اتاق مشغول نوشتن لیست دعوتیهای امسال بودم ازبین لیست دعوت همیشگیه آقاجون...
دراتاق بازشد و مهسو سینی به دست وارد شد..
+چای سبز آوردم اعصابت آروم بشه...
لبخندی زدم و گفتم
_خانم دودقه اومدیم خودتونوببینیم امروز همش توی آشپزخونه بودینا...
خجالت کشید و سرش رو باخنده پایین انداخت
_الان خجالت بخورم یا چای سبز؟
مشتی به بازوم زد وگفت
+عهههه یاسراذیتم نکن دیگه...
خندیدم و گفتم
_چشم ارباب...بشین ..
روی صندلی نشست
_خب منتظرم..
+منتظرچی
_حرفی که بخاطرش ناهارپختی..خوش اخلاق شدی...چای دم کردی و برام اوردی...
وازصبح منتظرگفتنشی...
چشماش گردشد
+توذهن خونی؟
_نه عزیزم،پلیسم...قیافت دادمیزد...خب بگو
+راستش...چیزه...راستش...
_راشتش چی؟
با حرفی که زد شوکه شدم اساسی...
+میشه برام از اسلام بگی.....
#بهنامعشقکههرچیزخوبیعنیتو
#محیاموسوی
لایک❤فراموش نشه😉 _ *