eitaa logo
حرم
2.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
5.9هزار ویدیو
579 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 {این متن را بخوانیم} 🌸یکی از بزرگترین رازها و ناشناخته ترین پدیده ها، مرگ است. مرگ واقعیتی است غیرقابل انکار و آدمی از اولین روزهای حیات فکری خویش ،به تامل در ماهیت مرگ پرداخته و این کاوش همچنان ادامه دارد . 🌸ادیان، به طریقی مختلف سعی کرده اند که این پدیده را برای انسان ها روشن تر سازند ، اما برای دانشمندان،هنوز مرگ عرصه ای اسرار آمیز است. 🌸ولی برای برخی انسان ها اتفاقاتی رخ می دهد که اصلاحا به آن اتفاق ، تجربه نزدیک به مرگ می گویند . یعنی خروج روح از کالبدمادی و گشت و گزار در عالم معنی!آنچه در این تجربه ها روی می دهد، سست شدن ارتباط روح و بدن مادی است که در پی ضعف این رابطه،روح، آزادی می یابد و به مشاهداتی نائل می شود که پیش از آن، برایش میسر نبوده! در سال های اخیر،نظیر دانشمندان به خصوص در کشور های غربی به بررسی پدیده ای به نام تجربه های نزدیک به مرگ جلب شده است . حتما شما داستان هایی را از کسانی که از آستانه مرگ به زندگی برگشته اند شنیده اید یا خوانده اید؟ 🌸مثلا برخی افراد،دچار ایست قلبی شده و روحشان از بدن خارج گردیده و سپس در اثر یک اتفاق یا شوک، دوباره روح به بدن برمیگردد . این سوالی است که برای بسیاری مطرح است. تجربه های نزدیک به مرگ (Near death Experience) یا به طور مخفف NDEچیست؟ آیا آن گونه که شکاکان ادعا میکنند؛ این تجربه ها توهم بوده و زائیده ی فعالیت غیرعادی مغز است که تعادل شیمیائی خود را در حال بحرانی هنگام مرگ از دست داده؟ 🌸1)برخی کارشناسان، این تجربه ها را زائیده ی توهم و فعالیت های غیر طبیعی مغز در لحظات بحرانی قبل از مرگ دانسته و یا آن را نتیجه نرسیدن اکسیژن به مغز در اثر ایست قلبی، و تشویش و به هم ریختگی شیمیائی مغز خوانده اند. در پاسخ به این گروه باید به این واقعیت اشاره کرد که از نظر دانش پزشکی، مقدار فعالیت مغزی افراد را در هر لحظه می توان با نوارمغزی (ای ای جی) اندازه گیری کرد. بسیاری افراد،در حالی تجربه ی نزدیک به مرگ داشته اند که نوار مغزی آنها یک خط صاف را نشان می داده! از نظر پزشکی، این اتفاق هنگامی می افتد که سلول های مغزی هیچ فعالیت الکتریکی ندارند . 🌸در چنین شرایطی مغز توانایی تشکیل فکر و ایجاد تصور و تجسم را نخواهد داشت. در حالی که اغلب افراد،تجربه ی خود را بسیار شفاف و زنده می خوانند و سطح درک و هوشیاری خود را در حین تجربه، به مراتب بالاتر از آگاهی و هوشیاری در حال بیداری در زندگی روزمره توصیف کرده اند. پیم ون لومنت*،پزشک متخص قلب در طول 20سال به طور علمی و اصولی و با دیدی محققانه تعداد زیادی از بیماران را که دچار ایست قلبی شده بودند مورد بررسی قرار داده و نتایج آن را در سال 2001در مجله علمی لاست منتشر نمود . نتیجه تحقیقات او نشان می دهد که هیچ نوع ارتباطی بین تجربه های NDEو طول زمان ایست قلبی یا بی هوشی مریض ،داروهای استفاده شده،یا ترس قلبی شخص از مردن وجود ندارد . 🌸همچنین مطالعات نشان می دهند که ارتباطی بین زمینه های فرهنگی شخصی،نژاد،طبقه اجتماعی،تحصیلات، و حتی آگاهی و اطلاع قبلی از این پدیده یا عدم آن،در این تجربه ها وجود ندارد. ون لومنت از تحقیقات خود نتیجه گیری میکند که ضمیر یا روح ما بعد از مرگ باقی خواهد ماند *کتاب تداوم هوشیاری بعد از مرگ نویسنده:پیم ون لومنت . جراح قلب هندی 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 🌸2)تعداد زیادی گزارش وجود دارد که درآن، تجربه کننده در حالی که فاقد هرگونه علائم حیات بوده،توانسته اتفاقاتی که در دنیای فیزیکی رخ می داده،مثلا فعالیت پزشکان در اتاق بیمارستان بر روی بدن او یا حرف های اطرافیان را به طور دقیق، دیده و شنیده وبعد از احیاء ، آن ها را با ذکر جزئیات بازگو میکند! 🌸تجربه کننده ها توانسته اند حتی اتفاقاتی را که دور از محل بدنشان،مثلا مکالمات بین دکترشان و اعضاء خانواده را در اتاق انتظار بیمارستان به درستی گزارش میکنند! 🌸در کشور خودمان،بارها چنین اتفاقاتی افتاده است . حتی آنها، آنچه درفکر اطرافیان بوده را بیان کرده اند! یکی از مشهورترین موارد،مربوط به آقای محمد زمانی1*است. او درسال 1356در سانحه رانندگی از دنیا رفت . یک پرستار در سردخانه، متوجه زنده بودن او گردید. ساعتی بعد بر روی او در بیمارستان، عمل جراحی انجام گرفت . او علائم حیات را کاملا از دست داده بود،اما بعد از احیاء وبه هوش آمدن،توانسته بود جزئیات آنچه در سردخانه و اتاق عمل رخ داده را کاملا دقیق برای پزشکان و پرستاران بازگو کند! 🌸گزارش های او با واقعیت کاملا تطابق داشت و با اصول علمی که ما می شناسیم قابل توجیه نبوده و نیست. او میگوید در آن لحظات، با دیگران از طریق ضمیر صحبت نموده. ولی بعد از مدتی به او گفته شده که باید به بدن خود بازگردد 🌸3)کسانی که کور مادرزاد بوده اند،توانسته اند در حین تجربه ی خود به راحتی پیرامون خود را ببینند! در کتاب حیات پس از زندگی دکتر مودی*2 به گزارش زنی که از بچگی کور بوده اشاره می کند . وی پس از احیاء، جزئیات آنچه در اتاق عمل رخ داده بود و شکل ابزاری که مورد استفاده قرار گرفته ، افرادی که به اتاق وارد و یا خارج شده اند و گفت و گوهای میان آن ها را بازگو کرد دکتر کن رینگ و شارون کوپر*3نتیجه تحقیقات خود بر روی تجربه های NDEافراد نابینا را در کتاب دید ذهن منتشر کردند . 🌸4)کودکان زیادی تجربه نزدیک به مرگ داشته اند و گزارش های آن ها شباهت به تجربه ی بزرگ سالان دارد، با اینکه با اینکه این کودکان هنوز آشنایی قبلی با این پدیده یا با تعلیمات دینی و مذهبی نداشته و ذهنیتی نیز از مرگ و جهان ماورا و معنویت ندارند و محتوای ذهنی آن ها تفاوت زیادی با بزرگ سالان دارد 🌸دکتر ملوین*4 مرس پزشک بخش کودکان بود او هیچ اعتقادی به زندگی بعد از مرگ نداشت در سال 1982در حین طبابت،با اولین مورد NDEیک کودک در کار خود رو به رو شد . این کودک بعد از احیاء برای دکتر تعریف کرد که چگونه بدن خود و دکتر را در حالی که روی بدن او کار میکرده و سعی در احیاء ان داشته از بیرون می دیده! همین اتفاق باعث تغییر اعتقادات دکتر مرس گردید . *1=ایشان ساکن اصفهان بوده و فیلم مصاحبه با ایشان بارها از رسانه ها پخش شده 2*=کتاب حیات پس از مرگ اثر ریموند مودی Moody، ترجمه شهناز انوشیروانی 3*= نویسندگان کتاب دید ذهن: Ring،ken and sharron cooper 4*=دکتر ملوین مورس: نویسنده کتاب در آغوش نور و کتاب ادراکات نزدیک به مرگ ترجمه رضا جمالیان 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحمیم💎♥️🌱 🌸5)تجربیات نزدیک به مرگ، در بسیاری از افراد،تاثیرات و تغییرات عمیقی داشته است این تجربه ها اثرات عمیق روی شخصیت و جهان بینی افراد تجربه کننده می گذارد . شخصی پس از چاپ اول این کتاب تماس گرفت و گفت: من در شهر کوچکمان ، در یک فروشگاه خدمات نرم افزاری کار میکردم 🌸تا اینکه ماجرایی نزدیک به مرگ برایم پیش آمد، من مشاهده کردم که تمام افرادی که به آنها فیلم فروختم ، به چه مشکلات اخلاقی و ... دچار شدند 🌸من دیدم که هریک نفر که از من فیلم می خریدند، بار سنگینی را بر دوش من می نهاد! باری به سنگینی یک بلوک سیمانی! کمرم طاقت نداشت . داشتم از بار سنگینی که بر دوشم بود، از پا در می آمدم که یکباره اجازه برگشت دادند . من از روز بعد ، به دنبال افرادی راه افتادم که به آنها فیلم فروخته بودم ‌. به هر سختی بود آنها را راضی می کردم که دیگر سراغ این مسائل نروند . 🌸تغییرات این افراد، همیشه در جهت مثبت بوده ، مانند احساس هدف دار بودن آفرینش ، احساس مسئولیت ، تغییر شغل و نحوه ی زندگی و گاهی وقف زندگی خود به امور خیریه ، مهربان تر و صبور تر شدن ، ترک اعتیاد و .... حتی در غرب که همه چیز براساس مادیات تعریف می شود این تجربه کنندگان بسیار معنوی میشوند . 🌸6)در این تجربیات ، نتیجه ی کارهای انسان، چه خوب و چه بد مشاهده می شود . اینکه خداوند در قران به پاداش دادن به ذره ای کارخوب و ذره ای کار بد مثال زده است ، کاملا مشخص میشود *1 🌸آقای محمد زمانی که در قسمتی از خاطراتش میگوید: در دوران کودکی راهی مشهد بودیم . ماشین جوش آورد و در کنار روستایی متوقف شدیم . راننده ظرفی اب به من داده و گفت که برو ‌و از آن چشمه ای که در آن نزدیکی بود آب بیاور . من ظرف را آب کردم ولی برای من که بچه بودم حمل آن ظرف سنگین بود . در راه تصمیم گرفتم کمی از آب ظرف را خالی کنم تا سبکتر شود . در آنجا چشمم به درختی افتاد که به تنهایی در زمینی خشک روئیده بود . من به جای اینکه آب ظرف را در همان جا خالی کنم راهم را دور کرده و آب را پای آن خالی کردم . در مرور زندگیم چنان به خاطر این کارم مورد تشویق قرار گرفتم که باورکردنی نبود! گویی تمام ارواح به خاطر این عملم به من افتخار می کردند! این کار کوچک یکی از بهترین کارهای زندگیم به نظر می رسید برایم عجیب بود . به من نشان دادند که این عمل من ارزش بسیاری داشته زیرا کاملا خالصانه انجام شده و هیچ توقعی درآن برای خودم وجود نداشته است . 🌸7)ممکن است عده ای این گونه تصور کنند که این گزارش ها می توانند دروغ باشند و برای کسب توجه ساخته شده و پرداخته شده اند . نفع شخصی یکی از بزرگترین انگیزه های دروغ گفتن است . افرادی که این تجربه ها را بازگو کرده اند، نه تنها هیچ سودی از بازگو کردن آن ها نبرده اند،اکثرا با تمسخر دیگران رو به رو شده اند . با نگاهی منصفانه نمیتوان تمامی این موارد را دروغ پنداشت . تعداد گزارش های منتشر شده در این باره به چند هزار نفر می رسد و شباهت های بین آن ها، حتی شکاک ترین افراد را به فکر فرو میبرد . 🌸برخی براین تصورند که این گزارش ها برای ترویج مذهب یا اعتقاد به خدا ساخته شده اند . همان گونه که گفته شد، بسیاری از این تجربه ها توسط کودکانی گفته شده که آشنایی با هیج گونه دین و مذهب یا حتی مفهوم خدا یا جهانی دیگر نداشته اند . بسیاری از تجربه کنندگان نه تنها مذهبی نبوده اند بلکه منکر خدا بوده اند *1)سوره زلزال 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥🌱 🌸8)دراین اتفاق،معمولاکلِ زندگی فرد درپیش چشم اوحاضراست وچشم اندازی فیلم گونه،ازتمام کارهایی که فرد درزندگیش انجام داده،درپیش رویش قرارمی گیرد.دراین حالت،فرد،اثرات هریک ازاعمال خود رابر روی افرادی که در زندگی دراطرافش بوده اند درک می کند.مثلا اگر کارمحبت آمیزی انجام داده،بلافاصله احساس خوشحالی می کند،اگر دیگران را آزرده،احساس شرم داردو... 🌸همچنین معمولا وجود نورانی می پرسد که:باعمرخودچه کرده ای؟ تقریبا همه ی کسانی که این مرحله رامی گذرانند ، بااین عقیده به زندگی باز می گردند که مهم ترین کار در زندگیشان،عشق ومحبت به خداوبندگان خداست وپس ازآن علم و... 🌸استادقرائتی ازتجربه ای نزدیک ب مرگ ک برای یکی ازبزرگان حوزه رخ داد اینگونه می فرمود: ایشان درآن سوی هستی،یکباره تمام اعمال خودرامشاهده کرد.اودیدکه عمرش راتباه کرده وبیشتر اعمال خویش(به خاطر ریا و نبود اخلاص)ازدست رفته وگناهانش باقی مانده . چنان وحشتی سر تا پای اوراگرفته بودکه نمیدانست چه کند.آنقدرب ملائک خداالتماس کردتااینکه به واسطه ی محبت اهل بیت،موردشفاعت واقع شد. 🌸9_افرادی ک تجربه ی نزدیک مرگ داشته اند می گویند:زمان به شدّت متراکم است وهیچ شباهتی به زمان عادی دنیا ندارد ، آنهامی گویند:زمان در جریان تجربه ی نزدیک به مرگ مثل حضور در ابدیت است.یعنی ممکن است اتفاقات بسیاری رخ دهد اما تمام اینهافقط درچندثانیه باشد..! 🌸اززنی سوال کردندکه:تجربه ی شماچه مدت ب طول انجامید؟ وی گفت:می توانیدبگوییدیک ثانیه و یا ده هزار سال، هیچ فرقی نمی کندکه کدام را مطرح کنید..! اصلازمان دراین تجربه هامطرح نیست . شاید در چندثانیه اتفاقاتی رامشاهده کنیدکه برای بیان آن ساعت هاوقت بخواهید. 🌸10_درمرورزندگی افراداتفاقاتی ازگذشته ی خودرامی بینندکه آن راب کلی فراموش کرده بودندویااین اتفاقات درزمانی رخ داده که بسیارخردسال بوده اندویاداوری آن بسیاربعیدبود. 🌸همچنین بسیاری اقوام یادوستان درگذشته ی خود را ملاقات کرده اند.گاهی تجربه کننده، قبل از تجربه ی خود،ازمرگ کسی که روح او رادیده است بی خبر بوده . 🌸 کلتون*1برپو که مطالب او در کتاب عرص واقعی منتشر شد ، یک پسر 4ساله بود که درسال 2003 درحین یک عمل جراحی،به طور موقت جان خود را از دست داد . بعد ازبه هوش آمدن،اوبرای پدر ومادرش درموردملاقات باخواهرش که قبل ازتولد اودرهنگام به دنیاآمدن مرده بود سخن گفت..! برای پدر و مادر کلتون بسیار عجیب بود،زیراهیچکس به اوچیزی درباره ی این خواهر سقط شده نگفته بود هم چنین کارهایی را که افراد در این مرگ موقت می‌کردند را بازگو کرد! *1)colton Burpo 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 باید اشاره کرد که تجربه های نزدیک به‌مرگ، موضوعی علمی و قابل تجربه برای همگان نیست ، اما گزارش های دقیق این افراد می تواند بیانگر صداقت این ماجرا باشد البته کسی که اطلاعاتی در مسائل دینی داشته باشد با مطالعه ی خاطرات این افراد به راحتی میتواند صحت و سُقم مطالب آنها را احساس کند . بسیاری از مطالب این افراد در کتب دینی اشاره شده است . البته بعضی مواقع افرادی سودجو پیدا میشوند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند . در کشور های غربی که معنویت را با تفکرات مادی خود نابود کرده اند اخیرا کتاب هایی با تجربیات نزدیک به مرگ چاپ شده که به این طریق بتوانند کمی در معنویت مردم موثر باشند . 🌸البته در اوضاع اشفته ی فرهنگی غرب و آزادی بی حد آنجا هرکس هرچه میخواهد میگوید و نمی شود به تمام مطلب استناد نمود . 🌸در پایان باید این نکته را یادآور شد که تمام این افراد برای لحظاتی توانسته اند از محدوده ی زمان و مکان که کالبد انسان درگیر است خارج شوند . آنان پیمانه عمرشان به اتمام نرسیده و فرشته مرگ آنان را برای همیشه از دنیا جدا نکرده است لذا در اکثر این مشاهدات حرفی از بررسی اعمال که اعتقاد تمامی ادیان است نشده بلکه خداوند از این طریق به انسان ها یادآور میشود که اینقدر در دنیای مادی غرق نشوند و خودشان را برای بازگشت به معاد آماده سازند . 🌸با بیان این مقدمه نسبتا طولانی به سراغ یکی از کسانی می رویم که تجربه خاص داشته است . کسی که برای چند دقیقه از دنیای مادی خارج میشود ‌و با التماس به این دنیا برمیگردد! 🌸خاطرات زیبای او در نوع خود بی بدیل است . وقتی پس از پیگیری های بسیار توانستم ایشان را ببینم و گفت و گو انجام شد به این نتیجه رسیدم که صحبت های او گویی بیان مطالب کتاب های معاد است! شما هم با ما همراه شوید . پی نوشت : مقدمه کتاب بلاخره تموم شد 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 🌸پسری بودم که در مسجد و پای منبر ها بزرگ شدم در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم در دوران مدرسه و سالهای پایانی دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود سال‌های آخر دوران دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ندبه به درگاه‌ خداوند سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور درجمع رزمندگان اسلام وفضای معنوی جبهه را تجربه کنم . 🌸راستی،من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم . دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت در دل من ماند اما از آن روز تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام می دادم می دانستم که شهدا، قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بوده اند لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم . وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که یک وقت نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد . 🌸 یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم . در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتی ها و گناهان نشوم . بعد با التماس از خدا که مرگم را زودتر برساند گفتم من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم من میترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خود را تباه کنم لذا به حضرت عزرائیل التماس می کردم که زودتر به سراغم بیاید! 🌸چند روز بعد،با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان‌مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم با سختی فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد ،قبل از ظهر پنجشنبه، کاروان ما حرکت کند روز چهارشنبه،با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم .قبل از خواب،دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم البته آن زمان سن من کم بود و فکر می‌کردم کار خوبی می کنم . نمی دانستم که اهل بیت ما هیچگاه چنین دعایی نکرده اند . آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه در آخرت می دانستند . 🌸 خسته بودم و سریع خوابم برد . نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم . بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده . از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم . با ادب سلام کردم ایشان فرمود: با من چه کار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ می کنی ؟هنوز نوبت شما نرسیده است . 🌸فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است . ترسیده بودم . اماباخودم گفتم:اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می‌ترسند؟! می‌خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم را با خود ببرند . التماس های من بی فایده بود .با اشاره حضرت عضرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم! 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥🌱 🌸در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم . راس ساعت ۱۲ ظهر بود هوا هم روشن بود . موقع زمین،خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم . نیمه شب بود می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!! خواب از چشمانم رفت .این چه رویایی بود؟واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم‌ . ایشان چقدر زیبا بود؟! 🌸روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم . همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من ، حکم این سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند . سری موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم . در مسیر برگشت ، سر یک چهارراه، راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد . آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم . 🌸 نیمه چپ بدنم به شدت درد می کرد . راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید می لرزید . فکر کرد من حتما مرده ام . یک لحظه با خود گفتم: پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد . آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج می‌شود . به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم . ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود . نیمه چپ بدنم خیلی درد می کرد ! 🌸 یکباره یاد خواب دیشب افتادم . با خودم گفتم :این تعبیر خواب دیشب من است . من سالم می مانم . حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده . زائران امام رضا علیه السلام منتظرند . باید سریع بروم از جا بلند شدم . راننده پیکان گفت : شما سالمی .گفتم:بله. موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم .با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم . راننده پیکان داد زد : آهای مطمئی سالمی؟ بعد با ماشین دنبال من آمد . او فکر می‌کرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم . 🌸 کاروان زائران مشهد حرکت کردند . درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت . بعد از آن فهمیدم تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم . هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد، اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد . 🌸در آن ایام، تلاش بسیاری کردم تا مانند برخی رفقایم ،وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم . اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه، همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب از نظر ماست . تلاش های من بعد از چند سال محقق شد و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی ،در اوایل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم . 🌸 این را هم باید اضافه کنم ؛که از نظر دوستان و همکارانم، یک شخصیت شوخ، ولی پر کار دارم . یعنی سعی می کنم، کاری را که به من واگذار شده را درست انجام دهم ، اما همه رفقا می‌دانند که حسابی اهل شوخی و بگو بخند و سرکار گذاشتن و ... هستم . 🌸رفقا می گویند هیچ‌کس از همنشینی با من خسته نمی‌شود در مانورهای عملیاتی و در اردوهای آموزشی همیشه صدای خنده و سالار ما به گوش می‌رسد مدتی بعد ازدواج کردم و مشغول فعالیت روزمره شدند خلاصه اینکه روزگار ما مثل خیلی از معلوم به روزمرگی و چهارصد و طی شد روزها محل کار بودم و معمولا شبها با خانواده برخی شب‌ها نیز در مسیر یا هیئت محل حضور داشتند حدود ۱۸ سال از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید . 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 {مجروح عملیات} 🌸سال 1390بود و مزدوران و تروریست‌های وابسته به آمریکا، در شمال غرب کشور و در حوالی پیرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاک و خون کشیده بودند . آن‌ها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده و از آنجا به خودروهای عبوری و نیروهای نظامی حمله میکردند ، هر بار سپاه و نیروهای نظامی برای مقابله آماده می‌شدند،نیروهای این گروهک تروریستی به شمال عراق فرار می کردند . 🌸شهریور سال 1390 و به دنبال شهادت سردار جان نثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه، نیروهای ویژه سپاه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای پاک‌سازی کل منطقه تدارک دیدند . عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چندتن از نیروهای پاسدار،ارتفاعات جاسوسان و کل منطقه مرزی از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد. 🌸من در آن عملیات حضور داشتم . از اینکه پس از سال ها،یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه می‌کردم،حس خیلی خوبی داشتم .‌ آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم،اما با خودم می گفتم:ما کجا و شهادت؟! دیگر آن روحیات دوران جوانی و عشق به شهادت، در وجود ما کمرنگ شده بود . 🌸در آخرین مراحل این عملیات، تروریست‌ها برای فرار از منطقه از گازهای فسفری و اشک‌آور استفاده کردند تا ما نتوانیم آنها را تغییر کنیم . آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود . دود اطراف ما را فرا گرفت . رفقای من سریع از محل دور شدندامامن نتوانستم .چشمان من به شدت می‌ سوخت . سوزش چشمان من حالت عادی نداشت . چون بقیه نیروها سریع جلو رفتند اما من حتی نمی توانستم چشمم را باز نگه دارم! 🌸 به سختی وبا کمک یکی از رفقا به عقب برگشتم . پزشک واحد امداد ، قطره ای را در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب می شوی . ساعتی گذشت اما همین طور درد چشم را اذیت می کرد . 🌸چند ماه از آن ماجرا گذشت . عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن ، باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به طور کلی پاکسازی شود . نیروها به واحدهای خود برگشتند اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم . بیشتر،چشم چپ من اذیت می کرد . حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم . در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما جواب درستی نگرفتم . 🌸 تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده! درست بود . در مقابل آینه که قرار گرفتم، دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده ! حالت عجیبی بود . از طرفی درد شدیدی داشتم . همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس می کردم که مرا عمل کنید . دیگر قابل تحمل نیست . 🌸 کمیسیون پزشکی تشکیل شد . عکس ها و آزمایش های متعدد از من گرفتند . در نهایت تیم پزشکی که متشکل از یک جراح مغز و یک جراح چشم و چند متخصص بود ، اعلام کردند: یک غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم تو ایجاد شده، فشار این غده باعث جلو آمدن چشم گردیده . به علت چسبیدگی این غده به مغز ، کار جداسازی آن بسیار سخت است . بعد اعلام شد که اگر عمل صورت بگیرد،یا چشمان بیمار از بین می‌رود و یا مغز او آسیب جدی خواهد دید . 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 🌸جوان پشت میز، به آن کتاب بزرگ اشاره کرد . وقتی تعجب من را دید ، گفت: کتاب خودت هست، بخوان . امروز برای حسابرسی، همین که خودت آن را ببینی کافی است . چقدر این جمله آشنا بود . در یکی از جلسات قرآن، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود:[اقرا کتابک،کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا . ] این جمله درست ترجمه همین آیه را به من گفت*1 🌸نگاهی به اطرافیانم کردم . کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم . بالای سمت چپ صفحه اول، با خطی درشت نوشته شده بود:[13سال و 6 ماه و4 روز] از آقایی که پشت میز بود پرسیدم:این عدد چیه؟ گفت: سن بلوغ شماست . شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی . توی ذهنم بود که این تاریخ، یکسال از پانزده سال قمری کمتر است . اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری . من هم قبول کردم . 🌸قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود . از سفر زیارتی مشهد تا نماز های اول وقت و هیئت و احترام به والدین و .....پرسیدم: این ها چیست؟ گفت: این ها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی . همه این کارهای خوب برایت حفظ شده . 🌸قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم،جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است . برای همین وارد بقیه اعمال شویم . یاد حدیثی افتادم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد،نماز های پنج گانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا می رود، نماز های پنج گانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی میشود،نماز های پنجگانه می باشد*2 🌸من قبل از بلوغ، نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم، همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش می آمد که نماز صبحم قضا شود . اگر یک روز خدایی نکرده نماز صبحم قضا میشد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم . این اهمیت به نماز را از بچگی اموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم . 🌸وقتی آن ملک،یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطالب،اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمال رفت،یاد حدیثی افتادم که معصومین صلی الله علیه و اله فرمودند: اولین چینی مورد محاسبه قرار می‌گیرد ، نماز است . اگر نماز قبول شود، بقیه اعمال قبول می‌شود . و اگر نماز رد شود..... 🌸خوشحال شدم . به صفحه اول کتاب نگاه کردم . از همان روز بلوغ، تمام کار های من با جزئیات نوشته شده بود . کوچکترین کارها . حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند . تازه فهمیدم که[ فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره] یعنی چه . هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آن ها جدی جدی نوشته بودند! *1=آیه14سوره اسراء *2=کنز العمال،جلد هفتم،صفحه 276 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 البته فکر🤔 و نیت✨ کار خوب، در بیشتر صفحات ثبت📝 شده بود . هر جایی که دوست داشتم☺️ کار خوبی انجام دهم ولی توان و امکانش را نداشتم☹️، اما برای اجرای آن قدم🐾 برداشته بودم، در نامه 📖عمل من ثبت شده بود. البته باز هم مشاهده می کردم که اعمال خوب خودم را با ندانم کاری و اشتباهات و گناهانی که بیشتر در رابطه با دیگران بود از بین می بردم😭 . هر چه جلوتر می رفتم، نامه عملم بیشتر خالی میشد😥! خیلی از این بابت ناراحت بودم و از طرفی نمی دانستم چه کنم😓 . ای کاش کسی بود که می‌توانستم گناهانم را به گردن او بیاندازم و اعمال خویش را بگیرم! اما هر چه می‌گذشت و بدتر می شد 🤦🏻‍♂. نکته دیگری که شاهد بودم اینکه؛ هر چه به سنین بالاتر میرسیدم، ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عمل میدیدم! به جوانی که پشت میز نشسته بود گفتم: در این روز ها من همگیِ نمازهایم را به جماعت خواندم . من در این شبها هیئت رفتم🚶🏻‍♂ . چرا این‌ها در نامه عملم نیست ؟ رو به من کرد و گفت: خوب نگاه👀 کن . هر چه سن و سال بیشتر می‌شد، ریا و خودنمایی در اعمالت زیاد می‌شد🤕 . اوایل خالصانه به مسجد و هیئت میرفتی اما بعدها، مسجد میرفتی تا تو رو ببینند🧔🏻 . هیئت میرفتی تا‌ رفقایت نگویند چرا نیومدی ! اگر واقعاً برای خدا بود، چرا به فلان مسجد نمی رفتی🙂! چرا در فلان هیئت دوستانت که بودن شرکت نمی کردی؟ بعد ادامه داد: اعمالی که بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد🚫 . کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک می‌خورد نه به درد خدا . اعمال خالص است را نشان بده تا کار شما سریع حل شود . مگر نشنیده ای: [اَلاعمالُ بِالنیات . اعمال به نیت ها بستگی دارد 🌱.] 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 [در پاسخ به ⌈🌱دَُلَُمَُ آسَُمَُوَُنَُ مَُیَُخادُِ 🌙⌋] بسم الله الرحمان الرحیم 💎♥️🌱 [سفر کربلا] 🌸حسابی به مشکل خورده بودم🤦🏻‍♂️ . اعمال خوبم به خاطر شوخی های بیش از حد و صحبت های پشت سر مردم و غیبت ها و ... نابود می شد 😞 . 🌸و اعمال زشت ❌من باقی می ماند . البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم ، همان عمل باعث پاک شدن کار های زشت می شد🙂. چرا که در قرآن آمده بود : [ ان الحسنات یذهبن السیئات ]* 🌸اما خیلی سخت بود😓 . اینکه هر روز ما دقیق بررسی و حسابرسی می شد . اینکه کوچکترین اعمال مورد بررسی📖 قرار می گرفت🧐 خیلی مشکل بود . همین طور که اعمال روزانه بررسی می شد ، به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم🧔🏻. 🌸اواسط دهه هشتاد یکباره جوان پشت میز گفت : به دستور♥️ آقا ابا عبدالله♥️ علیه السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم .😍 این پنج سال بدون حساب طی می شود🤩 . با تعجب گفتم😳 : یعنی چی😧 ؟ گفت : یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوب تان باقی می ماند🤭. 🌸نمی دانید چقدر خوشحال شدم 😍 اگر در آن شرایط بودید ، لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید😇. پنج سال بدون حساب و کتاب ؟!😳😍 گفتم : علت این دستور آقا برای چی بود ؟ *هود آیه 114 کارهای خوب ، گناهان را پاک می کند . 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 🌸هر چه صدای پای من نزدیک تر می شد،صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد! از لحن او فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. تا اینکه به بالای قبری رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود . یکباره تا مرا دید فریادی زد و حسابی ترسید . من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم. پیرمرد سید،رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال می آمد . وقتی وارد پایگاه شد،حسابی عصبانی بود.😡 🌸من هم ابتدا کتمان کردم، اما بعد، از او معذرت خواهی کردم،او هم با ناراحتی بیرون رفت . حالا چندین سال بعد از این ماجرا،در نامه عملم حکایت آن شب را دیدم. نمی دانید چه حالی بود،وقتی گناه با اشتباهی را در نامه عملم می دیدم 📝خصوصا" وقتی کسی را اذیت کرده بودم،از درون عذاب می کشیدم.😫 🌸از طرفی در این موقع، باد سوزان از سمت چپ وزیدن می گرفت، طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد!🥵 🌸 وقتی چنین اعمالی را مشاهده می کردم، به گونه ای آتش را در نزدیکی خودم می دیدم که چشمانم دیگر تحمل نداشت. 🌸همان موقع دیدم که ان پیرمرد سید، که چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت . سید به آن جوان گفت: من از این مرد نمی گذرم. او مرا اذیت کرد . او مرا ترساند.😒 🌸 من هم رو به جوان کردم و گفتم: به خدا من نمی دونستم که سید در داخل قبر داره عبادت می کنه .جوان رو به من گفت: اما وقتی نزدیک شدی فهمیدی که ایشون داره قرآن می خونه. چرا همون موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای گفتن نداشتم.😐 🌸 خلاصه پس از التماس های من، ثواب دوسال عبادت های مرا برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. 🌸دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود . دو سال عبادت را دادم به خاطر اذیت و آزار یک مومن!😔 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 🌸آدم خوبی بود . اما من نامه اعمال من خیلی خالی شده بود . به جوان پشت میز گفتم : درسته ایشون آدم خوبی بوده، من همینطوری از ایشون نمیگذرم . 🌸 هرچی میتونی ازش بگیر . نامه اعمال من خالیه . تازه معنای آیه 37سوره عبس را فهمیدم{ هرکس [در روز جزا برای خودش ] گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کسی دیگری باشد‌. } 🌸جوان هم رو به من‌کرد و گفت: این بنده خدا یک وقت انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می آید . او یک حسینیه را را در شهرستان شما، خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می‌کنند . اگر بخواهی ثواب کل حسینه اش را از او میگیرم و در نامه عمل شما می گذارم تا او را ببخشی . 🌸 با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه به خاطر یک تهمت؟! خیلی خوبه . بنده خدا این پیرمرد، خیلی ناراحت و افسرده شد، اما چاره‌ای نداشت . ثواب یک وقت بزرگ را به خاطر یک تهمت داد ورفت به سمت بهشت برزخی . 🌸 برای تهمت به یک نوجوان، یک حسینیه را که با اخلاص وقف کرده بود، داد و رفت ! اما تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی به خاطر تهمت به یک نوجوان، یک چنین خیراتی را از دست می دهد، پس ما که هر روز و هر شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردند و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت؟! ما که به راحتی پشت سر مسئولین و دوستان و آشنایان خودمان هرچه می خواهیم می‌گویم ..... 🌸باز جوان پشت میز و عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه 19سوره نور را خواند:{ کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان رواج یابد، برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است .....} 🌸 امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه می فرماید: هر کس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود، برای دیگران بازگو کند، از مصادیق این آیه است . 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحيم💎♥️🌱 🌸واقعاً ترسیدم . با خودم گفتم: من تازه نیت خیر داشتم . من از کتاب‌ها استفاده شخصی نکردم . به منزل نبرده بودم، بلکه به واحد دیگری بردم که بیشتر استفاده شود، خدا به داد کسانی برسد که بیت المال را ملک شخصی خود کردند!!!! 🌸در همان زمان، یکی از دوستان همکارم را دیدم . ایشان از بچه‌های با اخلاص و مومن در مجموعه دوستان ما بود . 🌸او مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند . اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره، در جیب خودش گذاشت! 🌸او روز بعد، در اثر یک سانحه رانندگی درگذشت . حالا وقتی مرا در آن وادی دید، به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر کردند که این پول برای من است و آن را هزینه کرده‌اند . 🌸 توروخدا برو و به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برسانند . من اینجا گرفتارم . تورو خدا برای من کاری بکن . تازه فهمیدم که چرا برخی بزرگان اینقدر مورد بیت المال حساس هستند . راست می گویند که مرگ خبر نمیکند*1 🌸در سیره و یاور گرامی اسلام نقل است: روز حرکت از سرزمین خیبر، ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت کرد و همان دم شهید شد . یارانش گفتند: بهشت بر او گوارا باد . 🌸 خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید . ایشان فرمودند: من با شما هم عقیده نیستم . زیرا عبایی که بر تن او بود از بیت المال بود و او آن را بی اجازه برد، و روز قیامت به صورت آتش اورا احاطه خواهد کرد . 🌸 در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشته ام . حضرت فرمود: آن را برگردان وگرنه روز قیامت به صورت آتش در پای تو قرار مي گیرد*2 *1= من بعدها پیغام این بنده خدا را به خانوادش رساندم . ولی نتوانستم بگویم که چطور او را دیدم . 2*= فروغ ابدیت ج 2 ص 261 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿