eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
625 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 🌸پسری بودم که در مسجد و پای منبر ها بزرگ شدم در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم در دوران مدرسه و سالهای پایانی دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود سال‌های آخر دوران دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ندبه به درگاه‌ خداوند سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور درجمع رزمندگان اسلام وفضای معنوی جبهه را تجربه کنم . 🌸راستی،من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم . دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت در دل من ماند اما از آن روز تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام می دادم می دانستم که شهدا، قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بوده اند لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم . وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که یک وقت نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد . 🌸 یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم . در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتی ها و گناهان نشوم . بعد با التماس از خدا که مرگم را زودتر برساند گفتم من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم من میترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خود را تباه کنم لذا به حضرت عزرائیل التماس می کردم که زودتر به سراغم بیاید! 🌸چند روز بعد،با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان‌مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم با سختی فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد ،قبل از ظهر پنجشنبه، کاروان ما حرکت کند روز چهارشنبه،با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم .قبل از خواب،دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم البته آن زمان سن من کم بود و فکر می‌کردم کار خوبی می کنم . نمی دانستم که اهل بیت ما هیچگاه چنین دعایی نکرده اند . آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه در آخرت می دانستند . 🌸 خسته بودم و سریع خوابم برد . نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم . بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده . از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم . با ادب سلام کردم ایشان فرمود: با من چه کار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ می کنی ؟هنوز نوبت شما نرسیده است . 🌸فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است . ترسیده بودم . اماباخودم گفتم:اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می‌ترسند؟! می‌خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم را با خود ببرند . التماس های من بی فایده بود .با اشاره حضرت عضرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم! 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿